eitaa logo
💚عزیزم حسین💚
3هزار دنبال‌کننده
6.1هزار عکس
5.1هزار ویدیو
123 فایل
ا ﷽ ا تکثیرکانال تکثیرعشق ناب 💚 تمام ذرات وجودم عشق ناب فاطمی است والحمدلله فاطمه ای که هستی اش هست به ماسوا دهد رزق اگرکه میدهد به یمن اوخدا دهد ای عشق سربلندکه برنیزه میروی از حلقه کمندتو راه گریز نیست کانال دیگر: @yaraliagham @qalalsadegh135
مشاهده در ایتا
دانلود
پیرمرد ِ بلا کشیده منم پسرِ شاه سربریده منم روضه خوانی که هرچه می گوید با دوچشم کبود دیده منم آنکه از ناقه دید بانوئی پایِ یک بوسه شد خمیده منم آن امامی که با تنی تب دار عقبِ ناقه ها دویده منم آنکه وقت فرار از خیمه نالة دختران شنیده منم آنکه در بین بوریا دلِ شب پیکر یک امام چیده منم آنکه درگوشة خرابة شام دفن کرده گلی شهیده منم همة روضه ها کنار ولی آنکه بازار شام دیده منم روضه را باز میکنم امشب سخن آغاز میکنم امشب روضه در یک کلام وای از شام دردِ بی التیام وای از شام کاش مادر مرا نمی زائید ناله های مدام وای از شام ناسزاهای بد به ما گفتند همه جایِ سلام وای از شام آن دیاریِ که کرده بازی با آبروی امام وای از شام قافله تا غروب گیر افتاد کوچه ها ناتمام وای از شام دخترِ فاطمه اذیت شد از نگاهِ حرام وای از شام گذر از کوچه هایِ تنگِ یهود آتشِ رویِ بام وای از شام جایِ حیدر زگیسویِ دختر می گرفت انتقام وای از شام در میان ِ چهار هزار رقاص گریه در ازدحام وای از شام سر وتشت و پیاله های شراب چوبِ بی احترام وای از شام لعنتی در کنارِ سر میریخت میِ باقیِ جام وای از شام سرخ موئی اشاره کرد و یزید گفت : گفتی کدام؟؟وای از شام من چهل سال گریه میکردم با همین یک کلام وای از شام قاسم نعمتی @rozeh_1
سید الباکینم و در عشق غوغا می کنم زنده در شهر مدینه یاد زهرا می کنم من چهل سال است هر لحظه به یاد کربلا از غم هر روضه ای گریه مجزّا می کنم پای هر برگ صحیفه نه ، که روضه نامه ام با سر انگشتی زخون دیده امضا می کنم رازق و الطفل الصغیر و راحم الشیخ الکبیر با مناجات سحر این روضه افشا می کنم آب رنگ خون بگیرد تا که هنگام وضو یادی از زخم لبانِ خشک بابا می کنم می سپارم بر همه تا نشود ام البنین صحبت از ضرب عمود و فرق سقا می کنم تا ببینم بین باغی لاله پرپر می کنند بی مهابا یاد جسم اربا رابا می کنم باسئوالی پر کنایه وقت ذبح گوسفند در دل ِ درد آشنا طرح معما می کنم چون که بابای  مرا لب تشنه ذبحش کرده اند بر سر این قصه با قصاب دعوا می کنم گر ببینم دختری مویش گره افتاده است خیلی آهسته گره از گیسویش وا می کنم وای زان دم که بینم دختری خورده زمین گریه ها بر غربت اولاد زهرا می کنم غصه بی معجری چشمم زخم کرد با عمو عباس خود زین غصه نجوا می کنم تا که دیدم برآوردند در بازار شهر یاد شام و ماجرای خواهرم را می کنم سرخ موئی گفت دنبال کنیزم، بعد از آن یاد آن مجلس دو چشم خویش دریا میکنم قاسم نعمتی @rozeh_1
من چهل سال غم و غصه مکرر دیدم نرود از نظرم آنچه که آخر دیدم بلبلان از غم گلها همه بیتاب شدند غنچه ها را همه پژمرده و پرپر دیدم کوچه ی تنگ ندیدم چو عمویم امّا تنگی قتلگه و پیکر بی سر دیدم مات و مبهوت نظر کردم و فریاد زدم جای یک زخم هلالی روی پیکر دیدم آنچه من دیده ام ای کاش نبیند چشمی من خودم کاکل او در کف لشکر دیدم از همه سختی گودال همین بس باشد قتل صبر پدر و نیزه و خنجر دیدم بوریا جمع تنش را همه بر عهده گرفت پی انگشت پدر در همه جا گردیدم با عبا جمع نمودم که نریزد عباس پاره های تنِ سقای دلاور دیدم کاش می مردم ازاین غم که نبینم امّا چادر سوخته وپاره ی خواهر دیدم وای از شام که ناموس خدا را بردند خنده و هلهله در مردم کافر دیدم سخت تر از همه بازار یهودی ها بود عمه ها را همه در حالت مضطر دیدم سخن از برده فروشی شد و لرزید رباب به روی نیزه سرشک علی اصغر دیدم محمود اسدی @rozeh_1
همان وقتی که خنجر از تن خورشید سر می خواست امامت از دل آتش چنان ققنوس بر می خاست علی باشی و در میدان نجنگی ، داغ از این بدتر؟ خدا اورا به بزم عشق بازی شعله ور می خواست علی در خونِ خود پرپر علی با تیرِ در حنجر علی از شعله سوزان تر علی بودن هنر می خواست نباید شعلهء این ماجرا یک لحظه بنشیند عبایش سوخت در آتش که آتش بال و پر می خواست به پای این کبوتر نامه ای از جنس زنجیر است که فریاد بلند تشنگان پیغامبر می خواست مصیبت تازه بعداز کربلا آغاز شد یعنی به غیر از خونِ تن ، دشمن از او خون جگر می خواست خرابه خیزران خنیاگری ها خارجی خواندن نمک از زخم هایش زخم های تازه تر می خواست امامت را زنی با خود به هر جان کندنی می برد که زینب بود ، اگر او زیر دست و پا سپر می خواست پدر لب تشنه جان داد و گذشت اما تمام عمر صدای گریهء باران چه از جان پسر می خواست غریب است آنچنان کعبه میان آشنایانش که استعلام حقانیتش را از حجر می خواست سیدحمیدرضا برقعی @rozeh_1
