eitaa logo
این عمار
3.1هزار دنبال‌کننده
28.5هزار عکس
22.8هزار ویدیو
614 فایل
اتباط با مدیر @fanoodi
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥| خداوند میانه‌روی را دوست دارد 🔹شرح حدیث اخلاق توسط حضرت آیت‌الله خامنه‌ای https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
🔻کاهش بی‌سابقه رشد نقدینگی در نیمه اسفند ۱۴۰۱ 🔹بررسی وضعیت نقدینگی ریالی بخش غیر دولتی در هفته منتهی به یازدهم اسفند ماه سال ۱۴۰۱ نشان می‌دهد این شاخص از ۳۲.۵ درصد در یازدهم اسفند سال ۱۴۰۰ به ۲۷.۸ درصد در یازدهم اسفند ۱۴۰۱ کاهش یافته است. https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
۹قرآن کریم استاد معتز آقایی حدود۳۰دقیقه جهت سلامتی امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف وامام خامنه ای مدظله العالی نائب برحقش وبه امیداعطای پرچم توسط ایشان به دست منجی عالم بشریت واینکه همه ما جزءانصارش باشیم ورفع مشکلات همه مستضعفین https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ختم نهج البلاغه در ۲۷۰ روز 121.mp3
6.53M
🔊 ختم گویای نهج البلاغه در ۲۷۰ روز 🌺 سهم روز صد و بیست ویکم خطبه ۱۹۹
🌹ختم نهج البلاغه در ۲۷۰ روز. سهم روز صد و بیست و یکم ┄┄┅┅✿❀🍃🌼🍃❀✿┅┅┄┄ 📜 : این سخنرانی در آستانه یکی از جنگ ها ایراد شد، امام (علیه السلام) همواره یارانش را سفارش می کرد که: 1⃣ ره آورد نماز 🔻مردم! (خواندن و اقامه نماز) را برعهده گيريد و آن راحفظ كنيد، زياد نماز بخوانيد و با نماز خود را به خدا نزديك كنيد، «نماز دستوری است كه در وقتهای خاص بر مؤمنان واجب گرديده است»، آيا به پاسخ دوزخيان گوش فرانمی دهيد، آن هنگام كه از آنها پرسيدند: چه چيز شما را به دوزخ كشانده است؟ گفتند: «ما از نمازگزاران نبوديم». همانا نماز گناهان را چونان برگهای پاييز فرو می ريزد و غُل و زنجير گناهان را از گردنها می گشايد، پيامبر اسلام (صلی الله علیه و آله وسلم) نماز را به چشمه آب گرمی كه بر در سرای مردی جريان داشته باشد تشبيه كرد، اگر روزی پنج بار خود را در آن شستشو دهد، هرگز چرك و آلودگی در بدن او نماند. همانا كسانی از مؤمنان حق نماز را شناختند كه زيور دنيا از نماز بازشان ندارد و روشنایی چشمشان يعنی اموال و فرزندان مانع نمازشان نشود. خدای سبحان می فرمايد: «مردانی هستند كه تجارت و خريد و فروش، آنان را از ياد خدا و برپا داشتن نماز و پرداخت زكات باز نمی دارد». رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلم) پس از بشارت به بهشت، خود را در نماز خواندن به زحمت می انداخت، زيرا خداوند به او فرمود: «خانواده خويش را به نماز فرمان ده و بر انجام آن شكيبا باش». پس پيامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) پی در پی خانواده خود را به نماز فرمان می داد و خود نيز در انجام نماز شكيبا بود. 2⃣ ارزش و ره آورد زكات 🔻همانا پرداخت زكات با نماز، عامل نزديك شدن مسلمانان به خداست، پس آن كس كه زكات را با رضايت خاطر بپردازد، كفاره گناهان او می شود. بازدارنده و نگهدارنده انسان