«آیهجان»
«به فلانجا روندگانِ ناامید»
✍ نویسنده: #سمیرا_علیاصغری
✏️ گرافیک: #اعظم_مؤمنیان
به خودش که #قلب ندارد ولی رحم و شفقتش بر آدم، بیشتر از هرکسی است قسم، که هربار #دل من در این کرهی خاکی شکست، خیلی زود جبران کرد، خیلیزود. اوستا به همهی وعدههایش عمل کرده نه فقط همین یکی که گفته باشد: "به دلهای شکسته نزدیکترم".
من توی حالتهایی شبیه #افسردگی و پلاسیدگی بودم که شبهای قدر رسید، به آن بالایی گفتم: «یهکاری کن برم سرکار» و جور کرد. کاری که بیاندازه دوستش داشتم؛ اصل و هدف و محیط و همکاران و همهچیزش را. اما خب نشد دیگر، سر جزئیاتی که اصلونسبش میرسید به #پول پدرسوخته و اختلافطبقاتی و تبعیضهای اجتماعی و این قبیل مادیات، از کار محبوبم استعفا دادم.
روی تخت، چشم به سقف، زیر پنجره یکیدوهفته فقط #گریه کردم؛ اشتها صفر، راندمان زیر بیست. سحرها بیدار میشدم و میدیدم هدفی باقی نمانده، جایی نیست که به قدر کافی در آن احساس مفید بودن کنم و نقشی که در آن بدرخشم؛ پس گریه میکردم و بر پهنای باند غصههایم میافزودم. دقیقا در همینحالت تخت، سقف، پنجره و گریه بودم که کسی از منتهاالیه مغز تاریکم #چراغ به دست پیش آمد و فرمود: «چرا خودت دست به کار نمیشی؟» و رفت و چراغش را نبرد تا همهی گوشهوکنار ذهنم را آتش بزند.
نشستم و طرحی نوشتم برای یکی از کتابفروشیهای بزرگ #تهران و #نذر_یاسین و #توکل و دعای مادر و پدر و مادربزرگها را ضمیمهاش کردم، با مسئول مربوطه قرار گذاشتم و آن موقع که داشتم از در خانه چادر به سر، بیرون میرفتم، بهدلم شد از زیر #قرآن رد کنم خودم را. بعد گفتم چطور است قرآن را باز هم بکنم و ببینم نظر واقعی #پروردگار_متعال چیست؟ ولی گذاشتمش روی میز. ترسیدم خدا موافق نباشد، بردارد «آیههای قعر جهنم» و «خداوند به فلانجاروندگان را دوست ندارد» و «بهزودی روز حسرت برای آنان فرا میرسد» را ردیف کند و من همین دم در بشکنم. قرآن را دوباره برداشتم و گفتم: «حتی اگر بد بیاید، بههرحال من را آفریده و دوتاپیرهن بیشتر پاره کرده و صلاحم را بهتر میداند»، پس باز کردم و ابتدای صفحهی سمت راست این آیهها را خواندم؛ «إِذْ دَخَلُوا عَلَيْهِ فَقَالُوا سَلَامًا قَالَ إِنَّا مِنْكُمْ وَجِلُونَ...» (آیات 52 تا 56 سوره حجر، صفحهی 265).
خدا را نشناخته بودم. یادم رفته بود اگر بیعدالتی و #تبعیض، از آنتن پشتبام تا لولههای زیرزمینی فاضلاب تکتک خانههای دنیا را ببلعد، ساحت ملکوتیاش اپسیلونی آلوده نمیشود. او، یکبار دیگر خداییاش را ثابت کرد و معجزهی زندهی آیاتش را؛ نه چون شش ماه است طرحم اجرا میشود و بازخوردهای خوب گرفته از آدمها، چون بعد هزاران سال کتابی از رسولی امی باز میکنی و چهره در چهرهی خدا، جوابش را مثل آب زلال، روشن و گوارا میشنوی. نوش جان امیدواران.
إِذْ دَخَلُوا عَلَیْهِ فَقالُوا سَلاماً قالَ إِنّا مِنْکُمْ وَجِلُونَ
هنگامى که بر او وارد شدند و سلام کردند; (ابراهیم) گفت: «ما از شما بیمناکیم»!
قالُوا لاتَوْجَلْ إِنّا نُبَشِّرُکَ بِغُلام عَلِیم
گفتند: «نترس، ما تو را به پسرى دانا بشارت مى دهیم»!
قالَ أَ بَشَّرْتُمُونِی عَلى أَنْ مَسَّنِیَ الْکِبَرُ فَبِمَ تُبَشِّرُونَ
گفت: «آیا به من (چنین) بشارت مى دهید با این که پیر شده ام؟! به چه چیز بشارت مى دهید»؟!
قالُوا بَشَّرْناکَ بِالْحَقِّ فَلا تَکُنْ مِنَ الْقانِطِینَ
گفتند: «تو را به حق بشارت دادیم; از مأیوسان مباش».
قالَ وَ مَنْ یَقْنَطُ مِنْ رَحْمَةِ رَبِّهِ إِلاَّ الضّالُّونَ
گفت: «جز گمراهان، چه کسى از رحمت پروردگارش مأیوس مى شود»؟!
#حجر_56
#روایت_یک_آیه
🌺 آیهجان: آیههایی که به جان نشستهاند.
@ayehjaan