مانند ابر پیش یتیمان گریسته مردی که پای غصه ی جانان گریسته هر لحظه زندگی خودش را حسین دید با این حساب از دل و از جان گریسته از داغ و غصه های اسارت درون شام با حال زار و موی پریشان گریسته قطعا به یاد نیزه ی غربت میان دشت او یا حسین گفته فراوان گریسته در تشت چوب بود وحروف مقطعه عمری برای قاری قرآن گریسته شاید برای دختر دردانه ی حسین وقتی که دید خار مغیلان گریسته قطعا درون زندگی اش سود می کند هرکس که پای عشق تو از جان گریسته یعقوب چشم خویش برای حسین داد کی !؟او برای یوسف کنعان گریسته علی اصغر یزدی @rozeh_1
هم پای روضه های همه گریه کرده بود هم روضه خوان واقعه ی کربلاشده است: دیده ست در میانه ی گودال ، پیرهن از تیر و نیزه برتن خون خدا شده است با دست های بی رمق او به پیکر سلطان دین،به جای کفن بوریا شده است همراه کاروان و سران به نیزه ها با عمه هاش راهی شام بلا شده است بر نیزه دیده اصغر و پرسیده ازخودش این سرچگونه بر سر آن نیزه جا شده است؟ قد ّ خمیده أش اثر ارث مادر است؟ یا از فشار سلسله این گونه تا شده است؟ مجتبی خرسندی @rozeh_1
زائر الحسین - حاج‌مهدی رسولی.mp3
4.11M
🔊 | تنظیم 📝 زائر الحسین 👤 حاج‌مهدی تا تکثیر عشق 💚 👈 @azizamhosen @yaraliagham
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💐✨⭐️✨🌟✨⭐️✨💐 کن مرا سير تماشا زينب مي روم در بر زهرا زينب در غمم اشک ميفشان ز دو عين بعد من جان تو و جان حسين ديگر از زندگي و عمر چه سود بودنم مردن تدريجي بود نه همين زهر خصان کشت مرا طعنه و زخم زبان کشت مرا ساغرم پر شده از خون دلم از دل و صبر دل خود خجلم کشتيم طعمه گرداب شده قطره قطره جگرم آب شده **** امام حسن (ع) نوحه 🔻🔻🔻🔻🔻 🌐 https://www.beharalashar.ir 🔺🔺🔺🔺🔺 💐✨⭐️✨🌟✨⭐️✨💐 @beharalashar
💐✨⭐️✨🌟✨⭐️✨💐 دارم برای شام بلا گریه می کنم بر ماجرای کرب و بلا گریه می کنم بعد از غروب روز دهم، هر غروب من بر جسم های مانده رها گریه می کنم هر جا که حرف زینت و خلال و معجر است بر اهل بیت خون خدا گریه می کنم هر جا که آب باشد و هر جا که تشنه ام بر خشکی لب شهدا گریه می کنم هر جا که طفل شیرخواره به دامان مادر است بر طفل سیدالشهدا گریه می کنم هر جا به هر زنی که ظلم شود گریه می کنم بر طعنه های بر اُسرا گریه می کنم هر جا که خیزران به کسی خورد ه است، من بر رأس بین طشت طلا گریه می کنم یعقوب کربلایم و چِل سال آزگار دارم برای شام بلا گریه می کنم مصطفی گودرزی امام سجاد (ع) روضه 🔻🔻🔻🔻🔻 🌐 https://www.beharalashar.ir 🔺🔺🔺🔺🔺 💐✨⭐️✨🌟✨⭐️✨💐 @beharalashar
💐✨⭐️✨🌟✨⭐️✨💐 یا قاهرَ العَدُوُّ وَ یا والیَ الوَلی یا مظهر العجایب و یا مرتضی علی پایانِ باشکوه،به کابوس بد بده زینب رسیده کوفه..،پدر جان مدد بده در کوفه سهم دختر تو آهِ سرد شد پنجاه سال پرده‌نشین..،کوچه‌گَرد شد تا پای ما به معرکه‌ای نامراد رفت خلخال دخترانِ حسین‌ات به باد رفت این کوفیان به نسل تو،گمراه گفته اند خیلی به دخترت بد و بیراه گفته اند بی حرمتی به آل تو وقت ورود شد از بس که سنگ خورد حسین‌ات..،کبود شد این حرمله به کامِ همه،زهرِ ناب ریخت این حرمله کنار رباب تو آب ریخت از دست این مصیب جانکاه..،داد..،آه زینب کجا و مجلسِ اِبن زیاد...،آه در بزم او نمک به غمِ جاری‌ام زدند با چوب‌دست روی لب قاری ام زدند کوفه که زیر پاش نهاد احترام را... باید خدا بخیر کند شهر شام را بردیا محمدی حضرت زینب (س) روضه 🔻🔻🔻🔻🔻 🌐 https://www.beharalashar.ir 🔺🔺🔺🔺🔺 💐✨⭐️✨🌟✨⭐️✨💐 @beharalashar
💐✨⭐️✨🌟✨⭐️✨💐 رفتند کربلا و مرا جا گذاشتند روی دلم دوباره همه پا گذاشتند تنها دلم به کرب و بلایی شدن خوش است گیرم مرا زقافله تنها گذاشتند این بار هم ز قافله جا ماندم ای دریغ خوبان چه شد بحال خودم واگذاشتند دنبال آفتابِ سرِ نیزه گم شدم حالا دل مرا به تماشا گذاشتند با دل مرا به کرب و بلا می برد حسین سهم مرا به عهدۀ مولا گذاشتند حالا اگر لیاقت آنجا نداشتم یک کربلا برای من اینجا گذاشتند آری مرا که خادم هیئت نوشته اند دربست وقف زینب کبری گذاشتند بر دیده اَبر مقتل مولا چکیده است بر سینه مِهر حضرت زهرا گذاشتند بر دل جمال حضرت مولا کشیده اند بر جان وصال آل عبا را گذاشتند آنانکه می روند سوی هیئت حسین انگار دل به جنّت اعلا گذاشتند این ساده نیست ، دل حرم الله می شود این را به دل در عالم بالا گذاشتند هرکس که اهل چلّه نشینیِ کربلاست یک اربعین در عالم معنا گذاشتند می خواستم شهید ره کربلا شوم این وعده را دوباره به فردا گذاشتند شاعر : محمود ژولیده اربعین حسینی (ع) روضه 🔻🔻🔻🔻🔻 🌐 https://www.beharalashar.ir 🔺🔺🔺🔺🔺 💐✨⭐️✨🌟✨⭐️✨💐 @beharalashar
