eitaa logo
این عمار
3.2هزار دنبال‌کننده
28.8هزار عکس
23.2هزار ویدیو
638 فایل
اتباط با مدیر @fanoodi
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥توصیه‌های رهبر انقلاب به وزیر امورخارجه برای مذاکره با آمریکا 🔹امیر عبدالهیان در جمع ایرانیان مقیم فرانکفورت: ما بالاخره مذاکرات را دوباره شروع می‌کنیم. https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
دیپلمات ایرانی: جزایر سه‌گانه ایرانی بخش جدایی‌ناپذیر خاک ایران بوده و هست 🔹نماینده ایران در دفتر سازمان ملل در نیویورک در واکنش به ادعای بی‌اساس نماینده امارات در نشست مجمع عمومی گفت: جزایر سه‌گانه ایرانی بخش جدایی‌ناپذیر خاک ایران بوده و هرگونه ادعای خلاف آن به‌طور قاطع رد می شود. https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
آماده‌باش ارتش انگلیس به علت بحران کمبود سوخت 🔹به گزارش شبکه تلویزیونی العربیه، ارتش انگلیس به علت بحران کمبود سوخت در این کشور به حالت آماده باش درآمده است. https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آتش به اختیار: تحدیر(تندخوانی)جزء15 حدود۳۰دقیقه دورنوزدهم برای ظهور وسلامتی امام خامنه ای مدظله العالی ورفع مشکلات مسلمین https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽🍃👌دعای عهد .... این عمار👇👇👇 @aynaammar_gam2 ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃💠نماهنگ عظم البلا با استفاده از تکنیک دیپ فیک https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🔰برای حفظ سلامتی، این دعا را هر صبح و شب بخوانید: 🌸اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ🌸 🌼اللَّهُمَّ اجْعَلْنِي فِي دِرْعِكَ الْحَصِينَةِ الَّتِي تَجْعَلُ فِيهَا مَنْ تُرِيدُ. (سه ‌مرتبه)🌼 🍃🌛خداوندا، مرا در زره نگهدارنده و قوی خود _ که هر کس را بخواهی در آن قرار می‌دهی _ قرار بده!🌜🍃 🌸اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ🌸 🔰بهجت‌الدعاء، ص ٣۴٧ ( مجموعه ادعیه، اذکار و دستورالعمل‌های عبادی مورد توصیه حضرت قدس‌سره) https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار👇👇👇 @aynaammar_gam2 ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨ ✅ ختم در ۱۹۲ روز 🌷تقدیم به ارواح پاک و مطهر همه شهدا از صدر اسلام تا کنون 🔷 سهم روز پنجاه و ششم (۱۴۰۰/۷/۶) 🔻نامه ۶۱ تا نامه ۵۹
🌹 سهم : از نامه ۶۱ تا نامه ۵۹ ┄═❁🍃❈🌸🍃🌸❈🍃❁═┄ 📜 : نامه به كميل بن زياد نخعی، فرماندار «هیات» و نکوهش او در مقابل با لشکریان مهاجم شام که در سال ٣٨ هجری نوشته شد. 