ختم صلوات امروز به نیت :
#شهید_رضا_ملایی
🌺 سهم هر بزرگوار 5صلوات 🌺
🌷 @AXNEVESHTESHOHADA
#اختصاصی_عکسنوشته_شهدا
🍃🌹گذری کوتاه از زندگی پربرکت حاج رضا ملایی 🌹🍃
🍃🌹سال 1336 پنجمین روز بهارش را سپری میکرد که در روستای چاه نصیر استان کرمان کودکی دنیا آمد که شاید هیچکس در باورش نمیگنجید که در طول عمر پر برکتش چه خدماتی را برای کشورش انجام میدهد. کودکیاش را در همان روستا سپری کرد و بعدها به همراه خانواده به آغاجاری رفتند. دیپلمش را در دبیرستان محمدی در رشته طبیعی در خرداد 1355 به پایان رساند و آذر همان سال به سربازی رفت و دو سال بعد در سال 57 سربازیاش تمام شد و به آغاجاری برگشت.
🍃🌹 بازگشتش همزمان بود با اوج راهپیماییها علیه رژیم شاهنشاهی بود که رضا هم زمانی که برگشت یکی از افرادی بود که شرکتی فعال در این راهپیماییها داشت.
🍃🌹بعد از پیروزی انقلاب اسلامی به همراه جمعی دیگر از دوستانش، حفاظت از تأسیسات نفت و گاز شهر را عهدهدار گردید و در ستاد توزیع کالا و مبارزه با گرانفروشی بود که در آغاجاری راهاندازی گردید، عضوی فعال بود.
🍃🌹 سال 61 با عنوان مربی پرورشی به استخدام آموزش و پرورش آغاجاری در آمد. همان سال به همراه تعدادی از رزمندگان آغاجاری در قالب گردان انشراح به جبهههای نبرد شتافت و پس از آموزشهای نظامی در عملیات والفجر مقدماتی شرکت نمود.
🍃🌹 15/1/1363 در قالب طرح لبیک مجدداً به جبهه رفت. جبهه هورالهویزه و حفاظت از جزایر مجنون و تا آخر مأموریت که 30/2/1363 بود در جبهه ماند و سپس به شهر بازگشت. در مورخ 1/9/1366 برای بار سوم به میادین نبرد رفت و تا مورخ 21/11/1366 حضورش در جبهه طول کشید و با موفقیت همراه گردان شهرمان به آغاجاری بازگشت تا وظیفهاش را ادامه دهد. حاج رضا در تاریخ 1/7/1387 بازنشسته آموزش و پرورش شد، اما او حتی یک لحظه هم دست از فعالیتهایش بر نداشت؛ تا پایان شهادتش.🌹🍃
هدایت شده از عکسنوشته فرهنگ و حجاب
خانم دکتر شیرین روحانی راد با اینکه خودشون بیمار بودن تا لحظات آخر عمرشون سرم بدست مشغول مداوای بیماران کرونایی بودند
ما با یک همچنین قهرمانانی داریم زندگی میکنیم اما چون ایرانی هستن قدرشونو نمیدونیم و با دیدن مرد عنکبوتی، بتمن، سوپرمن و قهرمانهای تخیلی غربیا ذوق و شوق میکنیم
#مدافعان_سلامت
#کرونا_را_شکست_می_دهیم
#در_خانه_بمانیم
🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
🌹کلام شهدا
💠شهید مهدی زینالدین:
" اگر من و تو ازاین صحنه دفاع از انقلاب عقب نشستیم، فردا در مقابل شهدا هیچگونه جوابی نداریم»
🌹 @AXNEVESHTESHOHADA
#اختصاصی_عکسنوشته_شهدا
📎وصیتی که رهبر انقلاب را منقلب کرد
بار الها ، این ناتوان دوست دارد چشم هایش را ، و تحمل از دست دادن آن را برای یک لحظه ندارد... اگر دشمن در اوج درد از حدقه دراورد چشم هایم را ، و دست هایم را در تنگه چزابه قطع کند و پاهایم را در خونین شهر ببرد و قلبم را در سوسنگرد آماج رگبار گلوله خود قرار دهد و سرم را در شلمچه از تن جدا سازد ؛ اگر چه چشم هایم و دست و پایم و سر و سینه ام را از من گرفته اند، اما یک چیز را نتوانسته اند بگیرند و آن ایمان و هدفم است که عشق به الله و عشق حسین و رهبر و اسلام است.