💐✨⭐️✨🌟✨⭐️✨💐 همه سینه ها غرق درده پر از ناله و آه سرده شده دلخوشیمون همین که بزودی آقا برمیگرده نفس می کشم خوب میدونی آقا به امّید برگشتن تو فقط از این دنیا تنها یه چیزی میخوام نصیبم بشه دیدن تو فقط دعای فرج رو میخونم همیشه آخه هیچی واسم ظهورت نمیشه یا ربّ الحجّة اشف صدر الحجّة بظهورالحجّة.... زبان حال حضرت زینب با سر بریده برادر علیهماالسلام: من و ناقه و حال خسته با یک قافله، دلشکسته ما رو می برند کوفه و شام به اجبار با دستای بسته ببین که چقد زجر کشیدم داداش سرت روبه رومه روی نیزه ها ببین حق ندارم‌ که‌ گریه کنم منو می زنه خولی بی حیا بهونه می گیره رقیه همیشه دیگه زخم هجرت مداوا نمیشه یا ربّ الحجّة اشف صدر الحجّة بظهورالحجّة.... نداره رباب دیگه نایی همش میگه اصغر کجایی پای گهواره ی خیالی میخونه لالایی لالایی ببین حرمله های این کاروون چقد طعنه به همسرت میزنن دمی که صدا میزنه اصغرو یه تیر و کمون رو نشونش میدن روزا زیر آفتاب نشسته همیشه بدون غم و اشک شبش روز نمیشه یا ربّ الحجّة اشف صدر الحجّة بظهورالحجّة.... ️علی مهدوی نسب(عبدالمحسن) حضرت زینب (س) زمینه 🔻🔻🔻🔻🔻 🌐 https://www.beharalashar.ir 🔺🔺🔺🔺🔺 💐✨⭐️✨🌟✨⭐️✨💐 @beharalashar
💐✨⭐️✨🌟✨⭐️✨💐 یاد داری به یقین مویِ سرم‌ ای بابا سوخت کل بدنم، بال و پرم‌ ای بابا زخم رخسار مرا دید و ز من کرد فرار دختری گفت شبیهِ پسرم ای بابا از غم دوری تو،از غم هجران عمو آتشی زد غمتان بر جگرم‌ ای بابا با سرت آمدی و محفل ما روشن شد حال بنگر تو دمی چشم ترم ای بابا آتش خیمه برای من و سهم‌ تو تنور لگدی زد که خمیده کمرم ای بابا معنی بردگی و لفظ کنیزی تو بگو خورده بر قوم‌ِ یهودی گذرم ای بابا تو ببر دخترکت،حوصله ام سر رفته من مهیا شده ی این سفرم‌ ای بابا /عبدِکریم/ حضرت رقیه (س) روضه 🔻🔻🔻🔻🔻 🌐 https://www.beharalashar.ir 🔺🔺🔺🔺🔺 💐✨⭐️✨🌟✨⭐️✨💐 @beharalashar
💐✨⭐️✨🌟✨⭐️✨💐 حاج رضا یعقوبیان رحلت دخت علی زینب بود جان تمام شیعه بر لب بود گل زهرا نشان رفته از این جهان آجرک الله بقیه الله دخت علی راحت شود زغمها رود از این جهان به سوی عقبا بر علی نور عین بود یاد حسین آجرک الله بقیه الله یاد تن بی کفن حسینش دارد به بر پیرهن حسینش میزند ناله ها به یاد کربلا آجرک الله بقیه الله دارد گل فاطمه ی حزینه داغ حسین فاطمه به سینه یاد ظلم و ستم بریزد اشک غم آجرک الله بقیه الله یاد زمانی که سویش دویدند سر حسینش از قفا بریدند زان گلان چیده قامتش خمیده آجرک الله بقیه الله افتاده یاد نور هردو عینش یاد سر بریده ی حسینش به یاد خیمه ها سر بر نیزه ها آجرک الله بقیه الله یاد گلان پرپر کربلا سوز غم پر شرر کربلا یاد پیکر چاک که مانده روی خاک آجرک الله بقیه الله حضرت زینب (س) نوحه 🔻🔻🔻🔻🔻 🌐 https://www.beharalashar.ir 🔺🔺🔺🔺🔺 💐✨⭐️✨🌟✨⭐️✨💐 @beharalashar
💐✨⭐️✨🌟✨⭐️✨💐 پیش چشمم تو را سر بریدند دست هایم ولی بی رمق بود بر زبانم در آن لحظه جاری «قل اعوذ برب الفلق» بود گفتی: آیا کسی یار من نیست؟ قفل بر دست و دندان من بود لحظه ای تب امانم نمی داد بی تو آن خیمه زندان من بود کاش می شد که من هم بیایم در سپاهت علمدار باشم کاش تقدیرم از من نمی خواست تا که در خیمه بیمار باشم ماندم و در غروبی نفسگیر روی آن نیزه دیدم سرت را ماندم و از زمین جمع کردم پاره های تن اکبرت را ماندم و تا ابد داد از کف طاقت و تاب بعد از ابالفضل ماندم و ماند کابوس یک عمر خوردن آب بعد از ابوالفضل ماندم و بغض سنگین زینب تا ابد حلقه زد بر گلویم ماندم و دیدم افتاده در خاک قاسم آن یادگار عمویم گفتم ای کاش کابوس باشد گفتم این صحنه شاید خیالی است یادم از طفل شش ماهه آمد یادم آمد که گهواره خالی است پیش چشمم تو را سر بریدند دست هایم ولی بی رمق بود بر زبانم در آن لحظه جاری «قل اعوذ برب الفلق» بود افشین علاء حضرت زینب (س) روضه 🔻🔻🔻🔻🔻 🌐 https://www.beharalashar.ir 🔺🔺🔺🔺🔺 💐✨⭐️✨🌟✨⭐️✨💐 @beharalashar
💐✨⭐️✨🌟✨⭐️✨💐 فتح بابم یا رقیه در نابم یا رقیه روزیمو دادی یه عمره پا روضه زندگیم با تو شیرینه میدونم چشمات میبینه قد کشیدم تو جوونی با روضه برا تو جونمو میدم ای بانو پی تو میگردم هر سو میزنم پیش تو زانو ای عشق من بی بی یارقیه مدد بند دوم: دلخوشی روزگارم بی تو آرامش ندارم هر جا کارم گیره با تو حل میشه وقتی میگیره دل من پا میگیره مشکل من تو هوای من رو داری همیشه یه نگات بسه واسه همه سینه زنا از خودت نکنی مارو جدا اربعین بطلب کرب و بلا بانوی من بی بی یارقیه مدد بند سوم: ای صدای مشک عباس قطره های اشک عباس روی لبهاته عموجونم برگرد رفته سقا آب بیاره بارون چشمات میباره حرف اشکاته عموجونم برگرد به خدا دیگه آب نمیخام ای سقا نزاری من و اینجا تنها میگه برنمیگردی بابا ای با ادب بی بی یارقیه مدد علی علی بیگی حضرت رقیه (س) شور 🔻🔻🔻🔻🔻 🌐 https://www.beharalashar.ir 🔺🔺🔺🔺🔺 💐✨⭐️✨🌟✨⭐️✨💐 @beharalashar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🎼 ☑️بند اول آه از شام بلا میزدن نامردا ما رو بی هوا وقتی میفتادیم زیر دست و پا آی از شام بلا آه توی ازدحام توو شلوغی های دروازه ی شام شامیا میکردن هتک احترام به ناموس امام آه از شام خراب وقتی  که از سرت خونای تازه میریخت قلب زینب از هم گسیخت ☑️بند دوم آه  ازشام خراب از جفاهای اون