بسم الله الرحمن الرحیم
من زندهام
قسمت سی و سوم
او به این حرف قلبا اعتقاد داشت. مراسم عزاداری را طوری برگزار میکرد که هر رهگذری بر در آن خانه مکث میکرد.
روضه ی دهه ی عاشورای همان سال بی بی، کاملاً حماسی و سیاسی شده بود. بیشتر کسانی که پای منبر مینشستند، جوانها بودند که حرف از رسالت خون امام حسین علیه السلام و روزگار امروز میزدند.
راستی که چقدر روضه های بی بی باطن او را صیقل داده و ضمیرش را روشن کرده بود.
حوادث بعد از دهه ی عاشورا مشکلات را آسانتر و راه را هموارتر می کرد. وقتی به صورت خانوادگی به تظاهرات و راهپیمایی می رفتیم حتی بی بی نیز همپای ما بود. مردم کسانی را که به راهپیمایی نمیآمدند یا مانع آمدن بقیه میشدند، ساکی خطاب می کردند.
با وجود اینکه مرکز استان خوزستان اهواز بود، به دلیل وجود پالایشگاه و اهمیت اقتصادی شهر آبادان، سازمان مرکزی اطلاعات و امنیت (ساواک) استان در آبادان قرار داشت. جمعیت تظاهرکننده، ساواک و اعوان و انصارش را به انزوا کشانده بود.
حوادث سیاسی و جابجایی های پی درپی نخست وزیر ها و فرار شاه و فرح، نویدبخش پایان رژیم ستمشاهی و آمدن امام بود. اما بعضی ها فکر می کردند مثل ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ باز هم شاه برمیگردد و برایش آش پشت پا می پختند.
شاه فرار کرده بود اما هنوز ماموران نظامی دور مجسمه او مسلح ایستاده بودند.
برخی از شهرها مجسمه شاه را انداخته بودند اما در آبادان به زور اسلحه از مجسمه او محافظت میشد.
عصر یکی از روزهای دی ماه بود. سلمان و محمد شتابزده به خانه آمدند و به سرعت با ماشین رحیم به میدان مجسمه رفتیم. لحظه به لحظه به جمعیت تظاهرکنندگان اضافه می شد و سرانجام هجوم و فریادهای مردم مجسمه سنگی شاه را در هم شکست و فروریخت.
یک شب که قرص ماه کامل و سر ها همه به سوی آسمان بود، این حرف که عکس امام توی ماه پیدا شده، زبان به زبان می گشت.
به سرعت به کریم که دانشجوی مهندسی عمران دانشگاه پلی تکنیک تهران بود و همیشه خبرهای دست اول را با نامه یا به واسطه رحیم به ما میرساند، زنگ زدیم.
کریم گفت: قرص ماه که تهران و آبادان نداره. آره این جا هم ما داریم عکس امام رو توی ماه می بینیم. حتی آنهایی که در آمریکا هستند هم عکس امام را در ماه می بینند.
هیچ کس در خانه نمانده بود. ساعتها به ماه خیره بودیم. آنچه می دیدیم درست بود. تصویر امام که در دلهایمان جا داشت، اکنون در قرص ماه قاب شده بو.د از هر گوشه یا زاویه ای که به ما می نگریستیم، عکس امام در ماه دیده می شد.
هرکس آشنا یا فامیلی در شهر یا کشور دیگری داشت به مخابرات میرفت و تایید می گرفت.
هر چه بیشتر به قرص ماه نگاه می گردد کردیم بیشتر به یقین می رسیدیم...
پایان قسمت سی و سوم
#نهضت_کتابخوانی
🌸 @alborzmahdaviat
ابوحمزه ثمالی گوید:
از امام محمد باقر علیه السلام شنیدم که می فرمود:
نزدیک ترین مردمان به خدای تعالی و داناترین مردمان به خدا و مهربان ترین ایشان به مردم، محمد و ائمه علیه السلام هستند، پس هر جا که آنان داخل می شوند شما هم داخل شوید و از هر که آنها مفارقت کرده اند شما هم مفارقت کنید _ مقصود از آنان حسین و فرزندان او علیهما السلام هستند _ که حق در میان آنان است و آنان اوصیاء هستند و ائمه در میان آنها هستند، پس هر کجا آن را دیدید از ایشان پیروی کنید و اگر روزی آنان را ندیدید به خدای تعالی استغاثه کنید و به آن سنتی که داشتید نظر کنید و از از آن تبعیت نماید و آنان را که دوست می داشتید دوست بدارید و آنها را که دشمن می داشتید دشمن بدارید که چه زود است که فرج شما در آید.
کمال الدین و تمام النعمة باغ ۳۲ حدیث ۸
#سلام_امام_مهربانم
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
9.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴به نظر شما این نامه عاطفی را چه کسی برای همسرش نوشته است؟!
#امام_خمینی
🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
💎#کلام_شهید
سردار می گفت :
اگہ توے پادگانت،
دو تا سربـاز رو
نماز خون و قرآن خون ڪردے
این برات مےمونہ
ازاین پستها و درجہها چیزی در نمیاد!
#شهیداحمدکاظمی
نشر با ذکر #صلوات🌹
🌹 @AXNEVESHTESHOHADA
#اختصاصی_عکسنوشته_شهدا
اگر ادعای جهاد دارید، در حال حاضر #اازدواج و #فرزندآورى بزرگترین جهاد هست...
