eitaa logo
مهدی مسائلی، مطالعات و یادداشت‌ها
872 دنبال‌کننده
39 عکس
15 ویدیو
9 فایل
ارتباط با مدیر: @masaeli
مشاهده در ایتا
دانلود
نظر علامه مجلسی درباره تفویض/ تفویض از شرک تا سخن خلاف قرآن و روایات ✍مهدی مسائلی بعد از یادداشتی که درباره ولایت تکوینی داشتم، بعضی در ضمن پاسخ‌گویی، شاید از روی وظیفه، اتهام‌هایی را به بنده روا داشتند. مطالعه نظرات بعضی از علمای شیعه درباره ولایت تکوینی می‌تواند برای اهل‌ انصاف واقعیت اتهام‌ها را مشخص کند. علامه محمدباقر مجلسی در مرآةالعقول شش معنا برای تفویض(واگذاری) امور به امامان برمی‌شمرد. ایشان در بیان معنای اول تفویض که معنای پُرمناقشه آن و مرتبط با ولایت تکوینی است، می‌نویسد: معنای اول، تفویض و واگذاری خَلق و رزق و تربیت و میراندن و زنده کردن است، پس گروهی معتقدند که خداوند متعال امامان را خلق نمود و امور عالم را به آنان واگذار نمود، پس آنها خلق می‌کنند و روزی می‌دهند و زنده می‌کنند و می‌میرانند. این اعتقاد دو صورت می‌تواند داشته باشد: اول؛ اینکه بگویند امامان همه این امور را به قدرت و اراده خویش انجام می‌دهند و فاعل حقیقی خود آنها هستند که چنین اعتقادی کفر صریح است و ادله عقلی و نقلی به محال بودنش دلالت دارند و انسان عاقل در کفر مُعتقد به چنین اندیشه‌ای تردید نمی‌کند. دوم؛ بدین صورت است که خداوند متعال این امور را مقارن با اراده امامان انجام می‌دهد، همانند شَق‌القمر و زنده کردن مردگان و تبدیل عصا به مار و سایر معجزات. پس جمیع این معجزات به قدرت خداوند سبحان همزمان با اراده آنها اتفاق می‌افتد تا صدق ادعای آنها را نشان دهد. در اینجا عقل ایرادی ندارد بر اینکه خدای متعال امامان را خلق کند و به کمال رساند و مصلحت نظام عالم را به ایشان الهام کند، سپس همه چیز را هم‌زمان با اراده و خواست ایشان خَلق نماید. این موضوع اگرچه با حکم عقل در تعارض و ستیز نیست، ولی روایات بسیاری که ما آنها را در کتاب بحارالانوار آورده‌ایم، این نظر و اعتقاد را در غیر صورت معجزات ظاهرا بلکه باصراحت منع می‌کنند. افزون بر این، طرح چنین سخنی، صحبت از آنچه نمی‌دانیم است زیرا چنین امری در روایات معتبری که ما می‌دانیم، وارد نشده است و روایاتی که دلالت بر این موضوع دارند، مثل خطبةالبیان و امثال آن، غیر از کتب غلات و نظایر آنها در جای دیگر یافت نمی‌شوند. همچنان که می‌توان این روایات را بر این معنا حمل نمود که امامان علت غایی برای خلق عالم هستند و خداوند آنها را اطاعت‌شونده آسمان‌ها و زمین‌ها قرار داد و به اذن خداوند متعال حتی جمادات نیز فرمانبردار ایشان هستند و ایشان نیز هنگامی چیزی بخواهند خداوند خواست ایشان را رد نمی‌کند ولی ایشان جز خواست خداوند چیزی نمی‌خواهند. اما روایاتی که درباره نزول ملائک و روح برای هر امری بر ایشان سخن می‌گویند و اینکه از آسمان‌ها مَلکی فرود نمی‌آید مگر اینکه از ایشان آغاز می‌شود، پس برای امامان دخالتی در این امور نیست و آنها در این امور مشورت و همکاری با خداوند ندارند بلکه خلق و امور عالم به دست خداوند متعال است، و این‌ها برای بیان شرافت و تکریم و اظهار رفعت مقام آنهاست. شیخ طبرسی در کتاب احتجاج از علی بن احمد قمی نقل می‌کند: گروهى از شيعيان اختلاف کردند در اینکه خداوند عزوجل خلقت و روزى رساندن را به ائمه(ص) تفویض کرده است، پس گروهی معتقد بودند: اين امرى محال است، و بر خداوند چنین مطلبى روا نیست، زیرا کسی غیرخدا قادر به خلق اجسام نيست، و گروه ديگرى می‌گفتند: بلكه خداوند ائمه را بر اين كار قادر ساخته و كار خلقت و روزى رساندن را بدیشان تفویض فرموده است، و خلاصه میانشان در اين موضوع مخالفت شدیدی رخ داد، تا این‌كه یكی از میانشان گفت: چرا مسأله را به ابوجعفر محمد بن عثمان بازگو نمى‌كنيد و از آن نمى‌پرسيد تا حق را براى شما در آن واضح كند؟ زيرا او طریق به صاحب امر است. بنابر اين همه به ابوجعفر راضى شده و به پيشنهاد او جواب مثبت دادند، پس مطلب را نوشتند و به او رساندند، پس از جهت او توقیعی خارج شد که نسخ‌اش این‌گونه بود: "بتحقيق خدای تعالی همو است كه اجسام را آفريده، و روزی‌ها را پخش كرده، زيرا او نه جسم است و نه در جسمى حلول نموده، هيچ چيزى مانند او نيست و اوست شنواى بصير؛و اما امامان(ع)، از خداوند درخواست آفريدن می‌كنند و خداوند نيز می‌آفريند، و درخواست رزق و روزى می‌كنند پس خداوند روزى می‌رساند، اينها را همه از جهت ايجاب درخواست و بزرگداشت حق ايشان كند." شیخ صدوق در العیون از امام رضا(ع) در معنای سخن امام صادق(ع) که می‌فرماید: "لا جبر ولا تفويض بل امر بين امرين" روایت می‌کند که فرمود: "هركس پندارد كه خداوند كارهاى ما را انجام می‌دهد و سپس بخاطر آنها ما را عذاب می‌كند قائل به جبر شده، و كسى كه پندارد خداوند مسأله‌ی خلق و رزق و روزى دادن به مخلوقات را به امامان(ع) واگذار نموده است؛ قائل به تفويض شده، و قائل به جبر كافر است و قائل به تفويض مشرک..." منبع: مرآةالعقول، ج۳، ص۱۴۳. .... @azadpajooh
