eitaa logo
این عمار
3.1هزار دنبال‌کننده
28.5هزار عکس
22.8هزار ویدیو
614 فایل
اتباط با مدیر @fanoodi
مشاهده در ایتا
دانلود
شرح حکمت ۴۷ قسمت ۶ معیار صداقت و شجاعت و عفت(1).mp3
2.63M
🔊 شرح نهج البلاغه با نهج البلاغه 🔸 شرح 7⃣ 🎙حجت الاسلام مهدوی ارفع
✨بسم الله الرحمن الرحیم ✨ 🌹شرح ( 7 ) 🔹 معیار صداقت و شجاعت و عفّت 🔰 در ادامه حکمت ۴۷ ، امیرالمؤمنین (علیه السلام) می فرمایند: « وَ شَجَاعَتُهُ عَلَى قَدْرِ أَنَفَتِهِ » ؛ یعنی " شجاعت هر کسی به مقدار احساس ننگ و عاری است که از ترسیدن می کند. " 🔻 برای فهم دقیق این عبارت، باید ابتدا واژه « اَنفه » را از طریق نهج‌البلاغه معنا کنیم. «اَنفه» یعنی آن ناراحتی که همراه با احساس ننگ و عار و خفّت است. وقتی یک کسی ضایع می‌شود، وقتی یک کسی، در واقع به قول عوام مردم کِنِف می‌شود، یا ناراحت می‌شود ولی ناراحتی اش غیر از آن حالتی است که مثلاً مالی از دست می‌دهد، عزیزی از دست می‌دهد، این ناراحتی همراه با احساس خفّت و ننگ و عار همراه است. برای اینکه این حرف را ثابت بکنم، کافی است به بند چهارم از خطبه ۱۰۶ نهج البلاغه مراجعه کنید، تا ببینید که واژه « اَنفه » یعنی ناراحتی همراه با احساس سختی و تلخی ننگ و عار. 🔻حضرت خطاب به مردم زمانه خودشان می فرمایند: « وَ قَدْ تَرَوْنَ عُهُودَ اللَّهِ مَنْقُوضَةً فَلَا تَغْضَبُونَ وَ أَنْتُمْ لِنَقْضِ ذِمَمِ آبَائِكُمْ تَأْنَفُونَ» " ای مردم شما با چشم خودتان دارید می‌بینید که پیمان‌های خدا نقض می‌شود، اما اصلاً عصبانی و خشمگین نمی‌شوید، (شاهد مثالم این واژه تأنفون است که واژه اَنفه هم از همین ماده است.) در حالی که شما برای نقض شدن پیمان‌های پدرانتان ناراحت می‌شوید (و به شما بر می‌خورد)، اما وقتی پیمان‌های خدا نقض می‌شود به شما بر نمی‌خورد. " 🎙حجت الاسلام مهدوی ارفع ↩️ ادامه دارد...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌳شجره آشوب« قسمت صد و پنجاه و پنجم » 📌بررسی نفوذی های بنی امیه در حکومت امیرالمومنین علیه السلام 🔻خلاصه اینکه، معاویه با ایجاد اختلاف در جامعه امام و قتل و غارت شهرهای اسلامی، توان مقابله با خود را از بین برد. به همین دلیل، یاران امام در نبرد با لشکر دشمن، از خود سستی نشان می دادند و بسیاری از آن ها حاضر به جنگ نبودند. امام بارها مردم را نسبت به مقابله با لشکر معاویه، ترغیب کرد، امام با مشاهده رخوت و بی میلی آنان فرمود: «اگر هزار نفر یار داشتم، در این مورد تصمیم می گرفتم.» بعد از این ماجرا، بسیاری از اهل کوفه با ارسال نامه به معاویه، از وی امان خواستند. 🔻 گویا آن ها گمان می کردند روزی، لشکر کفر بر بلاد مسلمانان چیره می شود و ممکن است جان آن ها در این حملات به خطر افتد. اینجاست که سازش و مدارا با دشمن که امام در صفین نسبت به آن هشدار داده بود، آثار ناگوار خود را بر مردم گذاشت. همین مردم، دیگر توانایی مقابله با معاویه را نیز در زمان امام حسن علیه السلام نداشتند و علیرغم کوشش های فراوان امام مجتبی برای تشویق آنان به جنگ با جبهه کفر بنی امیه، همگی یکپارچه فریاد زدند: ما می خواهیم زنده بمانیم. 🔻حتی آثار این سازش تا مدت ها ادامه داشت و در زمان سیدالشهدا نیز جلوه کرد. بسیاری از مردم در زمان امام حسین نیز دچار رخوت و سستی در مبارزه با بنی امیه شده بودند و حاضر نشدند برای یاری امام، قیام کنند. 📚 کتاب شجره آشوب 💬 نویسندگان: آقایان یوسفی و آقامیری ↩️ ادامه دارد...
