eitaa logo
🌷عکسنوشته شهدا 🌷
1.2هزار دنبال‌کننده
7.5هزار عکس
1.7هزار ویدیو
15 فایل
🌷 اینجا با شهدایی آشنا میشی که حتی اسمشونم نشنیدی کانال های دیگر ما سیاسی 🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI حجاب 🌸 @AXNEVESHTEHEJAB تبلیغات https://eitaa.com/joinchat/302448687Cd7ee6e0c16
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قسمتی از وصبت نامه..... عکس باز شود... 🌷 @AXNEVESHTESHOHADA
🌷 : سعی شودکه در۳ وزارتخانه،آموزش وپرورش،کشور وامورخارجه بهترین ومکتبی‌ترین افرادواردشوندواگرچنانچه دراین ۳وزارتخانه مسامحه شودمسئولین درپیشگاه خداوامت، مسئول خواهندبود. 🌹 @AXNEVESHTESHOHADA
🌹شهید : معلوم نیست که فردا چه کسی شهید بشه چه کسی بمونه، ولی شما خواهید دید، ما آینده در مرزهای دیگر خواهیم جنگید. ✨مهدی جان امروز شاهدیم که مرزهای انقلاب در کجاست 🌹 @AXNEVESHTESHOHADA
📎حاج قاسم ، اسم تیپ ما را امام حسین(ع)  گذاشت بهش گفتم : این بار، عملیات سراسری است ؛ برگشتی هم در کار نیست. لشکر ثارالله هم سه تا تیپ تشکیل داده؛ یکی تیپ امام صادق(ع)، یکی تیپ امام سجاد(ع)، یکی هم تیپ امام حسین(ع)، حاج قاسم سلیمانی، اسم تیپ ما را گذاشته تیپ امام حسین(ع) حالا تو دوست داری اسم تیپ ما چه باشد؟ هر کدام را که خودت دوست داری.» حاج یونس گفت: « #حاج‌قاسم ، اسم تیپ ما را تیپ امام حسین(ع) گذاشته، من هم می خواهم مثل امام حسین (ع) شهید بشوم. #سردارشهید_حاح‌یونس_زنگی‌آبادی🌷 #سالروز_شهادت ولادت : ۱۳۴۰ روستای زنگی‌آباد ، کرمان شهادت : ۱۳۶۵/۱۰/۲۵شلمچه ، عملیات کربلای ۵ 🌹 @AXNEVESHTESHOHADA
🔹قبل از شهادتش بارها به من گفته بود: من که شهید شدم، مرا باید از روی پا بشناسید. من دوست دارم مثل امام حسین(ع) شهید شوم. چند بار هم گفته بود: اگر یک وقت آمدند و گفتند که حاجی توی بیمارستان است، شما بدانید کار تمام شده است و من شهید شده‌ام. 🔸همین طور هم شد. آن روز در خانه‌ی مادرم بودیم که اعلام کردند: فردا تشییع جنازه‌ی هفت شهید عملیات کربلای پنج در زنگی آباد انجام میگیرد. من به مادرم گفتم: «احتمال زیاد دارد که حاج یونس خودش را برای تشییع جنازه شهدا برساند.» به خانه‌ی خودمان رفتم. اتاق را جارو کردم. کتری را هم پر از آب کردم و روی چراغ گذاشتم. بعد با مادر حاج یونس، اتاق را مرتب کردیم و به خانه‌ی مادرم آمدیم. 🔹مادر حاج یونس گفت: «من دلم گرفته، میخواهم بروم بیرون تا ببینم بلندگوها چه میگویند.» بعد با عصا بلند شد و بیرون رفت. من هم کارهای فاطمه را کردم و توی روروک گذاشتم و آمدم بیرون. چند لحظه به اتاق برگشتم که چادرم را بردارم و با فاطمه به مسجد برویم. همین که آمدم، دیدم کسی فاطمه را بغل کرده است و صورتش را میبوسد. خوشحال شدم. 🔸در دلم گفتم: حتما حاج یونس برگشته و خودش را به تشییع جنازه‌ی شهدا رسانده، امّا حاج یونس نبود. دو تا از دوستانش بودند ، وقتی مرا دیدند، رنگشان عوض شد. احوال پرسی کردم و از حاجی خبر گرفتم. پیش خودم فکر کردم که حاج یونس دوستانش را راهی کرده تا زودتر از خودش پیش ما بیایند تا عکس العمل ما را از دور ببیند و خودش حتماً جایی قایم شده است. 