قوم ناصواب برده بود مارو تو بزم شراب آه ازشام خراب آه از آتیش و دود میسوختیم توی شام از عمق وجود توو محله های های اون قوم یهود تو محل یهود میزدن مارو بی امون عقده داشت هر کی از بابامون ☑️بند سوم آه  وا محمدا خون تازه میریخت از روو نیزه ها از سر علمدار و  خون خدا آه  وا محمدا آه بیداد از فلک روی زخم ماها میریختن نمک بچه ها با ناله میگفتن کمک آه عمه جان کمک توی شام میزدن حرفای بد و ناسزا به ناموست و بچه ها ☑️بند چهارم آه از شام بلا از جفای قوم پست و بی حیا از سر بریده از تشت طلا آه از شام بلا آه دلا رو سوزوند حرومی با چوب رو لبها می نشوند تا حسینم ایه ی قرآن میخوند آه تا قران میخوند لب داداش من میشد اونجا غرق خون تا میزد لعین خیزرون 💠💠💠1⃣1⃣5⃣3⃣💠💠💠
─‌‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇༅ ❃﷽ ❃ ༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌─‌ 𖠇࿐ྀུ༅༅࿇═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌┅─‌ آجَـــرَکَ  اللــه   امـــام   زمـــان قافلـــه شد وارد شــام الامـــان سنگ به دامـن همه در انتظــار تا که به دروازه رســد کــاروان سلــسلهٔ آل عبـــا مـــانده انـد در وســـط حلقــهٔ نامحـــرمان عمـــهٔ ســــادات ، دل آزرده از خیـــلِ جفــاپیــشهٔ نا مهـــربان جای عــزا ، هلهــله سر داده اند طعنــه و دشنام زِ هر سـو روان سنــگ به رأسِ گـل زهــرا زدند بر جگــــر فاطمــه نیـــش زبان آه از آن کـــوی  یهـودی نشیــن قلعــهٔ خیبــر شده بغـض نهـان یادِ درِ خیبــر  و حیــدر ، زدند سنگ جفــا بر  سـرِ شــاه جهان آتش و خاکستـر و دشنــام بود رســمِ  پذیرایــیِ  این  میــزبان خون به دل عمه ی سادات  شد شیــــر زنِ هاشــمیِ قهـــرمــان کــاش بدانند که او زینـب است فــاطمـــهٔ دومِ این  خــانـــدان دختر  حیـــدر ، یلِ خیبــر شکن عالمــهٔ مکتــبِ  زهـــرا  نشــــان عاقـلـــه ، در بیــن  زنان  عـــرب دانـشِ دریــاییِ او ،  بیکــــران گشته زمین از وَجَنـاتش ، خجل خَم شده در هر قدمش ، آسمــان در  مَــلَأ  عــــام  نبــود   آشـــکار رویِ مَهَـــش بوده همیــشه نهــان وارث عِلــم و عَلَــم فـاطمـــه ست بانوی صبـــری که شــده قهـــرمان گرچــه لقب ، اُمّ مصائب گــرفت لیـــک نشــد نزدِ عـــدو ، ناتــوان آنچه که در شـــام بلا دیده است تیـــرِ بلا بر لبـــش آورده جــــان بزم شراب و سر خونین به تشت دید که شد لب ، هدف  خیـــزران صبــر ، دگر بر دل زینـــب نمــاند داد ، زمین را و زمـــان را تکـــان دوختــه شـــد کــام یــزید پلیـــد با دَم شمـــشیرِ بُـرنـــده   بیـــان خطبــهٔ دنـدان شکـــن آغــاز کرد عالمـــهٔ فاضلــــهٔ نکتـــه دان در عجب از این نفــسِ حیدری آمــده انگــشتِ همـه بر دهـــان بر رُخشــان گَردِ  حقارت نشست تا که  شد اســرار حقیقت ، عیان داد  پیـــام  عَلَــــم  ســـرخ  را نایبـــهٔ پاک  امـــام زمــان خطبـــهٔ دیگر ، خود زیـن العبـــاد خواند و شرر زد به دل شامیـــان گر چه میــان غـُـل و زنجیـــر بود رزمِ سخـــن کــرد به تیـــغ  زبــان نیش به جانهـا زده شد جای نوش جام شــراب همه شــد شـــوکَران مرثیـــه و روضـــهٔ مقتـــل سرود ناله  کشیـــدند  همـــه عرشیــــان گفت چه رسمی است دراین روزگار بر سرِ نیـــزه ست ، سـرِ میهمـــــان این سرِ بر نیــزه ، گل فاطمه است سیـــدِ آزادهٔ اهـــل جنــان این سرِ خونیــن ، پسر مرتضاست زادهٔ آن پادشَــــه اِنـس و جـــان خطبـــهٔ سجـــاد ، به آتش کشیــد قلب  سیـــاه  همـــه را بی امــــان شکـــر خدا پرچـــم ســرخ حسین جلـوه گــری می کند از هـر کــران هـــر کــه به زیر عَلَمــــش مــی رود می شـــود از ســـیل بلا در اَمــــان باز هــــم افتــاده هــوای حـــــرم بر ســرِ هر کــودک و پیـــر و جوان در صــفِ زُوّارِ خـــودت یا حسیـــن نام مــنِ دلشـــــده را هــم بخـــوان تــا برســـم  کرب و بلا ،  اربعیــــن همـقـــدمِ قـــافلـــهٔ عمــه جـــان 𖠇࿐ྀུ༅༅࿇═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌┅─‌ ✍🏻رقیه سعیدی )کیمیا
دیر راهب بخش اول راهبی در خلق و تقوا بی‌نظیر ترک دنیا کرده‌ای روشن‌ضمیر راهبی از عهد عیسی یادگار خود بزرگان جهان را در شمار عصر خود را مرد صادق بود و بس بلکه خود انجیل ناطق بود و بس گر چه بر تثلیث بودی متکی هیچ مقصودش نبودی جز یکی معتکف گردیده در صورت به دیر لیک در معنی دلش مشغول سِیر بود در صورت اگر زنار‌بند داشت صید معنی‌اش سر در کمند گردنش گر بود در قید صلیب هم نبود از رحمت حق بی‌نصیب خواه باشد ز اهل مسجد یا کنشت طالب حق را بُود جا در بهشت طالب حق را خداوند کریم ره نماید بر صراط مستقیم پاک‌دل از خدعه و تلبیس بود دیر‌گاهی دیْر را قسیس بود از صفات نیک آن روشن‌ضمیر هر چه گویم کی بُود پایان‌پذیر بس که دارد حالتش آشفته‌ام هر چه افزون گویمت کم گفته‌ام کز نکویی‌های