eitaa logo
این عمار
3.1هزار دنبال‌کننده
28.5هزار عکس
22.9هزار ویدیو
614 فایل
اتباط با مدیر @fanoodi
مشاهده در ایتا
دانلود
علاج پروپاگاندا تبیین است رهبر انقلاب: دشمن در راس نقشه‌هایش، تبلیغات است. به قول خودشان پروپاگاندا. علاج پروپاگاندا تبیین است. از زبانهای مختلف، از حنجره‌های مختلف، با تعبیرات مختلف، با ابتکارات مختلف. https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 🇮🇷این عمار🇮🇷 ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شفافیت پس از مرگ انگیزه‌ها | شفافیت در مجلس پس از دو سال و نیم تازه به اول راه رسید رئیس‌مجلس به‌تازگی با راه‌اندازی سامانه شفافیت آرای نمایندگان به‌صورت آزمایشی موافقت کرده تا نماینده‌هایی که تمایل دارند، به‌صورت داوطلبانه آرای‌شان منتشر شود. اگرچه راه‌اندازی سامانه شفافیت آرا، اقدام مثبتی است اما آقای قالیباف، ای کاش همان ابتدای کار مجلس با راه‌اندازی این سامانه موافقت می‌کردید؛ نه الآن که بیش از دو سال و نیم از عمر مجلس گذشته است. ۱۶۲ نماینده مجلس نیز، حدود یک سال پیش نامه‌ای را امضا کرده بودند و در آن از رئیس‌مجلس خواسته بودند تا پیش از تبدیل‌شدن شفافیت آرا به قانون، مجلس آرای آن‌ها را شفاف کند. https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 🇮🇷این عمار🇮🇷 ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
نتانیاهو: ایران دشمن اصلی اسرائیل است نخست وزیر رژیم صهیونیستی در دیدار از فرماندهی شمالی این رژیم در شمال سرزمین‌های اشغالی گفت که ایران و گروه‌های وابسته به آن در سوریه و لبنان دشمن اصلی اسرائیل هستند. https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 🇮🇷این عمار🇮🇷 ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ختم نهج البلاغه در ۱۹۲ روز(12).mp3
7.13M
🔊 ختم گویای نهج البلاغه در ۲۷۰ روز 🌺 سهم روز چهل ویکم از حکمت ۳۷۸ تا حکمت ۳۸۹
🌹ختم نهج البلاغه در ۲۷۰ روز. سهم روز چهل ویکم ┄┄┅┅✿❀🍃🌺🍃❀✿┅┅┄┄ 📒 : بخل ورزيدن كانون تمام عيبها، و مهاری است كه انسان را به سوی هر بدی می كشاند. ┄┄┅┅✿❀🍃🌺🍃❀✿┅┅┄┄ 📒 : ای فرزند آدم! رزق و روزی دو گونه است، روزیی كه تو آن را جویی و روزیی كه تو را می جويد، كه اگر به سراغش نروی به سوی تو آيد، پس اندوه سال خود را بر اندوه امروزت منه، كه برطرف كردن اندوه هر روز از عمر تو را كافی است، پس اگر سال آينده، در شمار عمر تو باشد همانا خدای بزرگ در هر روز سهم تو را خواهد داد و اگر از شمار عمرت نباشد تو را با اندوه آن چه كار است؟ كه هرگز جوينده ای در گرفتن سهم روزی تو بر تو پيشی نگيرد و چيره شونده ای بر تو چيره نگردد و آنچه برای تو مقدّر گشته بی كم و كاست به تو خواهد رسيد. ┄┄┅┅✿❀🍃🌺🍃❀✿┅┅┄┄ 📒 : چه بسيار كسانی كه در آغاز روز بودند و به شامگاه نرسيدند و چه بسيار كسانی كه در آغاز شب بر او حسد می بردند و در پايان شب عزاداران به سوگشان نشستند. ┄┄┅┅✿❀🍃🌺🍃❀✿┅┅┄┄ 📒 : سخن در بند توست، تا آن را نگفته باشی و چون گفتی تو در بند آنی ، پس زبانت را نگهدار چنان كه درهم و دينار را نگه میداری، زيرا چه بسا سخنی كه نعمتی را طرد يا نعمتی را جلب کرد. ┄┄┅┅✿❀🍃🌺🍃❀✿┅┅┄┄ 📒 : آنچه نمی دانی مگو، بلكه همه آنچه را كه می دانی نيز مگو، زيرا خداوند بزرگ بر اعضاء بدنت چيزهایی را واجب