فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#مبلغ_غدیر_باشیم
چگونه برای احیای غدیر قدم برداریم؟
حجت السلام حامد کاشانی
#غدیر
@Citynews1
🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
سه دقیقه در قیامت 37.mp3
34.2M
#شرح_کتاب_سه_دقیقه_در_قیامت
قسمت 7⃣3⃣
"تجربه نزدیک به مرگ جانباز مدافع حرم"
* استقلال مسلمین اساس کتاب شذراتالمعارف
* بیتالمال باید در جایش هزینه شود
* ادب در برابر عالم
* مریضی عصر ما، کمحوصلگی
* ارکان امر به معروف از لسان امام حسین علیه السلام
* ادامه کتاب، ماجرای صدقه
* پاکیزهترین اعمال
* از واجبات اعمال ما، حمایت از یتیم
* مالیات دادن به حکومت طاغوت
* دو توهم بزرگ در زندگی
* نظام ژلهای تقدیر
* حدیثی طلایی از حضرت زهرا (س)
#استاد_امینی_خواه
@audio_ketab
🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
طنزانه
مامانم مودم رو گذاشته توی آشپزخونه!!
هر وقت کارمون داره، دیگه صدامون نمی کنه، مودم رو خاموش می کنه... یکی یکی از اتاقمون خارج مى شیم!
مثل پشه کش عمل می کنه !!!🤣🤣
@jokheri
🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
رهبر فرزانه انقلاب
بدخوابی دیدهاند برای بشریت
پول صرف می کنند، متخصصین روانشناس، طراحان گوناگون، سیاستمدارها، دستگاههای اطلاعاتی در پشت قضیه، برای دنیا دارند طراحی میکنند، تا این آتش شهوت زن و مرد را دائم تند تر و تیز تر کنند.
۱۳۸۶/۱۰/۱۳
#تمدن_نکبت_غرب
🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
بسم الله الرحمن الرحیم
من زندهام
قسمت هفتاد و دوم
جا خوردم: شما سرهنگ هستید؟
- آهسته تر حرف بزن!
- شما دکتر هم هستید؟
- بجنبید! معطل نکنید! کارت را از بین ببرید!
- شما رئیس بیمارستان نیروی دریایی خرمشهر هم هستید؟
با پریشانی گفت: خواهش میکنم او را نابود کنید.
اما کارت را با آن پوشش پلاستیکی و خشک اصلا نمیشد پاره کرد. مقاوم و شق و رق بود. هرچه مچاله اش کردم فایده نداشت. سرباز عراقی مسیر حرکتش را عوض کرده بود و به سمت من چرخید و حالا دیگر کاملاً در میدان دیدش قرار گرفته بودم.
فرصت از بین بردن کارت را نداشتم. فوراً کارت شناسایی دکتر هادی عظیمی را همراه با قرآن و نامه در جیب خودم گذاشتم. تنها سرباز عراقی نبود که مراقب مان بود بلکه برادرانی هم که در گودال بودند از بیرون ما را کنترل میکردند. دکتر نگران این بود که در این فاصله برای ما مشکلی پیش بیاید. پشت سر هم می پرسید: نابودش کردی؟
برا ی اینکه خیالش راحت بشه تا شاید درد چشمش کمی آرام بگیرد گفتم: تمام شد، خیالت راحت.
هر بار که فاصله ی سرباز با ما کمتر میشد و خیره تر نگاهمان می کرد، وحشت و اضطرابم بیشتر میشد. دنبال راه چاره ای بودم که یک جوری خودم را از شر مدارک خلاص کنم.
با نوک کفشم به آرامی شروع کردم به کندن زمین تا گودال کوچکی ایجاد شد و کارت شناسایی و نامه ی فرهنگ را در آن انداختم و رویش را با ته کفشم با خاک پوشاندم و با کف کفش چند ضربه روی آن کوبیدم. سپس از سرهنگ فاصله گرفتم و خودم را به سمت مریم سراندم.
ظهر شده بود و هر کس در هر وضعیتی که بود چه مجروح و چه سالم بی وضو و با تیمم در همان بیابان مشغول نماز شد. آنها اجازه نمیدادند کس ایستاده نماز بخواند و همه را می نشاندند.
ممکن بود در حالت ایستاده نیروهای خودی ما را ببینند و متوجه حضورمان شوند. حتی دکتر عظیمی با آن درد و خونریزی و با دست های بسته و چشم های زخمی دائماً در حال نماز خواندن بود و مرتب می گفت: خواهر برایم قرآن بخوانید.