#شهید_حمیدرضا_پورزرگری🌷
#سالروز_شهادت
ولادت : ۱۳۵۱/۱/۱ تهران
شهادت : ۱۳۶۷/۱/۵ حلبچه ، عملیات والفجر۱۰
🌹 @AXNEVESHTESHOHADA
#اختصاصی_عکسنوشته_شهدا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃تُو این جاده هاے پُر از پیـچ وخَـم..!
🌷شهادتـــ بهتریـن معـراج عشـق استـــ
🌷شهادتـــ بهتریـن دیـوان عشـق استـــ
#راهیان_نور
#شلمچه_ڪربلاے_ایران
#حاج_مهدے_رسولـی
🌹 @AXNEVESHTESHOHADA
❂○° #وصیٺـــ_نامہ °○❂
🔰خدای متعال را بینهایت شاکرم که توفیق سربازی ولایت امر را به من داد. توفیق داد تا در عصری باشم که با معاویههای زمان و شیطانهای بزرگ بجنگم. جنگیدن علیه شیطان بزرگ آمریکا یک توفیق و یک کار بزرگی است که هم شهدا خوشحال میشوند و هم آقا.
🔰خواسته بزرگ این حقیر مرگ در راه حق است که انتظار آن را میکشم. ناامید نمیشوم زیرا باخدایم پیمان بستهام تا بهوقت خودش به یاران شهیدم بپیوندم. از خداوند مهربانم میخواهم جزء کاروان شهدا باشم. گرچه دیر شده و اواخر خدمتم را میگذرانم ولی به عنایت الهی دلبستهام. میدانم یاران شهیدم منتظرم هستند.
🔰نمیدانم چه کاشتی کردهام؟! آیا ثمر خواهد داد؟! خدای من اگر با رفتن بنده حقیر به اسلام و انقلاب کمکی خواهد شد پس آمادهام باقیمانده عمرم را به آقا (مقام معظم رهبری) هدیه نمایم.
🔰خدایا به خانوادهام سخت گرفتهام به خاطر هجرت زیاد به مناطق مرزی و جنگی، آنها را از من راضی بگردان! خدایا مرگم را شهادت در راه خودت قرار بده نه به خاطر بهشتات بلکه به خاطر شهدایی که در کنارم شهید شدهاند تا روی دیدن آنها را داشته باشم.
📎فرماندهٔ لشگر۳ مخصوص حمزه سیدالشهدای سپاه پاسداران
#سردارشهید_سعید_قهاری🌷
#سالروز_ولادت
🌹 @AXNEVESHTESHOHADA
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ مکالمه تلفنی #حاج_قاسم_سلیمانی با دختر یکی از شهدای مدافع حرم.
👤 عباس ذوالقدری
#سردار_دلها
🌹 @AXNEVESHTESHOHADA
🔻 رئیس جمهور محترم اظهار داشتند ۶۰ تا ۷۰درصد جمعیت کشور به ویروس کرونا مبتلا میشوند.
قاطبه متخصصان، راه مقابله با فراگیر شدن کرونا را قرنطینه عمومی میدانند تا ویروس تضعیف شود.
اما برغم این اجماع، ظاهراً اصلیترین مخالف قرنطینه عمومی خود آقای روحانی است.
چرایش را هم هیچ کس نمیداند.
#کرونا
🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI
#اختصاصی_عکسنوشته_سیاسی
✍️ #تنها_میان_داعش
#قسمت_چهارم
💠 ظاهراً دیگر به نتیجه رسیده و میخواست قصه را فاش کند. باور نمیکردم حیدر اینهمه بیرحم شده باشد که بخواهد در جمع #آبرویم را ببرد.
اگر لحظهای سرش را میچرخاند، میدید چطور با نگاه مظلومم التماسش میکنم تا حرفی نزند و او بیخبر از دل بیتابم، حرفش را زد:«عدنان با #بعثیهای تکریت ارتباط داره، دیگه صلاح نیس باهاشون کار کنیم.»
💠 لحظاتی از هیچ کس صدایی درنیامد و از همه متحیرتر من بودم. بعثیها؟! به ذهنم هم نمیرسید برای نیامدن عدنان، اینطور بهانه بتراشد.