از آتش جهنم است، پس نبايد به آنچه پرداخته با نظر حسرت نگاه كند و برای پرداخت زكات افسوس خورد، زيرا آن كس كه زكات را از روی رغبت نپردازد و انتظار بهتر از آنچه را پرداخته داشته باشد، به سنّت پيامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) نادان است و پاداش او اندك و عمل او تباه و هميشه پشيمان خواهد بود. 3⃣ مسؤوليت ادای امانت 🔻يكی ديگر از وظائف الهی، ادای امانت است. آن كس كه امانتها را نپردازد زيانكار است. امانت الهی را بر آسمانهای برافراشته و زمينهای گسترده و كوههای بپا داشته عرضه كردند، كه از آنها بلندتر، بزرگتر و وسيع تر يافت نمی شود، اما نپذيرفتند اگر بنا بود كه چيزی به خاطر طول و عرض و توانمندی و سربلندی از پذيرفتن امانت سر باز زند آنان بودند، اما از كيفر الهی ترسيدند و از عواقب تحمل امانت آگاهی داشتند، كه ناتوان تر از آنها آگاهی نداشت و آن انسان است كه خدا فرمود: « همانا انسان ستمكار نادان است». 4⃣ دانش الهی 🔻 همانا بر خداوند سبحان پنهان نيست آنچه را كه بندگان در شب و روز انجام می دهند، كه دقيقاً بر اعمال آنها آگاه است و با علم خويش بر آنها احاطه دارد، اعضا شما مردم گواه او و اندام شما سپاهيان او و روان و جانتان جاسوسان او و خلوتهای شما بر او آشكار است. ┄┄┅┅✿❀🍃🌼🍃❀✿┅┅┄┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4_5787198724593682857.mp3
6.59M
🔊 شرح نهج البلاغه با نهج البلاغه 🔸 شرح 🔸شرح 🎙حجت الاسلام مهدوی ارفع
✨ بسم الله الرحمن الرحیم✨ 🌹 شرح 🔷 راه شناخت عاقل و احمق 🔰 حکمت های ۴۰ و ۴۱ نهج البلاغه در صدد بیان یک واقعیت با دو عبارت هستند. 🔻 در حکمت ۴۰ حضرت می فرمایند :«لِسَانُ الْعَاقِلِ وَرَاءَ قَلْبِهِ وَ قَلْبُ الاَْحْمَقِ وَرَاءَ لِسَانِهِ» ؛ زبان عاقل پشت سر و تابع قلبش است ، اما قلب احمق پشت سر و تابع زبانش است. 🔻در حکمت ۴۱ می فرمایند : « قَلْبُ الاَْحْمَقِ فِی فِیهِ، وَ لِسَانُ الْعَاقِلِ فِی قَلْبِهِ» ؛ قلب انسان احمق در دهانش است ، اما زبان انسان عاقل در قلبش. هر دو عبارت به یک معناست ؛ یعنی انسان عاقل از ابتدا می اندیشد، بعد با دستور عقل سخن می گوید. اما انسان احمق ابتدا سخن می گوید بعد فکرش درگیر می شود که چگونه خطاهای کلامش را جبران کند. بنابراین انسان عاقل و احمق یکی از تفاوت هایشان در نوع سخن گفتن و نسبت زبانشان با عقلشان است. جهت این حسّاسیت این است که حضرت در حکمت ۶۰ می فرمایند : « اللِّسَانُ سَبُعٌ » ؛ زبان یک حیوان درّنده است، « إِنْ خُلِّیَ عَنْهُ عَقَرَ » ؛ اگر رهایش کنی و تربیت و کنترلش نکنی همه را می گزد. بنابراین انسان عاقل دائماً به پیامد سخن هایش تأمل می کند. لذا کمتر سخن می گوید، اما خوب و درست سخن می گوید. 🔻در حکمت ۳۸۱ می خوانیم : « الْكَلاَمُ فِي وَثَاقِكَ مَا لَمْ تَتَكَلَّمْ بِهِ » ؛ مادامی که سخن نگفته ای مهار سخن در دست خود توست ، امّا « فَإِذَا تَكَلَّمْتَ بِهِ » امّا به محض اینکه آنچه در ذهن داری به زبان آوردی، «صِرْتَ وَثَاقِهِ» ؛ تو در گرو سخنی هستی که گفتی. « فَاخْزُنْ لِسَانَكَ كَمَا تَخْزُنُ ذَهَبَكَ وَ وَرِقَكَ » ؛ پس همچنان که طلا و مال و پولت را حفاظت می کنی، زبانت را هم نگهداری کن. «فَرُبَّ كَلِمَة سَلَبَتْ نِعْمَةً وَجَلَبَتْ نِقْمَةً»؛ چه بسا سخنی که نعمتی را از دست انسان می گیرد و نِقمت و عذابی را به سمت انسان جلب می کند. 