كرده كه از آنها در روز قيامت بر تو حجت آورد. ┄┄┅┅✿❀🍃🌺🍃❀✿┅┅┄┄ 📒 : بترس كه خداوند تو را به هنگام گناهان بنگرد، و در طاعت خويش نيابد، پس آنگاه از زيانكارانی، هرگاه نيرومند شدی توانت را در طاعت پروردگار بكار گير، و هرگاه ناتوان گشتی، ناتوانی را در نافرمانی خدا قرار ده. ┄┄┅┅✿❀🍃🌺🍃❀✿┅┅┄┄ 📒 : به دنيا آرامش یافتن در حالیكه ناپايداری آن مشاهده می گردد، از نادانی است و كوتاهی در اعمال نيكو با وجود يقين به پاداش آن، زيانكاری است و قبل از آزمودن اشخاص، اطمينان پيدا كردن از عجز و ناتوانی است. ┄┄┅┅✿❀🍃🌺🍃❀✿┅┅┄┄ 📒 : از خواری دنيا نزد خدا همان بس كه جز در دنيا، نافرمانی خدا نكنند و جز با رها كردن دنيا به پاداش الهی نتوان رسيد. ┄┄┅┅✿❀🍃🌺🍃❀✿┅┅┄┄ 📒 : جوينده چيزی يا به آن يا به برخی از آن خواهد رسيد. ┄┄┅┅✿❀🍃🌺🍃❀✿┅┅┄┄ 📒 : خيری كه در پی آن آتش باشد، خير نخواهد بود و شرّی كه در پی آن بهشت است شر نخواهد بود و هر نعمتی بی بهشت ناچيز است و هر بلایی بی جهنّم عافيت است. ┄┄┅┅✿❀🍃🌺🍃❀✿┅┅┄┄ 📒 : آگاه باشيد كه فقر نوعی بلاست، و سخت تر از تنگدستی بيماری تن، و سخت تر از بيماری تن، بيماری قلب است، آگاه باشيد كه همانا عامل تندرستی ،تقوای دل است. ┄┄┅┅✿❀🍃🌺🍃❀✿┅┅┄┄ 📒 : آن كس كه كردارش او را به جایی نرساند، بزرگی خاندانش، او را به پيش نخواهد راند. (در نقل ديگری آمده ) آن كس كه ارزش خويش از دست بدهد، بزرگی خاندانش او را سودی نخواهد رساند. ┄┄┅┅✿❀🍃🌺🍃❀✿┅┅┄┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4_5832549211257702484.mp3
6.02M
🔊 شرح نهج البلاغه با نهج البلاغه 🔸 شرح 5⃣ 🎙حجت الاسلام مهدوی ارفع
✨ بسم اللّه الرّحمن الرّحيم✨ 🌹شرح 🔴 قسمت پنجم 🔻5. شگفتی خلقت طاووس: یکی دیگر از موجوداتی که پیچیدگیها، شگفتی ها و زیباییهای خلقتش توسط مولا علی(علیه السلام) به دقت و به طرز اعجاب انگیزی تبیین شده، طاووس است. در خطبه ۱۶۵ بخشهای دو ، سه و چعارم پیرامون طاووس اینگونه می خوانیم:«و از شگفت انگيزترين پرندگان در آفرينش طاووس است، که آن را در استوارترين شکل موزون بيافريد و رنگ ها و پر و بالش را به نيکوترين رنگ ها بياراست، با بال های زيبا که پرهای آن به روی يکديگر انباشته و دُم کشيده اش که چون به سوی مادّه پيش می رود آن را مانند چتری گشوده و بر سر خود سايبان می سازد، گويا بادبان کشتی است که ناخدا آن را برافراشته است. طاووس به رنگ های زيبای خود می نازد و خوشحال و خرامان دُم زيبايش را به اين سو و آن سو می چرخاند و به سوی مادّه می تازد، مانند خروس می پرد و چون حيوانِ نرِ مستِ شهوت با جفت خويش می آميزد، اين حقيقت را من از روی مشاهده می گويم نه مانند کسی که بر اساس نقل ضعيفی سخن بگويد. اگر کسی خيال کرده باردار شدن طاووس به وسيله قطرات اشکی است که در اطراف چشم نر حلقه زده و طاووس مادّه آن را می نوشد آنگاه بدون آميزش با همين اشک ها تخم گذاری می کند، افسانه ای بی اساس است، ولی شگفت تر از آن نيست که برخی می گويند: زاغ نر، طعمه به منقار ماده می گذارد که همين عامل باردار شدن زاغ است! ( حضرت می خواهند بفرمایند که هر دو این اعتقادات باطل و افسانه است) 🔻در ادامه می فرمایند: «گويا نی های پر طاووس مانند شانه هایی است که از نقره ساخته و گردی های شگفت انگیز آفتاب گونه که به پرهای اوست از زر ناب و پارچه