eitaa logo
این عمار
3.3هزار دنبال‌کننده
30.4هزار عکس
26.1هزار ویدیو
731 فایل
اتباط با مدیر @fanoodi
مشاهده در ایتا
دانلود
روایتگرے حاج حسین کاجی" 🌷رفتم سر مزار رفقای شهیدم و فاتحه ای خوندم و برگشتم شب تو رفقای شهیدم رو دیدم گفتن: فلانی خیلی دلمون برات سوخت گفتم: چرا جواب دادن: وقتی اومدی مزار ما خوندی ما شهدا آماده بودیم هرچی از خدا میخوای برات واسطه بشیم ولی تو هیچی طلب نکردی و برگشتی خیلی دلمون برات سوخت... 🌹رفتین مزار شهدا هاتون رو بخواید برآورده میشه... زنده هستند وناظر ما https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
@Elteja -کانال اِلتجاEnayate Eam reza-Tajere varshekaste.mp3
زمان: حجم: 9.65M
😭 معجزه ای عجیب از امام رضاجان 🌴 حاجت داری گوش کن 👌 پیشنهاددانلود 🎧 با هندزفری گوش کنید 🕌 یا امام الرئوف ادخیل https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
3.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔹کار ساز ترین ..... اونایی که سنگین دارن گوش بدن... توسل به حضرت زهرا سلام الله یافاطمه الزهرا https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
اینجا می دهند : برداشت اول : آنقدر توبه کرده بودم و توبه شکسته بودم که دیگر شمارش از دستم در رفته بود . دیگر روی توبه کردن نداشتم.دنبال یک واسطه بودم تا این بار ریش او را پیش گرو بگزارم و پشت هیبت او قایم شوم. بستم اگر دیگر برای این توبه ، توبه شکستنی در کار نباشد هر پنج شنبه ها بروم پابوستان.و آرامگاه ابدیشان را عطرآگین به کنم. غروب کلاس اخلاق که تمام شد پای پیاده عازم شهدا شدم ، آسمان هنگامه کرده بود و به شدت می بارید . نم نم دستان خدا زحمت پر کردن دبه های آب را کشیده بود و من فقط با اشک های آسمان مزارشان را نوازش می کردم. چند ساعتی گذشت ، آسمان در دل ظلمت شب فرو رفته بود . هنگام وداع رسیده بود،به آخرین مزار که رسیدم احساس کردم برق از تنم رد شد با دیدن نام شهید شهید سعید قهاری..شهیدی که به تازگی از طریق وبلاگ فرزندشان با ایشان آشنا شده بودم. حس فرزندی عجیبی نسبت به ایشان پیدا کردم و زبانم باز شد به خواستن حاجت از ایشان... هفته ی بعد هم آسمان سر به دامن زمین گذاشته و های های دامن زمین را شسته بود و این بار هم هیچ کس در گلزار نبود.این خلوتگاه زیباتر از همیشه شده بود . تا یک ماه من بودم و اشک های آسمان خلوت ، تنها کنج غروب... برداشت دوم: صدای موبایل خواب شیرین بعدازظهرم را ربود."عبدالوهاب"بود که از"سردشت" تماس گرفته بود: - " الو سلام . یه زحمتی داشتم برات ؛ مدارک یکی از دوستام توی یکی از تعمیرگاه ها جامونده میشه براش بفرستی "بانه". - باشه چشم ، چه زحمتی فردا می فرستم ، خداحافظ. با هزاران جان کندن آدرس را پیدا کردم. مدارک را گرفتم و قدم زنان به راه افتادم که دیدن منظره ای مرا میخکوب کرد.سنگ تراش داشت سنگ ها را جابجا می کرد که سنگ مزاری نگاهم را به دنبال خود کشید..... " شهید سعید قهاری سعید". آری این سنگ نبشته ی جدید بابای معنویم بود.. شهدا دوباره مرا شرمنده ی محبت و توجه شان کرده بودند و نوایشان مرا می طلبید. آن سوی خیابان شهدا بود . باز خلوتگه راز و نیاز ، تنهایی و اشک های آسمان.. فاتحه ای خواندم و هایم عرض شرمندگی ام را به بابا رساندند و من در دل ازشهید تشکر کردم بابت و حفظ آبرویم. لبخند رازآلود شهید و چشمان نافذش در توی عکس گره خورده بود به من و مزار و باران. برای شادی روحش https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
10.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نذر خانم برای روایی التماس دعا https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
2.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چگونگی طلب از علیه‌السلام، به کلام شیرین حضرت آیت الله مجتهدی تهرانی علیه الرحمة https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─