آن مرد سعید گشت عیسی نزد زهرا روسپید مسکن آن راهب صاحب‌مقام بود دیری از قضا نزدیک شام این موحدمرد رهبان ای حبیب سرگذشتی در جهان دارد عجیب سرگذشت او بُود ز اسرار عشق تا تو را روشن کند ز انوار عشق شمر دون آن قائد جیش فتن خوانْد راهب را به نزد خویشتن گفت این لشکر که می‌بینی تمام کرده بر خود خواب راحت را حرام هم‌ره این لشکر از برنا و پیر هست جمعی مو پریشان و اسیر باید امشب را در این‌جا تا صباح سربه‌سر راحت نمایند از صلاح گفت راهی نیست زین‌جا تا به شام گفت نتْوان گشت وارد وقت شام گفت از احضار من مقصود چیست گفت غیر از این مرا مقصود نیست کاین اسیران را ز روی هم‌رهی امشب اندر دیر خود منزل دهی گفت راهب هر که می‌بیند اسیر راحتش را سعی دارد ای امیر گفت اینان زآن اسیران نیستند گفت پس برگو که این‌ها کیستند گفت ز اسرار است و نتْوان کرد فاش گفت بر من فاش ‌گو، آسوده باش گفت راهب را چه با کار سپاه گفت دانستن نمی‌باشد گناه این از آن می‌خواست مطلب را عیان آن از این می‌کرد مطلب را نهان چون نشد آن‌جا به راهب کشف راز رو به دیر خویشتن آورد باز گفت: زین سردار لشکر کی توان کرد کشف این‌چنین راز نهان پس همان بهتر بُوَد کز راه خیر این اسیران را دهم منزل به دیر بازآمد سوی سردار سپاه تا مگر گیرد خبر زآن دین‌تباه گفت: فرمان ده که این قوم اسیر سوی دیر آیند از برنا و پیر پس اجازت داد سرخیل لئام تا اسیران را به دیر آمد مقام بعد از آن سرها که هم‌ره داشتند نزد راهب آن زمان بگْذاشتند تا نیابد بر اسیران راه غیر لشکری بگْرفت پیرامون دیر چشم هر کس رفت اندر خواب ناز غیر آن چشمان که دانی بود باز بر اسیران آن‌چه در آن شب گذشت سخت‌تر از جمله بر زینب گذشت غیر چشم اهل‌بیت بوتراب رفته بود از چشم راهب نیز خواب هر چه اندیشید و شد در خود فرو دید مطلب هست نازک‌تر ز مو گفت امشب این معما را مگر حل کند بر من خدای دادگر رفت راهب در عبادت‌گاه خویش سنبل‌آسا کرد موی سر، پریش برکشید از آستین دست دعا کرد روی دل به درگاه خدا ملتجی گردید بر دانای راز گفت ای بی‌چار‌گان را چاره‌ساز حرمت پیغمبران خوش‌سرشت حرمت آدم که آمد از بهشت حرمت موسی و تورات صریح حرمت انجیل و اعجاز مسیح حق ابراهیم و داوود شکور هم به حق صُحْف و آیات زبور حرمت یعقوب و زار‌ی‌های او! وآن همه چشم‌انتظاری‌های او! «ذو‌العطایا» حق ایوب صبور کش نبودی دل زمانی بی‌حضور بارالها حق الیاس و شعیب واقفم کن سربه‌سر زین سر غیب سر این مطلب مرا بنْما عیان تا بدانم کیستند این خاندان تا بدانم این سر ببریده کیست این‌چنین پُر خون و خاکستر ز چیست کاندر این سر هست سر دیگری کی توان از آن گذشتن سرسری بس که از سوز درون نالید زار گریه از بس کرد چون ابر بهار رشته صبرش برون آمد ز کف کآمدی تیر دعایش بر هدف حالتی مابین بیداری و خواب گشت عارض شد دعایش مستجاب اندر آن حالت که می‌داند خدا دید شور رستخیزی شد به پا آمدند از آسمان‌ها قدسیان در کنار آن سر در خون، تپان گِرد آن سر حلقه ماتم زدند پشت پا بر خاطر خرم زدند ناگه آمد این صدا بر گوش او کای گروه آسمانی طرقوا طرقوا، حوا ز جنت می‌رسد آسیه با درد و محنت می‌رسد طرقوا کز ساحت باغ جنان می‌رسد اینک صفورا موکنان طرقوا کز روضه خلد برین می‌رسد هاجر فگار و دل‌غمین طرقوا کاین لحظه مریم بی‌قرار می‌رسد از ره به چشم اشک‌بار طرقوا کآید خدیجه هم‌ کنون آید از ره با دلی لبریز خون طرقوا، زهرای اطهر می‌رسد دل‌غمین و تیره‌معجر می‌رسد تا که زهرا در بر آن سر رسید ناله‌های رودرود از دل کشید هر یکی از آن زنان با شور و شین گفت‌وگویی داشت با رأس حسین آن یکی گفتا که یارانت چه شد دیگری گفتا جوانانت چه شد آن یکی گفتا چه آمد بر سرت دیگری گفتا چه شد با حنجرت مادرش می‌گفت کای نور بصر منزلت بادا مبارک ای پسر ادامه دارد۰۰۰ ✍منکلام:مرحوم اسدالله صنیعیان متخلص به صابر همدانی 🔴کانال رسمی عاشقان حضرت زینب«س» https://t.me/hazratehzeyna
دیر راهب بخش دوم گاه در زیری و گاهی در تنور گاه داری غیبت و گاهی حضور گاه خاتم می‌دهی بر ساربان درس بخشش می‌دهی بر عاشقان روی نی قرآن تلاوت می‌کنی کام زینب پُرحلاوت می‌کنی بعد کشتن این گروه خودپرست از سرت هم برنمی‌دارند دست بس که زهرا کرد بر آن سر خطاب بس که انجم‌ریز شد بر آفتاب از گلاب‌افشانی چشم بتول در سخن آمد سر سبط رسول گفت کای مام گرامی السلام خیر‌ مقدم ای مرا غم‌دیده مام نیست دست ار زیب گردن سازمت باش تا سر را به پا اندازمت حال من این‌سان که دیگرگون بُوَد خود تو بنْگر حال زینب چون بُوَد دیر راهب را مشرف کرده‌ای خود مگر بختی که رو آورده‌ای گر نمی‌گشتم شهید کوفیان کی ز دین جد من بودی نشان خیمه‌هایم را اگر آتش زدند تا قیامت شعله‌اش باشد بلند گر نمی‌شد دست عباسم قلم باز اسباب شفاعت بود کم غم مخور کامروز حق خواهد چنین تا شوم فردا «شفیع‌المذنبین» آن‌چه سر می‌گفت و زهرا می‌شنید راهب دل‌خسته ناظر بود