نام رمان: براساس واقعت دلاوری ها و رشادتهای شهدای https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
🌸🤍🌸🤍 🤍🌸🤍 🌸🤍 🤍 +پاشو عزیزم بریم خونه بابا حالت عوض میشه از جام بلند شدم تا حاضر بشم...برگشتم رو به علیرضا گفتم _نماز خوندی +آره تو راه که داشتم میومدم اذان گفتن...رفتم مسجد نمازم رو خوندم....اول وقت بیشتر میچسبه توی اتاق در حالی که لباس هام رو می پوشیدم گفتم _فکر کنم نزدیک خونمون هم مسجد باشه...صدای اذان اش میومد. تو چهار چوب اتاق ایستادم _منم نماز بخونم بریم سری تکون داد و با لبخند باشه ای گفت. ،،،،،،،،، بعد از شام دور هم نشسته بودیم....سوغاتیه حنین عروسک قشنگی بود که موهاش مثل خودش بود. یک گوشه نشسته بود و با عروسک اش بازی می کرد. وقتی علیرضا عروسک رو بهش داد اخم هاش رو توهم کرد و گفت +چادر نماز گل گلی که گفتم رو جرا نخریدی؟ +اونم به وقت اش می خرم برات آبجی خوشگله با حرف علیرضا از فکر بیرون اومدم. +بابا فردا نوبت دکترته؟؟ دایی تک سرفه ای کرد +نمی خواد بابا +نمیشه که بابا...باید وضعیتت رو دکتر بررسی کنه رو به دایی گفتم _دایی منم بیام همراهتون دایی خنده ای کرد +من می خوام نَرَم بعد تو می خوایی بیایی خندون گفتم _نمیشه که...خودم میبرمتون +الله اکبر...عاطفه سادات و علیرضا کم بودن....ساجده هم اضافه شد با حرف اش زدیم زیر خنده علیرضا به اتاق مجردی اش رفت تا وسایل ضروری اش رو برداره . آخرشب بود باهمه خداحافظی کردیم و برگشتیم خونه.. ،،،، 🤍 🌸🤍 🤍🌸🤍 🌸🤍🌸🤍 https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
🌸🤍🌸🤍 🤍🌸🤍 🌸🤍 🤍 کش موم رو باز کردم و روی تخت نشستم تا موهام رو شونه بزنم. علیرضا با کیف دستی که آورده بود اومد توی اتاق خواب....کیف رو گذاشت کنار من و زیپ اش رو باز کرد. بعد هم نگاهی به من کرد +موهاتو شونه می کنی...با این شونه!!؟ الان شونه رو نشونت میدم. از توی کیف اش یک شونه در آورد...دو برابر شونه معمولی...دست از موهام کشیدم و زل زدم به شونه اش. نگاهی به شونه ی خودم انداختم. شونه اش اندازه ی کله ی من بود. شروع کرد به شونه زدن موهاش _علیرضا چقدر شونه ات بزرگِ!! ابرویی بالا انداخت و جلویِ آیینه به موهاش حالت می داد. _الو علیرضا با توعم میگم چرا انقدر شونه ات بزرگه😐؟ +چی؟ اعصابم خورد شد....داشت با دقت موهاش رو بالا میزد...معلوم بود حواس اش بهم نیست. نوچی کردم و شونه رو ازش گرفتم _اع علیرضا چرا جوابم رو نمیدی؟ زل زد بهم +جونم _چرا محل ام نمیدی !!! میگم شونه از این بزرگتر نبود ؟ خندید...مسخره ای زیر لب گفتم و شونه رو کشیدم به موهاش و همه رو تویِ صورت اش ریختم. زدم زیر خنده _تا تو باشی جواب منو بدی همینجور که چشماش زیر موهاش بود گفت +حواسم نبود بعد نگاهی از تو آینه به خودش کرد. موهاش رو کنار زد +بیا همه زحماتم رو به باد دادی که دختر خوب انقدر قیافه اش خنده دار شده بود که از خنده دلم رو گرفته بودم....