امام صادق ع در شمارش وظایف منتظران فرمود:
«مَنْ سَرَّهُ أَنْ يَكُونَ مِنْ أَصْحَابِ الْقَائِمِ فَلْيَنْتَظِرْ وَ لْيَعْمَلْ بِالْوَرَعِ وَ مَحَاسِنِ الْأَخْلَاقِ وَ هُوَ مُنْتَظِرٌ
کسی که خوشحال میشود از یاران قائم عجل الله تعالی فرجه الشریف باشد باید منتظر بوده و در حال انتظار، عمل خود را بر اساستقوا و اخلاق نیک انجام دهد».
الغيبةنعمانی، ص ۲۰۰
#سلام_امام_مهربانم
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
🔺هر کنشی واکنشی داره!
دادگاهی در ایرلند فردی را که به دختری تجاوز کرده بود به سبب اینکه دختر لباس نامناسب و توری بر تن داشت؛ بی گناه اعلام کرده و لباس نامناسب دختر را دلیل این تجاوز دانست!
#حیا
🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
🦋 ۲۴ روز تا عرفه 🦋
🌼امروز به نیت
❣شهید گارزپور ❣
قرائت
☘ ۵ مرتبه آیه الکرسی☘
✨ان شاءالله عمل گفته شده را انجام دهیم تا شفاعت شهید شامل حالمان شود✨
#الهی_عاقبتمون_ختم_به_شهادت
💟 پانزدهمین روز ذی القعده
🌺قرائت سوره عادیات
☘ثواب قرائت امروزمون رو هدیه میکنیم به بی بی دوعالم. ان شاءالله سلامتی و عاقبت بخیری تک تک مدافعین سلامت 😍
#غصه_نخور_شهدا_تنهامون_نمیذارن
سه دقيقه در قيامت 21.mp3
38.58M
#شرح_کتاب_سه_دقیقه_در_قیامت
قسمت 1⃣2⃣
"تجربه نزدیک به مرگ جانباز مدافع حرم"
* عمل ما در ملکوت بازتاب دارد، چه شوخی باشد و یا جدی!!
* در هر آسمان، چه مَلَکی جلوی عمل ما را میگیرد؟ دلیل این کار ملائکه چیست؟
* چگونه حاضر میشویم عمل ما از آسمان اول هم بالا نرود، چه برسد به آسمان هفتم!!!؟
* خودمان میتوانیم مانع سوختن عمل خودمان شویم اگر.....
* چه کار کنیم تا عمل ما از هفت آسمان بالا برود؟
* ناشطات، سگ جهنم
* این همه عُجب و تکبر و حسادت و... در این دنیا داریم، ولی در عالم دیگر حسابی از خجالت خودمان و عمل خودمان در خواهند آمد!!!
* ای بسا که دستوری عام باشد و عمل به دستور، آن را خاص می کند.
#استاد_امینی_خواه
🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بدون استفاده از دست و با رعایت کامل پروتوکولهای بهداشتی داره بستنی می خوره...
😂😂😂
#کرونا_را_شکست_میدهیم 😉
🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
هدایت شده از 🇮🇷 عکسنوشتہسیاسی 🇮🇷
آمار عجیب آزار جنسی در سازمان ملل!
🔺 از هر ٣ کارمند، ١ نفر مورد آزار جنسی قرار گرفته است!
🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI
#اختصاصی_عکسنوشته_سیاسی
بسم الله الرحمن الرحیم
من زندهام
قسمت پنجاه و نهم
بدون اینکه به اسم روی روپوش توجه کنم تی را برداشتم و به سرعت جاهایی که خون ریخته بود را نظافت کردم و بعد با همان جارویی که دستم بود با روپوش سفید از جلوی چشم او دور شدم، تا در حاشیه ی امن داخل بیمارستان باقی بمانم.
آموزشی که در دوره ی امداد دیده بودم، تنها شامل کمک های اولیه و تزریقات و پانسمان بود که کفایت این حجم از فاجعه را نمی داد.
به بهانه ی جارو زدن، کنار پرستارانی که زخمهای مجروحین را برای انتقال به اتاق عمل، شست و شو میدادند می ایستادم و با التماس به آنها میگفتم:
تورو خدا، من میتونم این کار را انجام بدم. شما کارهای مهم تری دارید.
در عین حال حاضر نبودم جاروی دسته دارم را از خودم جدا کنم. چون همین جارو مجوز ورود و ماندنم در بیمارستان بود.