و دید کم‌کم از آن حال و از آن سرگذشت کرد بر حال طبیعی بازگشت دید زآن خیل زنان و قدسیان نیست اندر دیر خود بر جا نشان عقل پس هی زد بر او کای نیک‌نام پرده بالا رفت و مطلب شد تمام دید مطلب مطلب دیگر بُوَد گفت هر سری است در این سر بُوَد خاست از جا با دو چشم اشک‌بار آمد و سر را گرفت اندر کنار بوسه‌ها بر روی آن سر داد و گفت کای مِهین‌گنجینه راز نهفت خوب جانا خودنمایی می‌کنی راستی کار خدایی می‌کنی گر به صورت هستی از پیکر، جدا نیستی در معنی از داور جدا ظاهرت مغلوب و باطن غالبی عین مطلوبی که حق را طالبی چون برون هستی ز سر‌حد خیال خود بفرما آن چه حال است این چه حال جلوه‌ای کردی مرا کردی اسیر جلوه‌‌ای دیگر کن و جان را بگیر سال‌ها در کنج این دیرم مقیم تا برم پی بر صراط مستقیم گفته بودند این سر بیگانه است شد یقینم کآن سخن افسانه است گر سر بیگانه دور افتد ز تن کی سخن گوید میان انجمن در سخن بودی از این پیش ای عزیز کن تکلم با من دل‌خسته نیز تا بدانم از کجایی کیستی این‌چنین آشفته‌حال از چیستی دشمنی گر با تو دارند این سپاه اهل بیتت را چه می‌باشد گناه گر سرت را از جفا ببْریده‌اند از چه دیگر از قفا ببریده‌اند گر خصومت با تو می‌بودش یزید پس چرا شد نوجوانانت شهید تا سر ببریده‌ات شد در سخن عهد یحیی تازه شد در چشم من ناگهان با راهب اندر انجمن آن سر ببْریده آمد در سخن تافت نور معرفت را در دلش عاقبت توفیق حق شد شاملش گفت کای مرد سعید پارسا وی نکواندیشه در راه وفا من که می‌بینی سری بی‌پیکرم آن شهید راه عشق داورم گفت می‌دانم ولیکن در کجا گفت اندر سرزمین کربلا گفت ای گل از کدامین گلشنی گفت از باغ نبی گر روشنی گفت نام آن نبی را کن بیان گفت احمد خاتم پیغمبران گفت بابت کیست ای شاه هدی گفت می‌باشد علی مرتضی گفت کبْوَد مادرت ای مقتد گفت باشد مام من خیر‌النسا گفت گر داری برادر گو به من گفت نام نامی‌اش باشد حسن گفت گر غیر از حسن داری بگو گفت عباس است آن پاکیزه‌خو گفت اخْوانت کجایند ای وحید گفت گردیدند آن جمله شهید گفت یارانی که داری گو به من گفت نبْوَد غیر هفتاد و دو تن گفت یارانت چه شد ای جان پاک گفت گردیدند از کین چاک‌چاک گفت گو تقصیر یارانت چه بود گفت حق‌گویی در این مُلک وجود گفت باقی‌ماندگانت کیستند گفت غیر از این اسیران نیستند گفت اینان از یتیمان تواَند گفت آری لیک مهمان تواَند گفت نبْوَد این زنان را یاوری گفت زینب می‌نماید مادری گفت زینب از چه نامش غم‌فزاست گفت او «ام‌‌المصائب» زین عزاست گفت حجت بعد تو در عصر کیست گفت غیر از سید سجاد نیست گفت سجادت کدام است ای امیر گفت بیمار است و می‌باشد اسیر گفت او را چون نکشتند از جفا گفت امر حق چنین کرد اقتضا تا بمانَد زنده زین‌العابدین زآن که بی‌حجت نمی‌باید زمین گفت ظلمی را که کردند این گروه کس نکرده است ای شه کیوان‌شکوه گفت زین قوم آن‌چه می‌بینم جفا راضی‌ام بر آن‌چه می‌خواهد خدا تا خدا معشوق و تا من عاشقم در طریق عشق‌بازی صادقم من همان روزی که بستم بار عشق برگشودم بر سر بازار عشق لطف‌ها دیدم به هر منزل از او چون نبودم یک زمان غافل از او داشت معشوق آن‌چه از کالای ناز نازهایش را خریدم با نیاز آن‌چه بودم در جهان مال و منال ز اقربای سال‌خورد و خردسال هدیه کردم سربه‌سر در راه دوست فدیه دادم بود چون دل‌خواه دوست ترک هستی را از آن کردم شتاب تا نباشد در میان ما حجاب این تعین‌ها، حجاب عاشق است هر که را نبْوَد تعین صادق است ترک سر کردم که عین او شدم تا ز احسانش حسین او شدم ادامه دارد۰۰٫ ✍منکلام:مرحوم اسدالله صنیعیان متخلص به صابر همدانی 🔴کانال رسمی عاشقان حضرت زینب«س» https://t.me/hazratehzeynab
بخش ۳ و پایانی بینِ ما دیگر نمی گنجد حجاب کو حجابب بین نور و آفتاب نیست صوت از حنجر بلبل جدا نکهتِ گل کی بُوَد از گل جدا چون که راهب دید زان لفظ صریح برده آن سر گوی سبقت از مسیح پاره در دم پرده اوهام کرد میل، سوی قبله اسلام کرد عقلش از خواب گران بیدار ساخت رشته زنار را دستار ساخت گفت کای سر حق زهرا مادرت حرمت غم‌دیده‌ زینب خواهرت بردی آرامم به آرام آورم رهبری فرما که اسلام آورم هادی‌ام شو تا که می‌آید نفس زآن که بر حق، دین اسلام است و بس گفت ای راهب اگر اهل دلی قبله اسلامیان را مایلی ابتدا آور شهادت بر زبان پس درآ در زمره اسلامیان چون شدی اسلامیان را ز اهل کیش اقتدا کن بر امام عصر خویش چون که بی شک یافتی راه یقین پس امام توست زین‌العابدین عصر، عصر عابدین است ای همام نیست در این عصر، غیر از او امام گر نبود آن قبله اهل یقین آسمان‌ها بود پابست زمین زآن که در هر دور حق را مظهری در جهان باید که باشد رهبری حکم‌ران عالم ایجاد اوست مظهر حق سید سجاد اوست شد لباس شب برون از خُم نیل صبح شد، زد ساربان کوس رحیل شب لباس ماتم از تن برگرفت صبح شد خورشید تشت زر گرفت شب به سر آمد اسیران خاستند روز شد اعدا صفوف آراستند شب گذشت و بود راهب گرم