🔹 نكوهش از فرمانده شكست خورده ♦️پس از ياد خدا و درود، سستی انسان در انجام كارهایی كه بر عهده اوست و پافشاری در كاری كه از مسؤوليت او خارج است، نشانه ناتوانی آشكار و انديشه ويرانگر است. اقدام تو به تاراج مردم (قرقيسا) در مقابل رها كردن پاسداری از مرزهایی كه تو را بر آن گمارده بوديم -و كسی در آنجا نيست تا آنجا را حفظ كند، و سپاه دشمن را از آن مرزها دور سازد- انديشه ای باطل است. تو در آنجا پلی شده ای كه دشمنان تو از آن بگذرند و بر دوستانت تهاجم آورند، نه قدرتی داری كه با تو نبرد كنند و نه هيبتی داری که از تو بترسند و بگريزند، نه مرزی را می توانی حفظ كنی و نه شوكت دشمن را می توانی درهم بشكنی، نه نيازهای مردم ديارت را كفايت می كنی و نه امام خود را راضی نگه می داری. ┄═❁✦❈🌺•☀️•🌺❈✦❁═┄ 📜 : نامه به فرماندارانی كه لشکر از شهرهای آنان عبور می کند. 🔹جبران خسارتها در مانورهای نظامی ♦️از بنده خدا علی اميرمؤمنان به گردآوران ماليات و فرمانداران شهرهایی كه لشكريان از سرزمين آنان می گذرند. پس از ياد خدا و درود، همانا من سپاهيانی فرستادم كه به خواست خدا بر شما خواهند گذشت و آنچه خدا بر آنان واجب كرده به ايشان سفارش كردم، و بر آزار نرساندن به ديگران و پرهيز از هرگونه شرارتی تأكيد كرده ام و من نزد شما و پيمانی كه با شما دارم از آزار رساندن سپاهيان به مردم بيزارم، مگر آنكه گرسنگی سربازی را ناچار گرداند و برای رفع گرسنگی چاره ای جز آن نداشته باشد، پس كسی را كه دست به ستمكاری زند كيفر كنيد و دست افراد سبك مغز خود را از زيان رساندن به لشكريان و زحمت دادن آنها جز در آنچه استثنا كردم باز داريد. من پشت سر سپاه در حركتم، شكايتهای خود را به من رسانيد و در اموری كه لشكريان بر شما چيره شده اند كه قدرت دفع آن را جز با كمك خدا و من نداريد به من مراجعه كنيد، كه با كمك خداوند آن را برطرف خواهم كرد. ان شاء الله. ┄═❁✦❈🌺•☀️•🌺❈✦❁═┄ 📜 : نامه به اسود بن قطبه فرمانده لشکر حلوان درجنوب شهر سرپل ذهاب امروزی 🔹مسؤوليتهای فرماندهی ♦️پس از ياد خدا و درود، اگر رأی و انديشه زمامدار دچار دگرگونی شود او را از اجرای عدالت بسيار باز می دارد، پس كار مردم در آنچه حق است نزد تو يكسان باشد. زيرا در ستمكاری بهایی برای عدالت يافت نمی شود، از آنچه كه همانند آن را بر ديگران نمی پسندی پرهيز كن و نفس خود را در حالیکه امیدوار به پاداش الهی بوده و از کیفر او هراسناکی ، به انجام آنچه خداوند بر تو واجب كرده است وادار ساز و بدان كه دنيا سرای آزمايش است و دنياپرست ساعتی در آن نمی آسايد جز آنكه در روز قيامت از آن افسوس می خورد، و هرگز چيزی تو را از حق بی نياز نمی گرداند. و از جمله حقّی كه بر توست آنکه نفس خويش را نگهبان باشی و به اندازه توان در امور رعيت تلاش كنی، زيرا آنچه در اين راه نصيب تو می شود، برتر از آن نيروی بدنی است که از دست می دهی، با درود. ┄═❁✦❈🌺•☀️•🌺❈✦❁═┄
ختم نهج البلاغه در ۱۹۲ روز(28).mp3
5.67M
🔈 ختم گویای در ۱۹۲ روز. 🌷 تقدیم به ارواح پاک و مطهر همه شهدا از صدر اسلام تا کنون 🔷 سهم روز پنجاه و ششم ختم نهج البلاغه نامه ۶۱ تا نامه ۵۹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
رمانی از عاشقانه های شهدا https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