⚡️تفاوت سینه‌زنی و سینه‌زدن ✍مهدی مسائلی از سینه زدن در زبان عربی با تعبیر لطم تعبیر می‌کنند، در فرهنگ‌های لغت‌ عرب آمده است که لطمه زدن به معنای زدن بر روی صورت یا بدن با دست باز است. البته یک اشتباه برداشت میان فارسی‌زبانان وجود دارد که فکر می‌کنند لطم زدن به معنای خراش وارد کردن است و اگر در روایتی گفته شده زنان فاطمی لطمه زدند، فکر می‌کنند آنها به صورت‌شان خراش وارد کردند.(البته این روایت از جهت سند و معنا جای نقد و بررسی دارد که در کتاب عار یا شعار به آن پرداخته‌ام) سینه‌زنی یا لطم‌ در روایات برای عزاداری امام حسین(ع) مورد توصیه امامان قرار نگرفته است و از مصادیقی است که مردم طبق توصیه‌‌ی کلی به عزاداری آن را ترویج کرده‌اند. به صورت کلی تنها مصداقی که در روایات برای عزاداری امام‌حسین(ع) مورد تأکید واقع شده است ذکر مصیبت‌های امام حسین(ع) و گریه برای آن حضرت است. اما سینه‌زدن از آغاز ورودش به عزاداری تاکنون تحولات زیادی داشته است. به گونه‌ای که می‌توان زدن بر سینه در عزاداری‌ها را به دو گونه‌ی سینه‌زنی و سینه‌زدن تقسیم کرد. در توضیح این دو اصطلاح باید بگویم: سینه‌زدن، ضربه‌ای است که به خاطر درک مصیبت‌ بر سینه نواخته می‌شود؛ ریتم خاصی ندارد و لازم نیست خیلی هم محکم باشد، زیرا کیفیتش به اندوه و اشک همراه‌آن و معرفت حسینی است. اما سینه‌زنی ضربه‌های ریتمی و آهنگینی است که با صدای مداح تنظیم می‌شود. قسمت‌هایی از سینه‌زنی نیز کار تخصصی است که باید مدتی در هیئت تمرین کرد. کیفیت سینه‌زنی به هماهنگی و ریتم و صدای برخورد دست‌ها به سینه‌ها است. برای همین مداح‌ها بهتر می‌پسندند که سینه‌زن‌ها لخت شوند تا صدای بهتری تولید کنند. البته به گمان بعضی سرخ و کبود شدن سینه‌ها ثواب عزاداری فردی را نیز بیشتر می‌کند. تلاش مداح در سینه‌زنی بر ایجاد هیجان بیشتر برای سینه‌زنان است. در اینجا بعضی مداحان موسیقی و محتوای سینه‌زنی را طوری تنظیم می‌کنند که تفاوتی با کنسرت‌های تند هیجانی ندارد. بحث ما در اینجا حرمت و جواز شرعی سینه‌زدن و سینه‌زنی نیست، خیلی از سینه‌زنی‌های ریتم‌دار اشکال شرعی ندارند و از نگاه فقها مطابق با عزاداری هستند ولی بسیاری نیز تبدیل به حرکات موزونی شده‌اند که آواز و صدای مداح در آن نقش اساسی دارد و افراد برای ایجاد هیجان و نشاط آن را دنبال می‌کنند. در سالیان گذشته بعضی از مداحان تلاش کردند بعضی از ابزارهای موسیقی را به سینه‌زنی بکشانند ولی این موضوع با مقاومت‌هایی روبرو شدند. اما با این حال، سیستم‌های صوتی پیشرفته، همراه با زیر صدای حسین که به سبک‌های مختلف بیان می‌شود، تا حدودی جای خالی استفاده از ابرازهای موسیقی را برای آنها پر کرده است. این نکته را نیز تأکید کنم که بنده با موسیقی عاشورایی مخالفتی ندارم ولی این موسیقی را نباید جای عزاداری نشاند. همان‌گونه سرود قرآنی و تهلیل جای ذکر خدا را نمی‌گیرد. ........ @azadpajooh
⚡️قرآن‌ستیزی غالیان به سبکی جدید/تلاش آکادمیک برای حذف قرآن ✍مهدی مسائلی توحید در قرآن کریم محور بسیاری از آیات است و خداوند افزون بر ابطال اندیشه‌‌های مشرکین و بت‌پرستان، به انکار تفکرات غالیانه‌ی پیروان ادیان الهی می‌پردازد که به جهت غلو از توحید فاصله گرفتند. از این رو قرآن، متنی غلوستیز است که تدبر و تأمل در آن خطوط اصلی دین را مشخص می‌کند و جلوی اندیشه‌های غالیانه را می‌گیرد. اما غالیان در برابر مانع قرآنی دو سیاست را در پیش گرفتند: ۱. با ابزار تأویل اندیشه‌های غالیانه‌ی خود را به قرآن منتسب کرده‌اند و با خارج کردن ظاهر قرآن از عرصه‌ی تفکر و تدبر، نقدهای قرآنی را خُنثی نمودند. ۲. به ترویج تفکر تحریف قرآن پرداختند، به این معنا که قسمت‌های مربوط به اندیشه‌های غالیانه‌ی آنها از قرآن حذف شده است. البته ترویج موضوع تحریف اختصاص به غالیان نداشته است و احتمالا شیعیان متعصب و تندرو نیز آن را راه حلی برای پاسخ به نبود نص بر امامت یا تصریح بر اسم امام در قرآن تلقی می‌کردند. به هر حال، این روش‌ها و تبلیغات از کارآمدیِ غلوستیزیانه‌ی قرآن در میان شیعیان فروکاست و از این‌رو همواره مورد استفاده جریان‌های غالیِ باطن‌گرا بوده است. اما در سال‌های اخیر جریان غالیانه‌ی دانشگاهی و آکادمیک در جهان غرب روش دوم را با سبکی نو دنبال می‌کند که نتایجش بسیار زیان‌بارتر از روش غالیان گذشته است. این جریان با طرح عنوان قرآن‌ِمورخان، قرآن کنونی را غیر اصیل و غیروَحیانی می‌دانند که قسمت‌های زیادی از آن در زمان بعد از پیامبر و بر اساس مصالح و ملاک‌های تفکر حکمرانی خلفای بنی‌امیه تحریر و تدوین شده‌اند. هدایت و نظریه‌پردازی این تفکر توسط محمدعلی امیرمعزی استاد مدرسه مطالعات عالی سُوربُن فرانسه و مسئول تنها کرسی شیعه‌شناسی در جهان غرب است. مجموعه سه جلدی قرآن مورخان به زبان فرانسوی با مدیریت و تلاش وی برای اثبات این اندیشه به نگارش درآمده و منتشر شده است. امیرمعزی که میراث‌دار اندیشه‌های باطن‌گرای شیخی-اسماعیلی هانری کُربَن است در دهه‌های اخیر کوشیده است که نگاه باطنی و غالیانه را به عنوان اصیل و واقعی تشیع جلوه دهد و تشیع معرفتی و عقلانیِ گریزان از مظاهر غلو را دست‌ساخته‌ی بعضی از علمای عصر غیبت بنماید. در بیان و کلام و نظریه‌پردازی امیرمعزی هیچ ارادت و تعهد مذهبی و دینی مگر به اندیشه‌ی غلو وجود ندارد. وی به عنوان نگاه تاریخی در همه‌ی ابعاد دین اسلام و پیامبر و قرآن تردید و تشکیک می‌کند و آنچه از نگاه او اصیل است فقط و فقط تجلی و مظهر خداوند بودن امام علی است و تنها غلو و گزارش‌های مربوط به آن، از ملاک‌های سنجش تاریخی او مُستثنا می‌شوند و در تاریخ اصالت پیدا می‌کنند. به هر حال نقد اندیشه‌ها و تفکرات امیرمعزی باید در مجامع علمی و تخصصی صورت بگیرد اما دغدغه‌ها به نقد سخنان غالیانه‌ و