فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خبرهایی که در ناآرامی های اخیر به قتل رسیدند؛ پیدا کنید قاتلان را ...
ببینید و بازنشر کنید
#برای_ایران️
#تا_پای_جان_برای_ایران ️️
#جهاد_تبیین
#لبیک_یا_خامنه_ای
#ایران_قوی
#شما_هم_رسانه_باشید
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
🇮🇷این عمار🇮🇷
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سهم او از «ایران» چیست؟ همین لباس مندرس، موتور زوار دررفته، همسری مهربان که ترک موتورش نشسته و دو پرچمی که در دست دارد.
کدام بی وطنی حق دارد همین شادی کوچک را از او دریغ کند؟
چه کسی حق دارد ایران را از او بگیرد؟ مزدور کف به لب آورده ایران نشنال یا صدای خبیث لندن و آمریکا؟
#جهاد_تبیین
#لبیک_یا_خامنه_ای
#ایران_قوی
#شما_هم_رسانه_باشید
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
🇮🇷این عمار🇮🇷
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
تصاویری از وضعیت اسف بار سربازان اوکراینی در خط نبرد با روسیه
#جهاد_تبیین
#لبیک_یا_خامنه_ای
#ایران_قوی
#شما_هم_رسانه_باشید
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
🇮🇷این عمار🇮🇷
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رهبرانقلاب: ایران با نقش برجسته حاج قاسم سلیمانی نقشه آمریکا را در عراق و سوریه و لبنان ناکام گذاشت.
حضرت آیت الله خامنه ای:
آمریکا از آوردن اسم سردار سلیمانی عصبانی می شود.
پرچم جمهوری اسلامی که نقشه دشمن را خنثی کرد در دست حاج قاسم سلیمانی بود / حالا معلوم می شود چرا دشمن آنقدر از اسم شهید سلیمانی میترسد.
#جهاد_تبیین
#لبیک_یا_خامنه_ای
#ایران_قوی
#شما_هم_رسانه_باشید
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
🇮🇷این عمار🇮🇷
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تمام داستان و پشت پرده اغتشاشات این ٢ماه و نیم اخیر
این ۱۶۵ ثانیه حقایق زیادی را برای شما آشکار خواهد کرد...
این فرد سرهنگ دکتر مردخای کدار، استاد خاورمیانه عربی و یک متخصص ایران شناسی است. فردی عمیق که قبلاً افسر اطلاعاتی ارتش رژیم صهیونیستی بوده و الان هم از صاحبنظران محسوب میشود!!!
#جهاد_تبیین
#لبیک_یا_خامنه_ای
#ایران_قوی
#شما_هم_رسانه_باشید
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
🇮🇷این عمار🇮🇷
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
چه عجب برخی مداحان پس 2 ماه زبان باز کردند!
بنیفاطمه: دشمنانی که حتی خوشحالی یک ملت از برد تیم ملی کشورشان را تاب نمیآورند و بهدنبال برهمزدن شادی مردم هستند، نمیتوانند ما را در زمره بیخیالهای تاریخ قرار دهند.
#جهاد_تبیین
#لبیک_یا_خامنه_ای
#ایران_قوی
#شما_هم_رسانه_باشید
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
🇮🇷این عمار🇮🇷
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬دیدار جمعی از بسیجیان با رهبر انقلاب در حسینیه امام خمینی
#جهاد_تبیین
#لبیک_یا_خامنه_ای
#ایران_قوی
#شما_هم_رسانه_باشید
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
🇮🇷این عمار🇮🇷
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬رهبر انقلاب: مراقب نفوذ دشمن در مجموعه بسیج باشید، گاهی یک آدم فاسد، لباس روحانی میپوشد خودش را در مجموعهای جا میکند، گاهی در کسوت بسیجی، روحانی در میآید
#جهاد_تبیین
#لبیک_یا_خامنه_ای
#ایران_قوی
#شما_هم_رسانه_باشید
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
🇮🇷این عمار🇮🇷
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رهبر معظم انقلاب ۱۴۰۱/۹/۵
تسلط بر مغزها از تسلط بر سرزمینها بالاتر است
اگر مغز یک ملت را تسخیر کنند آن ملت سرزمین خود را تقدیم میکند
عدهای خودشان دروغ نگفتند اما دروغ دشمن را تایید کردند.
