eitaa logo
مهدی مسائلی، مطالعات و یادداشت‌ها
872 دنبال‌کننده
39 عکس
15 ویدیو
9 فایل
ارتباط با مدیر: @masaeli
مشاهده در ایتا
دانلود
6.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
این قسمت از سخنرانی آیت الله وحید خراسانی در سال‌های اخیر مستمسک ترویج قمه‌زنی و آسیب زدن به بدن در عزاداری‌ها شده است. در این کلام آیت الله وحید خراسانی به نفی افراط از عزاداری می‌پردازد و آنچه مردم انجام می‌دهند تفریط می‌داند. ایشان برای اثبات سخن خویش به فتوای میرزای نائینی استناد می‌کند. ولی عجیب آن است که مرحوم میرزا در فتوایش مراتبی از جراحت سر را افراط معرفی می‌کند و از آن نهی می‌کند. ترجمه قسمتی از فتوای میرزا چنین است: "...اقوی جواز آن است در صورتی که از ضررش محفوظ باشند، بدین صورت که تنها خون از پیشانی بیرون بیاید و صدمه‌ای به استخوان آن وارد نشود و همچنین به صورت عادی خونی که از بدن خارج می‌شود، آن‌قدر نباشد که به بدن ضرر بزند و اموری مانند اینها..." در تحلیل زمانی فتوای مرحوم میرزای نائینی نیز باید به این نکته توجه داشت که این فتوا کمتر از دو سال بعد از تسلط کامل آل‌سعود و وهابیت بر حجاز و تخریب مراقد بقیع صادر گشته است، و غالب مراجع نجف -غیر از مرحوم سید ابوالحسن اصفهانی- هیچ‌گونه حرکت اصلاحی در میان شیعه و چنددستگی آنها را در آن شرایط به صلاح نمی‌دانسته‌اند. چنانچه شیخ محمد حسین کاشف‌الغطاء که قبلا فتوا به تحریم قمه‌زنی داشت و حتی در اواخر عمر آن را دوباره تأیید نمود، در آن شرایط فتوی به جواز می‌دهد و در توضیح سخن خود می‌آورد: " ...حمله و تهاجم دشمنان از هر ناحیه و مکانی ما را کفایت می‌کند و نباید به اختلاف میان یکدیگر مشغول‌ شویم. امروز بر ما واجب است که حادثه مدينه و تخریب قبور ائمه بقیع(ع) دغدغه و نگرانی ما باشد که از هر اختلافی باز می‌دارد..." ...... @azadpajooh
⚡️ترجمه پرسش و پاسخی از آیت الله سیستانی درباره ولایت تکوینی و غلو ◀️پرسش: آیا اعتقاد به اینکه امام علی علیه‌السلام یا حسین علیه‌السلام خالق جهان‌ها یا آفریدگار آسمان‌ها هستند و ایشان خلق را زنده می‌کنند و می‌میرانند، از  نوع غلو منهی عنه است که در روایات شریفه ثابت شده است؟ سایه شما بر سر اسلام و مسلمین مستدام. ✅پاسخ بله این از غلوی است که ائمه اهل‌بیت(ع) از آن برائت جستند و از این نوع نیست استناد خلق یا زنده‌کردن به ایشان در موارد خاصه‌[معجزات] به اذن الله تعالی، نظیر آنچه در قرآن کریم نسبت به بعضی از انبیاء الهی(علی نبینا و آله و علیه السلام) بیان شده است. ۸ صفر ۱۴۴۵ ه دفتر سید علی سیستانی در نجف اشرف ........... رک یادداشت بنده: امام جایگزین خدا و  نظر علامه مجلسی درباره تفویض ............ @azadpajooh
⚡️اربعین در حاشیه پیاده‌روی ✍مهدی مسائلی در اربعین حادثه تاریخی قطعی یا معتبری اتفاق نیفتاده است. بازگشت اهل‌بیت(ع) به کربلا در اربعین با جمع‌بندی رویدادها بعد از عاشورا و مسیر و رفت و آمد کاروان اسرای اهل‌بیت(ع) به شام هم‌خوانی نداشته و پشتوانه نقلی محکمی نیز ندارد. درباره زیارت اربعین نیز روایات فراوانی نقل نشده است و چند روایتی که در این باره در بعضی از کتاب‌ها آمده‌اند، به صورت مرسل و فاقد سند هستند. اما هرچه هست گرامی‌داشت روز اربعین در بین شیعه از اهمیت خاصی برخوردار است و شیعیان در این روز به عنوان تجدید خاطره شهادت امام حسین علیه‌السلام، به زیارت امام توجه خاصی دارند. اما اربعین و زیارت امام در این روز در سال‌های اخیر در حاشیه پیاده‌روی آن قرار گرفته است. آنچه در تبلیغات رسانه‌ای مردم به آن تشویق می‌شوند و چیزی که بسیاری از مردم عملا انجام می‌دهند، پیاده‌روی اربعین است نه زیارت اربعین‌. پیاده‌روی هم‌اکنون اهمیتی بیشتر از خود زیارت اربعین پیدا کرده است و پیاده‌روی برای خیلی از زائران بدون درک زیارت اربعین محقق می‌شود. حقیقت این‌که کربلا و نجف جغرافیایی محدود و امکاناتی محدودتر دارند و گرد آمدن جمعیت میلیونی در یکی دو روز در آن مشکلات اقامتی و امنیتی و... بسیاری را برای زوار فراهم می‌کند. همین موضوع موجب شده در سال‌های اخیر بیشتر جمعیت زوار ایرانی بیش از ۱۰ روز قبل از اربعین پیاده‌روی خود را آغاز و چندین روز قبل از اربعین پیک بازگشت به ایران شروع شود. در واقع تأکید بر افزایش جمعیت در این راهپیمایی، تعداد روزهای اربعین را نیز هر روز توسعه می‌دهد. این موضوع از جنبه‌های مختلفی می‌تواند مورد تحلیل و نقد قرار گیرد. از جهتی به نظر می‌سد ابعاد روزهای اربعین از سوگواری دهه اول محرم نیز فراتر رفته است که قسمت زیادی از منطقةالفراغ‌های مذهبی(یعنی روزها آزاد بدون برنامه‌ی مذهبی) مردم را تصرف می‌کند. مردم پايبند به تلویزیون‌ ‌رسمی کشور، مقید به کنداکتور پخش راهپیمایی اربعین هستند و انتخاب‌های آنها محدودتر از قبل شده است. از طرفی ارزش و جایگاه مذهبی راهپیمایی را نیز به گونه‌ای قرار داده‌ایم که افراد برای عدم درک زیارت اربعین حسرت نمی‌خورند بلکه جاماندن از راهپیمایی آن را یک سلب توفیق معنوی برای خویش قلمداد کنند، و یک برنامه نانوشته بر گردن قشر مقید مذهبی گذاشته‌ایم. بر اساس این نگاه، بعضی از متولیان دینی و فرهنگی برای جبران این حسرت مذهبی، در روز اربعین برنامه‌هایی را‌ برای پیاده‌روی مردم به سمت امام‌زاده‌های کشور تدارک می‌بینند. ولی باید دانست که اگر رسیدن به کربلا و زیارت امام در روز اربعین برای کسی وجود نداشته باشد، دیگر پیاده‌روی معنا و مفهومی ندارد و یک ارزش و مناسک مذهبی نیز به حساب نمی‌آید. افزون براین، اصالت یافتن پیاده‌روی موجب می‌شود به سایر مناسبت‌های مذهبی نیز گسترش یابد، مشابه موضوعی که در گسترش سوگواری از ایام محرم به سایر ایام سال شاهد هستیم. ........... @azadpajooh