🍃💚🍃💚🍃💚🍃💚🍃💚🍃💚🍃 به قلم آیناز غفاری نژاد کپی به شرط گذاشتن نام نویسنده... دوباره نگاهی به ساعتم و بعد هم نگاهی به مروا انداختم . قرآن رو ، روی میز قرار دادم و صندلی رو ، سر جای خودش گزاشتم و از اتاق خارج شدم. به سمت در خروجی راه افتادم که همزمان با بنیامین هم رو به رو شدم . ×سلامی مجدد به آقا آراد . چه عجب از اون اتاق دل کندید برادر ! با صدای خواب آلودی گفتم +سلام . بنیامین شروع نکن که اصلا حوصله ندارم ! آیه کجاست ؟! کلافه سرشو تکون داد . ×چشم داداش . انصافا خسته شدی . آیه خانوم توی ماشینند . +باشه، من برم بهش یه سَر بزنم . خواستم حرکت کنم که بنیامین گفت × عا ، راستی فراموش کردم بهت بگم مرتضی از صبح تا حالا چند بار باهام تماس گرفته منم یه چیزایی بهش گفتم ، خودت باهاش تماس بگیر . +چشم داداش ، ممنون ، فعلا. × یاعلی. از بنیامین فاصله گرفتم ، و همونطوری که به سمت ماشین قدم برمی داشتم با مرتضی تماس گرفتم. بعد از گذشت چند دقیقه جواب داد . =سلام آراد جان ، حال شما ؟ +سلام داداش ، قربانت من خوبم ، شما خوبید ؟ چه خبر از بچه ها ؟ تا الان باید رسیده باشید ، درسته ؟ =خداروشکر ما خوبیم . آره ، حدود یک ساعتی میشه که رسیدیم . راستی بنیامین میگفت برای خانم فرهمند یه مشکلی پیش اومده . قضیه چیه؟! +والا نمیدونم یهو خون دماغ شدند بعدش هم بیهوش شدند . الان هم که بیمارستانیم . × پناه بر خدا ... این خانوم فرهمند هم که هر روز یه چیزیش میشه ... اون روز که تصادف کرد اینم از امروز ... این دختره خانواده نداره ؟ اصلا ازش سراغی نمیگیرن . لا الله الا الله ... +برادر من الان هم غیبت کردی، هم تهمت زدی و هم قضاوت کردی ... چطوری میخوای ازشون حلالیت بگیری؟ اصلا روت میشه؟! عزیز من ، اتفاقیه که افتاده و کاریشم نمیشه کرد. این بنده خدا هم تقصیری نداشتند . خودشون که نمی خواستند به این وضعیت بیوفتن. ×چی بگم والا. حق با شماست. معذرت میخوام ، شرمندم. +از من نباید عذر خواهی کنی. باید از خانم فرهمند حلالیت بگیری. ×چشم کاری نداری؟ + آها ، راستی مرتضی جان... ×جانم؟ +شاید من نتونستم به موقع بیام ، حواست به همه چی باشه ها ! ×نه، داداش حواسم به همه چی هست . خیالت راحت ، بچه ها هم هستند. +قربان محبتت،یاعلی. × یاعلی ، خدانگهدار . تماس رو قطع کردم و به راهم ادامه دادم . ادامه دارد ... https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
🍃💚🍃💚🍃💚🍃💚🍃💚🍃💚🍃 به قلم آیناز غفاری نژاد کپی به شرط گذاشتن نام نویسنده... به ماشین که رسیدم ، نگاهی به داخلش انداختم اما خبری از آیه نبود ! نزدیک تر رفتم و متوجه شدم که روی صندلی عقب خوابش برده . طفلکی خیلی خسته شده . ! در جلوی ماشین رو باز کردم و آروم نشستم توی ماشین . دو دل بودم که صداش بزنم یا نه ! اما اینجا هم جای مناسبی برای خوابیدن نبود . برای همین صداش زدم . + آیه جان . آیه جانم . خواهری . تکونی خورد و دستشو روی چشماش کشید. و کم کم چشماشو باز کرد . ×داداش . +جان داداش . ×م...