eitaa logo
تحت توجهات ولیعصر (عج)اللهم عجل لولیک بحق حسین
55 دنبال‌کننده
9هزار عکس
6.3هزار ویدیو
95 فایل
امام حسین 🌹زمانمان روتنها نگذاریم اللهم عجل لولیک الفرج 🙏
مشاهده در ایتا
دانلود
❤️❤️ 🔸علاقه من به مادرم و شاید هم علاقه متقابل مادر به من موجب می شود که من به جای دوسال، سه سال شیر بخورم... 🔸آرام آرام از بغل مادر به چادربسته شده به پشت او منتقل می شوم. بعضی وقت ها از صبح تا ظهر، روی پشت او، داخل چادر بسته شده قرار داشتم و او در تمام این حال، در حال کارکردن بود یا درو می‌کرد یا بافه جمع می‌کرد یا خانه را رفت‌و‌روب می کرد و یا گله را می‌دوشید یا غذا و نان می پخت. و من چه آرامشی در پشت او داشتم! همان‌جا می‌خوابیدم. به نظرم، مادرم هم از حرارت من آرامش داشت. 📚کتاب "از چیزی نمی‌ترسیدم" زندگی‌نامه خودنوشت شهید حاج قاسم سلیمانی صفحه۲۲ 🌸 روز مادر و بر تمام مادران شهدا و مادران عزیز میهن اسلامی مبارک باد.🌸 ‌‌
2.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✨بزرگ‌مَرد فراموش‌ نشدنی 👌جهادی به سبک حاج قاسم! 🎙️حجت الاسلام راجی
♨️سردارِ خانواده دوست.... 🔹از یک طرف دوست داشتم حال نوزادان تازه به دنیا آمده هر چه زودتر خوب شود و از آن طرف، این دو بچه شده بودند نقطه وصل من به سردار؛ و چه مصاحبت شیرینی! حال بچه‌ها خوب شد و از بیمارستان مرخص شدند، اما من توفیق پیدا کردم که یک بار دیگر در مطب، پذیرای سردار باشم. خانواده دوستی حاج قاسم برای من خیلی جالب بود. با مشغله فراوانی که داشتند و مسئولیت‌های مهم و سنگینشان، برای اطمینان از سلامت نوه‌ها چند بار به بیمارستان آمدند و وقتی هم که بچه‌ها از بیمارستان مرخص شدند، همراه دوقلو‌ها به مطب آمدند. 🔹آن روز مطب خیلی شلوغ بود، شلوغ‌تر از همیشه. بعد از ورود سردار به مطب، منشی من را خبردار کرد و از اتاق بیرون آمدم. سلام و احوالپرسی و راهنمایی شان کردم به داخل اتاق؛ ایشان یکی از نوه‌ها را درآغوش گرفته بودند و بفرمای من را قبول نکردند و گفتند: به خانم منشی سپردم اسم ما را در نوبت ویزیت بگذارد. منتظر می‌مانیم تا نوبتمان بشود. من شرمنده شدم و حرفی برای گفتن باقی نماند. سردار مثل بقیه بیماران در مطب نشستند تا نوبتشان شود. دوقلو‌ها را ویزیت کردم و لحظه آخر اجازه خواستم عکس یادگاری با ایشان داشته باشم. 🔹روزیِ من از آخرین دیدار سردار سلیمانی یک انگشتر بود. هدیه‌ای که ایشان به من دادند و گفتند آقای دکتر شغل مقدسی دارید. انگار به زبانم قفلی زده بودند و نمی‌دانستم باید چه بگویم. از همان رو انگشتر را دستم کردم و عهد بستم دین این انگشتر را به صاحبش تا آخر عمر ادا کنم.» ✍دکتر محمد ترکمن، فوق تخصص اطفال
3.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔷مستند آن زمستان .... ❤️دیدار با یزدی 🔶کانال رسمی دکتر سعید عزیزی👇 ‌┏━━ °•🍃🌸🍃•°━━┓ 🆔@drsaeedazizi ┗━━ °•🍃🌸🍃•°━━┛