eitaa logo
این عمار
3.3هزار دنبال‌کننده
28.8هزار عکس
23.3هزار ویدیو
652 فایل
اتباط با مدیر @fanoodi
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴🎥 پخش تلویزیونی مستند «آن زمستان»/ روایت فصلی از زندگی آیت‌الله مصباح‌یزدی 🔸مستند سینمایی «آن زمستان» محصول سازمان هنری رسانه‌ای اوج، به کارگردانی و تهیه‌کنندگی احمد شریف‌زاده همزمان با سالگرد ارتحال آیت‌الله مصباح یزدی از شبکه‌های سیما پخش خواهد شد. 📺 پنجشنبه ۹ دی‌ماه | ساعت ۲۳ | شبکه یک 📺 شنبه ۱۱ دی‌ماه | ساعت ۲۱ | شبکه افق 📺 یکشنبه ۱۲ دی‌ماه | ساعت ۲۰:۴۵ | شبکه مستند https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کریم استاد معتز آقایی حدود۳۰دقیقه دور بیست ودوم وسلامتی امام خامنه ای مدظله العالی ورفع مشکلات مسلمین https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽🍃👌دعای عهد .... این عمار👇👇👇 @aynaammar_gam2 ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🔰برای حفظ سلامتی، این دعا را هر صبح و شب بخوانید: 🌸اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ🌸 🌼اللَّهُمَّ اجْعَلْنِي فِي دِرْعِكَ الْحَصِينَةِ الَّتِي تَجْعَلُ فِيهَا مَنْ تُرِيدُ. (سه ‌مرتبه)🌼 🍃🌛خداوندا، مرا در زره نگهدارنده و قوی خود _ که هر کس را بخواهی در آن قرار می‌دهی _ قرار بده!🌜🍃 🌸اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ🌸 🔰بهجت‌الدعاء، ص ٣۴٧ ( مجموعه ادعیه، اذکار و دستورالعمل‌های عبادی مورد توصیه حضرت قدس‌سره) https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار👇👇👇 @aynaammar_gam2 ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨ ✅ ختم در ۱۹۲ روز 🌷تقدیم به ارواح پاک و مطهر همه شهدا از صدر اسلام تا کنون 🔷سهم روز صدو چهل و هشتم (۱۴۰۰/۱۰/۸) 🔻خطبه ۱۲۰ تا خطبه ۱۱۷
🌹 سهم : خطبه ۱۲۰ تا ۱۱۷ ┄┄┅┅✿❀🌿🌼🌿❀✿┅┅┄┄ 📜 : یادآوری ویژگیهای اهل بیت (علیهم السلام) و اندرز یاران ♦️به خدا سوگند، تبليغ رسالت ها وفای به پيمان ها و تفسير اوامر و هشدارهای الهی به من آموزش داده شده، درهای دانش و روشنايی امور انسان ها نزد ما اهل بيت پيامبر است. آگاه باشيد که قوانين دين يکی و راههای آن آسان و راست است، کسی که از آن برود به قافله و سر منزل رسد و غنيمت برد و هر کس که از آن راه نرود گمراه شده پشيمان گردد. مردم! برای آن روز که زاد و توشه ذخيره می کنند و اسرار آدميان فاش می گردد عمل کنيد. کسی که از خرد خويش بهره مند نگردد، برای پند گرفتن از عقل و فکر ديگران عاجزتر است، چرا که آن غايب برای کمک کردن، از عقل حاضر او ناتوان تر است. از آتشی بپرهيزيد که حرارتش شديد و عمق آن ناپيدا و زيور آن غل و زنجير، آشاميدنی آن زردآب و چرک جوشان است. آگاه باشيد، نام نيکی که خدا برای کسی ميان مردم قرار دهد، بهتر از مالی است که برای ديگران باقی می گذارد که او را ستايش نمی کنند. ┄┄┅┅✿❀🌿🌼🌿❀✿┅┅┄┄ 📜 : (پس‌ از جنگ صفین و نهروان در سال ۳۸ هجری مردم را برای سرکوبی معاویه فراخواند سکوت‌ کردند. فرمود شما را چه شده آیا لال‌ هستید؟ گروهی گفتند: ای‌ امیرالمومنین! اگر تو حرکت کنی با تو حرکت می کنیم.) 1⃣ علل نكوهش كوفيان ♦️شما را چه می شود؟ هرگز راه رستگاری نپوييد و به راه عدل هدايت نگرديد! آيا در چنين شرايطی سزاوار است از شهر خارج شوم؟ هم اکنون بايد مردی از شما که من از شجاعت و دلاوری او راضی و به او اطمينان داشته باشم به سوی دشمن کوچ کند. 2⃣ مسؤوليتهای رهبری ♦️ و برای من سزاوار نيست که لشکر و شهر و بيت المال و جمع آوری خراج و قضاوت بين مسلمانان و گرفتن حقوق درخواست کنندگان را رها سازم، آنگاه با دسته ای بيرون روم و به دنبال دسته ای به راه افتم و چونان تير نتراشيده در جعبه ای خالی به اين سو و آن سو سرگردان شوم! من چونان محور سنگ آسياب، بايد بر جای خود استوار بمانم تا همه امور کشور پيرامون من و به وسيله من به گردش در آيد. اگر من از محور خود دور شوم مدار آن بلرزد و سنگ زيرين آن فرو ريزد به حقّ خدا سوگند که اين پيشنهاد بدی است. به خدا سوگند اگر اميدواری به شهادت در راه خدا را نداشتم، پای در رکاب کرده از ميان شما می رفتم و شما را نمی طلبيدم، چندان که بادِ شمال و جنوب می وزد؛ زيرا شما بسيار طعنه زن، عيب جو، رويگردان از حق و پر مکر و حيله ايد. مادام که افکار شما پراکنده است فراوانی تعداد شما سودی ندارد. من شما را به راه روشنی بردم که جز هلاک خواهان هلاک نگردند؛ آن کس که استقامت کرد به سوی بهشت شتافت و آن کس که لغزيد در آتش سرنگون شد. ┄┄┅┅✿❀🌿🌼🌿❀✿┅┅┄┄ 📜 : ( در آغاز جنگ جمل در سال ۳۶ هجری در ستایش ياران خود فرمود.) 🔹ستودن ياران نيكوكار ♦️شما ياران حق و برادران دينی من می باشيد در روز جنگ چون سپرِ محافظ، دورکننده ضربت ها و در خلوت ها محرم اسرار من هستيد. با کمک شما پشت کنندگان به حق را می کوبم و به راه می آورم و فرمانبرداری استقبال کنندگان را اميدوارم. پس مرا با خيرخواهی خالصانه و سالم از هر گونه شکّ و ترديد ياری کنيد. به خدا سوگند من به مردم از خودشان سزاوارترم. ┄┄┅┅✿❀🌿🌼🌿❀✿┅┅┄┄ 📜 : سرزنش انسانهای خودپرست ♦️ نه اموال خود را در راه خدايی که آن مالها را روزی شما کرد می بخشيد، نه جان ها را در راه خدایِ جان آفرين به خطر می افکنيد. دوست داريد مردم برای خدا شما را گرامی دارند امّا خودتان مردم را در راه خدا گرامی نمی داريد. از فرود آمدن در خانه های گذشتگان عبرت گيريد و از جدايی با نزديک ترين برادران و دوستان پند پذيريد. ┄┄┅┅✿❀🌿🌼🌿❀✿┅┅┄┄
ختم نهج البلاغه در ۱۹۲ روز (22).mp3
7.03M
🔈 ختم گویای در ۱۹۲ روز. 🌷 تقدیم به ارواح پاک و مطهر همه شهدا از صدر اسلام تا کنون 🔷 سهم روز صد و چهل و هشتم : ختم نهج البلاغه، خطبه ۱۲۰ تا خطبه ۱۱۷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎤🍃 🍃 [• •] 🎯| سلسله جلسات تحلیلے 🚩 🎙| کارشناس: موسی سلیمانی 🌀| موضوع: ➖ بازخوانی حماسه‌یِ 9 دی چه ضرورتی دارد!؟ 🖇 9⃣2⃣1⃣ 🔸️جهت دریافت پاسخ پرسش‌ها و شبهات بصیرتی دوستان خود، آنان را به کانال دعوت کنید💡 🖇 🖇 🖇 ◀️ نشر حداکثری https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
🌠🍃 🍃 •[ 🎤 ]• 🖼 🛑 قهرمان من 🍃🌀🍃 🖇 🖇 🖇 🖇 🖇 https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
🎤🍃 🍃 [• •] 🎯| سلسله جلسات تحلیلے 🚩 🎙| کارشناس: موسی سلیمانی 🌀| موضوع: ➖ بازخوانی حماسه‌یِ 9 دی چه ضرورتی دارد!؟ 🖇 9⃣2⃣1⃣ 🔸️جهت دریافت پاسخ پرسش‌ها و شبهات بصیرتی دوستان خود، آنان را به کانال دعوت کنید💡 🖇 🖇 🖇 ◀️ نشر حداکثری https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