🔹درنگی در اقدامات وهابی‌مآبانه‌ی من قائم مقام یکی از پژوهشکده‌های معروف قم در یادداشتی با عنوان "مواجهه وهابی‌مآبانه با راه‌پیمایی اربعین" به نقد یادداشت بنده(اربعین در حاشیه پیاده‌روی)پرداخته است. من معمولا به مطالبی که عناوین اتهامی این‌گونه(وهابی‌مآبانه) داشته باشد، پاسخ نمی‌دهم ولی از آنجا که بعضی ابهام‌های سخن ایشان ممکن است در ذهن خوانندگان نیز وجود داشته باشد، توضیحی کوتاه می‌دهم. وی در قسمتی از این یادداشت می‌گوید: "حرکت، سکون، آرامش، غضب، عمل، فکر و همه‌چیز حیات یک شیعه در نسبت با امام ع تعریف می‌شود و اگر این را مبنا قرار دهیم باید بپذیریم فرض منطقه‌الفراغی که نسبت شیعه را با امامش را قطع لحاظ می‌کند یک خطای شدید هویتی است. شیعه اگر نسبتش با امامش شدید شود شیعه مطلوب‌تری است و اگر نسبت‌گیری‌اش با امامش به لحظات و اماکن خاص محدود شود درواقع باید گفت در هویت شیعی، کمیتش لنگ است. درواقع منطقه‌الفراغ تخم لقی است که اینجا به مبارزه اصل هویت شیعی آمده است؛ هر چیزی را اگر بتوان وارد منطقه‌الفراغ کرد، توحید و ولایت شیعه را نمی‌توان وارد منطقه‌الفراغ کرد و مگر اصول دین و اصول مذهب را می‌توان با نگاه عمل‌گرایانه آن هم از جنس منطقه‌الفراغی توضیح داد؟!" من در یادداشتم به توضیح مقصود از منطقه‌الفراغ با توجه به مورد اربعین پرداختم و وجه اتهامی و جنبه نقضی که جناب قائم مقام به آن می‌پردازد، جای تعجب بسیار دارد. در یادداشت گفتم منطقه‌الفراغ در اصطلاحی که من از آن بحث می‌کنم، یعنی روزهای آزاد بدون برنامه‌ی مذهبی. با توجه به اینکه غالب مناسک شیعه با مفهوم سوگواری هویت پیدا می‌کنند، منطقه‌الفراغ یعنی روزهایی که مردم می‌توانند در آن جشن عقد و عروسی بگیرند، جشن تولد بگیرند، آهنگی شاد گوش دهند، برنامه طنز از تلویزیون ببینند (مختار نبینند) و خلاصه مقید به عزا نباشند. پس منطقةالفراغ به معنای قطع ارتباط با خدا و ائمه(ع) نیست. زیرا نه در اربعین، بلکه در کل سال هر کسی می‌تواند با پای پیاده به زیارت امام حسین(ع) برود، یقینا ثواب زیادی هم دارد. اما وقتی ایامی را به پیاده‌روی اربعین اختصاص دهیم، جنبه فردی ندارد، ابعاد اجتماعی و همگانی دارد، اقتضائات آن زندگی همه مردم را تحت تأثیر قرار می‌دهد. البته سیطره عزا در تمام ماه محرم و صفر هم‌اکنون اتفاق افتاده است و اجازه برنامه‌هایی چون عقد و عروسی را حداقل برای خانواده‌های مذهبی به وجود نمی‌آورد، اما در سال‌های اخیر با گسترش برنامه‌‌هایی مثل پیاده‌روی اربعین پروتکل‌های سوگواری در ماه صفر شدت و گسترش بیشتری پیدا کرده است و تقریبا کل ماه صفر را در بر گرفته است. در ادامه جناب قائم مقام پژوهشکده بنده را به نگرش اخباری و حدیثی و دوری از رویکرد عقلی متهم کرده و به تشبیه این نگاه به وهابیت می‌پرازد، چون بنده از سند روایات اربعین سخن گفته‌ام و با وجود مناقشه در آن، از نگاه استقلالی به پیاده‌روی، با توجه مقدمه‌ بودنش برای زیارت اربعین، سخن گفته‌ام. از این جهت دچار تناقض‌گویی نیز شده‌ام. اولا پرداختن به روایات اربعین بدان جهت بود که بگویم اربعین از مناسک قطعی مذهب نیست، چه برسد به پیاده‌روی‌اش که آن را یک وظیفه مذهبی برای عموم شیعیان تبلیغ می‌کنیم و از کسانی در این جمع حضور پیدا نکرده‌اند، به عنوان جاماندگان یاد می‌کنیم. ثانیاً ایشان توجه به این‌نکته ندارد که مقام مناسک و عبادات اصولا مقام حکومت و سلطه نقل است، اگر بخواهیم عقل‌گرایی را در این حیطه حاکم کنیم، تمام عبادات و مناسک دینی دست‌خوش تغییر خواهند شد. البته در دین عموماتی و کلیاتی هست که افراد می‌توانند آزادی عبادی و تنوع برنامه در این زمینه داشته باشند. اما مناسک‌نویسی عمومی براساس استحسانات موضوع دیگری است که ایشان آن را به اقدامات وهابی‌مآبانه ربط داده‌اند. شما می‌توانی به صورت فردی هر وقت که دوست‌داری برنامه پیاده‌روی و زیارت و... برای امام حسین(ع) و حتی امام‌زادگان داشته باشی، ولی وقتی این را مناسک عمومی مذهبی می‌کنی و سپس با استفاده از گزاره‌های نقلی آن را در چهارچوب مأثورات دینی می‌گنجانی، به ناقدت نباید بگویی وهابی! ......... @azadpajooh
⚡️طرح عنوان شهادت پیامبر(ص) با هدف گسترش تقابل مذهبی ✍مهدی مسائلی در سال‌های اخیر افرادی تلاش می‌کنند تا هرمناسبت اسلامی را به سمت تقابل مذهبی سوق دهند. با این رویکرد چندسالی است عده‌ای موضوع مسموم و شهید شدن پیامبر اکرم(ص) به دست بعضی از زنان‌شان را مطرح کرده و مطالبی را دراین باره منتشر می‌کنند. در ادامه نقدی بر این مطالب خواهیم داشت: ۱. مهمترین دلیلی که برای این موضوع ارائه می شود استدلال به روایتی از کتاب تفسیر عیاشی است بدین مضمون  که عایشه و حفصه به پیامبر(ص) سم خورانده و آن دوعامل شهادت پیامبر(ص) بودند (تفسير العياشي، ج‏۱، ص۲۰۰.) اما این روایت مرسل و بدون سند بوده و روایتی ضعیف و نامعتبر به شمار می‌آید. منبع آن نیز منحصر به تفسیر عیاشی است و اگر می‌بینیم عده‌ای برای استناد به آن کتاب‌های متعددی را نام می‌برند، بیشتر برای جوسازی و فریب دادن مخاطبان است زیرا همه این کتاب‌ها، روایت فوق را از تفسیر عیاشی نقل‌ می‌کنند. ادعای این روایت آن‌قدر بزرگ و مهم است که اگر صحت داشت، باید روایات معتبری از ائمه(ع) دراین‌باره به دست ما