قرآن‌ستیز او بسیار کمرنگ‌تر از هنگامی است که ابهام یا شبهه‌ای در تنزیل مقام امامان اهل‌بیت(ع) بیان می‌شود. نمونه‌اش عکس‌العملی که مراکز علمی مذهبی کشور در برابر کتاب مکتب در فرایند تکامل نوشته سید حسین مدرسی طباطبایی داشتند که خروجی آن همایش‌های نقد و ردیه‌های متعدد بر این کتاب بود. اما تاکنون بررسی و نقد علمی پیرامون اندیشه‌ها و تفکرات محمدعلی امیرمعزی در مراکز علمی مذهبی کشور صورت نگرفته است، این در حالی که خسارت تردیدی که امیرمعزی بر پیامبر(ص) و قرآن روا داشته است قابل مقایسه و با تردیدهای جناب مدرسی نیست. البته شاید قسمتی از عدم موضع‌گیری‌ها به خاطر زبان فرانسوی کتاب قرآن‌مورخان و عدم ترجمه فارسی آن باشد، ولی به میزانی که آثار او در دفاع از غلو ترجمه شده و او درباره قرآن‌مورخان مصاحبه کرده و انديشه‌هایش را تنقیح کرده است، نیز نقد و اهتمامی صورت نگرفته است. ............. @azadpajooh
⚡️کتاب دکتر برانت و دخالت سيا در عزاداری ✍مهدی مسائلی حدود ۱۷ سال پیش هنگامی اولین کتابم را با عنوان "قمه‌زنی سنت یا بدعت" نوشتم در آن گزارشی از برنامه سازمان سیای آمریکا برای انحراف کشاندن عزاداری درج کردم. استنادم به گزارش انتشار کتابی در آمریکا بود که در رسانه‌‌های داخلی و نشریات فارسی‌ آن زمان خبرساز شده بود. در خبرها ترجمه عنوان آن کتاب "نقشه‌ای برای جدایی مکاتب الهی" بیان شده بود و عنوان اصلی‌اش را: "A Plan to Divide and Desolate Theology" بیان کرده بودند. نویسنده این کتاب نیز دکتر مایکل برانت یکی از معاونان سابق سیا و عضو مهم بخش شیعه‌شناسى سازمان سيا معرفی شده بود. در متن اخبار جزئیاتی از محتوای کتاب که در واقع اعترافات مقام عالی‌ رتبه سیا برای ایجاد تفرقه در اسلام و انحراف شیعه بود، بیان شده بود. در همان زمان جناب سید احمد خاتمی نیز در مجلس خبرگان رهبری در ضمن نطق خویش گزارشی از این کتاب بیان کرد که بازتاب زیادی در نشریات داخلی داشت و صحبت‌های ایشان تبدیل به یک کتابچه نیز شد. به هرحال، بنده با توجه به ذکر نام اسم لاتین کتاب و نویسنده در خبرها و گزارش پرحرارت بعضی از خبرگزاری‌های رسمی تحقیقی دراین‌باره نکردم و این مطلب را در کتاب "قمه‌زنی سنت یا بدعت" منتشر کردم. سال‌ها بعد به بازنگری در این کتاب و نگارش یک اثر تحقیقی و جامع در نقد قمه‌زنی پرداختم که عنوان آن را "عار یا شعار؛ قمه‌زنی در ترازوی عقل و شرع" گذاشتم. در این تحقیق به دنبال نسخه اصلی یا حداقل اطلاعات کتابخانه‌ای کتاب منتشر شده در آمریکا گشتم ولی هرگز اثری از آن نیافتم. سعی کردم نام لاتین را به صورت‌های مختلف جستجو کنم ولی نام این کتاب تنها در اخبار فارسی بیان شده بود و معدود متن‌های انگلیسی نیز در واقع برگردان و ترجمه‌ای از گزارش‌های فارسی بود. از دکتر مایکل برانت که پست حساسی در سازمان سيا داشت، نیز خبری نبود و در هیچ خبر و گزارش دیگری حضور نداشت. گویا او فقط برای همین خبر خلق شده بود و سابقه‌‌ی سیاسی‌ وی نیز همچون نویسنده کتاب مسترهمفر فرضی بود. خاطرم هست آن زمان به نکاتی درباره منشأ جعل یا انتشار اولیه خبر این کتاب نیز دست پیدا کردم که الآن جزئیاتش در ذهنم نیست. البته بنده تحقیق جدیدی دراین‌باره نداشتم و دوستان اگر به استنادی درباره غیرجعلی بودن آن و اشتباه من دست یافتند، بنده را بهره‌مند کنند. به هر حال، داستان این کتاب نیز مانند بعضی از داستان‌های مشابه مثل حضور فوکویاما در کنفرانس اورشلیم و نظریه‌پردازی‌اش درباره شیعه، مستند و زیربنای بسیاری از تحلیل‌ها شده است و حتی مقالات و کتاب‌های متعدد دانشگاهی با استناد به آن به نگارش درآمده‌اند، درحالی‌که اگر شخص قدری به محتوای این گزارش‌ها توجه کند، صراحت‌گویی و انتشار اخبار محرمانه در آنها بسیار مشکوک و غیرعقلائی است. همین موضوع در تحلیل روایات سیاسی اسلامی نیز وجود دارد که نمونه‌ای از آن را در یادداشتی درباره نقد نامه خلیفه دوم به معاویه بیان کردم‌. ........... @azadpajooh
6.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
این قسمت از سخنرانی آیت الله وحید خراسانی در سال‌های اخیر مستمسک ترویج قمه‌زنی و آسیب زدن به بدن در عزاداری‌ها شده است. در این کلام آیت الله وحید خراسانی به نفی افراط از عزاداری می‌پردازد و آنچه مردم انجام می‌دهند تفریط می‌داند. ایشان برای اثبات سخن خویش به فتوای میرزای نائینی استناد می‌کند. ولی عجیب آن است که مرحوم میرزا در فتوایش مراتبی از جراحت سر را افراط معرفی می‌کند و از آن نهی می‌کند. ترجمه قسمتی از فتوای میرزا چنین است: "...اقوی جواز آن است در صورتی که از ضررش محفوظ باشند، بدین صورت که تنها خون از پیشانی بیرون بیاید و صدمه‌ای به استخوان آن وارد نشود و همچنین به صورت عادی خونی که از بدن خارج می‌شود، آن‌قدر نباشد که به بدن ضرر بزند و اموری مانند اینها..." در تحلیل زمانی فتوای مرحوم میرزای نائینی نیز باید به این نکته توجه داشت که این فتوا کمتر از دو سال بعد از تسلط کامل آل‌سعود و وهابیت بر حجاز و تخریب مراقد بقیع صادر گشته است، و غالب مراجع نجف -غیر از مرحوم سید ابوالحسن اصفهانی- هیچ‌گونه حرکت اصلاحی در میان شیعه و چنددستگی آنها را در آن شرایط به صلاح نمی‌دانسته‌اند. چنانچه شیخ محمد حسین کاشف‌الغطاء که قبلا فتوا به تحریم قمه‌زنی داشت و حتی در اواخر عمر آن را دوباره تأیید نمود، در آن شرایط فتوی به جواز می‌دهد و در توضیح سخن خود می‌آورد: " ...حمله و تهاجم دشمنان از هر ناحیه و مکانی ما را کفایت می‌کند و نباید به اختلاف میان یکدیگر مشغول‌ شویم. امروز بر ما واجب است که حادثه مدينه و تخریب قبور ائمه بقیع(ع) دغدغه و نگرانی ما باشد که از هر اختلافی باز می‌دارد..." ...... @azadpajooh