#جهاد_تبیین
#لبیک_یا_خامنه_ای
#ایران_قوی
#شما_هم_رسانه_باشید
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
🇮🇷این عمار🇮🇷
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬رهبر انقلاب: من اصرار دارم که بسیجی قدر بسیج را بداند، جایگاه بسیج را بشناسد، فلسفه حضور بسیج را بداند.
▪️بسیج عنصر معنوی را در هر فعالیتی برجسته میکند. دانشمند برجسته مرکز رویان وقتی به یک پیشرفتی دست پیدا میکند سجده شکر میکند. این را مرحوم کاظمی آشتیانی جلوی خود آن دانشمند به من گفت.
#جهاد_تبیین
#لبیک_یا_خامنه_ای
#ایران_قوی
#شما_هم_رسانه_باشید
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
🇮🇷این عمار🇮🇷
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬واکنش رهبر انقلاب به برتری تیم ملی ایران برابر ولز: بچههای تیم ملی چشم ملت را روشن کردند، چشم شان روشن باشد
#جهاد_تبیین
#لبیک_یا_خامنه_ای
#ایران_قوی
#شما_هم_رسانه_باشید
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
🇮🇷این عمار🇮🇷
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽 از این قشنگتر نمیتونست لو بده !
یک تبعه ی امریکایی، آبروی کل دولت آمریکا رو برد
صدای زوزه ی گرگ ها و پرواز کرکس ها را از بیرون از مرزهای این سرزمین بشنوید!
بشکند دست هرآنکس که سر سوزنی از قلم اش، بوی امید و دلبستن به وعده های واهی این کفتار صفتان استشمام شود.
#جهاد_تبیین
#لبیک_یا_خامنه_ای
#ایران_قوی
#شما_هم_رسانه_باشید
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
🇮🇷این عمار🇮🇷
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#تندخوانی_تصویری_جزء _۲۶قرآن کریم استاد معتز آقایی
حدود۳۰دقیقه
دور سی و سوم
جهت سلامتی سلامتی و ظهور امام زمان عج و سلامتی امام خامنه ای مدظله العالی
ورفع مشکلات مسلمین و آزادی قدس و برای پدرو مادر آرتین عزیز و تمامی شهدای شاهچراغ و شهدای این فتنه
#ظهور
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#دعای_هفتم_صحیفه_سجادیه
🎬حسین حقیقی
این عمار👇👇👇
@aynaammar_gam2
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 دو چیز متضادی که باید باهم باشند!
#حجت_الاسلام_والمسلمین_نظافت
آتش به اختیار:
#جهاد_تبیین
#لبیک_یا_خامنه_ای
#ایران_قوی
#شما_هم_رسانه_باشید
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
🇮🇷این عمار🇮🇷
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
نام رمان: #به_توان_تو
براساس واقعت دلاوری ها و رشادتهای شهدای #مدافع_حرم
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
May 11
#رمان
#به_توان_تو
#قسمت_هشتاد
حانیه:آره من نامردم چیز دیگه ای میبینی با اون چشمات؟
امیر:نه...
حانیه:نه و نَکمه...همیشه جوری هستی و جوری وانمود میکنی که انگار همه بدن تو فقط خوبی...هرکی ندونه فکر میکنه که تو تواین قضیه هیچ دخالتی نداری!
امیر: کدوم قضیه؟
حانیه لیوان قهوه اش را کامل سر کشید و گفت:خودتو نزن تو اون راه...
اصلا امیر بگوببینم...مگه هر کی عاشق کسیه باید حتما باهاش ازدواج کنه؟
البته من شک دارم چیزی یا حسی که بین من و تو هست عشق باشه!
امیر:از کی تاحالا به من و عشقمون شک کردی؟
حانیه:مهم نیست...دیگه مهم نیست
~حانیه بلند شد و کیفش رو روی شانه اش مرتب و جا به جا کرد و از کافه خارج شد
امیر هم سراسیمه به دنبالش دوید
امیر پشت سر حانیه:حانییییییههههههههههه
حانیه برگشت و گفت: امیر هزار بار گفتم عین دیوونه ها عربده نکش!