می‌رسید. چنین نظری در میان علما و اندیشمندان شیعه نیز وجود نداشته است. ۲. معمولا همراه با نقل روایت بالا، استنادات تحریف و تقطیع شده دیگری نیز درباره طرح شهادت پیامبر(ص) آورده می‌شود. بدین صورت که ادعا می‌شود که بسیاری از علمای شیعه و سنی معتقد به شهادت پیامبر(ص) هستند و سپس این اعتقاد به شهادت را در کنار ادعای مسمومیت ایشان توسط زنان قرار می‌دهند و این‌گونه نتیجه می‌گیرند که حتی علمای اهل‌سنت نیز معتقدند زنان پیامبر(ص) عامل شهادت ایشان بودند؛ در حالی که مقصود همه‌ی این منابع از تعبیر شهادت پیامبر(ص)، مسمومیت ایشان به دست زن یهودیه در خیبر است و همه آنها در کتاب‌هایشان به این مطلب تصریح می‌کنند. ۳. داستان مسمومیت رسول خدا(ص) به دست زن یهودیه نه تنها در منابع اهل‌سنت، بلکه در روایات شیعه نیز آمده است.(بصائرالدرجات، ج‏۱، ص۵۰۴) اما متأسفانه این روایات نیز تقطیع شده و برای اثبات ادعای بالا به کار گرفته می‌شود. در قسمتی از یکی از این روایات آمده است: «مَا مِنْ نَبِيٍّ وَ لَا وَصِيٍّ إِلَّا شَهِيدٌ؛ هیچ پیامبر و جانشینش نیست مگر این‌که شهید می‌شود» این افراد در حالی برای اثبات شهادت پیامبر(ص) توسط همسرانش از این جمله استفاده می‌کنند که در متن کامل این روایت علت شهادت پیامبر(ص) مسمومیت به دست زنی یهودی ذکر می‌شود. ۴. عده‌ای با گزیده‌برداری از داستان «لُدود»(یعنی داستان دارو دادن به پیامبر)، آن را به مسموم کردن پیامبر(ص) ارتباط داده‌اند. اما این داستان موهن را شیعه قبول ندارد و بسیاری از علمای شیعه دلیل جعل آن را توجیه نسبت هذیان به رسول‌خدا(ص) دانسته‌اند. در این داستان آمده که هنگامی که داروی تلخی را به پیامبر(ص)  خوراندند، ایشان ناراحت شده و فرمودند: «بايد به مجازات اين عمل، در برابر چشمانم، به دهان تمام کسانی که در مجلس حضور دارند، به جز عباس، از آن دارو ريخته شود». سرانجام طبق سوگند و دستور پيامبر(ص)، دارو به دهان يکايک حضار، به جز عباس، ريخته شد! استثنای عباس موجب شده تا بعضی از علما فضیلت‌تراشی برای عباس در نزد خلفای عباسی را از انگیزه‌های‌‌ احتمالی جعل این روایت بدانند. ابن ابی الحدید از استادش نقیب نقل کرده است: «در آن روزها و ساعت‌هاي آخر پيامبر، مسلماً نه‌ تنها علي و فاطمه، بلکه حسن و حسين نيز در کنار بستر پيامبر حاضر بودند و آيا مي‌توان احتمال داد که از آن دارو به دهان آنان نيز ريخته باشند؟! نه؛ به خدا سوگند چنين چيزي نبوده است». او داستان لدود از اصل دروغ و ساختگی می‌داند که آن را تنها يک نفر براى تقرّب به بعضى از مقامات ساخته و پرداخته است».(شرح نهج البلاغة، ج‏۱۳، ص۳۲.) ۵. در برابر این ادعا که عایشه و حفصه با همدستی یکدیگر پیامبر(ص) را مسموم و شهید کردند، باید گفت: آیا امام علی(ع) از این واقعه خبر داشت یا نداشت؟!  امکان ندارد که شما بدانید و امام(ع) نداند. اگر ایشان آگاه بود، چرا بعد از خلافت‌شان، آن دو را مجازات نکردند؟! ترور پیامبر(ص) گناه بزرگی است که به سادگی نمی‌توان از آن گذشت. اگر کسی بگوید در آن هنگام، شرایط جامعه برای مجازات آن دو فراهم نبود، می‌گوییم: پس از جنگ جمل و شکستِ اصحاب جمل، بهترین فرصت برای مجازات عایشه بود و اگر امام علی(ع) او را مجازات می‌کرد، کمتر کسی به آن حضرت خرده می‌گرفت، ولی ایشان عایشه را بخشیدند و علت آن را پاسداشتِ حرمتِ همسری وی با پیامبر(ص) دانستند:«...وَ لَهَا بَعْدُ حُرْمَتُهَا الْأُولَى وَ الْحِسَابُ عَلَى اللَّهِ تَعَالَى؛ حرمت اوليه او باقى است، و حسابش با خداوند است.» آیا برای کسی در قتل همسرش نقش اصلی داشته حرمتی باقی می‌ماند که امام به آن استدلال می‌کنند؟! .......... @azadpajooh
مهدی مسائلی، مطالعات و یادداشت‌ها
⚡️طرح عنوان شهادت پیامبر(ص) با هدف گسترش تقابل مذهبی ✍مهدی مسائلی در سال‌های اخیر افرادی تلاش می‌ک
تحریف نظرات علما و تاریخ‌نویسان درباره یادداشت شهادت پیامبر(ص) نظرات یا سوال‌هایی بیان شد که چند نکته‌ای را درباره آنها عرض می‌کنم: ۱. کسانی که خواهان اثبات شهادت پیامبر(ص) به دلیل سم خوراندن همسران‌ ایشان هستند، می‌کوشند در متن و اصالت مسموم شدن پیامبر(ص) به وسیله زنِ یهودی در واقعه‌ی خیبر تشکیک کنند تا عنوان مسمومیت پیامبر در کلام تاریخ نویسان و علمای شیعه و سنی را به نحوه‌ی مسمومیتی که خودشان می‌پسندند، بازگشت دهند. ولی وقتی موضوع سم‌خوردن در واقعه خیبر منتفی شد، کلاً موضوع مسمومیت پیامبر نفی می‌شود، نه اینکه این عنوان به نفع آنها باقی بماند. ۲. اینکه گاهی بعضی از علمای اهل‌سنت و شیعه با قطعیت از مسمومیت پیامبر(ص) بدون اشاره به حادثه آن سخن گفته‌اند، به خاطر روایات متعددی است که درباره مسمومیت پیامبر در خیبر از طریق شیعه و سنی نقل شده است و رویکرد اخباری بعضی از علما موجب می‌شود تردیدی در دلالت آن نداشته باشند. بر این اساس شیخ صدوق در کتاب الاعتقادات، اعتقاد شیعه را چنین تقریر می‌کند: "و اعتقاد ما در باره پیامبر آن است كه ایشان در جنگ خيبر مسموم شدند و پيوسته همان [اثر] آن خوراک به ایشان بازگشت می‌کرد تا آنكه رگ قلبش را بريد و به همان سبب ارتحال فرمود."