سِیر روز چون شد شمر آمد سوی دیر رفت و خود بگْرفت آن سر را ز وی شد برون از دیر و زد بر نوک نی دید راهب میهمانش می‌رود از تن افسرده جانش می‌رود گفت رو ای میهمان باوفا کاندر این راهت سپردم با خدا رو که من از قطره‌های چشم تر بسته‌ام الماس طاقت بر جگر جان فدای روی چون ماهت برو دست حق بادا به همراهت! برو می‌روی اما دلم همراه توست قبله امید من درگاه توست تا نهانی داشت راهب درد دل ناقه رفت از اشک همراهان به گل گر شبی در دیر منزل کرده‌اید تا قیامت جای در دل کرده‌اید چون گذشتند از در دیر آن سپاه چشم راهب مانْد تا محشر به راه من به راهب خواستم ختم کلام شام شد نزدیک و روزم کرد شام. ✍منکلام:مرحوم اسدالله صنیعیان متخلص به صابر همدانی 🔴کانال رسمی عاشقان حضرت زینب«س» https://t.me/hazratehzeynab
️دیر راهب بخش اول بعد شهر بعلبک آل زیاد راهشان در دیر راهب اوفتاد کهنه دیری در درونش راهبی شعله های طور دل را طالبی دیر نه نه یک جهان دریای نور او چو موسی بر فراز کوه طور ترک دنیا گفته ای در کنج دیر همچو عیسی آسمان را کرده سیر لحظه لحظه سال ها در انتظار تا شود دیرش زیارتگاه یار بی خبر خود رازها در پرده داشت در تمام عمر یک گم کرده داشت پیر دیری در نوا چون بلبلی چشم جانش در ره خونین گلی با گل نادیده اش می کرد حال تا شبی بگرفت دامان وصال دید در پایین دیر خود شبی هر طرف تابیده ماه و کوکبی گفت الله کس ندیده این چنین  هیجده خورشید یک شب بر زمین این زنان مو پریشان کیستند گوئیا از جنس انسان نیستند لاله ی حمرا کجا و آبله بازوی حورا کجا و سلسله چیستند این عقده های گوهری یاس های کوچک نیلوفری آمده از طور موسای دگر در غل و زنجیر عیسای دگر سر به نوک نیزه می گوید سخن یا سر یحیی است پیش روی من گشته نیلی ماه روی کودکی بسته دست نونهال کوچکی طفل دیگر بسته با معبود عهد یا سر عیسی جدا گشته به مهد راهب سر را می بیند کرد نصرانی نزول از بام دیر گرد سرها روح او سرگرم سیر دیده بر شمع ولایت دوخته چون پر پروانه جانش سوخته راهب پیر و سر خونین شاه رازها گفتند با هم با نگاه شد فراق عاشق و معشوق طی این به پای نیزه او بالای نی ناگهان زد بانگ بر فوج سپاه کای جنایت پیشگان رو سیاه کیست این سرکاین چنین خواند فصیح وای من داوود باشد یا مسیح یا شده ایجاد صفین دگر گشته قرآن بر سر نی جلوه گر پاسخش گفتند مقصود تو چیست این سر خونین سر یک خارجیست کرده سر پیچی ز فرمان امیر خود شهید و عترتش گشته اسیر بود هفتاد و دو داغش بر جگر تشنه لب از او جدا کردیم سر لرزه بر هفت آسمان انداختیم اسب ها را بر تن او تاختیم شعله ها از هر طرف افروختیم خیمه هایش را سرارسر سوختیم هر یتیمش از درون خیمه گاه برد زیر بوته خاری بی پناه ریخت نصرانی به دامن خون دل گشت سرتا پا وجودش مشتعل بر کشید از سینه چون دریا خروش گفت ای دون فطرتان دین فروش ثروت من هست چندین بدره زر در جوانی ارث بردم از پدر در بهای این همه سیم و زرم امشب این سر را امانت می برم می کنم تا صبح با او گفتگو کز دهانش بشنوم سری مگو شمر را چون دیده بر زر اوفتاد عشق سیمش باز در سر اوفتاد راهب سر را به دیر می برد: داد سر را و ز راهب زر گرفت راهب آن سر را چون جان در بر گرفت برد سوی دیر سر را با شتاب کرد ناگه هاتفی او را خطاب راهب از اسرار آگه نیستی هیچ دانی میزبان کیستی میهمانت میزبان عالم است هر چه گیری احترامش را کم است این که لب هایش به هم خشکیده است بحر رحمت از دمش جوشیده است اینکه زخمش را شمردن مشکل است زخم هفتاد و دو داغش بر دل است گوش شو کآوای جانان بشنوی از دهانش صوت قرآن بشنوی گرد ره با اشک از این سر بشنوی با گلاب و مشک خاکستر بشوی برد راهب عاقبت سر را به دیر تا خدا در دیر خود می کرد سیر شد چراغ دیر آن سر تا سحر دیگر این جا دیر راهب بود و سر خشت خشت دیر را بود این سلام کای چراغ دیر و مطبخ السلام راهب ناله ی واحسینا می شنود ناگهان آمد صدای یا حسین واحسینا واحسینا وا حسین آن یکی می گفت حوا آمده دیگری می گفت سارا آمده هاجر از یک سو پریشان کرده مو مریم از سو زند سیلی به رو آسیه رخت سیه کرده به بر گه به صورت می زند گاهی به سر ناگهان راهب شنید این زمزمه ادخلی یا فاطمه یا فاطمه آه راهب دیده بر بند از نگاه مادر سادات می آید ز راه راهب ناله ی فاطمه می شنود بست راهب دیده اما با دو گوش ناله ای بشنید با سوز و خروش کای قتیل نیزه و خنجر حسین ای فروغ دیده ی مادر حسین ای سر آغشته با خون و تراب کی تو را شسته است با خون و گلاب بر فراز نی کنم گرد تو سیر یا به مطبخ یا به مقتل یه به دیر امشب ای سر چون گل از هم واشدی بیشتر از پیشتر زیبا شدی ای نصاری مرحبا بر یاری ات فاطمه ممنون مهمان داری ات هر کجا این سر دم از محبوب زد دشمنش یا سنگ یا چوب زد تو نبوی، گرد این سر صف زدند پیش چشم دخترانش کف زدند پیش از آن کافتد در این دیرش عبور من زیارت کردم او را در تنور راهب اول پای تا سر گوش شد   ناله ای از دل زد و بی هوش شد چون به هوش آمد به سوی سر شتافت سینه ی تنگش ز تیر غم شکافت گفت ای سر تو محمد نیستی گر محمد نیستی پس کیستی ادامه دارد۰۰۰ ✍منکلام:استادحاج غلامرضا سازگار متخلص به میثم 🔴کانال رسمی عاشقان حضرت زینب«س» https://t.me/hazratehzeynab