های زَبَرجد بافته شده است. اگر رنگ های پرهای طاووس را به روييدنی های زمين تشبيه کنی خواهی گفت دسته گُلی است که از شکوفه های رنگارنگ گل های بهاری فراهم آمده است و اگر آن را با پارچه های پوشيدنی همانند می سازی پس مانند پارچه های زيبای پرنقش و نگار يا پرده های رنگارنگ يَمَن است و اگر آن را با زيورآلات مقايسه میکنی مانند نگين های رنگارنگی است که در نواری از نقره با جواهرات زينت شده است. طاووس چون به خود بالنده مغرور راه می رود دُم و بال های زيبايش را برانداز می کند، پس با توجّه به زيبايی جامه و رنگ های گوناگون پر و بالش قهقهه سر می دهد ولی چون نگاهش به پاهای خود می افتد، بانگی بر می آورد که گويا گريان است، فرياد می زند گويا که دادخواه است و گواه صادق دردی است که در درون دارد زيرا پاهای طاووس مانند ساق خروس دورگه (هندی و پارسی) باريک و زشت و در يک سویِ ساقِ پايش ناخنکی مخفی روييده است.» 🎙حجت الاسلام مهدوی ارفع ↩️ ادامه دارد...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌳شجره آشوب« قسمت چهل و یکم » 📌بررسی نفوذی های بنی امیه در حکومت امیرالمومنین علیه السلام 🔻حضرت در ادامه روایت می فرماید که این افراد مسلمان هستند. در ادامه احنف به امام پیشنهاد می دهد اگر می خواهد او با امام همراه شود یا اینکه ده هزار نفر را از پیوستن به سپاه جمل برحذر دارد تا همگی در خانه هایشان بنشینند. امام به احنف فرمود کار دوم را بکند. 🔻امام بعد از جنگ جمل، دستور داد عایشه را به مدینه برگردانند. احنف بن قیس می گفت امام، به عایشه فرمود که به حجاز برگردد. عایشه امتناع کرد. امام به او فرمود اگر نروی زنان قبیله بکر بن وائل را با مهارهای آهنین می فرستم تا تو را به سوی مدینه ببرند. در این هنگام عایشه از بصره خارج شد. 🔻حضرت در خطبه 156 نهج البلاغه فرمود: «مردم بصره! در پيدايش فتنه‏ها هر كس كه مى‏تواند خود را به اطاعت پروردگار عزيز و برتر، مشغول دارد چنان كند، اگر از من پيروى كنيد، به خواست خدا شما را به راه بهشت خواهم برد، هر چند سخت و دشوار و پر از تلخى‏ها باشد. اما عائشه، پس افكار و خيالات زنانه بر او چيره شد، و كينه‏ها در سينه‏اش چون كوره آهنگرى شعله‏ور گرديد، اگر از او مى‏خواستند آنچه را كه بر ضد من انجام داد نسبت به ديگرى روا دارد سرباز مى‏زد، به هر حال احترام نخست او برقرار است و حسابرسى اعمال او با خداى بزرگ است. » 🔻امام دستور داد برای رعایت احترام همسر پیامبر او را به مدینه برگردانند اما از جهت کیفر، او را به خدا واگذار کرد. اما در اینکه آیا عایشه بعد از بازگشت از بصره به مدینه، در حصر خانگی بود یا نه، قرائنی در تاریخ وجود دارد که مؤید این معناست؛ به این نحو که عایشه بعد از شکست در جنگ و پایان یافتن فتنه، طبق امر حضرت، مجبور به حصر خانگی شد. دلایل ما به این شرح است: 🔻الف. امیرالمومنین، محمد ابن ابی بکر و عمار را به سوی عایشه فرستاد و به آن ها دستور داد به عایشه بگویند باید به مدینه برگردد و در همان خانه ای که پیامبر او را در آن جا ترک کرد، سکنی بگزیند. عایشه ابتدائا از این امر، امتناع کرد. امام مالک اشتر را به سوی او فرستاد و تأکید کرد که به خدا قسم او را به زور به مدینه برمی گرداند. 📚 کتاب شجره آشوب 💬 نویسندگان: آقایان یوسفی و آقامیری ↩️ ادامه دارد...