بعثی ها به صورت تاکتیکی جاده را آزاد می کردند و به برخی از ماشین های خودی اجازه ی عبور می دادند. ولی درست موقعی که نیروهای خودی فکر میکردند بعثی ها عقبنشینی کردهاند، مجدداً وارد جاده و مسیر میشدند و بلافاصله جاده را تصرف کرده و دوباره عده دیگری را شکار می کردند.
شیوه ی ظالمانه و ناجوانمردانه ای بود. با حیله گری، بهترین نیروهای رزمی، تکاور، سپاهی، ارتشی و امدادی را اسیر میگرفتند. بیشتر شبیه آدم ربایی بود تا جنگیدن و اسیر گرفتن.
دلمان میخواست همگی بلند شویم و فریاد بزنیم و نیروهای خودی را از نیرنگ آنها خبردار کنیم اما نیروهای بعثی با تجهیزات و ادوات نظامی کامل آمده بودند. بعضی از نیروها وقتی اسیر می شدند خوشحال بودند و می گفتند: یا حسین بن علی ما را طلبیدی، زائر کربلا شدیم. آقا این هفته میهمان توایم! بعضی هاشان حتی همدیگر را کربلایی صدا میزدند.
نمیدانستم آنها درست فکر میکنند و ما واقعاً برای یک هفته به زیارتی کربلا دعوت شده ایم یا نه.
پرسیدم: دکتر شما که نظامی هستید، فکر می کنید سرنوشت جنگ چی می شه؟ چه اتفاقی برای ما می افته؟
گفت: اینها قدرت ادامه ی جنگ با ایران را ندارند ولی تا بخواهند این را بفهمند، ممکن است یک هفته طول بکشد اما چون شما از نیروهای هلال احمر هستید، مسئله ی شما جداست. از نظر قوانین بین المللی ژنو نمیتوانند شما ما را اسیر کنند و هر کدامتان می توانید دو مجروح جنگی را با خودتان آزاد کنید...
پایان قسمت هفتاد و دوم
#نهضت_کتاب_خوانی
🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
هدایت شده از 🇮🇷 عکسنوشتہسیاسی 🇮🇷
مداحی آنلاین - ز غربت تو مدینه غوغاست - میثم مطیعی.mp3
9.18M
🔳 #شهادت_امام_محمد_باقر(ع)
🌴ز غربت تو مدینه غوغاست
🌴زائرت امشب حضرت زهراست
🎤 #میثم_مطیعی
🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI
🏴سالروزِ شهادتِ امام باقر ع بر رهپویان ولایت علوی تسلیت باد.
🍃امام باقر علیه السلام
آنكه خشمش را از مردم باز دارد خداوند عذاب قيامت را از او باز خواهد داشت.
فروع كافى، محمد بن یعقوب کلینی، ص 343
#سلام_امام_مهربانم
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
پیامبر اکرم صلوات الله علیه و آله و سلم در بهشت زهرا ای است که دارالفرح نامیده می شود کسی به آن وارد نمی شود مگر کسانی که یتیمان مومنین را خوشحال کنند.
#یتیمان_را_دریابیم
🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
🦋 ۳ روز تا عرفه 🦋
🌼امروز به نیت
❣
🌹شهدای
گمنام
🌹شهدای وادی الاسلام
🌹شهدای مدافع حرم
🌹شهدای ترور
🌹شهدای مدافع امنیت وسلامت
🌹شهدای روستای قادرخلج
❣
☘قرائت:حدیث کساء به همراه ۱۰۰صلوات☘
✨ان شاءالله عمل گفته شده را انجام دهیم تا شفاعت شهید شامل حالمان شود✨
#الهی_شهید_بشیم
سه دقیقه در قیامت 38.mp3
29.05M
#شرح_کتاب_سه_دقیقه_در_قیامت
قسمت 8⃣3⃣
"تجربه نزدیک به مرگ جانباز مدافع حرم"
* تاثیر صدقه در عمر و زندگی ما
* روایاتی ناب از صدقه دادن
* هر نقصی به شیطان بر میگردد
* حربه را از دشمن بگیریم
* دعا و دوا به هنگام ابتلاء
* چگونه صدقه موجب طهارت میشود
* چوب خوردن ما از تعلقاتمان است
* عمده گرفتاری ما برای چیست؟
* تقدیر جمعی، تقدیر فردی
* اقسام صدقه
* صدقه هرچه بزرگتر....
#استاد_امینی_خواه
@audio_ketab
🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ 🔻در طی هفت سال گذشته 33% ازدواجها کمتر شده است.
.
.
