امام حسن عسکری علیه السلام میفرمایند:
در زمان غیبت حضرت مہدی عجل الله تعالی فرجه الشریف هيچ کس نجات پيدا نمی کند غیر از دو دسته:
اول: شیعیان ثابت قدمش ،
دوم: دعا کنندگان فرجش ...
کمال الدین ، صفحه ۲۸۴
@Emamkhobiha
🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
هدایت شده از 🇮🇷 عکسنوشتہسیاسی 🇮🇷
دیشب جشن حافظ اینجوری با حضور سلبریتیها برگزار شد!
ماسک؟ فاصله؟
فردا همینها پست میزارن که با برگزاری هیئت باعث میشید ما مریض بشیم پس تعطیلش کنید!
#کرونا
🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI
#اختصاصی_عکسنوشته_سیاسی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❌خیانت مجازی
🔥کلاه گشادی که بر سر دختر پسرای مذهبی گذاشتند!!!
🚫برنده واقعی در اینستاگرام،تلگرام،فیسبوک،توئیتر و... چه کسی است؟!؟!
صحبت های صریح استاد پورآقایی در مورد وضعیت امروز شبکه های اجتماعی و دست های پشت پرده
🔺 بیدار باشید فریب دشمن رو نخوردید
#حیا
🌸 @hejabuni
🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
US: The federal government estimates that approximately 84 million Americans presently lack adequate access to primary care.
آمریکا: دولت فدرال تخمین میزند که حدود ۸۴ میلیون آمریکایی دسترسی کافی به خدمات سلامت اولیه ندارند.
https://bit.ly/3g8gSzT
Iran: Not even one person deprived of primary healthcare services
ایران: محمد شریعتی دانشیار دانشگاه علوم پزشکی تهران و قائم مقام اسبق معاون بهداشت می گوید که در ایران حتی یک نفر محروم از خدمات سلامت اولیه وجود ندارد.
#آمریکا_بهشت_موعود_ساده_لوحان
@kharej2025
🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
امام حسن عسکری علیه السلام فرمودند:
او غیبتی طولانی خواهد داشت که در آن (غیبت) هیچ کس نجات نمی یابد، مگر کسی که خدای تعالی او را در اعتقاد به امامت ثابت بدارد و در دعا به تعجیل فرج، موفق سازد.
بحارالانوار، جلد ۹۰، صفحه ۱۴۹
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#سلام_امام_مهربانم
🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
رهبر انقلاب: زن در محیط اسلامی رشد علمی میكند، رشد شخصیتی میكند، رشد اخلاقی میكند، رشد سیاسی میكند، در اساسیترین مسائل اجتماعی در صفوف مقدم قرار میگیرد، در عینحال زن باقی میماند.
#من_زنم
🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
هدایت شده از Mohammadi
سه دقيقه در قیامت 55.mp3
34.56M
🔈 شرح و بررسی کتاب #سه_دقیقه_در_قیامت
🔈 تجربه نزدیک به مرگ جانباز مدافع حرم
🔊 جلسه پنجاه و پنج
* ادامه کتاب: داستان " جانبازی در رکاب مولا "
* آثار طواف خالصانه
* مظهر اسم " هو الغائب "
* تاویل به چه معناست؟
* چه کسی به علم تاویل دسترسی پیدا میکند؟
* سن برزخی و سن دنیوی
* بعد از ۷ قرن، در صفین جانباز شد
* شخصیتهای قرآنی را نماد ببینیم
* قرآن را با این زاویه نگاه تلاوت کنیم
* تعبیر خواب، تاویل مکاشفه
* پیشنهادی به پژوهشگران
* پیشنهاد به مطالعه آثار امام خمینی ره
📅99/01/28
⏰ مدت زمان: ۱:۱۱:۰۲
#مشهد
#تاویل
@Aminikhaah_Media
🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
#طنزانه
يه خانمي ميگفت خدارو شکر!
داماد خوبي دارم.
دخترم هرچي بخواد براش ميخره.
دخترم تا ظهر ميخوابه عصرشم ميره گردش و خريد، شب دامادم غذا ميخره مياره.
ولي هرچي از داماد شانس آوردم از عروس خوب، بي نصيب بودم, زن نيست که!
تا لنگ ظهر ميخوابه، نه زندگي ميفهمه نه آشپزي ميکنه. همش دنبال ولگردي و ولخرجيه بيچاره پسرم شب مياد از شام خبري نيست، خودش يا بايد بخره يا درست کنه. هيچي هم بهش نميگه! !!!😒😂😂
@Khandanndeh
🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
⭕️ لوطی های طهرانِ قدیم
▫️عادت زیبائی داشتند لوطی های طهرانِ قدیم ،یک شب قبل از شروع ماه محرم عهدی دلی می بستند با شهیدِ کربلا که ای آقاجان از امشبی که بیرق و عَلَم عزایت بر افراشته می شود به احترام این رختِ سیاه لب به شراب نمی زنم و بساط سیاهِ فلان گناه را تا آخر ماه عزایت کنار می گذارم.