🔻 با این نگاه مولا علی (علیه السلام) در خطبه ۱۷۶ نهج البلاغه بند چهارم، توصیه هایی نسبت به زبان دارند. می فرمایند : «مواظب باشید که اخلاق نیکو را در هم نشکنید و به رفتار ناپسند مبدّل نسازید. زبان و دل را هماهنگ کنید ، انسان باید زبانش را حفظ کند، زیرا این زبان سرکش صاحب خود را به هلاکت می اندازد. به خدا سوگند من پرهیزکاری را ندیده ام که تقوا برایش سودمند باشد، مگر آنکه زبان خویش را حفظ کرده بود و همانا زبان مؤمن در پسِ قلب او و قلب منافق از پسِ زبان اوست، زیرا مؤمن هرگاه می خواهد سخن بگوید ،نخست می اندیشد، اگر نیک بود اظهار می دارد و چنانچه ناپسند بود پنهانش می کند، در حالیکه منافق آنچه بر زبانش آمد می گوید و نمی داند چه به سود او و چه حرفی به ضرر اوست. و پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود : « ایمان بنده ای استوار نمی گردد تا دلش استوار شود و دلش استوار نمی شود تا زبانش استوار گردد، پس هر کس از شما بتواند خدا را در حالی ملاقات کند که دستش از خون و اموال مسلمانان پاک و زبانش از عِرض و آبروی مردم سالم بماند باید چنین کند.» 🔻 از این عبارت خطبه ۱۷۶ یک نکته بسیار بسیار جالب بیرون می آید و آن اینکه در زبان و منطق اهل بیت (علیهم السلام) عاقل یعنی مؤمن و احمق یعنی منافق. 🎙 حجت الاسلام مهدوی ارفع
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌳شجره آشوب« قسمت صد و بیستم» 📌بررسی نفوذی های بنی امیه در حکومت امیرالمومنین علیه السلام 🔻قدم بعدی اشعث در حکمیت این بود که وی بعد از پافشاری بر یمنی بودن یکی از طرف های مذاکره، اصرار بر انتخاب ابوموسی داشت. طبری می نویسد «آنگاه مردم شام گفتند: «ما عمرو بن عاص را انتخاب مى‏كنيم» اشعث بن قيس و آن گروه كه بعدا جزء خوارج شدند گفتند: «ما به ابو موسى رضايت مى‏دهيم.» 🔻 على گفت: «در آغاز كار نافرمانى من كرديد اينك ديگر نافرمانى نكنيد. رأى من نيست كه اين كار را به ابو موسى واگذارم.» اشعث و زيد بن حصين و مسعر بن فدكى گفتند: «جز به او رضايت ندهيم كه او ما را از آنچه در آن افتاديم بر حذر ميداشت» 🔻دلیل اشعث برای انتخاب ابوموسی گفتیم که اشعث به عنوان نفوذی جبهه بنی امیه یا استکبار و یاران او، تلاش کرد تا به هر نحوی، ابوموسی، به عنوان داور در مذاکره انتخاب شود. 🔻 همچنین پیش از این گفتیم که اشعث در یکی از ملاقات های خود با عتبه بن ابوسفیان دیدار کرد و عتبه به او پیشنهاد صلح را دارد. حال در یک گزارش دیگر آمده است عتبه به معاویه می گوید: 🔻 بهترین گزینه برای سپاه امام علی به عنوان داور، ابوموسی است. این گزارش، پشت پرده اصرار اشعث درباره اشعث ابوموسی را نشان می دهد. 📚 کتاب شجره آشوب 💬 نویسندگان: آقایان یوسفی و آقامیری ↩️ ادامه دارد...