شانه ای بالا انداختم _میخواستی جوابم رو بدی خندون شونه رو از دست ام گرفت و موهاش رو درست کرد....نقاشی که ازش کشیده بودم رو که قبلا قاب گرفته بود هم آورده بود. گذاشت کنار کمد +بزارم فردا بزنم به دیوار...الان سر و صدا میشه همسایه ها اذیت میشن. _بابا دمت گررم. +لاتی کردی ساجده خانم ،،،،، "دوماه بعد" صبح از خواب بیدار شدم....به آشپزخونه رفتم تا بساط نهار رو آماده کنم...صبحانه ام رو مثل همیشه صبح با علیرضا خورده بودم....علیرضا به فروشگاه رفته بود. درِ یخچال رو باز کردم تا فکرم کار کنه و غذایی به ذهنم بیاد...همیشه علیرضا به این کارَم می خندید. +ساجده...یخچال خانه تفکر نیستااا...فکر کنم باید به فکر یک یخچال دیگه باشم. واقعا هم درست می گفت...همینجور انگشت به دهان جلویِ یخچال می ایستادم و فکر می کردم.. هنوز به نتیجه ای نرسیده بودم که تلفن خونه زنگ خورد. _الو سلام +سلام ساجده خانوم گلرخ بود _وایی گلرخ خوبی سجاد خوبه عزیز عمه چطوره خندید +خوبیم شما چطورید آقا سید خوبه؟ _شکر ماهم خوبیم ، چکار میکنید؟؟ +هیچی مشغول بچه داری _الهی ، مهسا کجاس؟ +داره با اسباب بازی هاش بازی می کنه. _گوشی بزار کنار گوش اش تازه یکم زبون باز کرده بود...ماما بابا جوجو همه چی اِلا عمه!!! ولی همون کلمه هارم انقدر شیرین می گفت که آدم دل اش ضعف می رفت. _وایی گلرخ چقدر شیرین شده این بچه ماشاءالله خندید +اره...ماشاءالله به جونت ، تو چی خبری نیست _خبر چی ؟ +ای بابا میگم نمیخوایی من زندایی بشم. تازه دو هزاریم افتاد _اع گلرخ از دست تو....نه بابا چخبره +خلاصه گفتم بگم دیگه از حرفش خندم گرفت سعی کردم بحث رو عوض کنم _از مامان اینا چه خبر!؟ ،،،،، 🤍 🌸🤍 🤍🌸🤍 🌸🤍🌸🤍 https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
🌸🤍🌸🤍 🤍🌸🤍 🌸🤍 🤍 صدایِ چرخوندن کلید تویِ در اومد...سریع جلویِِ آیینه قدی ایستادم و پیراهن بلندم رو مرتب کردم. رفتم جلوی راه رو ورودی...تا دیدم اش تو سلام کردن پیشی گرفتم _سلام خسته نباشی مرد خونه لبخندی زد +سلام بانو...چه خستگی...با وجود شما هرچی بود در رفت دیگه با خنده جلو رفتم و پلاستیک میوه ای که دست اش بود رو گرفتم. میوه هارو تو آشپزخونه گذاشتم و میز نهار رو چیدم. لباس هاش رو عوض کرد و دست هاش رو شست. صندلی رو عقب کشید +به به چه بویی راه انداختی خسته نباشی _سلامت باشی بشقاب برنج رو جلوش گذاشتم _راستی امروز، قرار گلزارمون یادت نره دستی تو موهاش کشید +معلومه که یادم نمیره خودم هم پشت میز نشستم. _رنگ مشکی ام رو بردارم...مزار شهدایی که اسم هاشون کم رنگ شده رو پررنگ کنیم. +آره فکر خوبیه...حتما...یادمه عاطفه هم گفت می خواستید یک بار این کار رو بکنید _آره...دانشگاه اش افتاد شیراز تو قم نتونستیم. ،،،،، گل های رزی که از جلویِ در گرفته بودیم به دست اش دادم....