با جارویی که در دست داشتم همراه یک مجروح تا اتاق عمل رفتم که یکباره پرستار اتاق عمل جیغ کشید و گفت:
این جارو رو چرا آوردی اتاق عمل؟ برو بیرون. روپوش آقای دکتر تن تو چیکار می کنه؟
تازه فهمیدم چه کار کرده ام؛ با روپوش یک پزشک، تمام اورژانس را تی کشیده بودم.
تا صبح بیست و یکم هنوز فرصت مناسبی برای دیدن بچه های پرورشگاه پیش نیامده بود. می ترسیدم از جلو چشمم کادر پرستاری دور شوم و قیافه ی مرا فراموش کنند و نتوانم دوباره وارد بخش شوم.
جنگ فرصت مغتنمی برای کارکنان بیمارستان فراهم کرده بو؛د هم می توانستند چشم شان را بر همه ی آنچه میگذشت ببندند و انگشت شان را تا نیمه در گوش هایشان فرو کنند تا ناله ها را نشوند و فرار را بر قرار ترجیح میدهند و توجیهی برای وجدان خود بتراشند اما بعضی از آنها همچون فرشته با همان بلوز و دامن و کلاه بر بالین زخمیها مانده و مرهم زخم های آنان شده بودند!
فاطمه نجاتی آمد و چند ضربه به شیشه ی بخش زد و گفت:
نمی خوای بچه ها رو ببینی، نسیبه خیلی سراغت رو می گیره.
در یک فرصت کوتاه از بخش بیرون آمدم و خودم را به جمع بچه ها رساندم.
آنجا تنها جایی بود که بچه ها حال و هوای دیگری داشتند و توی عالم خودشان بودند.
همه ی مردم با شنیدن آژیر قرمز حمله هوایی توی سنگر ها و پستوها می رفتند ولی این بچه ها برعکس می ریختند توی حیاط و با تیر کمان های دستی شان آسمان را نشانه می رفتند و هورا می کشیدند.
مرگ و زندگی برایشان یک رنگ داشت.
چند نفرشان کمی گرفته و دمغ بودند. فکر کردم لابد نگران خانواده شان هستند، با این حال علت دمغ بودنشان را پرسیدم.
یکی از آنها گفت:
از شانس بدمون امسال که روپوش و کفش و کتاب و دفترمون رو به راه بود و میخواستیم مثل بچههای پدر و مادردار بریم مدرسه و کفشای نو و لباسای اتوکشیده مون رو تن کنیم و تو گوش بچه پولدارا بزنیم و براشون قیافه بگیریم، از آسمون و زمین سنگ و آتیش می باره.
با این شرایط تمام مدت روپوش ها تنشان بود و کفش ها پایشان و کیف روی دوششان و توی حیاط بدو بدو می کردند...
پایان قسمت پنجاه و نهم
#نهضت_کتابخوانی
🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
امام صادق علیه السلام در شمارش وظایف منتظران فرموده اند:
«مَنْ سَرَّهُ أَنْ يَكُونَ مِنْ أَصْحَابِ الْقَائِمِ فَلْيَنْتَظِرْ وَ لْيَعْمَلْ بِالْوَرَعِ وَ مَحَاسِنِ الْأَخْلَاقِ وَ هُوَ مُنْتَظِرٌ؛
کسی که خوشحال میشود از یاران قائم عجل الله تعالی فرجه الشریف باشد باید منتظر بوده و در حال انتظار، عمل خود را بر اساس تقوا و اخلاق نیک انجام دهد».
الغيبةنعمانی، ص: ۲۰۰
#سلام_امام_مهربانم
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
کرونا شوخی نیست!
زدن ماسک الزامی است.
سلامت خود و هم میهنانمان را جدی بگیریم.
#کرونا
🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
سه دقیقه در قیامت 22.mp3
46.34M
#شرح_کتاب_سه_دقیقه_در_قیامت
قسمت 2⃣2⃣
"تجربه نزدیک به مرگ جانباز مدافع حرم"
* شباهت بین پرونده اعمال و کارنامه تحصیلی
* قبولی اعمال ما با چه چیزی سنجیده میشود؟
* اگر مرگ ترس ندارد، پس چرا اولیا خدا از مرگ میترسیدند؟
* چه طور متوجه بشویم که نمازمان قبول شده است؟
* معصیت را ترک کنیم، هم به صورت اعتقادی و هم عملی
* قربانی کردن اثری در دفع بلا دارد؟
* رابطه بین نماز و دیگر اعمال ما
* چرا خدا فقط اعمال متقین را قبول میکند؟
* گاهی حاجت برآورده میشود اما دعا پذیرفته نمیشود.