مروا + مروا خانوم حالش خوبه ، تو نگران نباش . بلند شو برو توی نمازخونه استراحت کن، اینجا جای مناسبی برای خواب نیست . × ن...نه ، زیاد خوابیدم . الان میرم پیش مروا . + چی چیو میرم پیش مروا ؟! برو استراحت کن دختر ! تا حالا که من پیشش بودم الانم بنیامین رفته . با صدای بغض آلودی گفت ×آخه داداش ! +آخه ماخه نداریم . یالا پاشو برو نمازخونه استراحت کن ، وقت منم الکی نگیر . نگاهی بهم انداخت و ، وقتی متوجه شد هیچ جوره رضایت نمیدم که بره پیش مروا ، تصمیم گرفت بره و استراحت کنه . هر جور بود راضیش کردم که بره . بعد از رفتن آیه در های ماشین رو قفل کردم و از شدت خستگی سرمو روی فرمون ماشین گذاشتم و به دنیای شیرین خواب سفر کردم ... با صدای زنگ موبایلم به خودم اومدم و سعی کردم چشمام رو باز کنم . دستمو به سمت جیبم بردم که از شدت درد آخ بلندی گفتم ... تمام عضلاتم بخاطر بد خوابیدنم درد میکردن. بنیامین بود ! تا اومدم جوابشو بدم قطع کرد . سریع باهاش تماس گرفتم. + الو ... × سلام آراد ، کجایی تو ؟ +من ! چیزه ، تو ماشینم. ×ماشین ؟! نکنه گرفتی خوابیدی ؟ بابا ایول ، مارو میزاری اینجا خودت میری استراحت میکنی ؟ نه داداش شوخی کردم ، این حرفارو ول کن ... زود بلند شو بیا بیمارستان که دکتر خانم فرهمند قراره بیاد . خمیازه ای کشیدم و گفتم +تا پنج دقیقه دیگه اونجام . و بعد هم تماس رو قطع کردم . از توی داشبورد شونه ای در آوردم و موهامو شونه کردم. دستی به لباس هام کشیدم و از ماشین پیاده شدم . به طرف بیمارستان حرکت کردم . بعد از گذشت چند دقیقه به بیمارستان رسیدم و سریع به سمت اتاقی که مروا اونجا بستری بود رفتم. در زدم و یا الله گویان وارد شدم که با آیه و بنیامین رو به رو شدم . آیه دستمالی توی دستش گرفته بود و داشت صورت مروا رو شست و شو میداد تا تبش بیاد پایین . سریع به سمتش رفتم و دستمالو از دستش گرفتم. ~ عه ، چیکار میکنی آراد ؟ + اولا بهت گفتم برو استراحت کن ! دوما اینجا دکتر هست نیازی به این کارا نیست ! با شرمندگی سرشو پایین انداخت و گفت ~ داداش نتونستم طاقت بیارم ، میخواستم ببینم دکتر چی میگه ، اصلا نمی تونم بخوابم. سرشو بالا آورد و تو چشمام زل زد ~ قول میدم وقتی دکتر اومد و معاینش کرد منم بعدش برم استراحت کنم . +آیه قول دادیا ! سرشو به نشانه باشه بالا و پایین کرد . دستمالی که توی دستم بود رو ، روی میز قرار دادم و رو به بنیامین گفتم +پس دکتر کجاست ؟ × آراد جان اول سلام میکنند ! کلافه سرمو تکون دادم . + ای بابا ! شرمنده . حالا دکتر کجاست ؟ × نمیدونم داداش . دیگه باید کم کم پیداش بشه . خیلی خب تا دکتر نیومده من نمازمو بخونم . ×باشه. +شما نماز خوندید؟ ×آره داداش . +قبول باشه . ×قبول حق. قبل از خارج شدن از اتاق نگاهی به مروا انداختم ، چقدر مظلوم و آروم چشماشو بسته بود و خوابیده بود ... هزیون گفتن هاش کم شده بود ولی هنوز تبش بالا بود... این رو میشد از قطرات عرقی که روی پیشونیش بود متوجه شد . هووووف واسه خودم دکتری شدما ... از اتاق خارج شدم و به سمت سرویس های بهداشتی حرکت کردم . ادامه دارد ... 🍃💚🍃💚🍃 https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
