eitaa logo
این عمار
3.4هزار دنبال‌کننده
29.2هزار عکس
23.7هزار ویدیو
694 فایل
اتباط با مدیر @fanoodi
مشاهده در ایتا
دانلود
14.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کریم استاد معتز آقایی حدود۳۰دقیقه دور بیست ودوم وسلامتی امام خامنه ای مدظله العالی ورفع مشکلات مسلمین https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
10.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📽🍃👌دعای عهد .... این عمار👇👇👇 @aynaammar_gam2 ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🔰برای حفظ سلامتی، این دعا را هر صبح و شب بخوانید: 🌸اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ🌸 🌼اللَّهُمَّ اجْعَلْنِي فِي دِرْعِكَ الْحَصِينَةِ الَّتِي تَجْعَلُ فِيهَا مَنْ تُرِيدُ. (سه ‌مرتبه)🌼 🍃🌛خداوندا، مرا در زره نگهدارنده و قوی خود _ که هر کس را بخواهی در آن قرار می‌دهی _ قرار بده!🌜🍃 🌸اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ🌸 🔰بهجت‌الدعاء، ص ٣۴٧ ( مجموعه ادعیه، اذکار و دستورالعمل‌های عبادی مورد توصیه حضرت قدس‌سره) https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار👇👇👇 @aynaammar_gam2 ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨ ✅ ختم در ۱۹۲ روز 🌷تقدیم به ارواح پاک و مطهر همه شهدا از صدر اسلام تا کنون 🔷 سهم روز صد و سی و چهارم (۱۴۰۰/۹/۲۴) 🔻خطبه ۱۵۹ تا خطبه ۱۵۷
🌹سهم : خطبه ۱۵۹ تا ۱۵۷ ┄┄┅┅✿❀🌿🌼🌿❀✿┅┅┄┄ 📜 : (امام علیه السلام در شهر کوفه به کوفیان فرمودند: ) 🔹وصف كشورداری خويش ♦️با شما به نيکويی زندگی کردم و به قدر توان از هر سو نگهبانی شما دادم و از بندهای بردگی و ذلّت شما را نجات داده و از حلقه های ستم رهايی بخشيدم، تا سپاسگزاری فراوان من برابر نيکی اندک شما باشد و چشم پوشی از زشتی های بسيار شما که به چشم ديدم و با بدن لمس کردم. ┄┄┅┅✿❀🌿🌼🌿❀✿┅┅┄┄ 📜 1⃣ ارزش پيامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) و قرآن ♦️خداوند پيامبر(صلی الله علیه و آله) را هنگامی فرستاد که پيامبران حضور نداشتند و امّت ها در خواب غفلت بودند و رشته های دوستی و انسانيّت از هم گُسسته بود. پس پيامبر(صلی الله علیه و آله) به ميان خلق آمد، در حالیکه کتاب های پيامبران پيشين را تصديق کرد و با «نوری» هدايت گرِ انسان ها شد که همه بايد از آن اطاعت نمايند و آن نور، قرآن کريم است. از قرآن بخواهيد تا سخن گويد که هرگز سخن نمی گويد، امّا من شما را از معارف آن خبر می دهم، بدانيد که در قرآن علم آينده و حديث روزگاران گذشته است، شفادهنده دردهای شما و سامان دهنده امور فردی و اجتماعی شما است. 2⃣ خبر از آينده دردناك بنی اميه ♦️پس از تسلّط فرزندان اميّه، خانه ای در شهر يا خيمه ای در بيابان باقی نمی ماند جز آنکه ستمگران بنی اميّه، اندوه و غم را بدانجا می کشانند و بلا و کينه توزی را در همه جا مطرح می کنند. پس در آن روز برای مردم نه عذرخواهی در آسمان و نه ياوری در زمين باقی خواهد ماند، زيرا نااهلان را به زمامداری برگزيده ايد و زمامداری را به جايگاه دروغينی قرار داده ايد. امّا به زودی خداوند از ستمگران بنی اميّه انتقام می گيرد، خوردنی را به خوردنی و نوشيدنی را به نوشيدنی، خوردنی تلخ تر از گياهِ عَلْقَمْ و نوشيدنی تلخ و جان گدازتر از شيره درخت صبر. خداوند از درون ترس و وحشت و از بيرون، شمشير را بر آنها مسلّط خواهد کرد که آنان مرکب های عصيان و نافرمانی و شتران بارکش گناهانند. من پياپی سوگند می خورم که پس از من، بنی اميّه خلافت را چونان خلط سينه بيرون می اندازند و پس از آن ديگر تا شب و روز از پی هم در گردش است مزه حکومت را برای بار ديگر نخواهند چشيد. ┄┄┅┅✿❀🌿🌼🌿❀✿┅┅┄┄