چادرم رو مرتب کردم و وارد گلزار شهدا شدیم. خیلی شلوغ نبود...زیارت مخصوص شهدا رو خوندیم.... مثل دو دفعه قبل اول سر خاک شهید زین الدین و برادرش رفتیم. یکی از گل ها رو رویِ مزارشون گذاشتم و فاتحه خوندم. علیرضا از توی جیب کت اش کتابِ دعایی رو درآورد.....با کمی فاصله نزدیک ام نشست و با صدای گرم اش شروع به خواندن زیارت عاشورا کرد. بعد از سجده ی پایان زیارت رو بهم گفت +ساجده جان بیا تا اذان نگفتن بریم سر مزار های دیگه هم فاتحه بخونیم هم اگر اسمشون کمرنگ شده پر رنگ کنیم یا علے از جامون بلند شدیم و تا اونجا که میشد سر مزار ها رفتیم.... علیرضا سر مزار های شهدایِ گمنام جورِ دیگه ای بود....بعضی از موقع ها اشک هم از چشماش میومد معلوم بود توسل اش به شهدا زیاده. کارمون که تموم شد روی نیمکت ها نزدیک مزار شهدایِ عملیات کربلا پنج نشستیم. _میگم علیرضا شهدا چکار کردن که شهید شدن ؟ +بهتره بگیم چکار نکردن که شهید شدن ، میدونی ساجده بعضی از کار هارو نباید بکنی...شهدا هم مثل ما هستن اما....در راه آرمان های معنوی قدم برداشتن در راه خدا و برای خدا...خالصانه و عابدانه بندگی کردن...طعم شیرین بندگی رو چشیدن جوری که خدا خوب خریدشون. به قول حاج قاسم :" شرط شهید شدن شهید بودن است" اول باید بوی شهادت بدی...تا شهادت سمتت بیاد. _میدونی من اصلا درباره شهادت نمی دونم.....مگه شهید شدن با مُردن فرق داره؟ لبخندی زد +شهید نشی میمیری! شهادت مثل گل رز زیبایی میمونه که وقتی فکرمون بهش نزدیک میشه آرزو شهادت می کنیم.. وقتی رایحه ی الهی رو استنشاق میکنیم صفت های روح امون تراشیده میشه و این میتونه یک آغاز باشه ! باید خودسازی کرد. دنیارو همه میتونن تصاحب کنند اما آخرت رو فقط با اعمال نیک میشه تصاحب کرد...که شهدا به زیبایی اینکارو کردن. صدا قرآن خوندن قبل اذان بلند شد رو بهم کرد گفت +خب خانوم اجرت با شهدا کار قشنگی انجام دادی پاشو بریم وضو بگیریم. نزدیک اینجا مسجد هست یک نماز جماعت بخونیم. لبخندی زدم _چشم بریم 🤍 🌸🤍 🤍🌸🤍 🌸🤍🌸🤍 https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
🌸🤍🌸🤍 🤍🌸🤍 🌸🤍 🤍 روبه روی تلوزیون... روی مبل چهار زانو کنار علیرضا نشسته بودم و پاپ کورن میخوردم....باهم فیلم می دیدیم. گوشیم زنگ خورد و اسم کوثر رو روش دیدم....علیرضا فیلم رو وقف زد. تماس رو وصل کردم. +سلام چطوری خانوم خونه _وایی سلام کوثر جونم چطوری رفیق دلم برات یه ذره شده +فداتشم منم خوبم حالت خوبه اقاتون خوبه ؟ _خوبیم تو چخبرا -خبر که ما درحالت تجرد به سر می بریم. بعد حالت نمایشی زد زیر گریه خندیدم بهش گفتم _چرا مگه چی شده +دیگه چی میخوایی بشه ، شما که اول از همه پریدی خونه بخت فاطمه خانومم که آقادار شدن انقدر ذوق کرده بودم که تنها عکس العمل ام جیغ بلندی بود که با صدام علیرضا که توی اتاق رفته بود...