⚡️ترجمه پرسش و پاسخی از آیت الله سیستانی درباره ولایت تکوینی و غلو ◀️پرسش: آیا اعتقاد به اینکه امام علی علیه‌السلام یا حسین علیه‌السلام خالق جهان‌ها یا آفریدگار آسمان‌ها هستند و ایشان خلق را زنده می‌کنند و می‌میرانند، از  نوع غلو منهی عنه است که در روایات شریفه ثابت شده است؟ سایه شما بر سر اسلام و مسلمین مستدام. ✅پاسخ بله این از غلوی است که ائمه اهل‌بیت(ع) از آن برائت جستند و از این نوع نیست استناد خلق یا زنده‌کردن به ایشان در موارد خاصه‌[معجزات] به اذن الله تعالی، نظیر آنچه در قرآن کریم نسبت به بعضی از انبیاء الهی(علی نبینا و آله و علیه السلام) بیان شده است. ۸ صفر ۱۴۴۵ ه دفتر سید علی سیستانی در نجف اشرف ........... رک یادداشت بنده: امام جایگزین خدا و  نظر علامه مجلسی درباره تفویض ............ @azadpajooh
⚡️اربعین در حاشیه پیاده‌روی ✍مهدی مسائلی در اربعین حادثه تاریخی قطعی یا معتبری اتفاق نیفتاده است. بازگشت اهل‌بیت(ع) به کربلا در اربعین با جمع‌بندی رویدادها بعد از عاشورا و مسیر و رفت و آمد کاروان اسرای اهل‌بیت(ع) به شام هم‌خوانی نداشته و پشتوانه نقلی محکمی نیز ندارد. درباره زیارت اربعین نیز روایات فراوانی نقل نشده است و چند روایتی که در این باره در بعضی از کتاب‌ها آمده‌اند، به صورت مرسل و فاقد سند هستند. اما هرچه هست گرامی‌داشت روز اربعین در بین شیعه از اهمیت خاصی برخوردار است و شیعیان در این روز به عنوان تجدید خاطره شهادت امام حسین علیه‌السلام، به زیارت امام توجه خاصی دارند. اما اربعین و زیارت امام در این روز در سال‌های اخیر در حاشیه پیاده‌روی آن قرار گرفته است. آنچه در تبلیغات رسانه‌ای مردم به آن تشویق می‌شوند و چیزی که بسیاری از مردم عملا انجام می‌دهند، پیاده‌روی اربعین است نه زیارت اربعین‌. پیاده‌روی هم‌اکنون اهمیتی بیشتر از خود زیارت اربعین پیدا کرده است و پیاده‌روی برای خیلی از زائران بدون درک زیارت اربعین محقق می‌شود. حقیقت این‌که کربلا و نجف جغرافیایی محدود و امکاناتی محدودتر دارند و گرد آمدن جمعیت میلیونی در یکی دو روز در آن مشکلات اقامتی و امنیتی و... بسیاری را برای زوار فراهم می‌کند. همین موضوع موجب شده در سال‌های اخیر بیشتر جمعیت زوار ایرانی بیش از ۱۰ روز قبل از اربعین پیاده‌روی خود را آغاز و چندین روز قبل از اربعین پیک بازگشت به ایران شروع شود. در واقع تأکید بر افزایش جمعیت در این راهپیمایی، تعداد روزهای اربعین را نیز هر روز توسعه می‌دهد. این موضوع از جنبه‌های مختلفی می‌تواند مورد تحلیل و نقد قرار گیرد. از جهتی به نظر می‌سد ابعاد روزهای اربعین از سوگواری دهه اول محرم نیز فراتر رفته است که قسمت زیادی از منطقةالفراغ‌های مذهبی(یعنی روزها آزاد بدون برنامه‌ی مذهبی) مردم را تصرف می‌کند. مردم پايبند به تلویزیون‌ ‌رسمی کشور، مقید به کنداکتور پخش راهپیمایی اربعین هستند و انتخاب‌های آنها محدودتر از قبل شده است. از طرفی ارزش و جایگاه مذهبی راهپیمایی را نیز به گونه‌ای قرار داده‌ایم که افراد برای عدم درک زیارت اربعین حسرت نمی‌خورند بلکه جاماندن از راهپیمایی آن را یک سلب توفیق معنوی برای خویش قلمداد کنند، و یک برنامه نانوشته بر گردن قشر مقید مذهبی گذاشته‌ایم. بر اساس این نگاه، بعضی از متولیان دینی و فرهنگی برای جبران این حسرت مذهبی، در روز اربعین برنامه‌هایی را‌ برای پیاده‌روی مردم به سمت امام‌زاده‌های کشور تدارک می‌بینند. ولی باید دانست که اگر رسیدن به کربلا و زیارت امام در روز اربعین برای کسی وجود نداشته باشد، دیگر پیاده‌روی معنا و مفهومی ندارد و یک ارزش و مناسک مذهبی نیز به حساب نمی‌آید. افزون براین، اصالت یافتن پیاده‌روی موجب می‌شود به سایر مناسبت‌های مذهبی نیز گسترش یابد، مشابه موضوعی که در گسترش سوگواری از ایام محرم به سایر ایام سال شاهد هستیم. ........... @azadpajooh
🔹درنگی در اقدامات وهابی‌مآبانه‌ی من قائم مقام یکی از پژوهشکده‌های معروف قم در یادداشتی با عنوان "مواجهه وهابی‌مآبانه با راه‌پیمایی اربعین" به نقد یادداشت بنده(اربعین در حاشیه پیاده‌روی)پرداخته است. من معمولا به مطالبی که عناوین اتهامی این‌گونه(وهابی‌مآبانه) داشته باشد، پاسخ نمی‌دهم ولی از آنجا که بعضی ابهام‌های سخن ایشان ممکن است در ذهن خوانندگان نیز وجود داشته باشد، توضیحی کوتاه می‌دهم. وی در قسمتی از این یادداشت می‌گوید: "حرکت، سکون، آرامش، غضب، عمل، فکر و همه‌چیز حیات یک شیعه در نسبت با امام ع تعریف می‌شود و اگر این را مبنا قرار دهیم باید بپذیریم فرض منطقه‌الفراغی که نسبت شیعه را با امامش را قطع لحاظ می‌کند یک خطای شدید هویتی است. شیعه اگر نسبتش با امامش شدید شود شیعه مطلوب‌تری است و اگر نسبت‌گیری‌اش با امامش به لحظات و اماکن خاص محدود شود درواقع باید گفت در هویت شیعی، کمیتش لنگ است. درواقع منطقه‌الفراغ تخم لقی است که اینجا به مبارزه اصل هویت شیعی آمده است؛ هر چیزی را اگر بتوان وارد منطقه‌الفراغ کرد، توحید و ولایت شیعه را نمی‌توان وارد منطقه‌الفراغ کرد و مگر اصول دین و اصول مذهب را می‌توان با نگاه عمل‌گرایانه