نام رمان: براساس واقعت دلاوری ها و رشادتهای شهدای https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
🌸🤍🌸🤍 🤍🌸🤍 🌸🤍 🤍 "علیرضا" همه وسایل رو جمع کردیم و گذاشتیم توی ماشین.... خیلی کار سرم ریخته بود سه روز دیگه هیئت مراسم داشت منم نصف کارام مونده بود... باید فردا با رسول تماس میگرفتم ک با بچه ها بیاد برا نصب پرچم و پارچه مشکی....از یک طرف هم عاطفه با این دختر آقا صادق خیلی جور شده نمی دونم چرا نگران اشم...چشم گردوندم تا عاطفه رو ببینم ولی نبود. دختر آقا صادق داشت میدویید میومد سمت مامان. نمی دونم چی بهش گفت که مامانم پا تند کرد به دنبال ساجده. حنین رو سپردم به گلرخ خانم ، همسر سجاد و رفتم دنبال مامان.. دیدم عاطفه روی نیمکت پارک نشسته و سرفه میکنه و مامان هم بالایِ سرشِ مامان+چی شده عاطفه عاطفه سرفه می کرد و نمی تونست جواب بده..رفتم جلوش و صورت اش رو قالب دست هام کردم _عاطفه...آبجی...اسپری ات کجاست؟؟ امیر اومد کنارم مامان+امیر آقا عاطفه آسم داره امیر+چرا زودتر نمیگید آنیه خانم اسپری آسمش کو؟؟ به زور روی پاهام ایستادن و رفتم سمت ماشین اسپری خودم رو برداشتم و آوردم....خودم هم آسم خفیف داشتم بیشتر تویِ زمستان ها تنگی نفس میگرفتم‌ دست هام توان کاری رو نداشت...امیر اسپری رو ازم گرفت...به طرف عاطفه گرفت. امیر+عاطفه...عاطفه نفس بکش. عاطفه دستاش رو گذاشت روی گلوش..کم کم حالش داشت جا میومد. امیر سرش رو گذاشت روی نیمکت پارک. دست هامو کردم لایِ موهام و نفس ام رو بیرون دادم .خدارو صدهزار مرتبه شکر...نمی دونم چرا اینجوری شد خیلی وقت بود دیگه از اسپری استفاده نمی کرد و حالش خوب بود... کم کم به خودم اومدم... اخم هام تویِ هم بود... یک جوری سعی کردم امیر رو از کنار عاطفه بلند کنم. اون دختره هم کنار عاطفه نشسته بود و شانه های عاطفه رو ماساژ میداد. فقط میخواستم این عاطفه رو تنها گیر بیارم بفهمم چه دستِ گلی به آب داده که این بلا رو به سر خودش آورده.. تو راه برگشت سکوت کردم تا عاطفه حالش بهتر بشه و بعدا قضیه رو ازش بپرسم. ،،،،،،،،، بین خواب و بیداری بودم.صدای اذان مسجد رو شنیدم...تویِ جام نشستم و یک استغفرالله گفتم... پیراهن سورمه ای رنگم رو روی آستین حلقه ام پوشیدم و رفتم مسجد. از مسجد که برگشتم و رفتم سراغ کارای درس و دانشگاه ام... ترم آخر بودم و پایان نامه کارشناسی ام رو باید بعد از تعطیلات تحویل میدادم . همینطور مشغول بودم که متوجه سروصدا از پایین شدم..وسایل ام رو جمع کردم و موهام رو به سمت بالا شونه زدم و رفتم پایین... به همه سلام و صبح بخیری گفتم و مشغول صبحانه شدم ...بعد از صبحانه قرار بود عاطفه رو ببرم کتابخانه، بهترین فرصت بود تا ازش در مورد دیشب سوال بپرسم. ،،،،، با عاطفه توی ماشین نشسته بودیم. _عاطفه سادات ؟ +بلی _بعد این همه وقت چی شد دوباره تنگی نفس گرفتی ؟ یکم مِن من کرد آخرشم گفت هیچی زیر چشمی بهش نگاهی کردم یعنی خودتی خواهر من.. +خب.. یکم دویدم از تعجب داشتم شاخ در می آوردم..عاطفه این کارا _باریکلا عاطفه خانم باریکلا... حتما با دختر اقا صادق +خب اره نگاهی ب قیافه حق به جانب اش کردم _کار خوبی نکردی عاطفه ...من درست نمی دونم شما بخوای بدویی اونم توی پارک... +ببخشید داداش خب کودک درونم فوران کرد نفس عمیقی کشیدم..عاطفه رو جلوی کتابخونه پیاده کردم و رفتم دنبال رسول تا بریم دنبال کارای هیئت. ،،،،،،، «ساجده» بعد از صبحانه عاطفه رفت کتابخونه....بقیه هم قصد داشتن برن بازار و بگردن اما من حوصله نداشتم ...