🌹سهم : خطبه ۱۵۹ تا ۱۵۷ ┄┄┅┅✿❀🌿🌼🌿❀✿┅┅┄┄ 📜 1⃣ عبرت از گذشتگان ستايش خداوندی را سزاست که حمد را کليد ياد خويش و سبب فزونی فضل و رحمت خود و راهنمای نعمت ها و عظمتش قرار داده است. بندگان خدا! روزگار بر آيندگان چنان می گذرد که بر گذشتگان گذشت. آنچه گذشت باز نمی گردد و آنچه هست جاويدان نخواهد ماند، پايان کارش با آغاز آن يکی است، ماجراها و رويدادهای آن همانند يکديگرند و نشانه های آن آشکار است. گويا پايان زندگی و قيامت، شما را فرامی خواند، چونان خواندن ساربان، شتر بچه را. پس آن کس که جز به حساب نفس خويش پردازد، خود را در تاريکی ها سرگردان و در هلاکت افکنده است. شيطان ها مهارش را گرفته و به سرکشی و طغيان می کشانند و رفتار زشت او را در ديده اش زيبا می نمايانند، پس بدانيد که بهشت پايان راه پيشتازان و آتش جهنّم سرانجام کسانی است که سُستی می ورزند. 2⃣ ضرورت تقوی و خودسازی ♦️ ای بندگان خدا! بدانيد که تقوا، دژی محکم و شکست ناپذير است، اما هرزگی و گناه، خانه ای در حال فروريختن و خوارکننده است که از ساکنان خود دفاع نخواهد کرد و کسی که بدان پناه برد در امان نيست. آگاه باشيد! با پرهيزکاری، ريشه های گناهان را می توان بريد و با يقين می توان به برترين جايگاه معنوی، دسترسی پيدا کرد. ای بندگان خدا! خدا را، خدا را، در حقِّ نفس خويش! که از همه چيز نزد شما گرامی تر و دوست داشتنی تر است. همانا خدا، راه حق را برای شما آشکار کرده و جادّه های آن را روشن نگاه داشت، پس يا شقاوت دامنگير يا رستگاری جاويدان در انتظار شماست، پس در اين دنيای نابودشدنی، برای زندگی جاويدان آخرت، توشه برگيريد، که شما را به زاد و توشه راهنمايی کردند و به کوچ کردن از دنيا فرمان دادند و شما را برای پيمودن راه قيامت برانگيختند. همانا شما چونان کاروانی هستيد که در جايی به انتظار مانده و نمی دانند در چه زمانی آنان را فرمان حرکت می دهند. آگاه باشيد! با دنيا چه می کند کسی که برای آخرت آفريده شده است؟ و با اموال دنيا چه کار دارد آن کس که به زودی همه اموال او را مرگ می ربايد و تنها کيفر حسابرسی آن بر عهده انسان باقی خواهد ماند. بندگان خدا! خيری را که خدا وعده داد، رهاکردنی نمی باشد و شرّی را که از آن نهی فرمود، دوست داشتنی نيست! بندگان خدا! از روزی بترسيد که اعمال و رفتار انسان وارسی می شود، روزی که پر از تشويش و اضطراب است و کودکان در آن روز پير می گردند! ای بندگان خدا! بدانيد که از شما نگاه بانانی بر شما گماشته اند و ديدبان هايی از پيکرتان برگزيده و حافظان راستگويی که اعمال شما را حفظ می کنند و شماره نَفَس های شما را می شمارند، نه تاريکی شب شما را از آنان می پوشاند، و نه دَری محکم شما را از آنها پنهان می سازد. 3⃣ ياد تنهايی قبر ♦️ فردا به امروز نزديک است و امروز با آنچه در آن است می گذرد و فردا می آيد و بدان می رسد، گويی هر يک از شما در دل زمين به خانه مخصوص خود رسيده و در گودالی که کنده اند آرميده ايد، وه! که چه خانه تنهايی؟ و چه منزل وحشتناکی؟ و چه سياه چال غربتی؟ گويی هم اکنون بر صور اسرافيل دميدند و قيامت فرارسيده و برای قضاوت و حسابرسی قيامت بيرون شده ايد، پندارهای باطل دور گرديده، بهانه ها از ميان برخاسته و حقيقت ها برای شما آشکار شده و شما را به آنجا که لازم بود کشانده اند. پس از عبرت ها پند گيريد و از دگرگونی روزگار عبرت پذيريد و از هشداردهندگان بهره مند گرديد. ┄┄┅┅✿❀🌿🌼🌿❀✿┅┅┄┄