🍃💚🍃💚🍃💚🍃💚🍃💚🍃💚🍃 به قلم آیناز غفاری نژاد کپی به شرط گذاشتن نام نویسنده... بعد از وضو گرفتن مستقیم به سمت نماز خونه حرکت کردم ... یه مهر و تسبیح برداشتم و یه گوشه دنج ، کنار ستون نشستم. بلند شدم و همین که خواستم اقامه رو بگم اسم بنیامین روی موبایلم نقش بست . به ناچار جواب دادم ... + جانم . ×‌آراد کجایی؟ پوف کلافه ای کشیدم و گفتم +نمازخونه . من جای دیگه ای رو دارم که برم ؟! با خنده گفت ×‌ آخ حواسم نبود . گفتم شاید دوباره رفتی خوابیدی ... آلزایمر گرفتم ... +حالا میگی چرا زنگ زدی ؟ ×میخواستم بگم دکتر ۵ دقیقه دیگه میاد. با عجله گفتم +باشه باشه ... ببین نماز بخونم سریع میام . فقط تا من نیومدم نزار دکتر بره ! ×باشه داداش ، زود بیا. تماس رو قطع کردم و شروع کردم به نماز خوندن. بعد از خوندن نماز ، مهر و تسبیح رو سرجاشون گذاشتم و سریع به سمت بیمارستان حرکت کردم... بعد از گذشت چند دقیقه به بیمارستان رسیدم وخودمو به اتاق مروا رسوندم. درو که باز کردم ، دوباره با آیه و بنیامین رو به رو شدم. رو به بنیامین گفتم +مگه من مسخره توام ؟ کو اون دکتری که میگی ؟ = سلام جناب ، چرا اینقدر عصبانی ؟! با شنیدن صدای مرد مسنی سریع به عقب برگشتم که با دکتر و پرستار رو به رو شدم . سرمو پایین انداختم وگفتم . +سلام آقای دکتر ، خسته نباشید . شرمنده . پرستاره به طرف سُرمی که به مروا وصل بود رفت و چند تا آمپول داخل اون سُرم زد . دکتر هم رفت که مروا رو معاینه کنه... بعد از چند دقیقه صحبت با پرستار رو به من کرد و گفت = حال همسرتون ...... سریع پریدم وسط حرفش و گفتم . +عذر میخوام ، ایشون همسر بنده نیستند . =خب پس نامزدتون هستند ح..... +خیر نامزدم هم نیستند. = پس چرا حدود ۵ ساعت از اتاق بیرون نیومدید و مشغول قرآن خوندن برای ایشون بودید؟! + ایشون نه همسرم هستند و نه نامزدم... هم سفرمون توی اردوی راهیان نور هستند. = خب بگذریم . حال ایشون تا چند ساعت پیش اصلا خوب نبود. خون زیادی ازشون رفته بود و تبشون هم به شدت بالا بود . بدجور گرما زده شده بودند ، به احتمال زیاد بخاطر گرمای زیاد خوزستان هست ... آب و هوای خوزستان برای این خانم حکم سَم رو داره . بیشتر مراقبشون باشید . تا چند ساعت دیگه بهوش میان . فردا هم ان شاءالله مرخص میشند. لبخند دندون نمایی زدم و همون طور که سرم پایین بود گفتم . +خیلی متشکرم . بعد از گذشت چند دقیقه ، دکتر و پرستار از اتاق رفتن بیرون ... ادامه دارد ... 🍃💚🍃💚🍃 https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
Majid Banifateme - Moharam 1400 Shabe 2-3 (320).mp3
3.42M
🎶نام اثر:ای توجان جان من https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
1_523717513.mp3
6.6M
🎶نام اثر:یاامام رضا(ع) https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