655.8K
تحلیل حوادث ناگوار زندگی حضرت زهرا علیه السلام قسمت بیست وسوم: ❌سیاست نفوذ در نیروهای دفاعی کشور https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 🇮🇷این عمار🇮🇷 ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
نام رمان: براساس واقعت دلاوری ها و رشادتهای شهدای https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
راوی: به به پس طرف اشنای اشناس... اونم شما رو دوست داره؟ من: نمیدونم راوی: چرا ازش نمیپرسی؟ من:اخه برم چی بگم؟ یهو در بیام بگم که منو دوست دارید یا نه؟؟؟ چ حرفا میزنید جناب راوی! حالا بیشتر که جلو تر بریم بیشتر میشناسینش... فقط یه چیزی جناب راوی راوی: جانم من: خبر دهن لقی شما به ما هم رسیده لطفا به زهرا نگید من دوسش دارم باشه؟ راوی: ای بابا باشه... ~ وارد مسجد میشم چند تا از پسرا اومدن و چن تا از پیر مردا به ترتیب میان حفظ جدیدشون رو برام میخونن و من ازشون سوالی میپرسم و ایرادهاشونو بهشون میگم ^ یه آقا پسری تقریبا هم سن و سال خودم میاد جلو و میپرسه: سلام ببخشید اینجا کلاس حفظ هست؟ کارتون چجوریه؟ الان جز چند هستید من:و علیکم سلام میشه اسم شریفتون رو بپرسم؟ طرف: مهدی ^ بلند شدم و بهش دست دادم و گفتم: خوشبختم آقا مهدی اینجا روزهای زوج کلاس حفظ برگزار میشه و هر کی محفوظات خودشو حفظ میکنه و تحویل میده اینجا یکی داره جز یک رو حفظ میکنه ینی سی یکی چهار یکی پنج همه عین هم نیستن مهدی:چ عالی شما استاد حافظ اینجایی؟ لبخندی زدم و گفتم: یوسف هستم مهدی: خوشبختم! شما چجور حفظ میکنید؟ اصلا حفظ قرآن به چه صورت هست من: حفظ قرآن چیزی جز تکرار و تمرین نبوده و نیست شما نوار قرآنی رو میزاری و روی سوره مورد نظرت و چن بار رو خوانی میکنی و شروع میکنی ب حفظ و اصلا کار نداریم ک این صفحه ک جز محفوظات ماست یک آیه ست یا بیست آیه میاییم از خط اول شروع میکنیم سه کلمه سه کلمه حفظ میکنیم و بعد خاستیم که حفظ مون رو برا خودمون بگیم کلمه هارو به هم وصل کنیم و باز از اول شروع کنیم به خوندن از حفظ از اول که وارد راه قرآن که بشیم میبینیم که قرآن خود به خود جاشو توی زندگی مون باز میکنه هر روز و هر روز مشتاق تر میشیم برای دوباره تثبیت کردن ومحفوظات بیشتر مهدی: که اینطور چه عالی! شنیدم که یه دوره هایی هست که قرآن رو توی یکسال حفظ میکنن درسته؟ من: بله هستن ولی اینطور به مغز خیلی فشار میاد و حفظ ناپایداری هم میشه کل قرآن که 604 صفحه هست رو بخوایم تو ی سال حفظ کنیم تقریبا باید روزی سه صفحه حفظ کنیم و واقعا به مغز یهو خیلی فشار میاد و فرصت برای تثبیت نیست مهدی: به نظر شما چند سال برای حافظ شدن کافیه؟ من: دوره سه ساله خوبه مهدی: اگه من بخوام شروع کنم باید چکار کنم از کجا شروع کنم؟ من: از جز سی مهدی:چرا همش میگن از جز سی باید شروع کنیم؟ من: چون سوره ها و آیه هاکوچیک هستن و شما یه صفحه که حفظ کردی میگی من ی سوره حفظ کردم! انگیزه تون بیشتر میشه شما اگه میخوای شروع کنی ب حفظ قرآن ان شاءالله، قرآن عثمان طاها بدون ترجمه بزرگ انتخاب کن و روزی پنج خط حفظ کن من روزهای زوج منتظر تحویل تون هستم مهدی لبخندی زد و تایید کرد و رفت.... https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
*شب ساعت 8* دانیال و دیانا در حال انجام تکالیف شون بودن زندایی هم با مامان توی آشپزخونه مشغول غذا پختن و حرف زدن بودن و منم مشغول تثبیت بودم ک یهو صدای آیفون اومد آبجی دیانا بدو بدو رفت تا در رو باز کنه آبجی دیانا:کیه؟ طرف:........ آبجی دیانا:عه سلام بابا جون بفرمایید داخل ^و در رو باز کرد دو دقیقه بعد دایی امیر با پلاستیک های میوه وارد واحد ما شد و همین که وارد شد با صدای بلند گفت: سلام بر خانواده عطایی! عشقتون از ماموریت زنده و سالم برگشت! ~ مامان و زندایی وارد حال شدن همه خندیدیم و به دایی سلام و علیک کردیم! دایی امیر: میگم یادتونه بچه ها وقتی که بچه بودید من از دم در میومدم تو سه تا تون میدویدید طرف من من بغل تون میکردم؟ من و دانیال و دیانا: آره دایی: بازم بیایید ^ من و دانیال و دیانا بدو بدو به سمت دایی دویدیم دایی امیر که وا رفته بود ،پلاستیک های میوه رو انداخت زمین و دوید دور خونه تا ما بهش نرسیم دایی:وایی ننه جان مغول ها حمله کردن ^مامان و زندایی می‌خندیدند بالاخره دایی امیر رو گیر آوردیم و کشیدیمش ب طرف زمین و با بالشت های مبل زدیمش و خندیدیم ~ زندایی اومد سمتمون گوش دانیال و دیانا رو گرفت و بلندشون کرد و گفت: آهای... شوهرمو کشتید برید ببینم عه! ^دانیال و دیانا رفتن و کمی که دور شدن برای زندایی زبون در آوردن و زندایی چشم غره ای رفت من از زدن دایی دست برداشتم و دستشو گرفتم و بلندش کردم و همو آغوش گرفتیم من: به خونه خوش اومدی دایی! منتظرت بودیم! دایی: سلام گل پسر! ممنون نبودم شیطونی که نکردی!؟! من:نه!☺ ^ خودمو از دایی جدا کردم دایی نگاهی به زندایی که بغلمون ایستاده بود کرد و لبخندی زد و گفت: سلام خانم خوبی؟ زندایی:و علیک سلام! اما مث اینکه شما بهتری! دایی: طلاق میخوای؟ زندایی: آره از کجا فهمیدی؟ دایی:15،16 ساله هر روز میخوای خخخ من با لحن شوخی: اصلا پول جشن طلاق با من طلاق بگیرید خلاص! ^ زندایی بهم نگاه کرد و چشماشو تنگ کرد و گفت: یوسف😑 تفرقه افکنی نکن! ~ صدای مامان زینب ام از آشپزخونه بلند شد: خانواده عطایی بفرمایید شام! رفتیم داخل آشپزخونه و دایی و مامان احوال پرسی کردند و همه پشت میز نشستیم و مشغول خوردن قیمه بادمجون سفارشی مامانم شدیم https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─