🎤🍃 🍃 [• •] 🎯| سلسله جلسات تحلیلے 🚩 🎙| کارشناس: سیدجلال امینی 🌀| موضوع: ➖ دستاوردهای خارجیِ 9 دی را بیان نمایید!؟ 🖇 0⃣3⃣1⃣ 🔸️جهت دریافت پاسخ پرسش‌ها و شبهات بصیرتی دوستان خود، آنان را به کانال دعوت کنید💡 🖇 🖇 🖇 ◀️ نشر حداکثری https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎤🍃 🍃 [• •] 🎯| سلسله جلسات تحلیلے 🚩 🎙| کارشناس: سیدجلال امینی 🌀| موضوع: ➖ دستاوردهای خارجیِ 9 دی را بیان نمایید!؟ 🖇 0⃣3⃣1⃣ 🔸️جهت دریافت پاسخ پرسش‌ها و شبهات بصیرتی دوستان خود، آنان را به کانال دعوت کنید💡 🖇 🖇 🖇 ◀️ نشر حداکثری https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
رمانی از عاشقانه های شهدا https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
قسمت 54 : بوی برنج و کباب سراسر خیابان که یک طرف منزل آقای کمندی زنانه و طرف دیگر خانه ی علی مردانه بود پیچید از هر دو خانه صدای صلوات و تکبیر می آمد. و او آمد با صلابت و متین آمد تا عقدش را با نسرین ببندد. سرش پایین بود و شرم از صورتش می ریخت. کنار عروسش نشست و خطبه خوانده شد قلب مادر در سینه طور دیگری می تپید. ناهید هم خودش را رسانده بود او می گفت: وقتی خبر ازدواج حمید را شنیدم مثل اینکه دنیا مال من شد. روزها و شبها در غربت به حرم می رفتم و برای سلامتی اش دعا می خواندم. شبهای جمعه بدون وقفه به دعای کمیل که در حرم امام رضا برگزار می شد می رفتم برای اینکه خدا او را به ما ببخشد. ولی همیشه قلبم برایش می لرزید و ترس از دست دادنش وجودم را به آتش می کشید و حالا با این خبر روی پابند نبودم.” و قتی او را در لباس دامادی دیدم، همان لباس ساده و بی آلایش، هزاران بار خدا را شکر کردم و برای انتخاب عروس خوبش به او تبریک گفتم.” حمید آنقدر خاص بود که بعد از عروسی همسرش را سوار ماشین کرد و بدون بدرقه کننده از آنجا دور شد و این از ویژه گی های خاص خودش بود. احساسش، حساس بودنش، محبتش، همه خاص خودش بود. به کسی نمی گفت دوستت دارم ولی نگاه و رفتارش گویای همه چیز بود. در زندگی زناشویی هم همین طور بو.د دقیق و نکته سنج. او برای یک غذای خوشمزه کلی از همسرش تعریف می کرد و از آن غذا برای همه می گفت و آنرا با لذت می خورد. وقتی نسرین خانم یک کوبلن دوخت ساعتها آنرا به همه نشان می داد و تعریف می کرد. خودش فورا را قاب گرفت و به دیوار زد. بارها دیده بودند که وقتی از حیاط رد می شود یک شاخه گل می چیند و به اتاقش می برد و کنار تخت همسرش می گذارد. اگر در خانه بود و نسرین آشپزی می کرد به یاریش می رفت. نسرین خانم تعریف میکرد “یک روز خورش قیمه درست کرده بودم. نزدیک ظهر بود کهحمید آمد. من سیب زمینی ها را در ماهی تابه ریختم تا سرخ شود. حمید به آشپزخانه آمد و پرسید کمک نمیخوای گفتم چرا شما اینها رو سرخ کن تا من سفره را پهن کنم” وقتی برگشتم او سیب زمینی های سرخ شده را در بشقاب کشیده بود و گفت: ” ببین چقدر خوب سرخ کردم” چشمم به یکی از آنها افتاد که زیاد سرخ شده بود به شوخی گفتم “این یکی سوخته” حمید خیلی جدی گفت “آخ اونو ندیدم بخورم بقیه ی سوخته هاشو خوردم” به قدری من از این حرف او خنده ام گرفت که همه با من خندیدند و آن ناهار را با شادی خوردیم. از این نوع خاطرات زیاد با حمید داشتم که برایم فراموش نشدنی است. دهم خرداد۶۱ بعد از ازدواج شان با هم به مشهد می روند و هشت روز آنجا نزد ناهید می ماند روزگار خوشی برای همه ی آنها. زیارت امام رضا برای آنها که تازه پیوندشان را شروع کرده بودند لذت بخش بود. علاوه بر این چند روزی هم به یکی از روستا های اطراف مشهد رفتند و از باغهای میوه و فضای آرام آن لذت بردند. وقتی دوتایی در باغ قدم می زدند و آلبالو می چیدند، خواهر از دور نظاره گر بود و باز هم برای دیدن چنین روزی شکر خدا را بجا می آورد. او می دید که حمید چقدر با همسرش مهربان است و رفتار سنجیده و محبت آمیزی دارد و باز هم به او افتخار می کرد. https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