آن هم از جنس منطقه‌الفراغی توضیح داد؟!" من در یادداشتم به توضیح مقصود از منطقه‌الفراغ با توجه به مورد اربعین پرداختم و وجه اتهامی و جنبه نقضی که جناب قائم مقام به آن می‌پردازد، جای تعجب بسیار دارد. در یادداشت گفتم منطقه‌الفراغ در اصطلاحی که من از آن بحث می‌کنم، یعنی روزهای آزاد بدون برنامه‌ی مذهبی. با توجه به اینکه غالب مناسک شیعه با مفهوم سوگواری هویت پیدا می‌کنند، منطقه‌الفراغ یعنی روزهایی که مردم می‌توانند در آن جشن عقد و عروسی بگیرند، جشن تولد بگیرند، آهنگی شاد گوش دهند، برنامه طنز از تلویزیون ببینند (مختار نبینند) و خلاصه مقید به عزا نباشند. پس منطقةالفراغ به معنای قطع ارتباط با خدا و ائمه(ع) نیست. زیرا نه در اربعین، بلکه در کل سال هر کسی می‌تواند با پای پیاده به زیارت امام حسین(ع) برود، یقینا ثواب زیادی هم دارد. اما وقتی ایامی را به پیاده‌روی اربعین اختصاص دهیم، جنبه فردی ندارد، ابعاد اجتماعی و همگانی دارد، اقتضائات آن زندگی همه مردم را تحت تأثیر قرار می‌دهد. البته سیطره عزا در تمام ماه محرم و صفر هم‌اکنون اتفاق افتاده است و اجازه برنامه‌هایی چون عقد و عروسی را حداقل برای خانواده‌های مذهبی به وجود نمی‌آورد، اما در سال‌های اخیر با گسترش برنامه‌‌هایی مثل پیاده‌روی اربعین پروتکل‌های سوگواری در ماه صفر شدت و گسترش بیشتری پیدا کرده است و تقریبا کل ماه صفر را در بر گرفته است. در ادامه جناب قائم مقام پژوهشکده بنده را به نگرش اخباری و حدیثی و دوری از رویکرد عقلی متهم کرده و به تشبیه این نگاه به وهابیت می‌پرازد، چون بنده از سند روایات اربعین سخن گفته‌ام و با وجود مناقشه در آن، از نگاه استقلالی به پیاده‌روی، با توجه مقدمه‌ بودنش برای زیارت اربعین، سخن گفته‌ام. از این جهت دچار تناقض‌گویی نیز شده‌ام. اولا پرداختن به روایات اربعین بدان جهت بود که بگویم اربعین از مناسک قطعی مذهب نیست، چه برسد به پیاده‌روی‌اش که آن را یک وظیفه مذهبی برای عموم شیعیان تبلیغ می‌کنیم و از کسانی در این جمع حضور پیدا نکرده‌اند، به عنوان جاماندگان یاد می‌کنیم. ثانیاً ایشان توجه به این‌نکته ندارد که مقام مناسک و عبادات اصولا مقام حکومت و سلطه نقل است، اگر بخواهیم عقل‌گرایی را در این حیطه حاکم کنیم، تمام عبادات و مناسک دینی دست‌خوش تغییر خواهند شد. البته در دین عموماتی و کلیاتی هست که افراد می‌توانند آزادی عبادی و تنوع برنامه در این زمینه داشته باشند. اما مناسک‌نویسی عمومی براساس استحسانات موضوع دیگری است که ایشان آن را به اقدامات وهابی‌مآبانه ربط داده‌اند. شما می‌توانی به صورت فردی هر وقت که دوست‌داری برنامه پیاده‌روی و زیارت و... برای امام حسین(ع) و حتی امام‌زادگان داشته باشی، ولی وقتی این را مناسک عمومی مذهبی می‌کنی و سپس با استفاده از گزاره‌های نقلی آن را در چهارچوب مأثورات دینی می‌گنجانی، به ناقدت نباید بگویی وهابی! ......... @azadpajooh
⚡️طرح عنوان شهادت پیامبر(ص) با هدف گسترش تقابل مذهبی ✍مهدی مسائلی در سال‌های اخیر افرادی تلاش می‌کنند تا هرمناسبت اسلامی را به سمت تقابل مذهبی سوق دهند. با این رویکرد چندسالی است عده‌ای موضوع مسموم و شهید شدن پیامبر اکرم(ص) به دست بعضی از زنان‌شان را مطرح کرده و مطالبی را دراین باره منتشر می‌کنند. در ادامه نقدی بر این مطالب خواهیم داشت: ۱. مهمترین دلیلی که برای این موضوع ارائه می شود استدلال به روایتی از کتاب تفسیر عیاشی است بدین مضمون  که عایشه و حفصه به پیامبر(ص) سم خورانده و آن دوعامل شهادت پیامبر(ص) بودند (تفسير العياشي، ج‏۱، ص۲۰۰.) اما این روایت مرسل و بدون سند بوده و روایتی ضعیف و نامعتبر به شمار می‌آید. منبع آن نیز منحصر به تفسیر عیاشی است و اگر می‌بینیم عده‌ای برای استناد به آن کتاب‌های متعددی را نام می‌برند، بیشتر برای جوسازی و فریب دادن مخاطبان است زیرا همه این کتاب‌ها، روایت فوق را از تفسیر عیاشی نقل‌ می‌کنند. ادعای این روایت آن‌قدر بزرگ و مهم است که اگر صحت داشت، باید روایات معتبری از ائمه(ع) دراین‌باره به دست ما می‌رسید. چنین نظری در میان علما و اندیشمندان شیعه نیز وجود نداشته است. ۲. معمولا همراه با نقل روایت بالا، استنادات تحریف و تقطیع شده دیگری نیز درباره طرح شهادت پیامبر(ص) آورده می‌شود. بدین صورت که ادعا می‌شود که بسیاری از علمای شیعه و سنی معتقد به شهادت پیامبر(ص) هستند و سپس این اعتقاد به شهادت را در کنار ادعای مسمومیت ایشان توسط زنان قرار می‌دهند و این‌گونه نتیجه می‌گیرند که حتی علمای اهل‌سنت نیز معتقدند زنان پیامبر(ص) عامل شهادت ایشان بودند؛ در حالی که مقصود همه‌ی این منابع از تعبیر شهادت پیامبر(ص)، مسمومیت ایشان به دست زن یهودیه در خیبر است و همه آنها در کتاب‌هایشان به این مطلب تصریح می‌کنند. ۳. داستان مسمومیت رسول خدا(ص) به دست زن یهودیه نه تنها در منابع اهل‌سنت، بلکه در روایات شیعه نیز آمده است.