(الاعتقادات، ص ۹۷) از این گذشته کسانی که کلی‌گوییِ سخنان علمای اهل‌سنت درباره مسمومیت پیامبر را به مسمومیت ایشان توسط همسران بازگشت می‌دهند، انصاف و اخلاق علمی را در نظر نمی‌گیرد، چون در این‌باره هیچ گزارش تاریخی از اهل‌سنت بیان نشده است و بدیهی است که عالم سنی هیچگاه برخلاف نگرش مذهبی خود، بدون استناد محکم تاریخی با قاطعیت از مسمومیت پیامبر به دست زنان پیامبر سخن نمی‌گوید وگرنه اسم او را نمی‌توان عالم سنی گذاشت. ۳. تعدد روایات و گزارش‌های تاریخی درباره مسمومیت پیامبر در خیبر ما را به این آگاهی می‌رساند که اصل چنین توطئه‌ای روی داده است، ولی درباره جزئیات آن نمی‌توان با قاطعیت سخن گفت. همچنین نمی‌توان با قاطعیت آن مسمومیت را علت رحلت پیامبر(ص) در چند سال بعد معرفی کرد. البته استبعاد و تردیدی که بعضی در باقی ماندن اثر آن سم در بدن پیامبر‌(ص) پس از چند سال بیان می‌کنند، نیز پذیرفته نیست؛ چون ممکن است خود سم در بدن ایشان باقی نمانده باشد، ولی آسیبی که آن سم به کلیه یا کبد یا قلب ایشان زده بود، همچنان اثرش بعد از مدتی ظهور پیدا می‌کرد. این موضوع از روایات نیز قابل برداشت است، چنانچه در روایات آمده که پیامبر هنگام وفات می‌فرمود: "لقمه‌ای که در خیبر خوردم رگ‌های مرا بریده است" بحارالانوار، ج ۱۷، ص ۴۰۵) ۴. درباره موضوع دارو خوراندن پیامبر به نحو اجمال در یادداشت توضیح دادم. نکاتی دیگر اینکه: اولاً؛ این دارو خوراندن در اوج بیماری پیامبر بوده است(هنگامی که تب شدیدی داشتند و بیهوش می‌شدند) پس دارو موجب وخیم شدن حال پیامبر نشد. ثانیاً؛ در روایات متعددی اسماء بنت عمیس طراح و مجری آن معرفی شده است. ثالثاً؛ در آن هنگام علاوه بر زنان پیامبر(ص)، حضرت فاطمه زهرا(س) و حضرت علی (ع) و سایر بنی هاشم گرد پیامبر حاضر بودند، نمی‌توان پذیرفت آنها قبل و بعد از این کار(جنایت و ترور) اعتراض نکرده باشند یا این‌که معترض بودند ولی هیچ‌گزارشی از موافق و مخالف در تاریخ و روایت ثبت نشده باشد. ۵. در یادداشت استدلال بنده به این موضوع بود که اگر عایشه در مسمومیت پیامبر نقش داشت چرا امام علی(ع) بعد از جنگ جمل او را مجازات نکردند و فرمودند: «...وَ لَهَا بَعْدُ حُرْمَتُهَا الْأُولَى وَ الْحِسَابُ عَلَى اللَّهِ تَعَالَى؛ حرمت اوليه او باقى است، و حسابش با خداوند است.» بعضی پاسخ دادند که امام علی، باید عایشه را به خاطر فتنه جمل مجازات می‌کردند، پس وقتی به خاطر آن عمل مجازات نکردند، در واقعه قتل پیامبر(ص) نیز صلاح دیدند او را مجازات نکنند. در پاسخ باید بگویم: امام به عنوان حاکم و خلیفه اسلامی این اختیار را داشتند که افرادی را که به جنگ با خلیفه برخواسته‌اند، مورد عفو قرار دهند، ولی آیا مجازات قتل و ترور پیامبر(ص) به اختیار خلیفه و امام بود، اگر چنین چیزی را معتقد باشیم شأن و منزلت پیامبر را بسیار پایین آورده‌ایم. اما اینکه ائمه(ع) از سایر قاتلان خویش انتقام نگرفتند ارتباطی به بحث ما ندارد چون در این مورد امام علی هم قدرت و امکان بر مجازات داشتند و هم دلیلی مضاعف برای مجازات. از این‌گذشته، آقایان به جمله امام علی(ع) توجه نمی‌کنند که بخشیدن عایشه را به رابطه همسری وی با پیامبر(ع) معلل می‌کند، و مجددا می‌گوییم: آیا برای کسی در قتل همسرش نقش اصلی داشته حرمتی باقی می‌ماند که امام به آن استدلال می‌کنند؟! ......... @azadpajooh
⚡️نقدی بر ترویج ایام مُحسنیه ✍مهدی مسائلی در سال‌های اخیر همزمان با پایان ماه صفر و شروع ماه ربیع‌الاول، مناسبتی دیگر به عزاداری‌ها افزوده شده است و بعضی تحت عنوان ایام محسنیه عزاداری‌ها را تا هشتم ربیع‌الاول استمرار می‌بخشند. در نقد این عزاداری دو موضوع مطرح است: یکی، تطبیق نداشتن این عزاداری با مناسبت‌های تاریخی است، و دوم، نادرستی عزاداری برای هر اتفاق تلخ و مصیبت تاریخی. این موضوعات را در ضمن چند نکته مرور می‌کنیم: ۱. اتفاقات مربوط به بیعت گرفتن از امام علی(ع) از رحلت پیامبر(ص) فاصله داشته است. حضرت فاطمه زهرا(س) بعد از رحلت پیامبر(ص) مشغول عزاداری برای ایشان بودند و طبق روایات معتبر در اين ایام هر هفته در روزهای دوشنبه و پنج شنبه به زیارت قبور شهدای احد می‌رفتند. (کافی، ج۴،ص۵۶۱ و کفایه الاثر، ص۱۹۸،)با توجه به فاصله مدینه تا احد ایشان در این ایام باید از سلامتی جسمانی برخوردار می‌بودند. از این گذشته طبق روایات شروع بیماری آن حضرت نیز تقریبا ۵۰ روز بعد از رحلت پیامبر(ص) بوده است که این موضوع نشانگر آن است که قبل از آن اتفاقی برای ایشان نیافتاده بود. (بحارالانوار، ج۴۳، ص۲۰۱.) اگر درنگی در خطبه خواندن فدکیه حضرت و حضورشان در مسجد نیز داشته باشیم، آن حضرت باید از سلامتی جسمانی برخوردار می‌بودند. اگر سایر تحولات اعتراضی آن حضرت و امام علی(ع) را نیز مرور کنیم، به مؤیدات بیشتری در این زمینه دست می‌یابیم. ۲. درباره عزاداری، منطقی در جامعه امروزی شیعه حکم‌فرما شده که می‌گوید: الف. برای فراموش نکردن هر اتفاق ناگواری باید برای آن عزاداری کنیم. ب. برای تعظیم و بزرگداشت افراد باید در سال‌روز درگذشت یا شهادت آنها عزاداری کنیم. این دو گزینه در واقع برداشتی از عزاداری شهادت امام حسین(ع) و تسری آن به سایر افراد و رویدادهاست. این درحالی است که از نگاه دین استمرار و دنباله‌دار بودن عزاداری کارکردی منفی دارد و عزاداری امام حسین(ع) نیز در منظومه تعالیم دینی یک استثناء به شمار می‌آید که در بعضی از روایات به آن تصریح شده است. (رک: شیخ طوسی، الأمالی، ص ۱۶۲ و ابن قولویه قمی، کامل الزیارات، ص۱۰۰.) اما حاکم شدن منطق بالا موجب شده به جای این که «عزاداری نکردن» تخصیص بخورد، «عزاداری کردن» بدون هرگونه تخصیص و قیدی اطلاق پیدا کند و به مناسک اصلی جامعه شیعه تبدیل شود و حتی به خاطر تردیدها و اختلاف‌های تاریخی درباره روز شهادت اهل‌بیت(ع)، عزاداری‌های متعدد برای شهادت یک امام برپا شود. سوگواری حوالی روزهای شهادت نیز گسترش پیدا می‌کند و از یک روز به سه روز، سپس یک هفته و یک دهه تسری می‌یابد.  