قسمت 55 : از مشهد که برمی گردند حمید برای ماموریتی به جبهه می رود و یک ماه بعد برمی گردد در همین مدت نامه ای برای نسرین می فرستد و او را خاطر جمع می کند که حالش خوب است و به زودی بر می گردد. برگشتن او با خبر خوش همراه شد نسرین خانم به او مژده دادکه او به زودی پدر خواهد شد. حمید از خوشحالی نمی توانست جلوی خنده اش را بگیرد چشمش برق شادی داشت، آنشب او همه را به شام جاده چالوس دعوت کرد و سور بچه دارشدنش را داد. اواخر تابستان بود. حمید از درد کمر به خود می پیچید. خودش می گفت همین درد باعث شده بود که زود برگردد. دردش آنقدر زیاد بود که نمی توانست خودش را کنترل کند. حرکت کردن برایش مشکل شده بود به زحمت راه می رفت. به دکتر مراجعه کرده بود و بعد از عکس برداری معلوم شدکه ترکشی که به کمرش خورده بود، به مهره ی پنجم او صدمه زده است. و این مهره شروع به عضروف سازی کزده و به نخاع فشار می آورد. او مرتب مسکن می خورد تا بتواندآن درد جانکاه را تحمل کند. حمید برای عملیات بعدی در سپاه کرج یک آموزش فشرده به اسم مالک اشتر گذاشته بود و با درد زیادی که داشت آموزش آنرا به عهده گرفته بود. یکی از همرزمانش آقای علی کرمی می گفت: “چهره او اغلب از درد سرخ بود. بیشتر اوقات شبها هم که پادگان در تدارک مانورآزادی قدس بود به پادگان می اومد. و وقتی دردش زیاد بود من گزارش کار را به خانه اش می بردم و کارها رو همون جا انجام می دادیم. یک بار که از درد تحملش تمام شده بود به من گفت: این آمپول رو برای من بزن منتظر نشد و پیراهنش را بالا زد. من در مقابل کار انجام شده آمپولش را زدم و متوجه شدم که چقدر درد می کشد” آبان ماه بود و حمید همچنان درد می کشید. دکتر می گفت عمل خطرناک است و امید اینکه او بعد از عمل فلج نشود خیلی کم است ولی دردش ساکت می شود. حمید عمل را عقب می انداخت و از این موضوع می ترسید. مادر برای زایمان ناهید به مشهد رفت ولی نگران حمید بود و بی تابی می کرد. زن بیچاره نمی دانست چیکار کند ناهید این را متوجه بود و به او اصرار کرد که برگردد. باز هم مادر در عین ناچاری دختر و نوه اش را تنها گذاشت و به تهران باز گشت. به محض اینکه مادر رسید حمید را دید که روی تخت از درد فریاد می زند وقتی حمید این کار را کرده بود پس درد از آنچه تصورش می رفت زیاد تر بود فورا او را به تهران می برند و بستری می کنند. خطر قطع نخاع چیزی نبود که عروس تازه را دچار آشفتگی و نگرانی نکند. همه بیمارستان بودند و این بار باید مراقب نسرین هم باشند ودلداریش بدهند. تا اینکه عمل تمام شد و دکتر خبر دادبا موفقیت انجام شده است این بار هم حمید بطور معجزه آسایی از خطر نجات پیدا کرد. چند روز بعد که حمید توانست راه برود خوشحال بود و به شوخی گفت: “آخیش راحت شدم همه جا تیره و تار بود هیچی نمی دیدم اصلا فکر نمی کردم خوب شوم.” حمید به محض اینکه حالش خوب شد تصمیم گرفت قسمت عقب خانه ی پدری را برای خودش و نسرین خانه ی مستقلی بسازد تا همسرش بتواندراحت زندگی کند.کار را شروع کرد و همه دوستان با وفایش که همیشه همراهش بودند به کمکش آمدند. محسن، امیر، علی، مجید و همه با هم کار می کردند. حمید صبح ها خودش را برای برنامه ریزی مانور آزادی قدس آماده می کرد و شبها تا دیر وقت خانه اش را می ساخت. دو تا اتاق و یک آشپزخانه و سرویس، برای خوشبخت شدن حمید و نسرین کافی بود و نتیجه ی کار بسیار خوب بود با ذوق و شوق خاک بنایی را تمیز کردند و اثاث خودشان را چیدند. https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