🔹حاج حسین مختارآبادی گفت: «حاجی زخمی شده؛ آوردنش کرمان.» یکهو دلم ریخت. قبل از شهادتش بارها به من گفته بود: «اگر کسی آمد و گفت که من زخمی شده‌ام و مرا به کرمان آورده‌اند، شما بدانید که من شهید شده‌ام.» به حاج حسین گفتم: «پس حاجی شهید شد؟!» حاج حسین گفت: «نه، علی شفیعی شهید شده.» گفتم: «حاجی هم شهید شده.» گفت: «نه، علی اکبر یزدانی شهید شده.» من دیگر عکس العملی نشان ندادم. 🔸به خانه برگشتم، کنار شیر آب رفتم و سرم را انداختم پایین. اشک از چشمانم سرازیر شده بود نمیدانم چقدر گذشت که یک ماشین جلوی خانه نگه داشت و خانمی از آن پایین آمد .مادرم بنا کرد به گریه کردن و زدن خودش. فریاد میزد حاجی شهید شده. حتما حاجی شهید شده. 🔹آن خانم میگفت: «نه، زخمی شده. ما آمده‌ایم شما را ببریم پیش حاج یونس.» راست میگفتند. میخواستند ما را پیش حاجی ببرند. ساعت حدود 9 شب بود که ما را به ستاد معراج شهدا بردند. ما را برای دیدن جنازه‌ی حاج یونس بردند. وقتی به معراج شهدا رفتیم، دیدیم تابوت حاج یونس را بر عکس تابوتهای دیگر گذاشتهاند. روی جنازه را که باز کردند، به جای سر حاجی پاهایش بود. من پارچه را کنار زدم. پاهای حاج یونس بود. همیشه به شوخی به من می گفت: هر وقت من شهید شدم، اگر سر نداشتم که هیچی! اگر سر داشتم، میآیی مرا میبینی، دستی روی سر و فکل من می کشی! بعد هم یک عکس از من بردار و پیش خودت نگه دار. 🔸امّا نگذاشتند که من سر حاجی را ببینم. فردایش فهمیدم که حاجی سر و صورت نداشت. من دست کشیدم روی پاهای حاجی. مصطفی، پسرم، هم بود. میدانید که چشمهایش ضعیف است. دست کشیدم روی پاهای پدر شهیدش و کشیدم به صورتش و چشمهایش. فاطمه هم بود عقلش نمیرسید که پاهای پدرش را ببوسد. کوچک بود. دست های را کشیدم روی پاهای حاجی و کشیدم روی دست و صورت بچّه هایم. خودم هم پاهایش را بوسیدم. او به آرزویش رسیده بود. همیشه در دعاهایش می گفت:- خدایا، اگر من توفیق شهادت داشتم، دوست دارم مثل امام حسین شهید بشوم. ✍به روایت همسربزرگوارشهید 📎فرماندهٔ تیپ امام حسین لشگر ۴۱ثارالله 🌷 🌹 @AXNEVESHTESHOHADA
🌷عکسنوشته شهدا 🌷
این صوت محشره واقعا 👌 هر کی گوش نکنه ضرر کرده من خودم چند بار گوشش کردم واقعا لذت بخشه 😍 🍃وَلا تَحسَبَنَّ الَّذينَ قُتِلوا في سَبيلِ اللَّهِ أَمواتًا ۚ بَل أَحياءٌ عِندَ رَبِّهِم يُرزَقونَ﴿۱۶۹﴾🍃 
سالِ ۷۸ گفته بودی اگر عکسِ مرا پاره کردن عیبی نداره ...💔 سالِ ۸۸ گفتی جانِ ناقابلی دارم...😭 این جمعه چه روضه ای برایِ ما داری؟ ...❤ ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
: 💢 افتخارے است براے من، آن رامانندعسل شیرین می یابم و دشمنان این رابدانند ڪه اگر ما در راه اسلام می شویم پایه واستقامت مسلمانان قویتر می شود. ۲۵_دیماه_۶۵_شلمچه 🌹 @AXNEVESHTESHOHADA
🌴یه سَر‌ بند داده بود گفت: شهید که شدم🌷 ببندیدش به سینه ام. پیکرش که اومد سر نداشت😔 🌴 سر‌ بند رو بستیم به سینه اش روی سربند نوشته بود: انا‌ زائر الحسین😭 🌹 @AXNEVESHTESHOHADA
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 دیدن این فیلم برای فریب خوردگانی که در روزهای اخیر دل را شاد کردند، ضروری است. 🚩 روایت از جنایت های عجیب در و .. من دیدم کودکی را در همین سر بریدند.. روی آتش پختند و لای پلو گذاشتند و برای مادرش فرستادند.. 😭 دو هزار جوان را بین خودشان فروختند و دست به دست کردند.. از سوال میکردند سرت را ببریم یا با تیر تو را بکشیم.. 💚سلام خدا بر روح پاک .. نماد و عزت و .. سلام بر تو ای 🌹 @AXNEVESHTESHOHADA