عمومیت دادن به استفاده تبلیغی از عزاداری برای ترویج مذهب، موجب شده که علما درباره افراط‌گری در کمیت و کیفیت محافظه‌کاری کنند و انکاری بر رویه‌های موهنِ عزاداری و سوگواری‌های مردم عادی نداشته باشند تا شاید ترکش‌های آن به جان عزاداری‌‌های رسمی نیافتد. گذشته از این، گسترش عزاداری بدین صورت جنجال‌های اجتماعی و مذهبی را دامن می‌زند و حتی زمینه هتک حرمت مذهب را نیز فراهم می‌کند؛ زیرا خواه یا ناخواه،‌ مناسبت‌های عزاداری به یک مناسبت اجتماعی تبدیل می‌شوند که برای پاسداشت آنها باید همه‌ی مردم حرمت آنها را نگه دارند و از شادی یا رفتارهایی که با شئون سوگواری این روزها مخالفت دارد، پرهیز کنند. اما بسیاری از مردم ظرفیت و تحمل این حجم از عزاداری‌ها را ندارند و این موضوع موجب می‌شود تا آنها خود را رویاروی عرفیات مذهبی تازه ایجاد شده ببینند و ناتوان از انکار این عرفیات بی‌اساس، تقابل با مناسک مذهبی برای آنها به وجود آید. حکایت عزاداری ایام محسنیه نیز بر همین منوال است، مناسبتی که حتی گزارش‌های تاریخی برای به وجود آمدنش در ابتدای ربیع‌الاول همراهی نمی‌کنند، ولی چون عده‌ای عزاداری و برافروختن احساسات را بهترین روش تبلیغ مذهبی می‌بینند، تلاش می‌کنند در ادامه دو ماه عزاداری محرم و صفر آن را نیز به مناسبت‌های مذهبی اضافه کنند. ۳. ممکن است افرادی ترویج ایام محسنیه را در راستای بیان حقایق تاریخی و اعتقادات تاریخی مذهب شیعه توجیه کنند. ولی فراموش نکنیم که روضه‌ها و مصیبت‌ها و رویدادهای تاريخی که بناست در این ایام خوانده شود، دقیقا در ایام فاطمیه خوانده می‌شود. آیا با وجود ایام فاطمیه مصلحتی برای ترویج چنین ایامی به صورت خاص وجود دارد؟ ............ ⚡️کانال یادداشت‌های مهدی مسائلی: @azadpajooh
نُهم‌ربیع مناسبتی از میراث غالیان(بخش اول) ✍مهدی مسائلی روز نهم‌ربیع‌الاوّل نزد بعضی از شیعیان به روز کشته شدن خلیفهٔ دوم شهرت یافته است. دراین‌باره داستان‌ها و افسانه‌های بسیاری نیز میان آن‌ها رواج یافته که بیشتر آن‌ها را می‌توان ساخته‌ و پرداختهٔ فرهنگ عوام دانست. اما با رجوع به کتاب‌های تاریخی به این مطلب می‌رسیم که تمامی آن‌ها به اتفاق اواخر ماه ذی‌الحجه را به‌عنوان ایام کشته‌شدن خلیفه دوم معرفی نموده‌اند و حتی یک کتاب را نمی‌توان یافت که ماه دیگری را برای این واقعه ثبت کرده باشد. افزون بر این بسیاری از بزرگان و علمای شیعه نیز هنگام بحث از قتل خلیفهٔ دوم، تاریخ آن را در ماه ذی‌الحجه دانسته‌اند و حتی بعضی با صراحت قتل او در روز نهم‌ربیع‌ نادرست دانسته‌اند. شیخ مفید، (درگذشت: ۴۱۳ق)، ابن ادریس حلی (د: ۵۹۸ق)، سید بن طاووس (د: ۶۶۴ق) علامهٔ حلی (د: ۷۲۶ق) شیخ ابراهیم بن علی کفعمی (د: ۹۰۵ق) تعدادی از این علما هستند. (برای مطالعه بیشتر مراجعه شود به: مهدی مسائلی، نهم‌ربیع جهالت‌ها خسارت‌ها، نشر آرما، ص۱۲ تا۲۲) اما مستند اعتقاد به قتل خلیفه دوم در روز نهم‌ربیع چیست؟ این اعتقاد مستندی جز روایتی مشهور به «رُفع القلم» ندارد. این روایت به یکی از اصحاب امام هادی(ع) به نام احمد بن اسحاق نسبت داده شده است و از طریق او و از قول امام فضیلت‌هایی را برای این روز بر می‌شمرد. در ارزیابی این روایت باید گفت منبع آن کتاب‌های متأخر شیعه مربوط به قرن هشتم به بعد هستند که اتقان و اعتبار روایی ندارند. سند این روایت نیز از جهات مختلفی ضعیف و غیرقابل‌اعتماد است و افزون بر وجود راویان ناشناخته‌ای که منحصر به این روایت هستند، افتادگی تعدادی از راویان نیز بر ضعف آن می‌افزاید.(رک: همان، ص۲۲-۳۷) اما نکته مهم این‌که طبق تحقیقات انجام شده، روایت نهم‌‌ربیع برگرفته از کتاب‌های غالیان نُصیریه است که شواهدی در متنِ آن نیز این مطلب را تأیید می‌کنند. توضیح بیشتر اینکه: با بررسی کتاب‌های غالیان نُصیریه در می‌یابیم، نهم‌ربیع از اعیاد مهم این فرقه از غُلات به حساب می‌آید که امروزه به اسم علویون در سوریه شناخته می‌شوند. آقای عمیدرضا اکبری در کانال تلگرامی غلوپژوهی در یادداشت‌هایی عید نهم‌ربیع را در منابع نُصیریه بررسی کرده است. یادکرد از نهم‌ربیع در منابع نُصیریه مربوط به قرن سوم قمری و اوایل پیدایش این فرقه است. یکی از منابع متقدم نصیریه که به تفصیل به این موضوع پرداخته است، کتاب "سبیل راحة الارواح" معروف به "مجموع الاعیاد" نوشته ابی‌سعید میمون بن قاسم طبرانی نُصیری( 358-426هـ / 970-1035م) است. وی در ابتدای این کتاب نهم‌ربیع را در کنار نوروز و مهرگان از اعیاد فارسی برمی‌شمارد و سپس در یک فصل مُجزا دو روایت و دو دعا درباره این روز می‌آورد. یکی از روایت‌های ذکر شده توسط وی تقریباً همان روایتِ مشهوری است که ما در بالا از آن سخن گفتیم و به کتب شیعه امامیه راه یافته است. روایت دیگر که اعتقاداتی همچون تناسخ در آن وجود دارد، نیز با اين روايت از جهت گزارش‌گری هم‌سنخ است و از یک منشأ داستان‌پردازی برخوردار است. (طبرانی، مجموع‌الاعیاد، برلین: ۱۹۴۶، ص۱۳۱-۱۴۸) شاید کمرنگ بودن گزاره‌های غالیانه‌ مربوط به خداباوری امامان یا اموری همچون تناسخ علت راه‌یابی این روایت از نُصیریه به منابع امامیه بوده است. همچنین ناشناخته بودن اکثر راویان آن نزد امامیه، و وجود یک راوی عامی (محمد بن العلاء الهمدانی) و یک راوی امامی (احمد بن اسحاق)، نیز احتمالا در حساسیت‌زدایی و راه‌یابی آن به منابع متأخر بی‌تاثیر نبوده است. البته با دقت در متن این روایت، خصوصیات مربوط به غُلات نصیریه در آن