قسمت 56 : فصل هشتم: جنگ آخر حمله ی خیبر : بهمن ماه بود. هوا بسیار سرد بود و سوز بدی می آمد که از فرمانده منطقه ده ثارالله تهران نامه آمد تا سپاه ناحیه کرج نیروهای طرح لبیک یا خمینی را فراخوان دهد و در قالب لشکر عملیاتی حبیب بن مظاهر رزمایش عملیاتی انجام شود تا نیرو ها با آمادگی بیشتری به جبهه اعزام شوند. حمید به عنوان فرمانده عملیات سپاه کرج و علی کرمی جانشین او برای شناسایی مکان رزمایش به ماهدشت و اشتهارد می روند. هنوز کمرش درد می کرد و وقتی سرما می خورد دردش بیشتر می شد. برای همین لباس گرم پوشیده بود و کلاهیی که مادر برایش بافته بود به سر می گذاشت و تا صورت پایین می کشید. با این همه باز هم سرش درد می گرفت “اقای کرمی میگفت چون در همه ی لحظات با او بودم میدیدم که هنوز درد می کشد و با صبوری کارش را انجام می دهد. بارها از او می خواستم که اجازه بدهد من این کارو بکنم اگر برایت سخت است ولی او زیر بار نمی رفت و با همان حال تلاش می کرد” حمید پس از بازدید از ارتفاعات، کوه های کردها و تاوره را انتخاب می کند که بر جاده ماهدشت و اشتهارد مشرف است. حمید با فرمانده های دیگر روی نقشه و کالک ها کار می کردند. شب وقتی همه خسته می شدند او هنوز مشغول کار بود تا کالک ها آماده شود. دوازده کادو از منطقه مانور تهیه شد. صبح بیست و دوم بهمن نیروهای سازمان دهی شده سوار از اردو گاه به طرف منطقه ی عملیاتی راه می افتند و نیرو های بسیجی لشکر عملیاتی حبیب بن مظاهر در آنجا مستقر می شوند و آماده عملیات. توپ و تانک و خمپاره انداز و هلیکوپتر… همه چیز برای عملیات مهیاست. بالاخره عملیات آغاز شد. صدای توپ و خمپاره گوش ها را کر می کرد. تا ساعت یازده عملیات به پایان رسید. حمید از کار رزمنده ها راضی بود از آنها یکی یکی تشکر می کرد. علی کرمی که در تمام این مراحل همراه او “وقتی مانور با موفقیت انجام شد مصاحبه ای از طرف صدا و سیما با او کردند و او چگونگی مانور و علت انجامش را به خوبی توضیح ” داد .. چند روز بعد از مانور، تیپ حبیب بن مظاهر کرج به فرماندهی حمید تشکیل می شود تا به منطقه جنوب برود. وقتی این خبر به مادر و پدر و نسرین رسید همه با تعجب سکوت کردند. مادر با بغض گفت: “حمید قرارمون این نبود خانمت بارداره یک ماه دیگه تو پدر میشی کجا داری میری؟” حمید باز هم با همان لبخند همیشگی گفت: من فرمانده هستم جلو نمی رم حواسم هست برمی گردم باید بچه مو ببینم https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
🔔 هــر مــوقع خــواستی دربــاره ديـگران ڪنی آروم تو دلت ❤️ بــ⇩⇩ـگو: مگه من كی هستم؟!! 👈 ⛔️ https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
یه سوال⁉️ ویژژژژژه و خصوصی از خودت‼️ اگه الان ☝️ همین الان 🤞 امام زمان عج بفرمایند : یه لحظه گوشیت رو بده 📱 حاضری 🖐 همون لحظه⏰ بهشون بدی ؟ یا میگی : یه دیقه ...⏱ صبر کنین ✋ ⁉️⁉️⁉️ ‼️🥰 📲❤️ https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─