#جهاد_فرزندآوری
🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
Hijabiran.ir حجاب ایرانrahim pour.mp3
زمان:
حجم:
1.2M
چراحجاب⁉️🤔
🔴سوالی که دختر دانشجوی اروپایی از استاد رحیم پور میپرسد و جواب منطقی استاد
حتما گوش بدید و #نشر دهید
#رحیمپورازغدی
🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
2.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥رهبرانقلاب: آمارها میگویند که به سمت پیری میرویم؛ این خبر دهشتناک است و آثارش وقتی ظاهر میشود که راه علاجی نیست
🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
عکسنوشته فرهنگ و حجاب
🌺عرفه روزى است كه حق تعالى بندگان خویش را به عبادت و طاعت خود فرا خوانده و سفره های جُود و احسان خود
🦋 ۵۸ روز تا عرفه 🦋
🌼امروز به نیت
❣شهید سعید لاری ❣
قرائت
☘ ۱۰۰ مرتبه ذکر صلوات ☘
✨ان شاءالله عمل گفته شده را انجام دهیم تا شفاعت شهید شامل حالمان شود✨
#شهدا_جاموندیم😔
🌹 @AXNEVESHTESHOHADA
بسم الله الرحمن الرحیم
من زندهام
قسمت سی و چهارم
هرچه بیشتر به قرص ماه نگاه می کردیم بیشتر به یقین می رسیدیم. آن شب برای اینکه حتی یک لحظه تصویر امام را از دست ندهیم، چشم برهم نگذاشتیم.
با آنکه تعداد خانه های دوطبقه یا چند طبقه در آبادان کم بود، برای اینکه اندکی به قرص ماه نزدیک تر شویم، همه به پشت بام ها رفته بودیم و با حیرت از انقلاب و ماه و امام میگفتیم و حظ می کردیم.
بسیاری از کسانی که در حاشیه شهر آبادان و خرمشهر بودند گوسفند قربانی کردند. عده ای مرتب اذان می گفتند و راهپیمایی می کردند.
هیجان مردم غیر قابل وصف و کنترل بود. طلبه های مسجد نه رد و نه تایید میکردند. مرتب با قم و دانشگاهها در تماس بودند. اما صبح روز بعد آیتالله جمی که عالمانه و با درایت حرکت انقلابی و اسلامی مردم شهر را مدیریت میکرد، اعلام کرد:
این شایعه از موهومات است باور نکنید. دشمن به اعتقادات شما حمله کرده است و شایعه پراکنی میکند.
دانشگاههای فیزیک اعلام کردند که این تصویر سایه روشن پستی و بلندی های کره ماه است و هر کس می تواند بر این اساس تصویری را که دوست دارد در ذهن خود تجسم کند.
اگرچه علمای قم و مشهد گفتند این تصویر ساخته ذهن است، اما حکایت آن، عشق عمیق قلبی ما به امام بود که همه یک تصویر می دیدیم و برایمان قابل انکار نبود.
حقیقتاً عکس امام در ماه نبود، در چشم خانه ی ما بود. مگر نه اینکه مجنون به هر جا می رسید لیلی را می دید. به کوه می رسید، به دریا می رسید، جز لیلی کسی را نمی دید. ما میتوانستیم عکس امام را در رود، در دیوار خانه، روی برگ درخت و در همه جا ببینیم.
اما گروه رقیب نتوانست از حکایت این عشق به نفع خودش بهرهبرداری کند. رفتن شاه با چشم های گریان و آمدن امام و هیجان ها و فریادها که ماشین حامل امام را به دوش می کشید حکایت از شکفتن بهار در دل زمستان داشت. میان گریه می خندیدیم.
وقتی تصاویر ورود امام به فرودگاه مهرآباد از تلویزیون پخش می شد، کمتر کسی بود که گریه نکند و از میان تمام اشک ها اشک داغداران سینما رکس دیدنی تر بود. انگار امام آمده بود تا جگر های داغ دیده شان کمی آرام گیرد.
اشک می ریختند و بیشتر دلتنگ عزیزان شان می شدند. بعضی هاشان خود را به مزار شهیدان رسانده بودند و خبر آمدن امام را به آنها میدادند.
رحمان هم که در زمان خدمتش در جریان انقلاب در مشهد بود، برای فرار از خدمت هر روز یک برگه فوت درست می کرد و به فرمانده یگان می داد، که پدر مرده، مادرم مرده، برادرم تصادف کرده و به این وسیله همیشه از خدمت سربازی فراری بود.
وقتی سینما رکس آتش گرفت، طی نامه ای به فرماندهاش، دلیل مرخصی خود را مرگ همه خویشاوندانش در سینما رکس عنوان کرد. فرمانده هم که از قبل در جریان مرگ مصلحتی خانواده بود با مرخصی موافقت نکرده و گفته بود: تو که قبل از آتش گرفتن سینما رکس همه جد و آبادت را کشته و مرخصی هات را گرفته بودی، اینها را دیگر از کجا آورده ای؟
رحمان هم به ناچار از خدمت فرار کرد و دیگر به مشهد برنگشت. با این حال او از چگونگی استفاده از تمام سلاح ها آشنایی داشت...
پایان قسمت سی و چهارم
#نهضت_کتاب_خوانی
🌸 @AXNEVESHTEHEJAB