همین ادب و مردانگی آخر کار دست آنها را می گرفت که رسول ترک که میشناسید نمونه ی نزدیک این عاقبت به خیری است.
🍃رفیق! وقتی کسی عزیزی از دست داده جوانمردی نیست بخواهیم داغ دیگری بر دلش بگذاریم! امامِ زمان داغدار مصیبت جدّ غریبشان هستند که خودشان فرمودند صبح و شام در این مصیبت گریه می کنند.
🍂با گناهانمان داغ آقاجانمان را سنگین تر نکنیم...
#محرم_نزدیک_است
#گناهنڪنیمـ
http://eitaa.com/khadem313arbab
🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
بسم الله الرحمن الرحیم
من زندهام
قسمت هشتاد و پنجم
هر توپی که می آد جلو پام با یک قدرت خدایی توپو شوت می کنم و می زنم تو دروازه همه رو دست بلند میکنند؛ شده بودم پله، ننمم تو بازی بود اما نمی تونست شوت بزنه.
مریم گفت: اینکه تعبیرش پیداست کاکا یعنی خدا به تو قدرت و توانایی تحمل سختی ها را می ده. آن وقت، تو جایگاه و مقام بالایی پیدا میکنی.
گفت: دد پس چرا میگی بلد نیستم، تو چه خوب گفتی. اما کاشکی این شوت ها را ننم می زد! توپ روی پای ننم که می آمد نمی تونست شوت حرف بزنه همه را می زد. یعنی اونوقت اون هم طاقت میاره تا مو برگردم.
شب دوم هم با وجود کاکام یوسف والی زاده صبح شد.
صبح یوسف والی زاده را بردند و برای همیشه مفقود شد. در هر قطعه از زمین خودمان یا عراق عده ای را گم می کردیم. ( بعد از میر احمد میر ظفر جویان و برادران سپاه امیدیه، این چندمین نفری بود که گم کردم و در هیچ جای عراق و بین هیچ کدام از گروه های شهدا یا جانبازان و آزادگان آنها را نیافتم).
با آغاز صبح تعدادی از نگهبانان و افسران بعثی مثل فیلم های سینمایی برای تماشا و بازجویی و برای تماشا و بازجویی و اجرای اداهای سبک و ناپسند می آمدند.
روز سوم اسارت در بازداشتگاه تنومه هر سه نفر، فاطمه، مریم و من کنار دیوار نشسته بودیم. یکی از نیروهای بعثی پشت پنجره آمد و به من اشاره کرد که جلو بروم. امتناع کردم. به چپ و راست نگاه کردم که یعنی نمی فهمم چی می گی و با کی هستی؟
گفت: عنج، لا انت، لا انت، انت، انت ( باتوام، نه تو، نه تو، تو، تو، تو )
فاطمه به آرامی گفت: بشین، بلند نشو
اما باز پشت سر هم تعل، تعل می گفت. مجبور شدم و چند قدم جلو رفتم.
پرسید: شنو اسمچ ( اسمت چیه )
- معصومه
- لا جنرال معصومه ( نه، ژنرال معصومه )
- اشگد عمرچ؟ (چند سالت است؟ )
- هجده سال
- عسکریه لو مدنیه؟ ( عسگیری هستی یا مدنی؟ )
حالا دیگر معنی این دو کلمه را فهمیده بودم. گفتم: مدنی هستم.
پرسید: عربستانی؟
دو روز طول کشیده بود تا بفهمم عسگری و مدنی یعنی چه! حالا نمی دانستم منظورش از عربستانی چیه. گفتم: نه، ایرانی
چنان قهقهه ای زد که تا ته حلقش پیدا شد.
گفت: لا، ایرانی، هندی
برگشتم از فاطمه پرسیدم این چی می گه، می گه من عربستانی یا هندی هستم؟
فاطمه گفت: می گه تو ایرانی نیستی، هندی هستی
با اشاره به حلقه ی ازدواج ازدواجش را از دست چپش درآورد و گفت: بگیر و بعد به نشانه ی هواپیما دستش را در هوا تکان داد میخواست اعتماد من را جلب کند.
وقتی متوجه منظور شدم با عصبانیت گفتم: من مسلمانم توهم مسلمانی، تو برادر دینی من هستی.
