- گفت : آدما هرچی با همدیگه صمیمیتر میشن ،
به همون نسبت پتانسیل شبیه به هم شدنشون بیشتر میشه . .
مثلا یه دفعه به خودت میای و میبینی خندیدنتون مثل همه ، نظرات و افکارتون
مثل همه ، سلیقههاتون مثل همه . .
و یه دفعه میبینی یه نفر شبیه خودت کنارت داری ! همونقدر قشنگ ، همونقدر دوستداشتنی همونقدر نزدیک . . )!💆🏻♀️'🧡'
𝑹𝒊𝒑𝒂𝒓𝒐 | ܢ݆ߺܝ̇ߺߊܣܭَߊܘ
- مارِندوخراباتیودیوانهومستیم !
‹ پوشیدهچهگوییم ، همینیمكهستیم .💆🏻♀️'🎼 ! ›
‐ بعضی جملات فکر نوازن و نازنین جعفری ،
چه زیبا نوشته بود :
‹ کی میتونه جلوی سبز شدن تورو بگیره ،
وقتی ریشههات از قلبت جون میگیرن . .؟!🫁'🌱 ›
± با اختلاف قشنگترین تعریف از عشق :
- تو همیشه اینجا بودی ! همینجا پشت
درختای آلبالوی قلبم ؛
منتظر بهار بودی و برای شکوفهها دلبری
میکردی ؛
به گمونم با آفتاب اردیبهشت قرار داشتی
چون از همون جنس بودی . .
گرماتو حس میکردم ! یه خوشی زیر
پوستی ،
مثل آتیش لای برف ؛ میدونی !؟ من تا
به حال
اینقدر عمیق قلبی رو برای خودم نداشتم
پس منو ببخش اگه از
روی ندونم کاری گاهی خطاهایی مرتکب
شدم
اصلا بیا و تنبیهم کن ! به مشق تکرار بودنت ،
بی خط فاصله با مشکین ترین جوهر لای پلکات تا روزی که هیچ برگ کاغذی باقی نمونه . . !( :🎼'💙'
𝑹𝒊𝒑𝒂𝒓𝒐 | ܢ݆ߺܝ̇ߺߊܣܭَߊܘ
- ولی مدل من اینجوریه ك :
± وقتی خوابتو میبینم . .
اونقدر واقعیه ك ؛ وقتی صبح بیدار میشم
لبخند هنوز روی صورتمه =)!
𝑹𝒊𝒑𝒂𝒓𝒐 | ܢ݆ߺܝ̇ߺߊܣܭَߊܘ
- بسم الله الرحمان الرحیم - تیک عصبی داشتم و استرس باعث میشد تند از همیشه پاهامو تکون بدم ؛ به پول
- بسم الله الرحمن الرحیم -
( خودمونیم بعضی وقتا دلم به حال عمادی که روحشم از داستان خبر نداره میسوزه ؛ ولی خوب تقصیر منم نیست میفهمی ؟! شاید اگه عماد یه جایی دورتر از اینجا ؛ یه جایی بی ربط تر از این داستان بود منم عاشقش میشدم ؛ ولی خب دیگه دیره ؛ عماد تا خرخره غرق داستان من بود و منم تا خرخره غرق انتقام ؛ )
با صدای بوق مداوم ماشینی که زیر پنجره اتاقم بود با ترس از خواب پریدم ؛ سرم داشت منفجر میشد ؛ شالی که به سرم بسته بودم باز کردم تلو تلو خوران رفتم سمت پنجره با دیدن عماد اون لبخند مسخرش عصبی تر از قبل شدم ؛
پنجره رو باز کردم بدون اینکه سلام کنم پریدم بهش :
- مریم : سر اوردی؟! اینجا چیکار میکنی؟! کی بهت گفت بیای دم خونه من اصلا ؟!
عماد : سلام مریم جان ؛ خواب بودی عزیزم ؟! ببخشید نگرانت شدم از صبح که گفتی میرم مصاحبه خبری ازت نداشتم ؛ گوشیتم که جواب نمیدی !
مریم : وقتی جواب نمیدم یعنی نمیخام باهات حرف بزنم چرا پیگیر میشی عماد ؟!
عماد : باشه ؛ باشه عزیزم برو بخواب شب میبینمت ؛ میای دیگه مهمونی سپهر ؟!
آره خشک خالی بهش گفتم پنجره رو بستم اومدم تو ؛ سرم تیر میکشید چشمام از شدت درد قرمز شده بود ؛ پسر نکبت هیچی حالیش نیست ؛
گوشی رو برداشتم شماره نگارو گرفتم .
مریم : نگار جان من یچیزی میگم نه نگو !
نگار : سلامتم ک خوردی ؛ جان بگو
مریم : من نوکرتم هستم سلام دورت بگردم ؛ نگار امشب تولد سپهره رفیق فابه عماد میای توام ؟! تروخدا نه نگو من با عماد حوصلم نمیکشه !
نگار : مریم تو بیخیال این داستان نشدی ؟! دختر میدونی داری چیکار میکنی؟! داری با دم شیر بازی میکنی ؛ چقد کینه ای تو اخه .
مریم : میای یا نه فقط یه کلمه ؟!
نگار : باشه نکبت خانوم باشه .
( سپهر رفیق عماد بود ؛ و به زودی هم قرار بود بشه داماد خانواده رحیمی ؛ عماد یه ابجی بزرگتر از خودش داشت به اسم عطیه ؛ از اون دوزاری های روزگار ؛ سپهر فقط بخاطر پول بابای عماد و عطیه میخواست داماد این خانواده بشه وگرنه برعکس عماد ؛ عطیه هیچ پوءن مثبتی نداشت سر تا پاش از لجن نامردی پر بود ! باید میرفتم مهمونی امشبو هرجوری که شده بود ؛ باید سپهرو میدیدم ؛ باید عطیه رو برنداز میکردم ؛ باید خودم تو دل خانواده عماد جا میکردم ! )
#گلاریس
#پارتچهارم
لطفا بدون آیدیِ منبع کپی نشه !
@aye_110
آنچه را از دست دادی برای تو آفریده نشده و آنچه برای تو آفریده شده است را هرگز از دست نخواهی داد !
پس آرام بگیر و بهش اعتماد کن :)!🤍☁️
چه شد در من، نمیدانم! فقط دیدم پریشانم؛
فقط یک لحظه فهمیدم که خیلی "دوستت دارم"🫀..