آقای @Rouhani_ir چه امیدها و آرزوها در دولت شما به نابودی کشیده شد.
#آدم_انتخاب_کنم
@TWTenghelabi
🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
امام صادق علیه السلام
حجاب زن برای طراوت وزیبایی اوست.
آری همیشه دُرّ و گوهر را در خزانه های آهنین نگهداری می کنند و زن هم اگر قدر و منزلت خویش را بداند آن را در گوهر حجاب محفوظ می دارد و اجازه نمی دهد نامحرمان به حریم او وارد شوند.
#حجاب
@antiliberalism
🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
بسم الله الرحمن الرحیم
من زندهام
قسمت هفتاد و سوم
پرسیدم این دو مجروح را خودمان انتخاب می کنیم یا آنها?
گفت: نه, انتخاب مجروح به عهده ی خودتان است.
با خودم گفتم: پس کاش سید تکاور را نمی فرستادیم و با خودمان به ایران می بردیم. با دکتر عظیمی دو نفر میشدند. حالا آن دو نفر دیگر را چطور انتخاب کنیم؟
یکباره در دلم خندیدم و گفتم: اما جناب سرهنگ من یک شب از کانال تلویزیونی بصره (کانال تلویزیونی بصره را شبکه آبادان شفاف نشان می داد) دیدم که صدام چطور قرارداد رسمی الجزیره را که توافق قانونی بر سر خطوط مرزی بین دو کشور بود، پاره کرد و دستور جنگ داد. یعنی اصل جنگ نقض قوانین بین المللی است آن وقت چطور ممکن است ما را طبق قانون بینالمللی آزاد کنند.
سرهنگ در حالی که طرح در تایید گفته ام سرش را تکان میداد گفت: بله، می توانند خلاف قانون هم عمل کنند و آزاد تان نکنند.
نزدیک عصر بود و شعاع آفتاب ساعتها بود سوزن های خود را در ملاج ما فرو می کرد. سردرد شدیدی داشتم. تمام بدنم از ضربه های قنداق تفنگ به درد آمده بود اما دلم نمی خواست روز تمام شود. از شب اسارت می ترسیدم. از اینکه نتوانم اطرافم را رصد کنم وحشت میکردم.
یک کامیون از راه رسید. بدون در نظر گرفتن ظرفیت ماشین همه ی برادرانی را که در گودال بودند همچون سنگ و کلوخ به کامیون ریختند. حتی دست و پای پیران و ناتوانان را میگرفتند و به داخل کامیون پرت می کردند.
وجود برادران رزمنده ی اسیر موجب تسلی خاطر و آرامش ما بود. با رفتن آنها دور و برمان به ماتمکده تبدیل شد. با حضور آنها اصلاً نیروهای بعثی به چشم نمی آمدند. اما بعد از رفتن شان فقط ما سه نفر بودیم و کوچکترین حرکت ما توسط ده دوازده نیروی بعثی رصد میشد.
دکتر عظیمی که چیزی نمی دید مرتبط جویای موقعیت نظامی عراقی ها بود. به طور غیر منتظره ای شکار نیروهای ایرانی متوقف شده بود و آنها دائماً در حال تدارکات و جا به جایی بودند.
با سر و صدای زیادی مشغول خوردن شام شدند. دکتر عظیمی و من و مریم هم مشغول نماز مغرب و عشا شدیم. دکتر عظیمی گفت: خواهرها نماز صبر و نماز شکر بخوانید. نگران نباشید ما همه در پناه خدا هستیم.
بعد از نماز دوباره خواست برایش قرآن بخوانیم. به دلیل اینکه حواسم به دور و برم بود، یک آیه را جا می انداختم اما او با هوشیاری آن قسمت را اصلاح می کرد. کاملا پیدا بود که با دقت گوش می دهد و این سوره ها را از حفظ است.
سربازی که از صبح نگهبان ما بود رفت و جایش را به یک سرباز جدید داد. سرباز جدید یا پخمه بود یا خودش را به پخمگی زده بود. بعد از اینکه چهار پنج عدد کنسرو لوبیا را با قوطی سر کشید و قوطی ها را این طرف و آن طرف پرت کرد، سیگاری آتش زد و مشغول قدم زدن شد. شب بود. از ترس جرات نداشتم پلک هایم را روی هم بگذارم. چشمانم خشک شده بود. با کنجکاوی فراوان حرکات دور و برم را زیر نظر داشتم که ببینم چه خبر است.