مشهود است، از جمله اینکه در ابتدای آن آمده است که راویانش درباره ابوخطاب که یکی از بزرگان و اصحابِ سِر غُلات است، با هم اختلاف داشتند و از این جهت به احمد بن اسحاق مراجعه کردند. با این حال، غلات نشانه‌ی بارز و آشکاری در این روايت دارند که بر انطباقش بر آثار غالیان تردید باقی نمی‌گذارد و آن فراز معروف رُفع‌القلم در این روایت است. حقیقت این‌که غالیان در فرهنگ اسلامی به دو گزاره شناخته می‌شوند: ۱. اعتقاد به خداباوری نسبت به امامان یا شخصیت‌های برجسته اسلامی ۲. گذر از شریعت و نادیده گرفتن قوانین و دستورات الزامی و تحریمی دین( به اصطلاح حلال کردن حرام‌ها و ترویج فرهنگ لاابالی‌گری) البته غالیان این محتواها را با توجیهات و لطایفی در قالب روایت به فرهنگ اسلامی و مذهبی وارد می‌کنند، مثلاً با عنوان ظهور و تجلی خداوند، اعتقاد به خداباوری امامان را توجیه و ترویج می‌کنند. >>ادامه یادداشت در بخش دوم>>> .......... @azadpajooh
نُهم‌ربیع مناسبتی از میراث غالیان(بخش دوم) <<ادامه‌ی بخش اول<< در فرازی از روایت معروف نهم‌ربیع نیز به نقل از پیامبر(ص) به خدای متعال چنین نسبت می‌هد: «وَ أَمَرْتُ الْکرَامَ الْکاتِبِینَ أَنْ یرْفَعُوا الْقَلَمَ عَنِ الْخَلْقِ کلِّهِمْ ثَلَاثَةَ أَیامٍ مِنْ ذَلِک الْیوْمِ وَ لَا أَکتُبُ عَلَیهِمْ شَیئاً مِنْ خَطَایاهُمْ کرَامَةً لَک وَ لِوَصِیک‏؛ به فرشتگان نویسندهٔ اعمال دستور دادم به مدت سه روز قلم را از همهٔ مردم بردارند و هیچ چیزی از گناهان آنان را ننویسند، به کرامت تو و وصیت.» در این فراز غالیانه از روایت تأکید می‌شود: یک: قلم تکلیف از تمام خلق، چه مسلمان و چه غیر مسلمان، سه روز برداشته می‌شود. ‏ دو: هیچ کدام از گناهان و خطایای آن‌ها ثبت نمی‌شود.(لَا أَکتُبُ عَلَیهِمْ شَیئاً مِنْ خَطَایاهُمْ) این جمله وسیله‌ای برای افراد لااُبالی تبدیل شده است تا حرمت بندگی خداوند را شکسته و هرآن‌چه می‌خواهند در این ایام انجام دهند. اما چه ظلم و خیانتی بالاتر از آن‌که این جملات را به بزرگانی نسبت دهیم که همواره می‌فرمودند: «لا تُنَالُ وَلَایتُنَا إِلَّا بِالْعَمَلِ وَ الْوَرَع ؛ به ولایت ما نتوان رسید جز با عمل نیک و پرهیزکاری و دوری از گناه». متأسفانه بعضی که به مناسبت پایه‌گذاری شده توسط این روایت دل‌بسته‌اند، تلاش زیادی در توجیه این تعبیر غالیانه دارند، و بدون توجه به منبع جعل آن، گاهی آن را با عنوان مهلت در توبه توجیه می‌کنند و گاهی آن را با شفاعت تطبیق می‌دهند. مواردی که نه با ظاهر این فراز هم‌خوانی دارد و نه با سایر نصوص قرآنی و روایی موافقت دارد. خلاصه آن‌که بعضی به خاطر یک دستمال قیصریه را آتش می‌زنند. حاصل سخن این‌که با بررسی کتاب‌های نصیریه به این نتیجه می‌رسیم که از همان ابتدای پیدایش جریان غالیانه‌ی نصیریه، نهم‌ربیع در میان آنها به عنوان یک عید معروف بوده است و سپس به مرور به آثار شیعه وارد شد. در زمان صفویه، با بالاگرفتن منازعات مذهبی شیعه و سنی، ترویج این مناسبت قوت بیشتری در امامیه پیدا کرد و با حمایت نهاد سلطنت، بعضی از عالمان نیز به دفاع از آن پرداختند. ......... @azadpajooh
⚡️آغاز امامت امام عصر(ع) موضوعی عرفی است/ حکم جشن آغاز امامت، مثل جشن میلاد است ✍مهدی مسائلی نهم‌ربیع الاول، نخستین روز امامت حضرت مهدی(عج) است. ولی از آنجا که عده‌ای برای این روز مناسبت دیگری در نظر گرفته‌اند و به خاطر دلبستگی‌شان به آن عنوان، به هیچ وجه نمی‌پذیرند که روز نهم‌ربیع به عنوان روز آغاز امامت امام عصر(عج) نام‌گذاری شود. از این رو شبهاتی را  در این زمینه مطرح می‌کنند. در ادامه به بررسی دو شبهه دراین‌باره می‌پردازیم. ✅ شبهه اول: «در سیره ائمه (ع) هرگز نداریم که توصیه به بزرگداشت آغاز امامت آنها شده باشد. جشن آغاز امامت یک بدعت است. اين روش فرزندان پادشاهان و سلاطين ظلم و جور است كه به دنبال مرگ پدر بودند تا خود به فرمانروايي برسند، در كجای تاريخ ديده ايد فرزندان ائمه از شهادت پدر بزرگوارشان خوشحالی كنند؟!» 🔺در پاسخ می‌گوییم: این افراد در حالی جشن آغاز امامت امام عصر(عج) را بدعت می‌دانند که با تمسک به قاعده «تعظیم شعائر الهی» و بسط مفهوم آن، بسیاری از رفتارهای موهن همچون قمه‌زنی را به عنوان مناسک مذهبی به حساب می‌آورند. اگر جشن آغاز امامت در سیره ائمه(ع) وجود ندارد، جشن میلاد ائمه(ع) هم وجود ندارد. توصیه به عزاداری برای سایر ائمه(ع) به غیر از امام حسین(ع) هم در روایات و سیره ائمه(ع) وجود ندارد. چرا این عده جشن تولد را سیره مستکبرانه پادشاهان برای بزرگداشت خویش به حساب نمی‌آورند یا آن را برگرفته از فرهنگ غربی نمی‌دانند؟! البته به کار بردن عنوان جشن "تاج‌گذاری امام زمان" برای این روز در شأن امامت نیست و برگرفته از نگاه عاميانه به امام است. به هرحال، امروز هیچ‌کس در روز نهم‌ربیع برای شهادت امام حسن عسکری(ع) شادی نمی‌کند و گره زدن آغاز امامت در روز نهم‌ربیع با مصیبت شهادت امام یازدهم در هشتم‌ربیع نوعی مغالطه است. ✅شبهه دوم: آغاز امامت ولی‌عصر (عج) بلافاصله پس از شهادت امام حسن عسکری در روز هشتم‌ربیع اتفاق افتاده است نه نهم‌ربیع! 🔺در پاسخ می گوییم: اصل بزرگداشت آغاز امامت ولی‌عصر(عج)، عنوانی عرفی است و ریزبینی‌های عقلی درباره‌ی آن جایی ندارد. اگر توصیه به جشن میلاد ائمه(ع) یا آغاز امامت، مستقیماً از ناحیه شرع مقدس اسلام بیان شده بود، جای آن بود که برای تعیین آن دقت عقلی می‌کردیم. ولی هنگامی که این‌گونه بزرگداشت‌ها موضوعی عرفی و جهت احترام و یادآوری ذکر امام زمان(ع) است، باید دید عرفِ مردم چه روزی را برای آغاز رهبری و امامت قرار می‌دهد. در عرفِ اجتماعی تمام ملل، به خاطر احترام به رهبر پیشین، روز بعد از رحلت او را برای رهبر جدید جشن و بزرگداشت می‌گیرند. 