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ختم صلوات امروز به نیت : #شهید_رحیم_کریمی 🌺 سهم هر بزرگوار 5صلوات 🌺 🌷 @AXNEVESHTESHOHADA #اختصاصی_عکسنوشته_شهدا
🍃🌹شهید رحیم کریمی فرزند نوروز محمد در یک خانواده مذهبی و مدتین و مستضعف دیده به جهان گشود . ایشان دوران کودکی را در کنار خانواده سپری نمود و پس از این دوران در دبستان شروع به تحصیل نمود . 🍃🌹ایشان در زمان جنگ تحمیلی عضو بسیج شد و از طریق بسیج سپاه پاسداران به جبهه اعزام شد. 🍃🌹ایشان دوره تحصیلی ابتدایی و راهنمایی را پشت سر نهاد و  وارد دبیرستان شد و موفق به اخذ دیپلم گردید . او وضعیت تحصیلی خوبی داشت و توانست به دانشگاه نیز راه یابد. 🍃🌹شهید رحیم کریمی درتاریخ 1367/1/24 به منطقه جنوب اعزام و در  مورخه 1367/1/29 در عملیات پدافندی فاو مفقود و به درجه رفی شهادت نائل گردید.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حاج_احمد_متوسلیان : ✍روزے میرسد ڪہ اسرائیل چنان بترسدڪہ مبادا از لولہ سلاحمان، بہ جاى گلولہ، اسرائیل آماده نابودی.. 🌹 @AXNEVESHTESHOHADA
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥⭕️خدا رو حضرت زهرا سلام الله علیها..حساسه از صدتا جوون که برا امام حسین علیه السلام سیاه میپوشن..ده تا شون بیشتر برا مادر سیاه نمیپوشن 👈برای فاطمیه چه کرده ایم؟😭😭😭 🌹 @AXNEVESHTESHOHADA
خدایا معبودا! فقط در لباس ، میتوانم در درگاهـت حضور یابم بہ جز این هـرگز؛ ڪہ شرمنده ام و رسوا . . . 🌷 تاریخ ولادت: ۱۳۳۷/۱۱/۰۱ محل ولادت: بهبهان_خوزستان تاریخ شهادت: ۱۳۶۱/۱۱/۱ محل شـهادت: فکه 🌹 @AXNEVESHTESHOHADA
🌷شهید : باید خاکریزهای جنگ را بکشانیم به شهر! یعنی نسل جدید را باشهدا آشنا کنیم. درنتیجه جامعه بیمه می شود و یار برای امام زمان "عج" تربیت می شود. 🌹 @AXNEVESHTESHOHADA
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 زمزمه‌ی زیبای سردار #حاج_قاسم_سلیمانی الا یا اهل العالم من #حسین را دوست دارم❤️ #شب_جمعه 🌹 @AXNEVESHTESHOHADA
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ختم صلوات امروز به نیت : #شهید_اکبر_رزینی 🌺 سهم هر بزرگوار 5صلوات 🌺 🌷 @AXNEVESHTESHOHADA #اختصاصی_عکسنوشته_شهدا
🍃🌹 شهید اکبر رزینی سال 1344 در شهرستان سنقردر خانواده ای مذهبی دیده به جهان گشود وی عاشق ولایت بود و به همه احترام می گذاشت . شهید تحصیلات خود را تا مقطع دوم راهنمائی ادامه داد . 🍃🌹 هنگامی که به سربازی عازم شد دوست داشت به مناطق جنگی برود تا اینکه در تاریخ 27دی ماه 1364 بر اثر درگیری با حزب دموکرات به درجه رفیع شهادت نایل گشت  🍃🌹دلنوشته شهید مادر مهربانم با اینکه شب ها تا سحر بیداری  بودی و زحمت بزرگ کردن پسر حقیرت  اکبر را  کشیدی  و من را به این سن و سال رساندی تشکر می کنم و از این بابت ناراحت هستم که نتوانستم زحمات شما را جبران نمایم ولی با اینکه دیگر زنده نیستم من را ببخشید و زمانی که تابوتم را در خانه خودمان به زمین گذاشتند بر روی تابوتم اشک نریزید چون پسر حقیرت طاقت اشک چشمان شما را ندارد هر قدر برای من گریه کنید مرا عذاب می دهید من در راهی نمرده ام که شما برای من گریه کنید بلکه باید شادی کنید که به آرزویم رسیدم در پایان امیدوارم که بدی های مرا بخشیده باشید .