مرتب از دکتر عظیمی به دلیل اینکه ساکن خرمشهر بود و زبان عربی را بهتر از ما میدانست میپرسیدیم:
- دکتر چی میگن؟
و او هم از ما در مورد تعداد و موقعیت عراقیها سوال میکرد. هر سه نفرمان گوی نیازهای فیزیولوژیکی را از یاد برده بودیم؛ نه احساس گرسنگی می کردیم، نه تشنگی و نه حتی قضای حاجت. ساعت از دوازده گذشته بود...
پایانی قسمت هفتاد و سوم
#نهضت_کتاب_خوانی
🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
🍃 یاری دین و امام زمان علیه السلام
یکی از وظایف منتظران، سرودن شعر یا نوشتن کتاب در فضائل و مدح و ندبه آن حضرت است، البته به میزان توانایی و استعداد هر فرد، که این امر نوعی یاری دین و امام است.
امام رضا میفرمایند: هیچ مومنی شعر نسُروده که ما را به وسیله آن مدح گوید مگر آنکه خدا برای او در بهشت شهری بنا خواهد ساخت که هفت برابر وسیع تر از دنیا باشد و در آنجا فرشته و هر پیامبری، او را زیارت و دیدار خواهد کرد.
وسائل الشیعه، جلد۱۰، باب۱۰۵
#سلام_امام_مهربانم
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
بخشی از کتاب زنان صوفی
رابعه گفت: یا بنی آدم! از دیده به حق منزلی نیست و از زبان ها بدو راه نیست؛ و سمع، شاهراه زحمت گویندگان است و دست و پای، سکان حیرتند و کار با دل افتاده است.
بکوشید تا دلی بیدار به دست آرید که چون دل بیدار شد او را به یار حاجت نیست. یعنی دل بیدار آن است که در حق گم شده است و هر که گم شد با یار چه کند؟ الفناء فی الله اینجا بود.
#نهضت_کتابخوانی
🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
هدایت شده از 🌷عکسنوشته شهدا 🌷
🦋 ۲ روز تا عرفه 🦋
🌼امروز به نیت
❣شهیدان
🌹حمزه عموی پیامبر
🌹مالک اشتر
🌹سردارسلیمانی
🌹سردارصیادشیرازی
🌹محسن حججی
🌹شادعلی ابراهیم امجدخانی
🌹شهیدفرهنگی والا
🌹اسدالله محمدی ❣
☘قرائت: زیارت عاشورا به همراه ۱۰۰صلوات☘
✨ان شاءالله عمل گفته شده را انجام دهیم تا شفاعت شهید شامل حالمان شود✨
#الهی_شهید_بشیم
سه دقیقه در قیامت 39.mp3
33.48M
#شرح_کتاب_سه_دقیقه_در_قیامت
قسمت 9⃣3⃣
"تجربه نزدیک به مرگ جانباز مدافع حرم"
* ثواب و آثار صدقه در روایات
* تقابل صدقه و شیطان
* نیت در صدقه
* بهترین نوع صدقه
* فضیلت صدقه در روز جمعه
* صدقه در خفا
* صدقه در روز و شب
* خزانهدار صدقه
* استجابت دعا و صدقه
* صورت ملکوتی صدقه
* انواع متنوع صدقه
* پرورش یافتن صدقه
* سپرِ صدقه
* صدقه با واسطه
* صدقه قبل از اینکه در دست سائل برسد، در دست خدا قرار میگیرد
* لبخند زدن خدا به ما
* از خدا، دستگیری دیگران را بخواهیم
* رحم دیدن و رحم کردن با صدقه
* صدقه یکی از موارد انفاق است.
#استاد_امینی_خواه
@audio_ketab
🌸@AXNEVESHTEHEJAB
روز عرفه فرصتی برای اعتراف به گناه نزد پروردگار است..
🍃رهبر انقلاب: روز عرفه را قدر بدانید.
در روایتی دیدم که «عرفه و عرفات را بدین خاطر چنین اسمی دادهاند که در این روز و آن مکان، موقعیّتی برای اعتراف به گناه در نزد پروردگار پیش میآید.»
اسلام، اعتراف به گناه را در پیش بندگان، مجاز نمیداند. کسی نباید گناهی را که انجام داده است بر زبان آورد و پیش کسی به آن اعتراف کند. اما پیش خدا، چرا. بین خودتان و خدا، بین خودمان و خدا، خلوت کنیم و به قصورهایمان، به تقصیرهایمان، به خطاهایمان و به گناهانمان که مایه روسیاهی ما، مایه بسته شدن پروبال ما و مانع پرواز ماست، اعتراف نماییم و از آنها توبه کنیم.