بیاختیار محو صورتش شده و پلکی هم نمیزدم که او هم سرش را چرخاند و نگاهم کرد و چه نگاه سنگینی که اینبار من نگاهم را از چشمانش پس گرفتم و سر به زیر انداختم.
💠 نمیفهمیدم چرا این حرفها را میزند و چرا پس از چند روز دوباره با چشمانم آشتی کرده است؟ اما نگاهش که مثل همیشه نبود؛ اصلاً مهربان و برادرانه نبود، طوری نگاهم کرد که برای اولین بار دست و پای دلم را گم کردم.
وصله بعثی بودن، تهمت کمی نبود که به این سادگیها به کسی بچسبد، یعنی میخواست با این دروغ، آبروی مرا بخرد؟ اما پسرعمویی که من میشناختم اهل #تهمت نبود که صدای عصبی عمو، مرا از عالم خیال بیرون کشید :«من بیغیرت نیستم که با قاتل برادرم معامله کنم!»
💠 خاطره پدر و مادر جوانم که به دست بعثیها #شهید شده بودند، دل همه را لرزاند و از همه بیشتر قلب مرا تکان داد، آن هم قلبی که هنوز مات رفتار حیدر مانده بود.
عباس مدام از حیدر سوال میکرد چطور فهمیده و حیدر مثل اینکه دلش جای دیگری باشد، پاسخ پرسشهای عباس را با بیتمرکزی میداد.
💠 یک چشمش به عمو بود که خاطره #شهادت پدرم بیتابش کرده بود، یک چشمش به عباس که مدام سوالپیچش میکرد و احساس میکردم قلب نگاهش پیش من است که دیگر در برابر بارش شدید احساسش کم آوردم.
به بهانه جمع کردن سفره بلند شدم و با دستهایی که هنوز میلرزید، تُنگ شربت را برداشتم. فقط دلم میخواست هرچهزودتر از معرکه نگاه حیدر کنار بکشم و نمیدانم چه شد که درست بالای سرش، پیراهن بلندم به پایم پیچید و تعادلم را از دست دادم.
💠 یک لحظه سکوت و بعد صدای خنده جمع! تُنگ شربت در دستم سرنگون شده و همه شربت را روی سر و پیراهن سپید حیدر ریخته بودم.
احساس میکردم خنکای شربت مقاومت حیدر را شکسته که با دستش موهایش را خشک کرد و بعد از چند روز دوباره خندید.
💠 صورتش از خنده و خجالت سرخ شده و به گمانم گونههای من هم از خجالت گل انداخته بود که حرارت صورتم را بهخوبی حس میکردم.
زیر لب عذرخواهی کردم، اما انگار شیرینی شربتی که به سرش ریخته بودم، بینهایت به کامش چسبیده بود که چشمانش اینهمه میدرخشید و همچنان سر به زیر میخندید.
💠 انگار همه تلخیهای این چند روز فراموشش شده و با تهمتی که به عدنان زده بود، ماجرا را خاتمه داده و حالا با خیال راحت میخندید.
چین و چروک صورت عمو هم از خنده پُر شده بود که با دست اشاره کرد تا برگردم و بنشینم. پاورچین برگشتم و سر جایم کنار حلیه، همسر عباس نشستم.
💠 زنعمو به دخترانش زینب و زهرا اشاره کرد تا سفره را جمع کنند و بلافاصله عباس و حلیه هم بلند شدند و به بهانه خواباندن یوسف به اتاق رفتند.
حیدر صورتش مثل گل سرخ شده و همچنان نه با لبهایش که با چشمانش میخندید. واقعاً نمیفهمیدم چهخبر است، در سکوتی ساختگی سرم را پایین انداخته و در دلم غوغایی بود که عمو با مهربانی شروع کرد :«نرجس جان! ما چند روزی میشه میخوایم باهات صحبت کنیم، ولی حیدر قبول نمیکنه. میگه الان وقتش نیس. اما حالا من این شربت رو به فال نیک میگیرم و این روزهای خوب ماه #رجب و تولد #امیرالمؤمنین علیهالسلام رو از دست نمیدم!»
💠 حرفهای عمو سرم را بالا آورد، نگاهم را به میهمانی چشمان حیدر برد و دیدم نگاه او هم در ایوان چشمانش به انتظارم نشسته است. پیوند نگاهمان چند لحظه بیشتر طول نکشید و هر دو با شرمی شیرین سر به زیر انداختیم.