(بصائرالدرجات، ج‏۱، ص۵۰۴) اما متأسفانه این روایات نیز تقطیع شده و برای اثبات ادعای بالا به کار گرفته می‌شود. در قسمتی از یکی از این روایات آمده است: «مَا مِنْ نَبِيٍّ وَ لَا وَصِيٍّ إِلَّا شَهِيدٌ؛ هیچ پیامبر و جانشینش نیست مگر این‌که شهید می‌شود» این افراد در حالی برای اثبات شهادت پیامبر(ص) توسط همسرانش از این جمله استفاده می‌کنند که در متن کامل این روایت علت شهادت پیامبر(ص) مسمومیت به دست زنی یهودی ذکر می‌شود. ۴. عده‌ای با گزیده‌برداری از داستان «لُدود»(یعنی داستان دارو دادن به پیامبر)، آن را به مسموم کردن پیامبر(ص) ارتباط داده‌اند. اما این داستان موهن را شیعه قبول ندارد و بسیاری از علمای شیعه دلیل جعل آن را توجیه نسبت هذیان به رسول‌خدا(ص) دانسته‌اند. در این داستان آمده که هنگامی که داروی تلخی را به پیامبر(ص)  خوراندند، ایشان ناراحت شده و فرمودند: «بايد به مجازات اين عمل، در برابر چشمانم، به دهان تمام کسانی که در مجلس حضور دارند، به جز عباس، از آن دارو ريخته شود». سرانجام طبق سوگند و دستور پيامبر(ص)، دارو به دهان يکايک حضار، به جز عباس، ريخته شد! استثنای عباس موجب شده تا بعضی از علما فضیلت‌تراشی برای عباس در نزد خلفای عباسی را از انگیزه‌های‌‌ احتمالی جعل این روایت بدانند. ابن ابی الحدید از استادش نقیب نقل کرده است: «در آن روزها و ساعت‌هاي آخر پيامبر، مسلماً نه‌ تنها علي و فاطمه، بلکه حسن و حسين نيز در کنار بستر پيامبر حاضر بودند و آيا مي‌توان احتمال داد که از آن دارو به دهان آنان نيز ريخته باشند؟! نه؛ به خدا سوگند چنين چيزي نبوده است». او داستان لدود از اصل دروغ و ساختگی می‌داند که آن را تنها يک نفر براى تقرّب به بعضى از مقامات ساخته و پرداخته است».(شرح نهج البلاغة، ج‏۱۳، ص۳۲.) ۵. در برابر این ادعا که عایشه و حفصه با همدستی یکدیگر پیامبر(ص) را مسموم و شهید کردند، باید گفت: آیا امام علی(ع) از این واقعه خبر داشت یا نداشت؟!  امکان ندارد که شما بدانید و امام(ع) نداند. اگر ایشان آگاه بود، چرا بعد از خلافت‌شان، آن دو را مجازات نکردند؟! ترور پیامبر(ص) گناه بزرگی است که به سادگی نمی‌توان از آن گذشت. اگر کسی بگوید در آن هنگام، شرایط جامعه برای مجازات آن دو فراهم نبود، می‌گوییم: پس از جنگ جمل و شکستِ اصحاب جمل، بهترین فرصت برای مجازات عایشه بود و اگر امام علی(ع) او را مجازات می‌کرد، کمتر کسی به آن حضرت خرده می‌گرفت، ولی ایشان عایشه را بخشیدند و علت آن را پاسداشتِ حرمتِ همسری وی با پیامبر(ص) دانستند:«...وَ لَهَا بَعْدُ حُرْمَتُهَا الْأُولَى وَ الْحِسَابُ عَلَى اللَّهِ تَعَالَى؛ حرمت اوليه او باقى است، و حسابش با خداوند است.» آیا برای کسی در قتل همسرش نقش اصلی داشته حرمتی باقی می‌ماند که امام به آن استدلال می‌کنند؟! .......... @azadpajooh
مهدی مسائلی، مطالعات و یادداشت‌ها
⚡️طرح عنوان شهادت پیامبر(ص) با هدف گسترش تقابل مذهبی ✍مهدی مسائلی در سال‌های اخیر افرادی تلاش می‌ک
تحریف نظرات علما و تاریخ‌نویسان درباره یادداشت شهادت پیامبر(ص) نظرات یا سوال‌هایی بیان شد که چند نکته‌ای را درباره آنها عرض می‌کنم: ۱. کسانی که خواهان اثبات شهادت پیامبر(ص) به دلیل سم خوراندن همسران‌ ایشان هستند، می‌کوشند در متن و اصالت مسموم شدن پیامبر(ص) به وسیله زنِ یهودی در واقعه‌ی خیبر تشکیک کنند تا عنوان مسمومیت پیامبر در کلام تاریخ نویسان و علمای شیعه و سنی را به نحوه‌ی مسمومیتی که خودشان می‌پسندند، بازگشت دهند. ولی وقتی موضوع سم‌خوردن در واقعه خیبر منتفی شد، کلاً موضوع مسمومیت پیامبر نفی می‌شود، نه اینکه این عنوان به نفع آنها باقی بماند. ۲. اینکه گاهی بعضی از علمای اهل‌سنت و شیعه با قطعیت از مسمومیت پیامبر(ص) بدون اشاره به حادثه آن سخن گفته‌اند، به خاطر روایات متعددی است که درباره مسمومیت پیامبر در خیبر از طریق شیعه و سنی نقل شده است و رویکرد اخباری بعضی از علما موجب می‌شود تردیدی در دلالت آن نداشته باشند. بر این اساس شیخ صدوق در کتاب الاعتقادات، اعتقاد شیعه را چنین تقریر می‌کند: "و اعتقاد ما در باره پیامبر آن است كه ایشان در جنگ خيبر مسموم شدند و پيوسته همان [اثر] آن خوراک به ایشان بازگشت می‌کرد تا آنكه رگ قلبش را بريد و به همان سبب ارتحال فرمود."(الاعتقادات، ص ۹۷) از این گذشته کسانی که کلی‌گوییِ سخنان علمای اهل‌سنت درباره مسمومیت پیامبر را به مسمومیت ایشان توسط همسران بازگشت می‌دهند، انصاف و اخلاق علمی را در نظر نمی‌گیرد، چون در این‌باره هیچ گزارش تاریخی از اهل‌سنت بیان نشده است و بدیهی است که عالم سنی هیچگاه برخلاف نگرش مذهبی خود، بدون استناد محکم تاریخی با قاطعیت از مسمومیت پیامبر به دست زنان پیامبر سخن نمی‌گوید وگرنه اسم او را نمی‌توان عالم سنی گذاشت. ۳. تعدد روایات و گزارش‌های تاریخی درباره مسمومیت پیامبر در خیبر ما را به این آگاهی می‌رساند که اصل چنین توطئه‌ای روی داده است، ولی درباره جزئیات آن نمی‌توان با قاطعیت سخن گفت. همچنین نمی‌توان با قاطعیت آن مسمومیت را علت رحلت پیامبر(ص) در چند سال بعد معرفی کرد. البته استبعاد و تردیدی که بعضی در باقی ماندن اثر آن سم در بدن پیامبر‌(ص) پس از چند سال بیان می‌کنند، نیز پذیرفته نیست؛ چون ممکن است خود سم در بدن ایشان باقی نمانده باشد، ولی آسیبی که آن سم به کلیه یا کبد یا قلب ایشان زده بود، همچنان اثرش بعد از مدتی ظهور پیدا می‌کرد. این موضوع از روایات نیز قابل برداشت است، چنانچه در روایات آمده که پیامبر هنگام وفات می‌فرمود: "لقمه‌ای که در خیبر خوردم رگ‌های مرا بریده است" بحارالانوار، ج ۱۷، ص ۴۰۵) ۴. درباره موضوع دارو خوراندن پیامبر به نحو اجمال در یادداشت توضیح دادم. نکاتی دیگر اینکه: اولاً؛ این دارو خوراندن در اوج بیماری پیامبر بوده است(هنگامی که تب شدیدی داشتند و بیهوش می‌شدند) پس دارو موجب وخیم شدن حال پیامبر نشد. ثانیاً؛ در روایات متعددی اسماء بنت عمیس طراح و مجری آن معرفی شده است. ثالثاً؛ در آن هنگام علاوه بر زنان پیامبر(ص)، حضرت فاطمه زهرا(س) و حضرت علی (ع) و سایر بنی هاشم گرد پیامبر حاضر بودند، نمی‌توان پذیرفت آنها قبل و بعد از این کار(جنایت و ترور) اعتراض نکرده باشند یا این‌که معترض بودند ولی هیچ‌گزارشی از موافق و مخالف در تاریخ و روایت ثبت نشده باشد. ۵. در یادداشت استدلال بنده به این موضوع بود که اگر عایشه در مسمومیت پیامبر نقش داشت چرا امام علی(ع) بعد از جنگ جمل او را مجازات نکردند و فرمودند: «...