امیر:اگه عربده نکشیده بودم که میرفتی!
حانیه: حالا که من اینجام جایی نرفتم
امیر: بگو باید چن تا عربده بکشم تا منو دلمو ترک نکنی
حانیه: اگه از الان نه از الان که نه...اگه از اول خلقت تا روز قیامت هم عربده بکشی
من و تو قسمت هم نیستیم امیر
حتی اگه به اتریش هم نمیرفتم
با تو ازدواج نمیکردم
امیر:فقط به خاطر بیماری ات داری منو پس میزنی؟فکر میکردم تهش خوشیه...نه تلخی!
حانیه: روزی هزاران بار خداروشکر میکنم که تو نمیدونی چرا....یه قسمتی اش به خاطر معین و وصیت نامه شه!
امیر: فکر میکردم سایه اون گوساله با مرگش از سرمون کنده میشه
حانیه:هه....نه...سایه اون همیشه بالای سرما هست
امیر: پس واقعنی عاشق معین شده بودی؟
حانیه:دلی که عاشق توئه چطور ممکنه عاشق معین شده باشه؟
امیر:پس دلیل این رفتن چیه
حانیه: حاضرم تمام دنیامو بدم ولی نفهمی
چرا....عشقم چون دیونه بار عاشقتم میرم!
این آخرین ملاقات ما بود
سعی کن دیگه به من فکر نکنی
منم میخوام همین کارو بکنم
خداحافظ امیرم....
امیر تحمل و طاقتش را به یک بارگی از دست داد
تحمل شرایط برایش گویی غیر ممکن شد و اختیار دستش را که محکم بر صورت حانیه خورد را از دست داد و پس از آن گفت:خداحافظ
و حانیه همانگونه که چشمان آبی اش پر از اشک های نیلگون مانند شده بود به دو چشمان یشمی امیر خیره شده بود توی دل پر غمش گفت:
ارزو داشتم وقتی برای اولین بار منو لمس میکنی منو نوازش کنی
نه اینکه منو سیلی مهمون کنی
امیرم من میرم ولی بدون اینا فقط به خاطر توئه
امیر یک لحظه به خود آمد
ضربه سیلی امیر به صورت ظریف حانیه آنقدر محکم بود که گوشه لب حانیه خون افتاد
حانیه دست بر گوشه لبش کشید و دستش خونی شد
دستش را مقابل چشمانش قرار داد متوجه خونی شدن لبش شد
امیر باری دگر دستش را بالا اورد نه برای سیلی زدن بلکه برای نوازش صورت معشوقه خود
که حانیه یک قدم عقب رفت و مانع این کار شد
که امیر شرمسار گونه گفت: خدا لعنتم کنه دست روی صورت قشنگت بلند کردم
و حاله ای از اشک چشمانش را پر میکند
حانیه با لحن جدی ای میگوید:آقای عطایی فکر نمیکردم اینقدر حانیه تو ذهنتون خار و کوچیک باشه که راحت روش دست بلند کنید
خداحافظ آقای عطایی
و رفت......
~و همانگونه که حانیه با قدم هایش از امیردور شد، بغض امیر در گلویش تبدیل به سنگ شد...
دانه دانه های برف بر روی موهای امیر نشسته بودند
امیر به کافه برگشت و پول سفارشات را حساب کرد
و تا شب در خیابان ها شب گردی کرد
امیر از گوشی اش اهنگی را پلی کرد که کاملا مطابق با حال و هوایش بود:
تنهایی مال منه
اونم که دم نمیزنه
آدم عاشق سر یه چیز کوچیک که بهم میزنه
شب گردی کار منه
آدم عاقل که عشقشو از دلش آخه خط نمیزنه
از قصد که بشم سرمست پرسه میزنم تو کوچه پس کوچه های شهر
هنوز عشقت هست
نزار بره از دست
واسه جدایی بالاخره عزیز دلم وقت هست
بیا بشکن در این خونه رو اما به دلم دست نزن
من دیونه رو با غرورت بیا پس نزن
دلم آتیشه ولی حالیشه
بزن از شراب این دل تو حول این مست نزن
محسن ابراهیم زاده~شب گردی
#ادامه_دارد
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
#رمان
#به_توان_تو
#قسمت_هشتاد_یک
حانیه وارد ساختمان شد...
