دلــنامہ|قرآن
دو رفیق
دو شهید....
همه جا معروف شده بودن به باهم بودن
تو جبهه حتی اگه از هم جداشونم میکردن آخرش ناخواسته و تصادفی دوباره برمیگشتن پیشه هم
خبر شهادت علیو که اوردن مادر محمد هم دو دستی تو سرش میزد و میگفت "بچم" اول همه فکر میکردن علی هم مثله بچش میدونه به خاطر همین داره اینجوری گریه میکنه
بهش گفتن مادر تو الان باید قوی باشی تو هنوز زانوهات محکمه تو باید ننه علی رو دل داری بدی
همونجوری که های های اشک میریخت گفت:
زانوهای محکمم کجا بود؟ اگه علی شهید شده مطمئنم محمد منم شهید شده اونا محاله از هم جدا بشن
عهد بستن آخه مادر...
عهد بستن بدونه هم پیشه سیدالشهدا نرن....
مامور سپاهی که خبر اورده بود کنار دیوار مونده بود و به اسمی که روی پاکت بعدی نوشته شده بود خیره مونده بود....
"سید محمد رجبی"
#رفیق
#عهد
@az_del_bego
مثلا شما اگه محجبه هستی، آخرش خودت داری کیفش رو میکنی
✔️ هم #اطاعت از دستور خدا کردی و طبیعتا همه موجودات عالم باهات #رفیق شدن
✔️ نورانی شدی و قدرت روحی پیدا کردی و #حیای شما که مهمترین سرمایه ت هست حفظ شده و هزار تا لذت دیگه که باید بهش فکر کنی تا بهش برسی
⭕️ بنابراین دیگه نباید طلبکار چیزی باشی از خدا...
✅ و موقع دعا که میشه باید سرت رو کج کنی و بگی خدایا من این کارای خوب رو که انجام دادم همش برای خودم بود و خودم کیفش رو کردم
حالا اگه میشه تو هم از فضل و کرم خودت بهم جایزه بده...
وای چقدر نورانی میشه این آدم.....✨✨
@az_del_bego