گلچین+مداحی+شب+اول+محرم+حسن+عطایی+(شور+18+مرداد+1400)-1.mp3
2.97M
🎶نام اثر:هرکی کربلابیاد https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
🔔 💠 گاهے تنها یڪ «یا رب» خالصانه 💠 یڪ آه برخاسته از دل 💠 یڪ قطره اشڪ ندامت 💠 یڪ دل شڪسته 💠 و یڪ توسل بے ریا ما را به وصل می‌ڪند...😍 اَللّٰــــھُҐَ عَجَّل لِوَلیِــڪَـ اَلْᓅَرَجْ╰ 💕❤️💕 https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
*این تصویر اربعینی در شبکه های اجتماعی عراق غوغا کرد* بغداد-ایرنا-تصویر پزشکان ایرانی بی ادعا در خدمت زائران اباعبدالله الحسین(ع) با کوله باری از دارو و تجهیزات پزشکی؛ متخصصانی که هم خدمت می کنند هم پیاده روی به عشق زیارت ، غوغا به پا کرد. تصویر این دو پزشک ایرانی به ویژه در توییتر و تلگرام با واکنش های خواندنی از سوی کاربران مواجه شده است. یکی از کاربران شبکه های اجتماعی با درج این تصویر نوشته است: یکی از زیباترین جلوه های پیاده روی به سوی کربلا این دو پزشک ایرانی بودند که بر کوله پشتی یکی از آنها نوشته شده است «پزشک جراح عمومی» و بر کوله پشتی دیگری «دندانپزشک». آنها داروهای لازم برای درمان برخی از بیماران را با آرامش، سکوت و تواضع حمل می کنند در حالی که دو اجر را از آن خود کرده اند؛ ثواب زیارت سیدالشهدا (ع) و اجر درمان برخی از بیماران و زائران آن حضرت را. https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
کاربر دیگری نوشت: این افراد مخلص، نتیجه تربیت سران آنها هستند. مخاطبی دیگر چنین نوشته است: به همین دلایل من عاشق جمهوری اسلامی ایران و ملت بزرگ آن هستم. زینب موسی نام مخاطبی دیگر است که پرسیده: این پزشکان به عربی هم صحبت می کنند یا مترجم عربی همراهشان هست؟ مصطفی قاسم که ظاهرا یک راننده عراقی است ادامه می دهد: از پارکینگ خودروها این زائران ایرانی را دیدم و با تمام وجود خوشحال شدم. حامد هادی احساسش را این طور بیان می کند: راه حسین سرتاسرش زیبایی و ایستگاه های عبرت، درس و اخلاق و انسانیت است. کاربری به نام علیم می نویسد: این زمانی رخ می دهد که زائر حسین غرق عشق و عرفان باشد. کاربری با نام وادی نوشت: عاشقان حسین با حسن خلق، ایثار و فداکاری، صبر و بصیرت متمایز می شوند. ام شمس (زهراء) مخاطب دیگری است که این عبارات را به کار می برد: شیعیان ایران، شما چه روح و سعه صدر و ولایت پذیری زیبایی دارید. قلب عراقی ها با ما ایرانیان در اربعین ها و مناسبت ها می تپد. این قلب عراقی است، اما ضربانش ایرانی. عراقی ها آرزو می کنند جاماندگان از اربعین و عاشقان اباعبدالله روزی به این پیاده روی برسند؛ جایی که سرتاسر مسیرهای آن از این صحنه های زیبا و عارفانه موج می زند. https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎤🍃 🍃 [• •] 🎯| سلسله جلسات تحلیلے 🎙| سخنران: رجبعلی بازیاد 🌀| موضوع: ➖ چالش های اقتصادی پیش روی دولت سیزدهم 🖇 4⃣1⃣1⃣ ◀️ نشر حداکثری https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─