و با هماهنگی منشی تن خسته و پرغمش را وارد اتاق کار سرهنگ کرد
سرهنگ در بالکن به تماشای باریدن برف ایستاده بود و با نفس هایی که میکشید بخار به اطراف دهانش پخش میشد
حانیه:خب.....چطور بودم...؟
سر هنگ:مادرت بهت سلام کردن یاد نداده
حانیه:بله....چیزای دیگه ای هم یاد داده....
سر هنگ:خب تو الان اینجا نیستی که بگی مادرت چی از آداب و تشریفات یادت داده!
میریم سر بحث مون!
حانیه:میگم که....چطور بودم؟
سرهنگ:من از کجا بدونم...من که اونجا نبودم
~حانیه روی لباسش شنودی که سرهنگ کار گذاشته بود را برداشت و به طرف سرهنگ بردوگفت:صدقه سری جاسوس های کوچولوتون همه چی رو خوب خوب میدونید...حتی بیشتر از من جناب سرهنگ...
سرهنگ کف زد وگفت: عین خودمی!
زرنگ
باهوش
غافلگیر کننده
و گستاخ
حانیه:از توصیفات شما جناب سرهنگ موحد بسیار خرسند شدم
میگم چطور بودم؟
سرهنگ: عالی مثل همیشه
به چیزی که شک نکرد؟
حانیه:مگه من میزارم؟
سرهنگ:خیلی از خود گذشتگی کردی که حاضر شدی خودت برای انجام این ماموریت بری
پدرت بهت افتخار میکنه
منم همینطور
حانیه:هه...سرهنگ
امروز خیلی از من تعریف میکنید
نیازی نیست
مراقب هستم که کارمو به نحو احسنت انجام بدم...
قول میدم
فقط تا کی طول میکشه؟
تااخر عمرم؟
سرهنگ:افرین حانیه جان
بدون زیاد طول نمیکشه
اگه سریع ردشون رو بزنید
زود تموم میشه
فقط نگران نباش
مثل گروه های دیگه شناسایی شون میکنی
و نفس همه شون رو قطع میکنی
همونطور که نفس معین رو قطع کردی
حانیه:انگار همراه نفس معین نفس خودمم قطع شد
من هنوز هر شب کابوسش رو میبینم
تقصیر شماست سرهنگ
سرهنگ:سرزنش ام نکن
دلت از امیر پره سعی نکن کاری کنی من تقاص پس بدم
حانیه:دلم از امیر پر نیست
امیر هر چی بگه
هر کار کنه حق داره....کاش بفهمه که مجبورم ب این رفتن...براش نگرانم...بعد من اون میمیره
#ادامه_دارد
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
#رمان
#به_توان_تو
#قسمت_هشتاد_دو
سرهنگ:درود بر اون رگ آریایی عشق خودم گه اینجور تو رو بار اورده
خیلی مرام داری
حانیه:شاگرد خودتونیم....ولی سرهنگ راهی که برم انگار دیگه بازگشت نداره
میترسم نتونم مث همیشه خوب بازی کنم
این دفعه چشمام منو لو میده
همه میفهمن که اینطور که نشون میدم نیست!
سرهنگ:نفوذ بد به دل قشنگت راه نده دخترم
حانیه:من فقط دختر دو نفرم....
مادرم اکرم
پدرم محمد
شخص ثالث ای هیچ وقت وجود نداره
سرهنگ:چرا اینقدر از من بدت میاد
حانیه:شما چرا منو
وارد این بازی و این کابوس کردید
چرا با دل من و امیر و معین بازی کردید؟
سرهنگ: چند بار بهت گفتم منو سر زنش نکن
من چه میدونستم معین عاشقت میشه
حالا ی چیز بود تموم شد رفت
انگار یادت رفته من اینجا مقام نظامی و پلیسی ام از شما بالاتره
حانیه: حرف دیگه ای هم مونده؟
سرهنگ:به نفعته تا پایان بازی امیر چیزی نفهمه
به نفع خودشه...اگه بدونه برا چ کار خطرناکی میری،عمرا بزاره
ینی هیچ کس نباید بفهمه
تو بلیط داری میری
هروقت دستور دادم بر میگردی
حانیه: اطاعت قربان....