وَ لَهَا بَعْدُ حُرْمَتُهَا الْأُولَى وَ الْحِسَابُ عَلَى اللَّهِ تَعَالَى؛ حرمت اوليه او باقى است، و حسابش با خداوند است.» بعضی پاسخ دادند که امام علی، باید عایشه را به خاطر فتنه جمل مجازات می‌کردند، پس وقتی به خاطر آن عمل مجازات نکردند، در واقعه قتل پیامبر(ص) نیز صلاح دیدند او را مجازات نکنند. در پاسخ باید بگویم: امام به عنوان حاکم و خلیفه اسلامی این اختیار را داشتند که افرادی را که به جنگ با خلیفه برخواسته‌اند، مورد عفو قرار دهند، ولی آیا مجازات قتل و ترور پیامبر(ص) به اختیار خلیفه و امام بود، اگر چنین چیزی را معتقد باشیم شأن و منزلت پیامبر را بسیار پایین آورده‌ایم. اما اینکه ائمه(ع) از سایر قاتلان خویش انتقام نگرفتند ارتباطی به بحث ما ندارد چون در این مورد امام علی هم قدرت و امکان بر مجازات داشتند و هم دلیلی مضاعف برای مجازات. از این‌گذشته، آقایان به جمله امام علی(ع) توجه نمی‌کنند که بخشیدن عایشه را به رابطه همسری وی با پیامبر(ع) معلل می‌کند، و مجددا می‌گوییم: آیا برای کسی در قتل همسرش نقش اصلی داشته حرمتی باقی می‌ماند که امام به آن استدلال می‌کنند؟! ......... @azadpajooh
⚡️نقدی بر ترویج ایام مُحسنیه ✍مهدی مسائلی در سال‌های اخیر همزمان با پایان ماه صفر و شروع ماه ربیع‌الاول، مناسبتی دیگر به عزاداری‌ها افزوده شده است و بعضی تحت عنوان ایام محسنیه عزاداری‌ها را تا هشتم ربیع‌الاول استمرار می‌بخشند. در نقد این عزاداری دو موضوع مطرح است: یکی، تطبیق نداشتن این عزاداری با مناسبت‌های تاریخی است، و دوم، نادرستی عزاداری برای هر اتفاق تلخ و مصیبت تاریخی. این موضوعات را در ضمن چند نکته مرور می‌کنیم: ۱. اتفاقات مربوط به بیعت گرفتن از امام علی(ع) از رحلت پیامبر(ص) فاصله داشته است. حضرت فاطمه زهرا(س) بعد از رحلت پیامبر(ص) مشغول عزاداری برای ایشان بودند و طبق روایات معتبر در اين ایام هر هفته در روزهای دوشنبه و پنج شنبه به زیارت قبور شهدای احد می‌رفتند. (کافی، ج۴،ص۵۶۱ و کفایه الاثر، ص۱۹۸،)با توجه به فاصله مدینه تا احد ایشان در این ایام باید از سلامتی جسمانی برخوردار می‌بودند. از این گذشته طبق روایات شروع بیماری آن حضرت نیز تقریبا ۵۰ روز بعد از رحلت پیامبر(ص) بوده است که این موضوع نشانگر آن است که قبل از آن اتفاقی برای ایشان نیافتاده بود. (بحارالانوار، ج۴۳، ص۲۰۱.) اگر درنگی در خطبه خواندن فدکیه حضرت و حضورشان در مسجد نیز داشته باشیم، آن حضرت باید از سلامتی جسمانی برخوردار می‌بودند. اگر سایر تحولات اعتراضی آن حضرت و امام علی(ع) را نیز مرور کنیم، به مؤیدات بیشتری در این زمینه دست می‌یابیم. ۲. درباره عزاداری، منطقی در جامعه امروزی شیعه حکم‌فرما شده که می‌گوید: الف. برای فراموش نکردن هر اتفاق ناگواری باید برای آن عزاداری کنیم. ب. برای تعظیم و بزرگداشت افراد باید در سال‌روز درگذشت یا شهادت آنها عزاداری کنیم. این دو گزینه در واقع برداشتی از عزاداری شهادت امام حسین(ع) و تسری آن به سایر افراد و رویدادهاست. این درحالی است که از نگاه دین استمرار و دنباله‌دار بودن عزاداری کارکردی منفی دارد و عزاداری امام حسین(ع) نیز در منظومه تعالیم دینی یک استثناء به شمار می‌آید که در بعضی از روایات به آن تصریح شده است. (رک: شیخ طوسی، الأمالی، ص ۱۶۲ و ابن قولویه قمی، کامل الزیارات، ص۱۰۰.) اما حاکم شدن منطق بالا موجب شده به جای این که «عزاداری نکردن» تخصیص بخورد، «عزاداری کردن» بدون هرگونه تخصیص و قیدی اطلاق پیدا کند و به مناسک اصلی جامعه شیعه تبدیل شود و حتی به خاطر تردیدها و اختلاف‌های تاریخی درباره روز شهادت اهل‌بیت(ع)، عزاداری‌های متعدد برای شهادت یک امام برپا شود. سوگواری حوالی روزهای شهادت نیز گسترش پیدا می‌کند و از یک روز به سه روز، سپس یک هفته و یک دهه تسری می‌یابد.  عمومیت دادن به استفاده تبلیغی از عزاداری برای ترویج مذهب، موجب شده که علما درباره افراط‌گری در کمیت و کیفیت محافظه‌کاری کنند و انکاری بر رویه‌های موهنِ عزاداری و سوگواری‌های مردم عادی نداشته باشند تا شاید ترکش‌های آن به جان عزاداری‌‌های رسمی نیافتد. گذشته از این، گسترش عزاداری بدین صورت جنجال‌های اجتماعی و مذهبی را دامن می‌زند و حتی زمینه هتک حرمت مذهب را نیز فراهم می‌کند؛ زیرا خواه یا ناخواه،‌ مناسبت‌های عزاداری به یک مناسبت اجتماعی تبدیل می‌شوند که برای پاسداشت آنها باید همه‌ی مردم حرمت آنها را نگه دارند و از شادی یا رفتارهایی که با شئون سوگواری این روزها مخالفت دارد، پرهیز کنند. اما بسیاری از مردم ظرفیت و تحمل این حجم از عزاداری‌ها را ندارند و این موضوع موجب می‌شود تا آنها خود را رویاروی عرفیات مذهبی تازه ایجاد شده ببینند و ناتوان از انکار این عرفیات بی‌اساس، تقابل با مناسک مذهبی برای آنها به وجود آید. حکایت عزاداری ایام محسنیه نیز بر همین منوال است، مناسبتی که حتی گزارش‌های تاریخی برای به وجود آمدنش در ابتدای ربیع‌الاول همراهی نمی‌کنند، ولی چون عده‌ای عزاداری و برافروختن احساسات را بهترین روش تبلیغ مذهبی می‌بینند، تلاش می‌کنند در ادامه دو ماه عزاداری محرم و صفر آن را نیز به مناسبت‌های مذهبی اضافه کنند. ۳. ممکن است افرادی ترویج ایام محسنیه را در راستای بیان حقایق تاریخی و اعتقادات تاریخی مذهب شیعه توجیه کنند. ولی فراموش نکنیم که روضه‌ها و مصیبت‌ها و رویدادهای تاريخی که بناست در این ایام خوانده شود، دقیقا در ایام فاطمیه خوانده می‌شود. آیا با وجود ایام فاطمیه مصلحتی برای ترویج چنین ایامی به صورت خاص وجود دارد؟ ............ ⚡️کانال یادداشت‌های مهدی مسائلی: @azadpajooh