اگر فردی بخواهد اصلاح شود،
باید گناه و عیب خود را بپذیرد و در پیش خود و خدا، به آن عیب و گناه اعتراف کند. کسانی که برای خودشان هیچ عیب و خطایی قائل نیستند، هرگز اصلاح نخواهند شد. یک ملت هم، اگر بخواهد به راه راست برود، باید بفهمد که کجاها اشتباه کرده است و خطاهای او چیست و به گناه خود اعتراف کند.
امروز هم اگر آحاد امّت عظیم اسلامی قبول کنند که در مقابل اسلام کوتاهی کردهاند؛ اگر مسلمانان عالم تصدیق و اعتراف کنند که در دنبالهرَوی از قدرتهای اسلامی، راه را اشتباه پیمودهاند و در پذیرش فرهنگ مفسدِ اغوا کننده غرب، بهخطا رفتهاند، راهشان باز خواهد شد و خواهند توانست خودشان را اصلاح کنند.
۱۳۷۳/۰۲/۲۸
#روز_عرفه
@marefatemahdavi
🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
با مسائل فانی و زود گذر دنیا همدیگر را آزار ندهید.
دنیا را برای اهل آن که همانا غافلان هستند واگذارید.
در برابر مشکلات صبر داشته باشید.
توسل را فراموش نکنید.
هموطنان ، اطاعت از ولایت فقیه را فراموش نکنید ، از ولی فقیه عقب نمانید که هلاک می شوید و جلوتر نروید که گمراه خواهید شد....
#کوچه_شهید
🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
بسم الله الرحمن الرحیم
من زندهام
قسمت هفتاد و سوم
با وجود دقت و توجهی که به اطراف داشتیم و حرکت هر جنبنده ای را زیر نظر میگرفتیم، متوجه نشدیم سرباز بعثی با آن هیکل گنده کجا رفت و چه شد.
رفت و آمدها خیلی کم شده بود. از مریم خواستم جایمان را عوض کنیم خودم را یواش یواش روی زمین کشاندم تا به نبش دیواری که به آن تکیه زده بودیم رسیدم. از نبش دیوار دیدم سرباز بعثی اسلحه اش را کنار دیوار تکیه داده و خودش هم پهن زمین شده است. بیشتر یک شبیه یک آدم مرده بود تا خوابیده.
در حالی که به ضلع مجاور دیوار تکیه زده بود، به خواب عمیقی فرو رفته بود و صدای خروپفش به راحتی شنیده میشد.
دکتر مشغول نماز شب و ذکر و دعا بود. آهسته به مریم گفتم: موافقی اسلحه اش را برداریم و بی سر و صدا سه تایی از اینجا برویم. این خواب، خواب دیو است و تا صبح تکان نمیخورد.
قبل از اینکه مریم جواب دهد، دکتر وسط نماز پی در پی گفت: الله اکبر، الله اکبر ...
مریم گفت: با کدوم مهارت، مگه ما چقدر بلدیم از اسلحه استفاده کنیم؟ فکر می کنی همون هشت ساعت آموزش دفاعی آقای صدر کافیه؟ چریک بازی در نیار دختر!
دکتر که دید در تصمیمی که گرفتهام جدی هستم، نمازش را شکست و گفت: این عراقی تنها نیست، دور و برش، این گوشه کنارها پر از سرباز است، او هم خودش را به خواب زده است.
گفتم: دکتر اسلحه اش کلاش است. شما کار با اسلحه کلاش را بلدی؟
جواب داد: من که چشم ندارم جلوی پایم را ببینم. عاقل باشید، تسلیم تقدیر الهی شوید و کارتان را به خدا واگذار کنید. سرنوشت شما اسارت بوده است. هیچ کدام از ما به اختیار خودمان اسیر نشدهایم. شما برای این راه انتخاب شده اید. مگر نه اینکه به خاطر مشتی بچه یتیم و بی سرپرست در این راه آمده بودید؟ نیت شما خیر بوده است. بعد هم برای کمک به منطقه می رفتید. شما برای کار خیر قدم برداشته اید و در این راه هر حادثه ای که پیش آید، خیر است. این کام ماست که تلخ شده. خداوند فقط منشاء خیر است. در خیر بودن کارتان شک نکنید. هیچ تقدیری از مشیت الهی دور نیست.
گفتم: دکتر ما اگر برویم با هم میرویم. هر تصمیمی که بگیریم با توافق هر سه نفرمان خواهد بود...
پایان قسمت هفتاد و سوم
#نهضت_کتاب_خوانی
🌸 @AXNEVESHTEHEJAB