🌹🍃 از زبان همسر شهید ⬇️
🌷 عده ای به من میگفتند، چرا گذاشتی همسرت برود؟ من هم در پاسخ آنها میگفتم و میگویم: نه تنها هیچ مخالفتی با رفتنش نداشتم، بلکه مشوق ایشان هم بودم.
🌷 یک بار هم در روزهای آخر آذرماه سال 1394 از عراق آمد، یک سری از لباسهای شهدا را با خودش آورده بود. خیلی ناراحت بود، گفت تا کی من باید لباسهای دوستان شهیدم را به خانوادههایشان برسانم. چرا نوبت من نمیشود؟ گفتم خدا گلچین میکند. گفت یعنی من هنوز گل نشدم؟ گفتم اگر گل شده بودی که خدا میچیدت. سعید فقط نگاه کرد و خندید.
🌷 سعیدم #سه_روز_بعد از اعزام در منطقه خان طومان حلب با سه تیر مستقیم قناسه النصره به شهادت رسید. دقیقاً مانند همان خوابی که برایش تعریف کردم. تیری به پهلوی راستش و تیری به ریه و تیری به گلویش اصابت کرده بود. همرزم و دوستش لباسش را باز کرده تا محل خونریزی را فشار دهد شاید خون بند بیاید اما کار از کار گذشته بود و چون خونریزی شدید بوده سعید ذکر #یا_زهرا(س) گفته و شهید شده بود. شهید علی عبداللهی ناظر شهادت همسرم بود، بعد از سعید شهید میشود و یکی دیگر از همرزمانش زخمی میشود.
🌷 در آخرین جشن تولدش به دختر عزیزمان گفت : #آرزویم_شهادت_است و امروز آن آرزو محقق شده است چرا که او از همان ابتدای جنگ تحمیلی عاشق پرواز بود.
🌷 انجام واجبات و مستحبات الهی همچون نماز، روزه، پرداخت خمس، رعایت حقوق همسایه و صدقه دادن به نیازمندان از شاخصههای بارز ایشان به شمار می رفت، در رعایت #احکام_الهی بسیار #راسخ و #ثابت_قدم بود و در راستای عمل به اوامر و رهنمودهای رهبر معظم انقلاب تعصب ویژه داشت و ایشان را بسیار دوست میداشت.
ایشان به اقامه #نماز_اول_وقت و #جماعت_بودن آن اهمیت میداد همچنین ارادت ایشان به ائمه معصومین(علیه السلام) مثال زدنی بود به طوری که برای زیارت آستان مقدس حضرت عبدالعظیم حسنی(علیه السلام) مشتاقانه لحظه شماری میکرد.