نُهم‌ربیع مناسبتی از میراث غالیان(بخش اول) ✍مهدی مسائلی روز نهم‌ربیع‌الاوّل نزد بعضی از شیعیان به روز کشته شدن خلیفهٔ دوم شهرت یافته است. دراین‌باره داستان‌ها و افسانه‌های بسیاری نیز میان آن‌ها رواج یافته که بیشتر آن‌ها را می‌توان ساخته‌ و پرداختهٔ فرهنگ عوام دانست. اما با رجوع به کتاب‌های تاریخی به این مطلب می‌رسیم که تمامی آن‌ها به اتفاق اواخر ماه ذی‌الحجه را به‌عنوان ایام کشته‌شدن خلیفه دوم معرفی نموده‌اند و حتی یک کتاب را نمی‌توان یافت که ماه دیگری را برای این واقعه ثبت کرده باشد. افزون بر این بسیاری از بزرگان و علمای شیعه نیز هنگام بحث از قتل خلیفهٔ دوم، تاریخ آن را در ماه ذی‌الحجه دانسته‌اند و حتی بعضی با صراحت قتل او در روز نهم‌ربیع‌ نادرست دانسته‌اند. شیخ مفید، (درگذشت: ۴۱۳ق)، ابن ادریس حلی (د: ۵۹۸ق)، سید بن طاووس (د: ۶۶۴ق) علامهٔ حلی (د: ۷۲۶ق) شیخ ابراهیم بن علی کفعمی (د: ۹۰۵ق) تعدادی از این علما هستند. (برای مطالعه بیشتر مراجعه شود به: مهدی مسائلی، نهم‌ربیع جهالت‌ها خسارت‌ها، نشر آرما، ص۱۲ تا۲۲) اما مستند اعتقاد به قتل خلیفه دوم در روز نهم‌ربیع چیست؟ این اعتقاد مستندی جز روایتی مشهور به «رُفع القلم» ندارد. این روایت به یکی از اصحاب امام هادی(ع) به نام احمد بن اسحاق نسبت داده شده است و از طریق او و از قول امام فضیلت‌هایی را برای این روز بر می‌شمرد. در ارزیابی این روایت باید گفت منبع آن کتاب‌های متأخر شیعه مربوط به قرن هشتم به بعد هستند که اتقان و اعتبار روایی ندارند. سند این روایت نیز از جهات مختلفی ضعیف و غیرقابل‌اعتماد است و افزون بر وجود راویان ناشناخته‌ای که منحصر به این روایت هستند، افتادگی تعدادی از راویان نیز بر ضعف آن می‌افزاید.(رک: همان، ص۲۲-۳۷) اما نکته مهم این‌که طبق تحقیقات انجام شده، روایت نهم‌‌ربیع برگرفته از کتاب‌های غالیان نُصیریه است که شواهدی در متنِ آن نیز این مطلب را تأیید می‌کنند. توضیح بیشتر اینکه: با بررسی کتاب‌های غالیان نُصیریه در می‌یابیم، نهم‌ربیع از اعیاد مهم این فرقه از غُلات به حساب می‌آید که امروزه به اسم علویون در سوریه شناخته می‌شوند. آقای عمیدرضا اکبری در کانال تلگرامی غلوپژوهی در یادداشت‌هایی عید نهم‌ربیع را در منابع نُصیریه بررسی کرده است. یادکرد از نهم‌ربیع در منابع نُصیریه مربوط به قرن سوم قمری و اوایل پیدایش این فرقه است. یکی از منابع متقدم نصیریه که به تفصیل به این موضوع پرداخته است، کتاب "سبیل راحة الارواح" معروف به "مجموع الاعیاد" نوشته ابی‌سعید میمون بن قاسم طبرانی نُصیری( 358-426هـ / 970-1035م) است. وی در ابتدای این کتاب نهم‌ربیع را در کنار نوروز و مهرگان از اعیاد فارسی برمی‌شمارد و سپس در یک فصل مُجزا دو روایت و دو دعا درباره این روز می‌آورد. یکی از روایت‌های ذکر شده توسط وی تقریباً همان روایتِ مشهوری است که ما در بالا از آن سخن گفتیم و به کتب شیعه امامیه راه یافته است. روایت دیگر که اعتقاداتی همچون تناسخ در آن وجود دارد، نیز با اين روايت از جهت گزارش‌گری هم‌سنخ است و از یک منشأ داستان‌پردازی برخوردار است. (طبرانی، مجموع‌الاعیاد، برلین: ۱۹۴۶، ص۱۳۱-۱۴۸) شاید کمرنگ بودن گزاره‌های غالیانه‌ مربوط به خداباوری امامان یا اموری همچون تناسخ علت راه‌یابی این روایت از نُصیریه به منابع امامیه بوده است. همچنین ناشناخته بودن اکثر راویان آن نزد امامیه، و وجود یک راوی عامی (محمد بن العلاء الهمدانی) و یک راوی امامی (احمد بن اسحاق)، نیز احتمالا در حساسیت‌زدایی و راه‌یابی آن به منابع متأخر بی‌تاثیر نبوده است. البته با دقت در متن این روایت، خصوصیات مربوط به غُلات نصیریه در آن مشهود است، از جمله اینکه در ابتدای آن آمده است که راویانش درباره ابوخطاب که یکی از بزرگان و اصحابِ سِر غُلات است، با هم اختلاف داشتند و از این جهت به احمد بن اسحاق مراجعه کردند. با این حال، غلات نشانه‌ی بارز و آشکاری در این روايت دارند که بر انطباقش بر آثار غالیان تردید باقی نمی‌گذارد و آن فراز معروف رُفع‌القلم در این روایت است. حقیقت این‌که غالیان در فرهنگ اسلامی به دو گزاره شناخته می‌شوند: ۱. اعتقاد به خداباوری نسبت به امامان یا شخصیت‌های برجسته اسلامی ۲. گذر از شریعت و نادیده گرفتن قوانین و دستورات الزامی و تحریمی دین( به اصطلاح حلال کردن حرام‌ها و ترویج فرهنگ لاابالی‌گری) البته غالیان این محتواها را با توجیهات و لطایفی در قالب روایت به فرهنگ اسلامی و مذهبی وارد می‌کنند، مثلاً با عنوان ظهور و تجلی خداوند، اعتقاد به خداباوری امامان را توجیه و ترویج می‌کنند. >>ادامه یادداشت در بخش دوم>>> .......... @azadpajooh