#استاد_امینی_خواه
🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
💟 شانزدهمین روز ذی القعده
🌺قرائت سوره نباء
☘ثواب قرائت امروزمون رو هدیه میکنیم به امام هادی علیه السلام. ان شاءالله بحق امام بزرگوار رفع سختی و گرفتارهای مردم😍
#غصه_نخور_شهدا_تنهامون_نمیذارن
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴طنز اجتماعی #سیدرضا_نریمانی
مخصوص مجردهد
یکم بخندید ،دلتون شاد شه
#ازدواج_آسان
#آدم_انتخاب_کنیم
🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
🦋 ۲۳ روز تا عرفه 🦋
🌼امروز به نیت
❣شهدای مدافع حرم ❣
قرائت
☘ ۳ مرتبه آیه الکرسی☘
✨ان شاءالله عمل گفته شده را انجام دهیم تا شفاعت شهید شامل حالمان شود✨
#الهی_عاقبتمون_ختم_به_شهادت
نتیجه ی سه دهه نفوذ فرهنگی
یک سوم مردان مجرد دهه ی شصت مجردند!
#نفوذ_فرهنگی
🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
امام جماعت مسجدی در ونک (یکی از محلههای تهران) از قبل انقلاب تعریف میکرد:
روزی خانمی نیمه برهنه و بی حجاب و آرایش کرده با دست و سینه باز نزد من آمد و مسأله ای درمورد ارث پرسید!
گفتم خانم من هم میخواهم از شما مسالهای بپرسم؛ اگر جواب دادید من هم جوابتان را میدهم!
با تعجب پرسید: شما از من؟
گفتم: بله...
گفت: بفرمایید!
گفتم: شخصی در محلی مشغول خوردن غذاست؛ غذا هم بسیار خوشبو و مطبوع است!
از قضا گرسنهای از کنار او میگذرد. از دیدن غذا و شنیدن بوی خوش آن پایش از حرکت میایستد!
جلوی او مینشیند تا شاید تعارفش کند ولی مرد هیچ اعتنایی نمیکند!
شخص گرسنه تقاضای یک لقمه میکند اما او میگوید: غذا مال خودم است و نمیدهم!
هر چه او التماس میکند، این به خوردن ادامه میدهد!
خانم؛ این چگونه آدمی است؟؟
گفت: این شخص خیلی بیرحم است! از شمر بدتر است!
گفتم: گرسنه دو جور است: یکی گرسنه شکم، یکی گرسنه شهوت!
یک جوان گرسنه، وقتی یک خانم نیمه برهنه و زیبا را می بیند که همه نوع عطرها و آرایش های مطبوع و دلکِش را دارد! هرچه با او راه میرود تا شاید خانم یک توجهی به او کند و مقداری روی خوش نشان بدهد، آن خانم اعتنا نمیکند!
جوان اظهار علاقه میکند ولی زن محل نمیگذارد! بعد از هزاربار خواهش و تمنا، زن میگوید: من هرزه نیستم و حاضر نخواهم بود با تو صحبت کنم!😔
جوان با تمام وجود التماس میکند ولی زن ذرهای توجه نمی کند!
به نظر شما این زن چگونه آدمی است؟؟
آن خانم کمی که فکر کرد، بلند شد و رفت!
فردا درب منزل صدا کرد! رفتم در را باز کردم؛ دیدم سرهنگی ایستاده و اجازه ورود میخواهد؛
وقتی وارد اتاق شد گفت: من شوهر همان خانم دیروزی هستم!
وقتی که با او ازدواج کردم خواهش کردم باحجاب باشد اما هرچه خواهش و تهدید کردم زیر بار نرفت!
دیروز ناگهان آمد و از من چادر خواست! نمیدانم شما دیروز به او چه گفتید!!
ماجرا را برایش تعریف کردم؛
او هم بسیار تشکر کرد و رفت...
منبع: کتاب حیا و خودآرایی و نقش آنها در سلامت روان زن
#حجاب
🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
بسم الله الرحمن الرحیم
من زندهام
قسمت شصتم
بودنشان در شهر و در آن موقعیت جز نگرانی و دلواپسی چیز دیگری به همراه نداشت.
