🌸🤍🌸🤍
🤍🌸🤍
🌸🤍
🤍
#ساجده
#پارت_16
عاطفه هم سارفون چارخونه قرمز مشکی کنار گذاشته بود و میخواست بپوشه .
_میگم میتونم از کتابخونه ات کتاب بردارم تا تو آماده میشی؟؟
+اره عزیز دلم چرا که نه
رفتم سمت قفسه ها
یکی یکی کتاب هارو از نظر گذروندم
زیر لب اسم هاشو زمزمه کردم....
فاطمه ، فاطمه است
رویای نیمه شب
سلام بر ابرهیم
عارفانه
دختر شینا
داستان 18بانو
خاطرات سفیر
کوری
_وا عاطفه ، کوری اسم کتابه؟
تک خنده ای زد
+اره اتفاقا کتاب خارق العاده قشنگیه
_چه با مزه ، خیلی کتاب داری همه رو خوندی؟
+آره خیلی هاشو خوندم . اینکه یک کتابخونه ی بزرگ داشته باشم یکی از آرزوهامه ... البته همش واسه خودم نیست بعضیاش واسه بچه ی اولمونه ...
انقدر با گفتن این جمله آخرش قیافه اش رو کج و کوله کرد که منم خنده ام گرفت .
چشم هامو بستم یک کتاب انتخاب کردم
روی تخت عاطفه نشستم. به کتاب نگاه کردم «دختر شینا»
+چه انتخاب خوبی،،، نخوندیش؟
_نه من بیشتر کتاب مرتبط با رشتم رو میخونم
+پس بخونش حتما
جلد کتاب رو نگاه کردم عکس یک دختر بچه با چادر بود . کتاب رو باز کردم و شروع به خوندن کردم .
،،،،،،،
نیم ساعت به تحویل سال مانده بود
کنار عمه روی مبل نشستم .
به دایی سید نگاهی کردم. با عینک داشت یک کتاب میخوند.
_عمه من یک لحظه برم پیش دایی؟
+برو عمه ،،، چه اشکالی داره
از جام بلند شدم روی مبل کنار دست دایی نشستم . دایی زیر چشمی نگاهم کرد لب خند شیرینی زد.
+خوبی ساجده خانم
_ممنون دایی،،، مزاحم که نشدم؟
+مراحمی دخترم ، داشتم قران میخوندم
_واقعا فکر کردم کتاب میخونید آخه عاطفه خیلی کتاب خون هست انگار
لب خندی زد
+اره ساجده جان عاطفه و علیرضا خیلی اهل کتاب هستن.
علیرضا کیه؟ سعی کردم ب رویِ خودم نیارم
_منم کتاب دوست دارم ،ولی قرآنم ضعیفه
+هر چیزی با تمرین و تلاش درست میشه
یادت باشه تلاش!!
_درسته....
+میخوایی برات یک آیه ش رو بخونم؟
با ذوق گفتم :
_آره دایی خیلی ممنون لطفا با معنیش!!
قران رو بست و و دوباره باز کرد .
سوره مُلک اومد.
با صوت زیبایی دو آیه ی اول رو خوند .
واقعا هیچ کس به این قشنگی برام قرآن نخونده بود.
+همیشه با برکت است آنکه فرمانروایی همه هستی به دست اوست و او بر هر کاری تواناست:آنکه مرگ و زندگی را آفرید تاشما را بیازماید که کدامتان نیکوکارترید، او توانای شکست ناپذیر و بسیار آمرزنده است
آیه ی خیلی قشنگی بود . کامتان نیکوکارترید!!!؟؟؟
،،،،،،،
دورِ سفره هفت سین نشسته بودیم . از خدا خواستم امسال برای من خانواده ام و همه ی اطرافیان بهترین سال باشه برای همه خیر و خوشی خواستم.
زمزمه ی دعای فرج رو از دایی شنیدم و باهاش همخوانی کردم.
ثانیه های پایانی بود چشم هام رو بستم و توپ رو زدن بعد هم ، همون آهنگ معروف سالِ نو .
همه باهم روبوسی کردیم بابام سرم رو بوسید و بهم عیدی داد .
از مامان خاتون و دایی هم عیدی گرفتم
دایی پول های عیدی رو از لای قرآن بر می داشت که واقعا عطر خاصی داشت .
همه دور هم نشسته بودیم و زندایی آنیه و عاطفه پذیرایی می کردن انگار امیر هم می خواسته کمک کنه که زندایی اجازه نداده.
بعد اش عاطفه اکمد کنارم نشست
_سال نوت مبارک ان شاءلله کنکور قبول بشی (:
+قربونت برم... برام دعا کن
_شما عید دیدنی میرید ؟
+اینجا خیلی کسی رو نداریم ،خاله ی مادرم اینجا هست. یک خاله هم دارم که لبنان زندگی می کنه .پدربزرگ و مادربزرگم هم فوت کردن اما زیارت حضرت معصومه (س) و جمکران و حتما میریم...خیلی میچسبه !!
_نرفتم تا حالا
+پس زیارت اولی هستی ... هر دعایی بکنی مستجاب میشه
لب خندی زدم.
هر کس مشغول کار خودش بود.
#سین_میم #فاء_نون
#کپی_بدون_ذکر_نام_نویسندگان_حرام_است.
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
🦋✨🦋✨🦋✨🦋
✨🦋✨🦋✨🦋
🦋✨🦋✨🦋
✨🦋✨🦋
🦋✨🦋
✨🦋
🦋 ‹ ﷽ ›
#رمان_دو_مدافع🕊
#پارت_16
که با دیدن یک انگشتر، لنگه انگشتر عقیق سید برای خریدنش پا پیش گذاشتم.
مدل زنانه همان انگشتر عقیق را گرفتم.
انگشتر نقره با سنگ عقیق زمردی رنگ...
*
دستی به انگشترم کشیدم و لبخندی زدم.
این انگشتر، انگشتری بود که تمام روزهای تنهاییم، تمام روزهایی که علی نبود و پوزخند ها و زخم زبان ها غریب آشنا آزارم می داد به من قوت قلب می داد و انگیزه های بزرگ برای نگه داشتن حجابم بود...
با شنیدن صدای تلفن،زود از جایم بلند شدم که صدا ایلیا را بیدار نکند...
شماره ریحانه روی صفحه نقش بسته بود.
من_سلام ریحانه جان.
ریحانه_سلام زن داداش .خوبی؟
من_قربونت برم.ممنون.توخوبی؟مامان و بابا خوبن؟
ریحانه_خوبیم همه...داداش علی خوبه؟ایلیا جیگر طلای عمه چطوره؟
لبخند زدم و نگاهم را به ایلیای غرق در خواب دوختم...
من_خوبه عمع جون.علی هم خوبه.سلام میرسونه.
ریحانه کمی صدایش را پایین اورد و گفت:
ریحانه_بهارامشب قراره بیان...شما میاین دیگه؟
من_اره میایم.
ریحانه _وااای استرس دارم بهار بعد نهار بیایا...بیا لباس اینامو ببین خب؟
✍به قلم بهار بانو سردار
#ادامہ_دارد...
🦋
✨🦋
🦋✨🦋
✨🦋✨🦋
🦋✨🦋✨🦋
✨🦋✨🦋✨🦋
🦋✨🦋✨🦋✨🦋
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─