🔺پس معرفی نهم‌ربیع را به عنوان سال‌روز آغاز امامت ولی عصر (عج) هیچ اشکالی ندارد، چنان‌ که سید بن طاوس با رد عنوان قتل خیلفه دوم در این روز، این احتمال را بیان می‌کند که شاید شادی شیعیان در روز نهم ربیع در ابتدا به خاطر همین مناسبت عظیم بوده است، ولی بعدها این شادی دست خوش انحراف شده است. وی در اقبال‌الاعمال می‌نویسد: «اکنون که زمان رحلت مولای ما امام حسن عسگری(ع)، چنان که بزرگان ذکر کردند در روز هشتم ربیع الاوّل رخ داده است، آغاز ولایت و امامت حضرت مهدی(عج) بر امّت، روز نهم ربیع الاوّل خواهد بود و شاید تعظیم این روز، روز نهم ربیع الاوّل، به لحاظ این مناسبت برتر و برای توجّه به آن مولای بزرگ و کامل باشد.»( اقبال‌، ج۳، ص۱۱۳.) ممکن است بعضی مناسبت آغاز امامت امام زمان را در راستای گسترش مناسبت‌ها و مناسک تفسیر کنند ولی این مناسبت‌ برخلاف مناسبت‌های سوگواری لوازم و شئونی را بر زندگی اجتماعی و دینی مردم تحمیل نمی‌کند و مناسکی را پی ندارد.  .......... @azadpajooh
🔸 چیزی به نام مجلس لعن خصوصی نداریم  ✍مهدی مسائلی  وقتی موضوع لعن مطرح می‌شود معمولا بحث تفاوت لعن در مجلس خصوصی با لعن عمومی(یا علنی) نیز داغ می‌شود. در این میان سه نگاه میان شیعیان به وجود  می‌آید: اول؛ بعضی بدون هیچ محدودیت و قیدی طرفدار لعن هستند و آن را مساوی تبری می‌دانند. دوم؛ بعضی با لعن آشکار و عمومی مخالف‌اند، اما لعن را در مجلس خصوصی  جایز می‌دانند. سوم؛ بعضی نیز فرقی میان لعن عمومی و خصوصی نمی‌گذارند و لعن را به هر صورتی نفی می‌کنند.  در جبهه‌بندی درون مذهبی گروه اول(یعنی کسانی که هیچ محدودیتی برای لعن قائل نیستند) به عنوان برائتی‌، و گروه دوم و سوم به عنوان وحدتی‌‌ شناخته می‌شوند. برائتی‌ها با هردو گروه وحدتی مخالف هستند و آنها را متهم به کوتاهی در تشیع یا خروج از آن می‌کنند.  البته هجمه‌ها علیه گروه سوم (یعنی مخالفان مطلقِ لعن) بسیار بیشتر است و حتی گروه دوم(محدودکنندگان لعن) نیز گاهی آنها را متهم به کوتاهی در تشیع می‌کنند.  با این مقدمه، بارها از من سؤال شده است که آیا لعن در مجالس خصوصی را قبول دارم یا نه؟ یا لعن در جمع خصوصی جایز است یا نه؟ پاسخ به این سوال مقدماتی را می‌طلبد که به صورت مفصل در کتاب لعن‌های نامقدس به آن پرداخته‌ام، ولی به صورت خلاصه می‌گویم: اصلا لعنی به نام لعن خصوصی وجود ندارد؛ لعن یا فردی است یا عمومی. مصادیق لعن خصوصی که درباره‌ آنها بحث و گفتگو می‌شود، همان لعن‌های عمومی هستند که علاوه بر مخالفت با اخلاق اسلامی، با تبلیغ معارف تشیع و دستورات صریح ائمه نیز هم‌خوانی ندارند. برای روشن شدن این بحث چند نکته را بیان کنم: ۱. لعن یک نوع دعاست، البته از نوع نفرین و دعای علیه افراد. در دعا مخاطب ما خداست و باید با او سخن بگوییم. طبق روایات، مؤمن می‌تواند در مقام مناجات الهی تمام کسانی را که مُستحق نفرین الهی هستند، لعن کند؛ البته با این شرط که لعن‌شدگان استحقاق این نفرین را داشته باشند. اما اگر کسی دیگری را بدون دلیل یا ازسرِ عنادِ شخصی لعن کند، آثار لعن یا نفرین به خودش باز می‌گردد. بر این اساس، فرد می‌تواند حتی پیامبران الهی را نیز لعن کند ولی مطمئناً آثار این لعن به خود او باز می‌گردد. اما این بحث‌ها تنها مربوط به مقام مناجات است که مخاطب و شنونده لعن فقط خدا است‌. اما هنگامی که به غیر از خدا، افراد دیگری نیز شنونده‌ی لعنِ ما شوند، این لعن از حالت فردی خارج می‌شود و صورت عمومی پیدا می‌کند، و تفاوتی نمی‌کند شنونده لعن یک نفر باشد یا صد نفر. مثلاً اگر کسی به صورت فردی امام علی(ع) را لعن کند، حکمی اجتماعی برای این لعن وجود ندارد، چون او فقط خدا را مخاطب قرار داده و به صورتِ اجتماعی، توهینی به آن حضرت صورت نگرفته است، ولی اگر این لعن در جمع یک یا دو نفر بیان شود، در صورت اقامه شواهد و مدارک، حکومت اسلامی او را محاکمه می‌کند و در دادگاه متهم به دشنام‌گویی به ائمه(ع) می‌شود، هرچند او بگوید من امام علی(ع) را مستحق لعن می‌دانستم و از نظر خودم کار نادرستی انجام نداده‌ام. همین صورت درباره افراد مورد احترام اهل‌سنت نیز وجود دارد، کسی نمی‌تواند بگوید من آنها را در جمع دیگران لعن می‌کنم و توهین مذهبی انجام نداده‌ام، هرچند او کارش را اینگونه توجیه کند که من آنها را مستحق لعن می‌دانم. همچنان‌که تفاوتی نمی‌کند که لعن او در جمع یک نفر باشد یا صد نفر. ۲. تجویز لعنِ خصوصی عاملی برای تقویت و گسترش لعن عمومی است، چون کسانی که لعن خصوصی را قبول دارند معمولا به صورت محتوایی با لعن‌های عمومی مشکلی ندارند بلکه انتشار عمومی آن را فعلا به مصلحت نمی‌دانند. این افراد گاهی خودشان نیز از سر بی‌موالاتی یا غفلت، به لعن‌ عمومی دست می‌زنند.(موارد رسانه‌ای شده آن فراوان است) از این گذشته، به صورت عملی تفکیک لعنِ خصوصی از عمومی نیز امکان‌پذیر نیست، یعنی لعن هنگامی که از حالت فردی خارج شد و کسی غیر از خدا شنونده‌ی آن شد، امکان انتشار عمومی و اجتماعی پیدا می‌کند و تبعات ایجاد توهین مذهبی برای آن محتمل است. ۳. در روایات ائمه(ع) لعنِ عمومی یا حتی خصوصی وجود ندارد و گزارش‌هایی که بعضی به آنها استناد می‌کنند(هرچند بسیاری از آنها ضعیف و نامعتبرند) همگی حکایت از لعنِ فردی دارند که مخاطب آن فقط خداست. این نشان می‌دهد موضع ائمه(ع) دراین‌باره آن‌قدر روشن بوده است که جاعلان نیز نتوانسته‌اند بگویند آنها در جمع مردم یا خواص اصحاب خویش، خلفا را لعن کرده‌ یا شیعیان را به مجلسِ خصوصیِ لعن خلفا توصیه کرده‌اند. به دیگر سخن، بر فرض صدور لعن‌های نسبت داده شده به ائمه(ع)، این لعن‌ها هیچ‌گاه به‌قصد توهین به مقدسات اهل‌سنت و برانگیختن فضای خصومت مذهبی بین شیعه و سنی بیان نشده‌اند و فراتر از این، اصلا امکان ایجاد توهین مذهبی را نیز نداشته‌اند. درحالی‌که لعن خصوصی که هم‌اکنون مورد مباحثه شیعیان است امکان ایجاد توهین مذهبی را دارد. @azadpajooh