هنوز عمو چیزی نگفته بود اما من از همین نگاه، راز فریاد آن روز حیدر، قهر این چند روز و نگاه و خندههای امشبش را یکجا فهمیدم که دلم لرزید.
💠 دیگر صحبتهای عمو و شیرینزبانیهای زنعمو را در هالهای از هیجان میشنیدم که تصویر نگاه #عاشقانه حیدر لحظهای از برابر چشمانم کنار نمیرفت. حالا میفهمیدم آن نگاهی که نه برادرانه بود و نه مهربان، عاشقانهای بود که برای اولین بار حیدر به پایم ریخت.
#خواستگاری عمو چند دقیقه بیشتر طول نکشید و سپس ما را تنها گذاشتند تا با هم صحبت کنیم. در خلوتی که پیش آمده بود، سرم را بالا آوردم و دیدم حیدر خجالتیتر از همیشه همچنان سرش پایین است...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
🌹 @AXNEVESHTESHOHADA
94585 یاس کبود:
ختم صلوات امروز به نیت :
#شهید_محمد_رضا_مازویی
🌺 سهم هر بزرگوار 5صلوات 🌺
🌷 @AXNEVESHTESHOHADA
#اختصاصی_عکسنوشته_شهدا
🌹🍃 یکم فروردینماه ۱۳۳۷ش در دامان پرمهر خانوادهای مذهبی در شهر همدان چشم به جهان هستی گشود. روزهای پرشور کودکی را در میان انبوهی از مشکلات مادی و فقر گذراند، او دریافته بود که ریشه مشکلات خانواده و اجتماع اطرافش در رژیم فاسد و منحوس پهلوی است و با پشتوانه ایمان به خدا و عشق به ائمه اطهار (ع) قدم در راه مبارزه با باطل نهاد.
🌹🍃 در سالهای اوجگیری مبارزات مردمی انقلاب اسلامی، محمدرضا نیز به صف مجاهدان حقجو پیوست و در فعالیتهایی مانند شعارنویسی روی دیوارها، پخش اعلامیههای حضرت امام خمینی (ره) و... حضوری فعال داشت. او در حادثه خونین سیام مهرماه ۱۳۵۷ش، نقش حساسی ایفا نمود و پس از پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی به پیروی از فرمان حضرت روحالله (ره) مبنی بر جهاد سوادآموزی، در مسجد محل مشغول فعالیت شد تا در برکندن ریشه بیسوادی از ایران اسلامی نقشی ایفا کند.
🌹🍃 پس از شروع محاصره اقتصادی، بههمراه دوستانش در تشکیل اولین تعاونی محل، نقش بهسزایی داشت و بههمراه برادران شورای مسجد، در توزیع کوپن ارزاق عمومی و سایر مایحتاج مردم شرکت داشت و با پیگیری امور محرومین و ارتباط آنان با کمیته حضرت امام (ره)، در رفع محرومیت از جامعه تلاش بسیاری کرد. سال ۱۳۵۸ش، به جمع سبزپوشان سپاهی پیوست و پس از فرمان امام (ره) مبنی بر تشکیل بسیج مستضعفان، در اوائل سال ۱۳۵۹ش، در مجاورت مسجد امام حسین (ع) یکی از نخستین پایگاههای بسیج همدان را دائر نمود و در کنار آن، در پادگان قدس مشغول به آموزش بسیجیان بود و پس از مدتی بهعنوان فرمانده آموزش نظامی بسیج همدان انتخاب شد.
🌹🍃 در همین زمان در جریان کودتای آمریکایی پایگاه شهید نوژه یکی از عناصر اصلی سرکوب این کودتا بود. با شروع جنگ تحمیلی، محمدرضا عاشقانه به صف رزمندگان اسلام در منطقه مهران پیوست و در همین زمان درحالیکه مسئولیت یکی از محورها را بر عهده داشت، بهشدت مجروح شد. در زمان فعالیت گروهکهای معاند، شهید مازویی با همه توان خود دست به افشاگری ماهیت پلید این گروهکها زد و با قلمی توانمند با به تصویر کشیدن تصاویر زیبایی از امام (ره)، شهیدان رجایی، باهنر و مطهری پرداخت.