سریع خودش رو رسوند تو حال رو بهم گفت +چیشده ساجده چرا جیغ کشیدی کیه پشت خط ؟😳 بیچاره رنگ از روش رفته بود خندم گرفته بود از قیاف اش بدون توجه بهش به کوثر گفتم _وییییی داشتی میگفتی خب تعریف کن +فکر کنم شوهرت از جیغ ات ترسیدااا....برو بهش بگو چی شده بیا بگم نگاهی به علیرضا کردم که هاج و واج با چشم های گشاد شده نگاهم میکرد _بگو تا زودتر برم...خیلی خوشحال شدم‌ +منم نمی دونم‌‌...‌اسم اش حیدرِ دوست برادرش بوده....آخر هفته عقد کردن _اوخی خوشبخت بشن ان شاءالله.....کِی بیان تورو بگیرن من از خوشحالی غش کنم خداااا +خُبه خُبه ، برو به اون شوهرت بگو هیچی نی....اینجوری که تو جیغ زدی..حتم دارم الان هاج و واج مونده از حرف کوثر زدم زیر خنده همونجور گفتم _چشم...کاری نداری؟ +نه عزیزم شما هم یک زنگ به ما بزن...مارو یادت نره _نگو اینجوری...از کم سعادتیه😬 +خداااحااافظ _خدایار و نگه دارت گوشی رو قطع کردم...با نیش باز به علیرضا نگاه کردم زل زدم تو چشم هاش و گفتم _دوستم ازدواج کرده 😄 علیرضا نفسش رو بیرون داد و دست به سینه شد +سااجده _ببخشید خیلی هیجان زده شدم زدم زیر خنده _قیافت خیییلی خوب بود ابروهاش رو داد بالا +یکی طلبت اومد نشست کنارم تا ادامه ی فیلم رو ببینیم....ظرف پاپ کورن من رو برداشت..آروم زدم رو دست اش _برا خودت کو ؟ +خوردم تموم شد یدونه برداشتم و خودم دهن اش گذاشتم .... _بیا این جایزه ات خیلی ترسیدی بخور فشارت نیوفته. خندیدم که زیر لب مسخره ای گفت. +راستی ساجده...مامان گفت عاطفه تاسوعا عاشورا میاد قم. _محرم داره میاااد؟ چه زود گذشت +آره دیگه...آخر هفته هم باید برم کارایِ هیئت رو راست و ریست کنم _چه خوب...دلم خیلی هوایِ امام حسین (ع) و هیئت هاش رو کرده بود. ده شبِ اول مراسم دارید؟ +ان شاءالله 🤍 🌸🤍 🤍🌸🤍 🌸🤍🌸🤍 https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
4_6048823131261371962.mp3
2.25M
🔊‍ كليپ صوتی بسیار فوق العاده ❇️موضوع : اگر کنی خدا ستار العیوب است! 🎙🌸 آيت الله استاد حق شناس (ره) ⚛ https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
@dars_akhlaq.mp3
1.18M
🔊‍ كليپ صوتی بسیار فوق العاده ❇️موضوع : اگر میخواهی داخل رحمت پرودگار بشی باید برای و کمک کنی!اگر در بین فامیل و همسایه کسانی رو میشناسی اول به اونا خیرات کن آيت الله استاد حق شناس (ره) https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
4_5992351595583507129.mp3
5.22M
مقدمه سازی (عج) بسیار شنیدنی حجت الاسلام https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