برگشتم و سر جایم نشستم
فاطمه که دید من عصبانی ام و خیلی هم ترسیدهام گفت: نترس اینها دارند ما را امتحان می کنند. من دو سه روز اول از این حرکات و مزخرفات زیاد شنیدم. خدا را شکر ما الان رسماً در دست دولت عراق اسیریم. از جبهه های اول که کسی ما را ندیده بود و هویت ما را نشناخته بود گذشته ایم. الان خیلی از برادران ایرانی اینجا از وجود ما مطلع هستند و ما را دیده اند. اما این حرف ها برای آرامش دل پریشان من کافی نبود...
پایان قسمت هشتاد و پنجم
#نهضت_کتابخوانی
🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
🍃امام صادق عليه السلام :
محبّت به ما [اهل بيت] را خداوند از خزانه هايى كه زير عرش اوست
و مانند خزانه هاى زر و سيم مى باشند، از آسمان فرو مى فرستد
و آن را جز به اندازه نفرستد و جز به بهترين آفريدگان عطايش نكند
اين محبّت را ابرى است، همچون ابرهاى باران زا؛
پس هرگاه خداوند بخواهد آن را به بنده اى كه دوستش مى دارد اختصاص دهد به آن ابر فرمان مى دهد و باران محبّت فرو مى ريزد، همچنان كه ابرهاى باران زا مى بارند و اين باران به جنين در شكم مادرش مى رسد.
تحف العقول : ۳۱۳ عن أبي جعفر محمّد بن النعمان الأحول
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#سلام_امام_مهربانم
🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
Solook Ba Hosein (1397-6-15) Mashhade Moghaddas.MP3
24.98M
🔈 #سلوک_با_حسین
🔊 استقبال از محرم
* مهندسی خدا در برپایی مجالس اهلبیت علیهمالسلام
* ارتباط ماه محرم با سلوک
* اثر مجالس اهلبیت علیهمالسلام در کاهش تعلقات
* عظمت مجلس امام حسین علیه السلام به نقل از آیتالله بهجت (ره)
📅97/06/15
⏰ مدت زمان: ۵۹:۲۰
#مشهد
🔔 @Aminikhaah_Media
🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
حجاب در دین یهود
زنی که بدون پوشاندن سر خود به میان مردان می رود و با هر مردی از روی سبک سری به گفتگو می پردازد، ازدواجش باطل است و مهریه به او تعلق نمی گیرد.
انجیل، رساله پولس، بار ۲، آیات ۹ الی ۱۵
#حجاب
🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
هدایت شده از 🇮🇷 عکسنوشتہسیاسی 🇮🇷
واقعاچرا؟
۱۰روز قبل اعلام کردند عزاداری در مکان سربسته با ارتفاع ۶متر مصداق فضای باز است و مشکلی ندارد.
حالا فقط۲روزتامحرم مانده و علیرغم نزولی شدن کرونا، میگویند برگزاری هرگونه مراسم در فضای سربسته ممنوع است!
آیا این قبیل حرفها، از مصادیق تصمیمات نادرست و ناکارآمدی مسئولین نیست؟!
#محرم
#هر_خانه_یک_حسینیه
🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI
#اختصاصی_عکسنوشته_سیاسی
هو العشق
کوچه به کوچه عشق تو را جار میزنم
سلام
ان شاءالله توفیق باشه غروبهای دهه اول محرم هر روز به یه محله و یه کوچه میرم و روضه میخونم.
امروز مهمان پدر و مادر و خانواده شهیدان حسن و حسین نوبندگانی بودم.
روضه های خونگی رو میکشیم به کوچه های شهرمون و عشق اربابمون رو جار میزنیم.