با سید صحبت کردم که چون فصل مدرسه است و بچهها باید به مدرسه بروند، آنها را از شهر خارج کنید.
ماندن بچه ها در شهر بسیار خطرناک بود. تنها کسی که کنار بچه ها مانده بود عمو سید شان بود.
هنوز به برکت هلال احمر و حضور سید چیزی برای خوردن بچه ها گیر می آمد. مردم عادی در هیولای جنگ دست و پا می زدند. همه درگیر دفاع بودند، اما سید هنوز یاد بچهها بود،
به همراه سید برای طرح موضوع بچه های پرورشگاه سراغ برادر سلحشور فرمانداری رفتیم.
توی مسیر با هر گامی که بر می داشتم می دیدم چنگ چگونه یکباره به زندگی مردم هجوم آورده و همه را غافلگیر کرده است.
هر روز که میگذشت یک مشکل به مشکلات مردم اضافه میشد. بی برقی، بیآبی، گرسنگی، ترس، مریضی، تنهایی و وحشت.
مغازهها همه ی موجود یشان را یا مجانی میدادند یا به کمترین بها میفروختند.
صف نان و بنزین امان مردم را بریده بود.
وقتی رسیدیم فرمانداری آقای مهندس باتمانقلیچ که سخت مشغول ساماندهی و کنترل شهر بود، گفت:
در همین صحرای محشر، عدهای از خدا بی خبر شبونه خونه ها و مغازه های مردم رو غارت میکنن.
فرماندار تلاش میکرد تا پایان جنگ جان و مال مردم در امان بماند. شبانه روز کار می کرد. او منتظر بود که جنگ زودتر تمام شود. می خواست شیشه های شکسته و دیوارهای فرو ریخته خانههای مردم را از نو بسازد.
برادر سلحشور که نگرانی و دلایل ما را شنید گفت: میدونید که رئیس آموزش و پرورش آبادان آقای صالحی و تعدادی از همکارانش شهید شدن. بعضی مدارس هم که خراب شدن. حتی اگر توی همین ماه جنگ تموم بشه، مدارس با تاخیر باز می شن. بهتره اول با شهرهای امن هماهنگی بشه تا پرورشگاه یا سازمانی مسئولیت این بچه ها رو قبول کند، بعد اونا رو اعزام کنیم.
بالاخره بعد از چندین تماس، موافقت پرورشگاه شیراز مشروط به اینکه مربیانشان هم با آنها همراه باشند، گرفته شد. چون قرار شده بود ماشین هایی که از شهر خارج می شوند، تحت کنترل و نظارت باشند، نامههایی به عنوان حکم ماموریت به من و سید و دیگر همراهان داده شد.
نامه ماموریت را توی جیبم گذاشتم.
بچه ها خوشحال با همان روپوش و کفش و کیف و یک پلاستیک که پیژامه و پیراهنشان در آن بود و حکم ساک سفرشان را داشت، سوار اتوبوس شدند.
از خواهران شمسی بهرامی، پروانه آقا نظری، فاطمه نجاتی، اشرف شکوهیان، سید زینت صالحی و از برادران احمد رفیعی و علی صالح پور به عنوان مربی دائمی آن ها در شیراز، با ما همراه شدند... پایان قسمت شصتم
#نهضت_کتابخوانی
🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
امام صادق علیهالسلام به زُراره فرمودند، اگر زمان غیبت را درک کردی این دعا را همیشه داشته باش!!
«اَللّهُمَّ عَرِّفْنى نَفْسَكَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى نَفْسَكَ لَمْ اَعْرِف نَبِيَّكَ اَللّهُمَّ عَرِّفْنى رَسُولَكَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى رَسُولَكَ لَمْ اَعْرِفْ حُجَّتَكَ اَللّهُمَّ عَرِّفْنى حُجَّتَكَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى حُجَّتَكَ ضَلَلْتُ عَنْ دينى»
🔸خدايا خود را به من بشناسان، زيرا اگر خود را به من نشناسانى فرستادهات را نشناختهام،
🔹خدايا فرستادهات را به من بشناسان، زيرا اگر فرستادهات را به من نشناسانى حجّتت را نشناختهام،
🔸خدايا حجّتت را به من بشناسان، زيرا اگر حجّتت را به من نشناسانى، از دين خود گمراه میشوم.
بحارالانوار، جلد ۵۲، ص ۱۴۶
🌸 @AXNEVESHTEHEJAB