برای همین من با گلرخ توی خونه موندیم...مامان خاتون هم به خاطر درد پاهاش نتونست بره...با گلرخ توی پذیرایی نشسته بودیم... _گلرخ تو چرا نرفتی؟ گلرخ با خنده گفت +این یعنی باید میرفتم دیگه الان مزاحم شدم _وای نه باور کن منظورم این نبود +می دونم قربونت .... یکم حالم خوب نیست ..معده ام ناسازگاری می کنه نمی دونم شاید به خاطر تغییر آب و هواست _معده ات... شاید دارم عمه میشم +ساجده چرت نگو میگیرم میزنمت ها با صدای بلند شروع کردم به خندیدن که مامان خاتون اومد تو پذیرایی...حضور مامان خاتون باعث شد جلوی خنده ام رو بگیرم رو کردم به گلرخ و آروم گفتم _از ما گفتن بود و دوباره شروع کردم به خندیدن ...گلرخ از حرص بلند شد و رفت ..از کنارم که رد می شد یکی زد به شونه هام و زیر لب غر میزد . منم دیدم مامان خاتون روی مبل دراز کشیده ..بلند شدم و یک پتوی نازک روش انداختم...از اتاق عاطفه همون کتاب قبلی رو برداشتم ‌و رفتم سمت اتاق حنین سادات یک اتاق نقلی و پر از عروسک های کوچیک و بزرگ‌.. حنین هم تویِ خونه کنار ما مونده بود. وقتی حنین متوجه حضور من شد دویید سمتم.. خودم رو هم قدش کردم _عجب اتاق قشنگی داری! . 🤍 🌸🤍 🤍🌸🤍 🌸🤍🌸🤍 https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
🌸🤍🌸🤍 🤍🌸🤍 🌸🤍 🤍 +ممنون دوستم _بهم بگو ساجده عزیزدلم +چشم ، ساجده بیا تا اسم عروسک هامو بهت بگم روی تختش نشستم .... حنین هم با آب تاب اسم عروسک هاش رو برام می گفت شروع کردم به خواندن ادامه ی کتاب "دختر شینا " یک ساعت میگذشت که صدای یک مرد رو شنیدم +کجایی شیطون داداش هوم..صدای علیرضا بود. حنین با ذوق پاشد گفت : +اینجام داداش بیا تو سریع شالم رو مرتب کردم و سرم رو کردم تویِ کتاب. در رو باز کرد و اومد داخل...تو سلام کردن پیشی گرفتم و اون هم با یک سلام علیکم خشک جوابم رو داد. انقدر ابروهای مشکی اش در خم رفته بود که ازش می ترسیدم...من که باهاش کاری نداشتم چرا از من بدش میاد /: حنین+داداش علی حالا که اومدی بیا بازی کنیم... تو بشو بابا ساجده هم مامان میشه منم بچتون علیرضا اخم هاشو باز کرد و لبخندی زد +عزیز دلم.. خودتون بازی کنید من کار دارم. وایی من به این بچه چی بگم...از خجالت آب شدم..اونم با این اخلاق علیرضا.. گوشی علیرضا زنگ خورد گوشی به دست از اتاق بیرون رفت..نفسم رو بیرون فرستادم و پاهام رو دراز کردم ..رو کردم به حنین..همچنان مشغول بازی بود. منم به خوندن کتاب ام ادامه دادم. برام جالب بود روی جلد کتاب زده همسر شهید ستار ابراهیمی ولی اسم شوهر قدم خیر صمد بود و این منو مشتاق می کرد تا ته کتاب رو بخونم... ،،،،، دو روزی بود اینجا بودیم. الحق و الانصاف فکر نمی کردم سفر به قم انقدر بهم بچسبه....قرار بود فردا برگردیم شیراز اما عاطفه اسرار داشت برای ایام فاطمیه بمونم. نزدیک به عصر توی حیاط باصفا و پر از گل دایی نشسته بود. کنار عاطفه نشسته بودم و از مربای بالنگ زندایی که خیلی خوشمزه شده بود برای خودم لقمه می گرفتم... +ساجده همینطور که سرم پایین و مشغول بودم گفتم هوم +هوم نه بله دختر جان خنده ای به این حرص خوردن های عاطفه کردم +فکر کنم آقا امیر باتو کار داره!! سرم رو برگردوندم طرف ایوون خونه ی دایی. امیر ایستاده بود و اشاره می کرد که یک لحظه بیا. من که می دونستم چیکارم داره...نمی تونستم این کار رو بکنم آخه از جام بلند شدم و مانتوی آبی رنگم رو مرتب کردم. رفتم سمت امیر‌..جلوش ایستادم امیر+ساجده چی شد؟ _چی چی شد؟ +ساجده...اینجور نکن..