eitaa logo
این عمار
3.1هزار دنبال‌کننده
28.5هزار عکس
22.9هزار ویدیو
614 فایل
اتباط با مدیر @fanoodi
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🤍🌸🤍 🤍🌸🤍 🌸🤍 🤍 عاطفه هم سارفون چارخونه قرمز مشکی کنار گذاشته بود و میخواست بپوشه . _میگم میتونم از کتابخونه ات کتاب بردارم تا تو آماده میشی؟؟ +اره عزیز دلم چرا که نه رفتم سمت قفسه ها یکی یکی کتاب هارو از نظر گذروندم زیر لب اسم هاشو زمزمه کردم.... فاطمه ، فاطمه است رویای نیمه شب سلام بر ابرهیم عارفانه دختر شینا داستان 18بانو خاطرات سفیر کوری _وا عاطفه ، کوری اسم کتابه؟ تک خنده ای زد +اره اتفاقا کتاب خارق العاده قشنگیه _چه با مزه ، خیلی کتاب داری همه رو خوندی؟ +آره خیلی هاشو خوندم . اینکه یک کتابخونه ی بزرگ داشته باشم یکی از آرزوهامه ... البته همش واسه خودم نیست بعضیاش واسه بچه ی اولمونه ... انقدر با گفتن این جمله آخرش قیافه اش رو کج و کوله کرد که منم خنده ام گرفت . چشم هامو بستم یک کتاب انتخاب کردم روی تخت عاطفه نشستم. به کتاب نگاه کردم «دختر شینا» +چه انتخاب خوبی،،، نخوندیش؟ _نه من بیشتر کتاب مرتبط با رشتم رو میخونم +پس بخونش حتما جلد کتاب رو نگاه کردم عکس یک دختر بچه با چادر بود ‌. کتاب رو باز کردم و شروع به خوندن کردم . ،،،،،،، نیم ساعت به تحویل سال مانده بود کنار عمه روی مبل نشستم . به دایی سید نگاهی کردم. با عینک داشت یک کتاب میخوند. _عمه من یک لحظه برم پیش دایی؟ +برو عمه ،،، چه اشکالی داره از جام بلند شدم روی مبل کنار دست دایی نشستم . دایی زیر چشمی نگاهم کرد لب خند شیرینی زد. +خوبی ساجده خانم _ممنون دایی،،، مزاحم که نشدم؟ +مراحمی دخترم ، داشتم قران میخوندم _واقعا فکر کردم کتاب میخونید آخه عاطفه خیلی کتاب خون هست انگار لب خندی زد +اره ساجده جان عاطفه و علیرضا خیلی اهل کتاب هستن. علیرضا کیه؟ سعی کردم ب رویِ خودم نیارم _منم کتاب دوست دارم ،ولی قرآنم ضعیفه +هر چیزی با تمرین و تلاش درست میشه یادت باشه تلاش!! _درسته.... +میخوایی برات یک آیه ش رو بخونم؟ با ذوق گفتم : _آره دایی خیلی ممنون لطفا با معنیش!! قران رو بست و و دوباره باز کرد . سوره مُلک اومد. با صوت زیبایی دو آیه ی اول رو خوند . واقعا هیچ کس به این قشنگی برام قرآن نخونده بود. +همیشه با برکت است آنکه فرمانروایی همه هستی به دست اوست و او بر هر کاری تواناست:آنکه مرگ و زندگی را آفرید تاشما را بیازماید که کدامتان نیکوکارترید، او توانای شکست ناپذیر و بسیار آمرزنده است آیه ی خیلی قشنگی بود . کامتان نیکوکارترید!!!؟؟؟ ،،،،،،، دورِ سفره هفت سین نشسته بودیم . از خدا خواستم امسال برای من خانواده ام و همه ی اطرافیان بهترین سال باشه برای همه خیر و خوشی خواستم. زمزمه ی دعای فرج رو از دایی شنیدم و باهاش همخوانی کردم. ثانیه های پایانی بود چشم هام رو بستم و توپ رو زدن بعد هم ، همون آهنگ معروف سالِ نو . همه باهم روبوسی کردیم بابام سرم رو بوسید و بهم عیدی داد . از مامان خاتون و دایی هم عیدی گرفتم‌ دایی پول های عیدی رو از لای قرآن بر می داشت که واقعا عطر خاصی داشت . همه دور هم نشسته بودیم و زندایی آنیه و عاطفه پذیرایی می کردن انگار امیر هم می خواسته کمک کنه که زندایی اجازه نداده. بعد اش عاطفه اکمد کنارم نشست _سال نوت مبارک ان شاءلله کنکور قبول بشی (: +قربونت برم... برام دعا کن _شما عید دیدنی میرید ؟ +اینجا خیلی کسی رو نداریم ،خاله ی مادرم اینجا هست. یک خاله هم دارم که لبنان زندگی می کنه .پدربزرگ و مادربزرگم هم فوت کردن اما زیارت حضرت معصومه (س) و جمکران و حتما میریم...خیلی میچسبه !! _نرفتم تا حالا +پس زیارت اولی هستی ... هر دعایی بکنی مستجاب میشه لب خندی زدم. هر کس مشغول کار خودش بود. . https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
🦋✨🦋✨🦋✨🦋 ✨🦋✨🦋✨🦋 🦋✨🦋✨🦋 ✨🦋✨🦋 🦋✨🦋 ✨🦋 🦋 ‹ ﷽ › 🕊 که با دیدن یک انگشتر، لنگه انگشتر عقیق سید برای خریدنش پا پیش گذاشتم. مدل زنانه همان انگشتر عقیق را گرفتم. انگشتر نقره با سنگ عقیق زمردی رنگ... * دستی به انگشترم کشیدم و لبخندی زدم. این انگشتر، انگشتری بود که تمام روزهای تنهاییم، تمام روزهایی که علی نبود و پوزخند ها و زخم زبان ها غریب آشنا آزارم می داد به من قوت قلب می داد و انگیزه های بزرگ برای نگه داشتن حجابم بود... با شنیدن صدای تلفن،زود از جایم بلند شدم که صدا ایلیا را بیدار نکند... شماره ریحانه روی صفحه نقش بسته بود. من_سلام ریحانه جان. ریحانه_سلام زن داداش .خوبی؟ من_قربونت برم.ممنون.توخوبی؟مامان و بابا خوبن؟ ریحانه_خوبیم همه...داداش علی خوبه؟ایلیا جیگر طلای عمه چطوره؟ لبخند زدم و نگاهم را به ایلیای غرق در خواب دوختم... من_خوبه عمع جون.علی هم خوبه.سلام میرسونه. ریحانه کمی صدایش را پایین اورد و گفت: ریحانه_بهارامشب قراره بیان...شما میاین دیگه؟ من_اره میایم. ریحانه _وااای استرس دارم بهار بعد نهار بیایا...بیا لباس اینامو ببین خب؟ ✍به قلم بهار بانو سردار ... 🦋 ✨🦋 🦋✨🦋 ✨🦋✨🦋 🦋✨🦋✨🦋 ✨🦋✨🦋✨🦋 🦋✨🦋✨🦋✨🦋 https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─