🌹🍃 در خصوص شخصیت این شهید بهترن معرف همین آیه شریفه ای است که میفرماید :در میان مومنین مردانی هستند که محکم و استوار باقی میمانند و بر این صداقت خودشان باقی هستند تا جان خودشان رو فدا کنند . ایشان همین گونه بودند چون کوه محکم ،یک مرد به تمام معنا ،ایشان تمام شب و روز فعال بودند از فعالیت های تبلیغاتی گرفته مثل عکس شهید بهشتی که ابتدای خیابان کولانج هنوز هم قابل روئیت است که از کار های دست ایشان بود و تا فعالیت های شهری و همه امورات مردم و اصلا ذره ای غرور در وجود ایشان نبود که با سمت پاسداری در اوایل انقلاب هر کاری رو که از دستشون برمی امد رو برای مردم انجام میدادند.
عشق به مردم بهای جان این دکتر جانباز شد
🌷پای کرونا که به مازندران باز شد دکتر عزم رفتن کرد.گفتم نرو! شما جانباز شیمیایی هستی. ریهات طاقت کرونا ندارد.
🌷گفت یک سری از همکارها بیمارستان را رها کردند.من هم نرم؟ گفتم شما که چند سال قبل از دانشگاه علوم پزشکی مازندارن بازنشسته شدی. تعهدی نداری.
🌷این همه پزشک جوان داریم. میدان خالی نمیماند. گفت اگر ماند چی؟ اگر دکتر نبود که به داد مریض برسد چی؟
🌷روز اول فروردین نام دکتر«سید مظفر ربیعی»؛ پزشک مازندرانی به جمع شهدای مدافع سلامت اضافه شد و پازل عاشقانه هایش تکمیل. رفت و با شهادتش داغ بر دلمان گذاشت.
👉 fna.ir/ewgn2k
🌹 @AXNEVESHTESHOHADA
🌹شهید هادی ذوالفقاری🌹
همیشه روی لبش لبخند بود،نه از این بابت که هیچ مشکلی نداشت.
اما هادی مصداق همان حدیثی بود که میفرمایند:مومن شادی هایش در چهره است و حزن و اندوهش در درونش میباشد.
همه ی رفقای ما اورا به همین خصلت میشناختند.
اولین چیزی که از هادی در ذهن دوستان نقش بسته بود،چهره ای بود که با لبخند آراسته شده بود.
از طرفی هم بذله گو و اهل شوخی و خنده بود.
رفاقت با او هیچکس را خسته نمیکرد.
در این شوخی ها دقت میکرد که هیچ گناهی از او سر نزند.!!
#شهید_مدافع_حرم_هادی_ذوالفقاری
🌹 @AXNEVESHTESHOHADA
#اختصاصی_عکسنوشته_شهدا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روایتگری سردار مهدی رمضانی درباره کرامات شهدای #کانال_کمیل
ایشان از بازماندگان کانال و همرزم شهید #ابراهیم_هادی بودند
#راهیان_نور...
🌹 @AXNEVESHTESHOHADA
🔹مراسم فوت دخترعموی سخنگوی وزارت بهداشت، امروز!
پینوشت: آقای جهانپور، شما که رگباری در نقد تشییع پیکر سردار اسداللهی توییت منتشر کردی (که به حق این تشییع و با این جمعیت در شرایط فعلی اشتباه بود)، خودت هم عامل به توصیههای پزشکی باش عزیز!
مگر به قول خود شما بزرگترین مُنکرِ این روزها "اجتماع" نبود؟!
پی نوشت: کشور آلمان حضور بیش از دونفر در شرایط فعلی کنار هم را، تجمع غیرقانونی دانسته است.
"علی قلهکی"
#کرونا
🌹 @AXNEVESHTESHOHADA
هدایت شده از به سوی مسجد طراز انقلاب اسلامی
بدون شرح...
سنگر همان سنگر است
مردم همان مردم.
┄┅┅═ ☘ 🌷 ☘ ═┅┅┄
@raheshahidan_edamehdarad
┄┅┅═ ☘ 🌷 ☘ ═┅┅┄
⭕️ او رزمندگان را امامت میکرد...
🔺شهید حاج حسین اسداللهی فرماندهی در میدان های جنگ علیه داعش در سوریه بود و او مصداق این جمله حاج قاسم سلیمانی بود:
فرماندهی در جنگ ما امامت بود نه هدایت.
او رزمندگان را امامت میکرد ونه هدایت.
🌹 @AXNEVESHTESHOHADA
#اختصاصی_عکسنوشته_شهدا