خواهش می کنم فردا داریم بر می گردیم _خب باشه بهش میگم دیگه +دیگه کی !؟ فردا میریم من داشتم به خاطر یک احساس بچه گانه زندگی این دوتارو خراب می کردم. بهترین وقت شب موقع خواب بود _شب موقع خواب بهش میگم ،،،،،،،، شب بعد از شام همه دور هم جمع بودیم.دایی سید گفته بود پنجم هیئت دارن و مامان خاتون هم قرار بود چند روز بیشتر بمونه تا تویِ هیئت ها باشه... عاطفه با آرنج زد به پهلوم _آی چی شده؟ +ساجده حالا که عمه میمونه توهم بمون دیگه چیه چرا اینجوری نگاه می کنه..اون چشمای طوسیت الان میزنه بیرون دختر :grin: پلکی زدم..بدم نمی گفت.. اونجا حوصله ام سر میرفت اینجا حداقل عاطفه و حنین هستن..می تونم دوباره با حنین برم پارک مثلا عاطف دست هاشو جلوی صورتم تکون داد +خب نظرت _نمی دونم ما با... نزاشت حرفم تموم بشه رو به مامانم گفت: +خاله..میگن میشه ساجده هم با عمه اینحا بمونه ؟؟؟ مامان نگاهی به من کرد و گفت: +نه عاطفه جان شما کنکور داری مزاحمت میشه ان شاءالله یوقت دیگه مزاحم میشیم عاطفه+نه خاله..چه مزاحمتی مامان خاتون+بزار بمونه حلیمه با من برمی گرده وا مامان خاتون چه مهربون شده بود...از تعجب همینجوری زل زده بودم به مامان خاتون مامان+والا من نمی دونم آقاصادق شما چی میگی؟ معلومه دیگه بابا که رو حرف مامان خاتون نه نمیاره پس موندنی شدم... نگاهی به علیرضا انداختم...به زمین زل زده بود و پشت سرِ هم نفس هاشو بیرون میداد...مشخص بود از پیشنهاد عاطفه راضی نیست. اصلا برام مهم نبود . گوشیم توی دستم لرزید گلرخ سرش رو آورد جلو گفت: +یار پیامِت داده بانو با شیطنت گفتم _شما معده ات خوب شد؟؟ +هاا لبخند دندون نمایی زدم گلرخ نیشگونی از بازوهام گرفت. زیرچشمی بهش نگاهی کردم و رمز گوشیم رو زدم (امیر:دختر عمو حالا که قراره اینجا بمونی لطفا در اون مورد هم با عاطفه خانم حرف بزن) سرم رو آوردم بالا و نگاهی بهش کردم. گوشیم رو از کنار خاموش کردم و سرم رو به معنای باشه براش تکان دادم. 🤍 🌸🤍 🤍🌸🤍 🌸🤍🌸🤍 https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 خدا توبه کننده را دوست دارد 👤 روایت آیت الله فاطمی‌نیا از فرصت مناسب برای توبه و استغفار https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
مداحی_آنلاین_غفلت_از_شیطان_حجت_الاسلام_عالی.mp3
3.79M
♨️غفلت از شیطان 🎙 فوق العاده شنیدنی https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
hozor-ahle-beyt-dar-majales-mazhabi-ali.mp3
5.33M
🌸 حکایت خانگی یک زن مومنه و حضور سلام الله علیها در این روضه ... 🎤 واعظ : استاد مسعود عالی 🔺 فقط یک دقیقه آخر رو خیلی خوب گوش کن 🙏 روشنگری در فضای مجازی حداقل کار ممکن برای بهبود وضع https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
🇮🇷 [ 🌠 ] ♦️تهدیدها و چالشهای اقتصادی در سال ۱٤۰۲ ♦️۱. تأثیر افزایش قیمت دلار بر سطح عمومی تورم و شکست نصاب نرخ تورم در دولت آقای رئیسی در ماه های اول سال ۱۴۰۲ ♦️ ۲. تشدید تحریمهای اقتصادی به بهانه مسائل حقوق بشری و یا حمایت ایران از روسیه در جنگ اوکراین ✋ 🔖 🌙 📎 🔖 🔖 🔖 https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
🇮🇷 [ 🌠 ] ♦️تهدیدها و چالشهای اقتصادی در سال ۱٤۰۲ ♦️۳.کاهش قیمت جهانی نفت با توجه به گرم شدن هوا و رقابت میان کشورهای تولید کننده به ویژه ایران و روسیه برای دادن تخفیف به خریداران برای حفظ مشتریها با توجه به روند تحریمها ✋ 🔖 🌙 📎 🔖 🔖 🔖 https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─