⚡️اتهام وحدتیِ افراطی ✍مهدی مسائلی قاعده‌ای کلی وجود دارد که فعالیت در عرصه  وحدت اسلامی همیشه افراد را در معرض اتهام عدول از اندیشه‌ی مذهبی یا کوتاهی درباره آن قرار می‌دهد؛ زیرا ذائقه‌ی طرفداری از مذهب بیشتر تمایل به مخاصمه و جدال و ابراز تمایز با مخالفان مذهبی دارد تا گفتگو و صلح و هم‌گرایی با آنها. از این رو با تندروی‌ها مُدارا می‌کند و آن را به پای حمایت از مذهب می‌گذارد، ولی به تقریب‌ و اتحادگرایی نظر سوء دارد و آن را عامل تضعیف مذهب می‌داند. اما چند سالی است که این اتهام از ناحیه کسانی به فعالان عرصه وحدت اسلامی زده می‌شود که خود را طرفدار انقلاب اسلامی و معتقد به ولایت فقیه می‌دانند. بدیهی است که این عده به واسطه‌ی راهبُردی بودن موضوع وحدت اسلامی در تفکر انقلاب اسلامی، طیف متهم شده را طرفدار افراطی وحدت اسلامی و خود را طرفدار معتدل و اصیل وحدت اسلامی معرفی کنند. حال سؤال این است که طرفداری از وحدت اسلامی به چه معناست و چه اقتضائات و لوازمی دارد؟ آیا با صرف تکرار لفظ وحدت اسلامی و طرح شعاری آن، ‌کسی طرفدار وحدت می‌شود؟ نهایت مطلبی که این افراد در بیان لوازم وحدت اسلامی بیان می‌کنند، این است که نباید به اهل‌سنت توهین مذهبی کرد و غیر از این، هیچ رفتار تبلیغی دیگری با موضوع وحدت اسلامی تعارضی ندارد. به دیگر سخن از نگاه آنها کسی که به اهل‌سنت توهین مذهبی نمی‌کند، طرفدار وحدت اسلامی است؛ و کسانی که لوازمی بیش از این را برای وحدت اسلامی مطالبه کند، طرفدار افراطی وحدت اسلامی است. البته تعریف توهین مذهبی نیز نزد آنها خیلی محدود و اخص است و تنها شامل دشنام‌های صریح می‌شود. بر این اساس، آنها بسیاری از مصادیق لعن را توهین مذهبی تلقی نمی‌کنند، در حالی که لعن نزد عموم جامعه به عنوان یک توهین شناخته می‌شود و اگر کسی به مقدسات و افراد مورد احترام شیعه نیز لعن کند، توهین مذهبی به حساب می‌آید. همچنین این افراد گردآوری و نشر مطاعن و عیب‌های خلفا را نیز توهین قلمداد نمی‌کنند و آن را رفتاری علمی و پژوهشی می‌دانند. این‌ اقدامات که با هدف تقابل و مخاصمه مذهبی انجام می‌شود، بیش از آن‌که کسی را هدایت کند، لجاجت و تنفر طرف مقابل را برمی‌انگیزد و او را نیز به تقابل به مثل فرا می‌خواند. درمجموع از نگاه این افراد برای التزام عملی به وحدت اسلامی، شما تنها موظف هستید به اهل‌سنت و خلفای آنها دشنام‌گویی نداشته‌ باشید. با این رویکرد این افراد اختلاف مذهبی بین شیعه و سنی را تا آستانه‌ی دشمنی مذهبی پیش می‌برند ولی به زعم خودشان اقدامات آنها همچنان در راستای وحدت اسلامی است. حقیقت‌این‌که رویکرد تبلیغی این جریان‌ها در تقویت گُسَست‌ها و فاصله‌ها میان شیعه و اهل‌سنت است، در واقع آنها اثبات هویت تشیع را در تقویت تضاد شیعه با اهل‌سنت می‌بینند، نه در تبلیغ‌ آموزه‌ها و امتیازاتی که امامان اهل‌بیت(ع) در تبیین دین شریعت اسلام داشتند. از این رو می‌کوشند تا یک شیعه نهایت فاصله را از یک سنی داشته باشد و درباره هر نقطه اشتراکی میان آنها تشکیک می‌کنند. بر این اساس، توحید اهل‌سنت را توهمی عنوان می‌کنند؛ به واسطه‌ی عدم اعتقاد اهل‌سنت به امامت اهل‌بیت(ع)، محبت آنها به اهل‌بیت را غیرواقعی می‌دانند، (اینها نمونه سخنان یک سخنران انقلابی است) ولی معتقدند که از اصول وحدت اسلامی نیز تخطی نکرده‌اند. حال سؤال است که طلبه و دانشجوی انقلابی که در پای چنین منبرهایی اندیشه‌ و انگیزه خویش را شکل‌ داده است، چگونه می‌خواهد در تعامل با اهل‌سنت، به پیگیری امور وحدت اسلامی بپردازد؟ آیا پیگیری وحدت اسلامی توسط چنین افرادی صورت واقعی دارد؟ به روشنی پیدا است که وحدت اسلامی از نگاه کسانی که اشتراکات حداقلی با اهل‌سنت را حتی در مقوله توحید نمی‌پذیرند، وحدتی تاکتیکی است. می‌دانیم که مقام معظم رهبری در سال‌های اخیر بارها به نفی وحدت تاکتیکی اندیشه انقلاب اسلامی پرداخته‌اند و مراحل مختلف آن را تبیین کرده‌اند و بالاترین مرحله‌ی وحدت اسلامی را تمدّن نوین اسلامی دانسته‌اند. اما مسیری که این عده می‌روند برای غلبه‌ی مذهبی شیعه بر سایر مذاهب اسلامی ریل‌گذاری شده است نه وحدت شیعه و سنی در ذیل پرچم اسلام. فشرده‌سخن اینکه نباید با برداشت نادرست از تمجید بزرگان درباره تبلیغ و گسترش معارف اهل‌بیت(ع) در زمان صفویه، رویکرد فرقه‌‌ای و سلبی این دوره را الگو قرار داد و با این رویکرد وحدت اسلامی را نیز پیگیری کرد. محققا وحدت اسلامی به معنای کوتاهی در اندیشه مذهبی نیست ولی با روش تبلیغی فرقه‌گرایی و تقابل مذهبی، وحدت اسلامی مسئله‌ای شعاری و تاکتیکی خواهد بود. عالمی که اولویت و جهت‌گیری تبلیغی‌ دینی او، مخالفت مذهبی با سایرمسلمانان است، تولیدات مذهبی‌اش نیز در همین راستا است. وحدت اسلامی برای چنین شخصی محدود به هفته وحدت است که مصاحبه‌ای بکند، با اهل‌سنت عکسی بگیرد و از برادری سخن بگوید. @azadpajooh