اومد به خواب مادرش گفت مامان تو خیلی کردی که جنازه‌ی من پیدا شه. منم خوشحالم که جنازه‌ام پیدا شد ولی مامان بهت بگم از اون موقعی که جنازه‌ی من پیدا شد و منو آوردند تو دفن کردند و تو شبای جمعه میای سر قبر من، مامان بهت بگم تو منو از یه مهمونی محروم کردی! ما ، شبا تو این بیابونا سلام اللّٰه علیها برای ما مامانی میکرد... که دیدم امام فرموده سلام و درود ما بر پاره‌های تن این ملت که در این بیابان‌ها انیس و مونسی جز نسیم بیابان و همنشینی با حضرت زهرا سلام اللّٰه علیها ندارند. اینو امام گفته بود؛ کجا رو میدید این سید؟! https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
🏴 وفات علیه السلام https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
اهل تهران اگر هفته ای یکبار به زیارت حضرت عبدالعظیم حسنی(ع) نروند، جفا‌کرده اند! آیت الله ‌بهجت (ره) https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
🇮🇷 (ره) ♦️گران‌فروشی سوءاستفاده از آزادی است. 🔺️بايد همه ما توجه به اين معنا داشته باشيم كه از اين آزادى سوءاستفاده نكنيم. گران‌فروشى يكى از سوءاستفاده‌هاست، كه كسى بگويد من آزادم، حالا هرچه دلش مى‌خواهد به اين مستمندها اجحاف بكند و قيمت‌ها را بالا ببرد و بازار را به وضع طاغوتى درست كند. اجحاف در معاملات، بى‌انصافى در معاملات يك امرى نيست كه عقل انسان بپذيرد، و خداى تبارك و تعالى راضى باشد به اين معنا. بايد بازارها را يك بازارهاى اسلامى بكنيد. 🔺️صحیفه امام؛ ج8؛ ص120 | قم؛ 23 خرداد 1358 🔖 🔖 🔖 (ره) 🇮🇷 🖇 https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
🇮🇷 🔹من زارَ عَبدالعَظیمِ(ع) بِرِی کَمَن زارَ الحُسَین(ع) بِکَربَلا 🏴♦️سالروز شهادت حضرت حمزه بن عبدالمطلب عموی بزرگوار رسول خدا صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم و سالروز وفات سلاله پاک امام حسن مجتبی(ع)، حضرت عبدالعظیم حسنی(ع) تسلیت باد. 🔖 🔖 🔖 🇮🇷 🖇 https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷 ♦️ الگویی که پیامبر معرفی کرد 🔹 حمزه سید الشهدا، الگویی برای همیشه تاریخ 🗓 به مناسبت ۱۵ شوال، سالروز شهادت حضرت حمزه (ع)، عموی گرامی پیامبر اکرم (ص) 🔖 🔖 # 🇮🇷 🖇 https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
🇮🇷 💢 انگلیس؛ کابوس زنده 🔹بی بی سی فارسی، وابسته نظام سلطنتی انگلیس، برای جشن سه روزه تاجگذاری چارلز سوم سر از پا نمی شناسد. 🔹انگار اصلا مهم نیست که: 🔻نظام سلطنتی در اغلب کشور های منسوخ شده؛ اما ملکه الیزابت ۷۰ سال سلطنت کرد؛ 🔻کفن و دفن ملکه و تاجگذاری چارلز سوم، ۶ میلیارد پوند هزینه روی دست مردم انگلیس گذاشت؛ 🔻مردم در شهرهای مختلف انگلیس شعار می دهند ما شاه نمی خواهیم؛ 🔻سه دولت ناکارآمد در انگلیس در کمتر از یک سال، استعفا داده و جا به جا شده اند اما با این وجود، انگلیس، رکورد بالاترین نرخ تورم در غرب اروپا را شکسته است؛ 🔻هر ماه چند بار، معلمان و پزشکان و پرستاران انگلیسی اعتصاب می کنند و دانش آموزان و بیماران سرگردان می مانند؛ 🔻آمار ششمین اقتصاد بزرگ دنیا، از افزایش قابل‌توجه میزان توزیع جیره غذای اضطراری و تشدید فقر در این