ختم نهج البلاغه در ۱۹۲ روز (7).mp3
11.04M
🔈 ختم گویای در ۱۹۲ روز. 🌷 تقدیم به ارواح پاک و مطهر همه شهدا از صدر اسلام تا کنون 🔷 سهم روز صد وسی و چهارم : ختم نهج البلاغه، خطبه ۱۶۰
رمانی از عاشقانه های شهدا https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
قسمت 27 : پس منتظر موندم تا بالاخره به حرف اومد. پرسید: اومدی اینجا ؟” گفتم: “برای چی می پرسی؟ کار بدی کردم داداش ؟”. گفت: “نه منظورم این نیست.اینه که دو دو تا چهار تا کردی؟ برای چی میای؟ برای اینکه بگن تو هم رفتی جبهه؟ یا اینکه چون همه رفتن تو هم اومدی؟ یا چی؟ خودت بگو. می خوام بدونم چی فکر می کنی؟” من“کمکت می کنم تا متوجه بشی . سکوت کردم. حمید ادامه داد: من یک روز توی جبهه بعد از یک نبرد طولانی و چند شب نخوابیدن به چادر برگشته بودم و دلم می خواست فقط بیفتم روی زمین و بخوابم. هنوز تنم روی زمین خوب جا بجا نشده بود که فرمانده اومد و صدا زد چند نفر داوطلب بیان باید بریم شهدا رو از پشت خط بیاریم. از فرط خستگی خودم را به نشنیدن زدم. عده ای دست بلند کردند و راهی شدند. یک دفعه به خودم اومدم و گفتم داری چیکار می کنی حمید؟ برای چی اینجایی؟ از خودم ناامید شدم و به قدری وجدانم ناراحت بود که از جا پریدم و بلند شدم و خودم رو به اونا رسوندم … ولی ده نفری رو که می خواستند جدا کرده بودند و دیگه منو لازم نداشتند. با خودم گفتم حقت همین بود حمید. الان کاری کردی که به اون نهاد خودت لطمه زدی. کسی نفهمید ولی خودم که فهمیدم…. این روح، این نفس باید مهار بشه. اگر تو به دلیلی که بهت گفتم اومدی اینجا غیر از اینکه بعد از این ,آشفته بشی برات سود نداره. فردا طلب کار جامعه میشی. انتظار داری قدرتو بدونن. ولی این طور نمی شه. هیچ کس نخواهد فهمید که تو چیکار کردی. از کنارت رد میشن بهت حق نمیدن. مردم خیلی زود جنگ رو فراموش می کنن. حتی شهدا رو هم از یاد می برن ….روزی میرسه که از شنیدن نام اونا هم بیزار میشن .. بعد تو سر خورده میشی که من چنین کردم آنها چنان… و این اونی نیست که تو باید بشی. خلاصه با خودت دو دو تا چهار تا کن، اگر اومدی جبهه روی پله دهم وایسا، همه چیز برای خدا و مهار نفست باشه” این را گفت و دستی به شانه ام زد و بلند شد و رفت. حمید بر گشت و من مدتی همانجا نشستم و فکر کردم .وقتی برگشتم حمید و جواد را دیدم که با توپ ور می روند. نزدیک تر رفتم. جیپ را در یک جای کج و سر بالایی نگه داشته بودند و حمید روی گل گیر آن نشسته بود جواد دوربین توپ را تنظیم کرد و نشانه رفت… ولی یادش رفت الله اکبر بگه تا بقیه از شلیک خبر دار بشن و گوششون رو بگیرند. ولی خودش دستش را روی گوشش گذاشت و با آرنج دست چپ فلکه را فشار داد . توپ با صدای مهیب شلیک شد. “حمید از همه نزدیک تر بود. از جا پرید و دستشو گذاشت رو گوشش….. جواد که فهمیده بود چیکار کرده اومد از ترس حمید فرار کنه که تنش خورد به لوله ی توپ و اون چرخید و محکم خورد به سر حمید و اونو نقش زمین کرد … جواد از ترس شروع ” به دویدن کرد. حمید روی زمین افتاده بود، سرش را بلند کرد و با صدای بلند شروع کرد به خندیدن، در حالیکه اصلا صدایی نمی شنید. همه با او می خندیدند جواد صدای خنده ی او را شنید و برگشت دست حمید را گرفت و از زمین بلند کرد. هنوز همه با صدای بلند می خندیدند…. حدود دو هفته حمید و یارانش به پدافند آن منطقه مشغول بودند و منتظر جواب یکی از مراجع که حکم زدن امامزاده را بدهد…… تا بالاخره دستور آمد. https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─