از همه تاج سرام و روضه خونای آقا سیدالشهداء(ع) خواهش میکنم حتی المقدور بیان پای کار روضه های خونگی و محلی
با فراهم کردن مقدمات بسیار ساده هر خونه ای روضشو بیاره وسط کوچه ها
روضه خون میگفت:
هر چی شد تو کوچه ها شد...😭😭
#محرم
#ما_ملت_امام_حسینیم
🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
سه دقیقه در قیامت 56.mp3
30.44M
🔈 شرح و بررسی کتاب #سه_دقیقه_در_قیامت
🔈 تجربه نزدیک به مرگ جانباز مدافع حرم
🔊 جلسه پنجاه و ششم
* ادامه کتاب؛ شهید و شهادت
* مقام شهدا
* تفاوت شهید با دیگران در برزخ
* میشود کسی به اسم شهید در گلزار شهدا باشد اما منزلت شهدا را نداشته باشد
* بیتفاوتی به قانون، حقالناس است
* احوال ما بعد از مرگ ارتباطی با مراسم تشییع جنازه ما ندارد
* قضاوت عاقلانه
* حقالناس و قضاوت
* حقالناس مانع شهادت است؟
* حقالناس شهید، شفاعت شهید
* دستهبندی نفوس در قرآن
* آدم در رهن اعمالش است
* چه کسانی در رهن اعمالشان نیستند؟
* با چه اعمالی از رهن اعمال خود خارج میشویم؟
* روایت قرآن از مکالمه اصحاب یمین با مجرمین
* نشانه و قواعد رحمت خدا
* آیا امکان داشت که همه گناهان راوی کتاب بخشیده شود؟
* معنای تبدیل سیئات به حسنات
* شفاعت در عالم برزخ
* دو مدل توسل
* مثال قرآنی شفاعت در دنیا
* رسیدن به مقام محمود
* نگرانی اهلبیت علیهمالسلام از برزخ شیعیان
* نقل ماجراهایی زیبا از شهید دستغیب
📅99/03/16
⏰ مدت زمان: ۱:۲۴:۲۸
#مشهد
#شهادت
#شفاعت
🔔 @Aminikhaah_Media
🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
بسم الله الرحمن الرحیم
من زندهام
قسمت هشتاد و ششم
گفتم: ما با سه نفر اسیر شدیم. دکتر هادی عظیمی و میر احمد میرزا جعفر جویان و مجید جلالوند که اصلاً نمیدانم چه بلایی سرشان آمده.
استدلال فاطمه منطقی بود اما تشنج عصبی و شوک شدیدی به من وارد شده بود. سراسر بدنم خیس عرق بود، احساس تهوع و دل آشوبه شدیدی داشتم. بیصدا به گوشهای از اتاق خزیدم و در حالی که دلم را به شدت می فشردم از درد جسمی و اضطراب روحی به خود می پیچیدم.
مریم با چشمان محزون و مضطرب کنارم نشست و سعی میکرد با شوخی از کنار پیشنهاد و نگاه های کثیف آنها بگذرد.
غذا خوردن با دست های آلوده، کار خودش را کرده بود. مبتلا به دل پیچه و اسهال شدیدی شده بودم که توان برخاستن را هم از من سلب کرده بود.
صبح روز بعد با صدای همهمه ی بیرون، سراسیمه بلند شدیم و برای اینکه از اخبار جدید مطلع شویم از پشت پنجره بیرون را نگاه کردیم.
کامیونی پر از اسیران ایرانی از نظامی گرفته تا غیرنظامی و پیر و جوان، وارد زندان کردند.
پلاک ماشین شماره ی اهواز بود. هر کسی که پایین می آمد با یک لگد به سمت دیگر پرتابش می کردند. استقبال تحقیرآمیزی بود.
تمام وجودم چشم شده بود تا شاید آشنایی را پیدا کنم. خدایا این همه آدم را از کجا می گیرند. اگر آقا یا رحیم یا سلمان یا محمد یا هر کدام از برادرانم را ببینم چه عکس العملی نشان بدهم؟ او را صدا بزنم یا ساکت باشم؟
در همین حین دختر دیگری را به سمت اتاق ما آوردند. باورمان نمی شد روز ۲۶ مهر است و اینها هنوز در جاده اسیر می گیرند.
بی اعتنا به همه ی محدودیتها و ملاحظات به استقبالش رفتیم. برای اینکه با هم ارتباط نگیریم، او را از ما ترسانده بودند. احتیاط میکرد و کمتر به سمت ما می آمد. اما بعد از چند ساعت خودش را معرفی کرد:
- حلیمه آزموده، کارمند بهدادی و مامای بیمارستان نهم آبان ( بیمارستان شهید بهشتی فعلی ) هستم. از اول جنگ شبانه روز در بیمارستان درگیر مداوای مجروح های جبهه و بمبارانها بودیم. خانم دلگشا مترون بیمارستان گفتند شما برای چند روز بروید استراحت و چند روز دیگر برگردید. من هم رفتم پیش نامزدم نادر ناصری باهم بیاییم. متاسفانه زمانی که جاده در دست عراقی ها افتاده بود هر دومان اسیر شدیم. نادر را به اتاق برادران بردند و مرا آوردند اینجا.
اگر چه نمی خواستیم تنهایی ما با اسارت خواهران دیگر پر شود اما حالا یک جمعه چهار نفره شده بودیم. هرچند عقاید و سلایق متفاوتی داشتیم اما سعی کردیم در مقابل دشمن یک دست و یک صدا باشیم.
به هم امید میدادیم و ترس را از هم دور می کردیم، به هم کمک می کردیم و با هم شادی می کردیم. با هم گریه می کردیم و تنهایی های همدیگر را پر میکردیم به سرعت در همه چیز همدل و همزبان شدیم...
پایان قسمت هشتاد و ششم
#نهضت_کتابخوانی
🌸 @AXNEVESHTEHEJAB