~الله اکبر
الله اکبر
لا اله الا الله
اشهد ان محمد رسول الله
اشهد ان علی ولی الله
حی علی صلاه
هی علی خیر عمل
صدای دلنشین اذان مغرب بود که به گوش میخورد و دل های عشاق رو میلرزوند
سرهنگ:حی علی صلاه
بلند شم برم مسجد نماز بخونم
حانیه پوزخندی زد و گفت:ما رو هم دعا کنید سرهنگ
سرهنگ برگشت و صورت حانیه رو دید و گفت:اون که حتما...ولی گوشه لبت چی شده چرا ی طرف صورتت قرمزه؟
حانیه دستی به طرف سرخ شده صورتش کشید و گفت: خورده به دستای عشقم!
این گوشه ای از تقاص شکستن دل معشوقه جناب سرهنگ!
ولی خودمونیم ها
خوب منو ادم بده داستان کردی!
از الان تا وقتی که نفس میکشم هر کس این رمان رو بخونه منو لعنت میکنه که با همه بازی کردم
سرهنگ حق من نبود که آدم بده باشم
ولی خوب شد!امیر ادم خوبه شد!
همین برام کافیه
~اینو گفت و با قدم های محکم اش از اتاق کار سرهنگ خارج شد و به سمت خانه رفت
#ادامه_دارد
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
#رمان
#به_توان_تو
#قسمت_هشتاد_سه
بگذارید کمی از حال و هوای امیر نیز برایتان بگویم
هوای سرد تهران باران و برف و شب گردی
او را به سرفه انداخته که نشانه گر سرماخوردگی امیره
ولی دل عاشق که اینا سرش نمیشه
وقتی میبره و دلگیر میشه شاید کمی شب گردی ارومش کنه
امیر به سمت خونه راه می افته و سرفه کنان به خونه میرسه
در رو باز میکنه و داخل میشه
ارزو و مادر و پدر امیر متوجه حال بد او میشوند
اورا به زور به دکتر برده و سعی در بهتر کردن حال جسمانی او دارند
امیر:امان از وقتی که روح مریض باشه
جسم رو میشه دوا درمون کرد
اما روح فقط با وصال یار آروم میگیره
که اینم برای من ممکن نیست
به امروز بعد ازظهر فکر میکنم
امروز بعد ازظهر وقتی حانیه از کافه اومد بیرون و اون حرفارو زد
اونقد از گفته های حانی شکه شدم که نفهمیدم کِی دستم روی صورت نازنین عشقم بلند شد..قرمزی صورتش دلمو خون میکرد.
نمیدونم ولی انگار انقدر محکم زدم که لبش خون افتاد
کاش دستم میشکست و صورت مثله ماهشو اینجوری نمیکردم.
به چشماش نگاه کردم چشمای آبی درشتش پراز اشک شده بود اما اصرار داشت که جلوی من نریزتشون...ای امیر که دستت بشکنه..
دستمو بلند کردم و که روی گونش بزارم و نوازشش کنم و پشیمانی خودم رو بروز بدم که خودشو یک قدم عقب کشید...
اشک پشت پلکام به جوشش افتاد...
حاله ای از اشک چشمامو پر کرد
کی گفته مرد گریه نمیکنه...
الان من دلم گریه میخاد...
دلم گریه میخاد تا این درد بی درمون اروم بگیره...
دلم یجای خلوت و اروم میخاد تا این دله لامصبو اروم کنم...
تا بفهمونم بهش که داره دلیل تپیدنش میره...
اره حانیه دلیله تپیدنه قلبمه...
بعد حانیه من فقط یه مرده ام...
یه مرده ی بی قلب...
یه مرده ی متحرک...
این سرم لعنتی چرا تموم نمیشه
سرفه بدجور امونم رو بریده
تب هم کردم
و باز هم سردرد لعنتی ام شروع شد
ینی میخام رگ گردنمو فسد کنم(خودکشی) وقتی کار امروز و اتفاقات امروز یادم میاد....
#ادامه_دارد
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─