کشور طی یک سال اخیر حکایت دارد؛ 🔻اجاره‌ بها در لندن، جهش سرسام آوری داشته و اجاره یک اتاق، به یک هزار پوند در ماه رسیده؛ رقمی بیشتر از ۵۰ درصد درآمد یک شهروند؛ 🔻از هر ۵ خانوار در انگلیس، یک نفر در ماه ژانویه، وعده های غذایی خود را حذف کرده یا برای یک روز کامل غذا نخورده است. (گزارش بنیاد بین المللی غذا)؛ 🔻برخی از زنان آسیب‌پذیر انگلیسی، به دلیل بحران هزینه‌های زندگی، مجبور به رابطه جنسی در برابر اجاره‌ بها شده اند. (گاردین)؛ 🔻 ۶۵۰۰ تجاوز در بیمارستان‌های انگلیس ثبت شده. (دیلی میل)؛ 🔻رشد قیمت برخی از مواد غذایی، هفت برابر سریع‌تر از افزایش دستمزدها بوده و بحران هزینه‌ها، حتی بدتر هم می‌شود. (دیلی میرور: "یک کابوس زنده")ِ 🔹هیچ کدام اینها مهم نیست! 🔹مهم این است که کشوری در دنیا، همچنان با نوستالژی مضمحل شده پادشاهی سر می کند و با وجود سوابق سیاه استعمار و استبداد، اصرار دارد دیگر کشورها را به دموکراسی بخواند، یا متهم به نقض آن کند! 🔹از همه طناز تر و با مزه تر، نانخور های فارسی زبان رسانه ملکه هستند. 🔹تصور کنید موجوداتی مانند ملکه الیزابت و چارلز سوم، به جای انگلیس، در چین یا روسیه و دیگر کشورهای رقیب غرب، حکومت می کردند؛ چه قشقرقی در بی بی سی به پا می شد. اما خب، لندن فرق می کند! ✍️محمد ایمانی 🔖 🔖 🔖 🇮🇷 🖇 https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
🇮🇷 جمله‌ی معروفی هست که میگوید « 💵دلار به تنهایی و در انزوا تقویت نمی‌شود. دلار باید در برابر چیزی تقویت شود ». ♦️این یعنی آمریکا هر چه تلاش کند که ارزش دلار خود در دنیا را بالا ببرد ، این ریال ماست که در مقابل آن ضعیف میشود و در نتیجه از آنجایی که قسم قابل توجهی از اقتصاد ما بر مبنای اداره می‌گردد ؛ ♦️تورم و گرانی روی قیمتِ ریالی ِ کالاهای ِ داخلی مثل خودرو و مرغ و... ایجاد می‌شود ، ♦️و در نهایت مردم فقیرتر می‌شوند ‌و سفره‌ی آنها هر روز کوچکتر می شود! ✅در همین راستا رهبری حدودا یک ماه پیش خطاب به مسئولین کشور فرمودند : « چرا به دلار حاکمیت می دهید و رقیب ریال را تقویت می کنید؟! » ✍میلاد خورسندی 🔖 🔖 🔖 🇮🇷 🖇 https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📣 گزارش گروهک تروریستی حرکت النضال از جنایاتش https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
4_5873029166353353442.pdf
17.2M
✍🏻.. فایل رنگی کل دوره ❗️انسان مصلح❗️ به صورت یکجا و فشرده جهت پرینت و انتشار در فضای مجازی ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ 🇮🇷 | @Sepah_Qodds | 🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در مرتبه انزجار قلبی، اگر خریدار بی حجاب است، چه اصراری است که به او جنس فروخته شود؟ مگر بر ما واجب عینی نیست که از او منزجر باشیم؟ https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─