بخش دوم سر با راهب سخن می گوید ناگهان سر غنچه ی لب باز کرد با نصاری درد دل ابراز کرد گفت کای داده ز کف صبر و شکیب من غریبم من غریبم من غریب گفت می دانم غریب و بی کسی گشته ثابت غربتت بر من بسی تو غریبی که به همرا سرت هره آید دست بسته خواهرت باز اعجازی کن ای شیرین سخن لب گشا و نام خود را گو به من آن امیر المومنین را نور عین گفت راهب من حسینم من حسین من که با تو هم سخن گشته سرم نجل زهرا زاده ی پیغمبرم دیده این سر از عدو آزارها خوانده قرآن بر سر بازارها اشک راهب گشت جاری از بصر گفت ای ریحانه ی خیر البشر از تو خواهم ای عزیز مرتضی شافع راهب شوی روز جزا گفت آئین نصاری وا گذار مذهب اسلام را کن اختیار راهب مسلمان می شود راهب از جام ولایت کام یافت تا تشرف در خط اسلام یافت یوسف زهرا بدو داد این برات گفت ای راهب شدی اهل نجات عاشق و معشوق بود و بزم شب صبحدم کردند از او سر طلب راهب آن سر را چو جان در بر گرفت باز با سر گفتگو از سر گرفت گفت چون بر این مصیبت تن دهم میهمان خویش بر دشمن دهم چشم از آن رخ دل از آن سر برنداشت لیک اینجا چاره ای دیگر نداشت داد سر را گفت ای غارتگران ای جنایت پیشگان ای کافران این سر ریحانه ی پیغمبر است مادرش زهرا و بابش حیدر است ظلم و بیداد و جنایت تا با کی وای اگر دیگر زنید آن را به نی ✍منکلام:استادحاج غلامرضا سازگار متخلص به میثم 🔴کانال رسمی عاشقان حضرت زینب«س» https://t.me/hazratehzeynab
دیر راهب ز کو فه آل یاسین بار بستند به محمل جمله با افغان نشستند به راه شام ویران بود دیری در آنجا معتکف یک اهل خیری یکی راهب بدان دیرش مکان بود ز رویش نور یزدانی عیان بود چه راهب ثانی اثنین مسیحی چه راهب تالی تُلو ذبیحی چه راهب روز و شب سرگرم اذکار چه راهب نقطه حق جوی پرگار فراز بام آن دیر دل افروز بر آمد از قضا راهب یکی روز زهر سو بود سر گرم تما شا به صنع سر مدی خلاق یکتا که نا گه دید از یکسوی آن دشت ز مشرق شمس رخشانی عیان گشت ز پی طالع مه چندی منور همه چون بدر تابان مطهر پس آنگه دید راهب کوکبی چند همه دنبال هم بر بسته دربند به اطراف مه و خورشید کوکب گرفته شش جهت دیدی یکی شب جمال لا مکان را در مکان دید خدا را زاهد ترسا عیان دید سری چند همچو خورشید از بدن دور مشعشع رویشان چون سینه طور به پیشاپیش آن سرهای پر خون سری دید از همه در رفعت افزون زنان و دخترانی چندش از پی همه بر سر زنان از غر بت وی بپای دیر او منزل نمودند ز پشت نا قه ها محمل گشودند فرود آمد زدیر آن طینت پاک گشودی در بدان افواج بیباک بدیشان گفت لشکر از کجائید مرا واقف از این شورش نمائید شما را این تها جم بی سبب نیست بگو ئید این زنان و این سر از کیست باو گفتند آن خلق تبه کار چو باشد راهبا با این سرت کار کنون ما این عیال و این سرا ن را همی این بسته پرها کودکان را که بینی روزشان را جمله چون شام اسیری میبریم از کوفه بر شام چو راهب این سخن زانها شنیدی میان دیر خود گریان دویدی گرفت از مخزن جان بدره زر به ایشان داد بگرفت آن جهان سر زری داد و سر جانان خریدی سعادت بین نگو ارزان خریدی به دیر آمد بروی خویش در بست پس زانو دمی در فکر بنشست گهی در ناله گه در فکر بودی گهی گرم دعا گه ذکر بودی بدور شمع سر پروانه گردید ز خویشان جهان بیگانه گردید گشودی راهب عاشق زبان را که جوید شاید آن سر نهان را در اول گفت ای سر صفوتی تو ویا گنجور پاک رحمتی تو تو نوحی یا که ابراهیمی ای سر و یا هستی ذبیح الله اکبر تو ئی ای سر مگر موسی بن عمران که هست از قبطیا نت دیده گریان مسیحی ای سر این شورش صلیبت عجب دارم از احوال عجیبت تورا ای سر قسم اول به اسفار که آمد مر رسولان را ز دادار بحق حرمت تورات اقدس به انجیل و بدان سِفر مقدس تو ای سر از کدامین خاندانی ز بستان کدامین دودمانی نشد زین گفته حل مشکل او نروئیده ز شوره حاصل او دوباره گفت ای محبوب سر مد دهم سو گند ای سرور به احمد بحق بن عم و دامادش ای سر بحق حضرت زهرای اطهر ز خا موشی مرا ای سر مرنجان دمی با من تکلم کن مرا جان چو بردی نام زهرا راهب عشق تجلی کرد هر سو ثاقب عشق به طورش جلوه کردی نور الله زخود بیخود شد آن مرد دل آگاه ز هر سو دید صد مو سی ابن عمران فتاده محو و مات اندر بیابان لب پر خون آن سر شد چو گل باز تکلم کردن آن سر کرد آغاز بافغان گفت کی شوریده ترسا اگر خو اهی مرا باشی شناسا من ای راهب غریب این دیارم بدشت کربلا افتاد گذارم جوانان مرا لب تشنه کشتند ز یارانم کسی راهب نهشتند تنم را در میان خون کشیدند سرم را از قفا عطشان بریدند ✍منکلام:استاد افسر خوانساری 🔴کانال رسمی عاشقان حضرت زینب«س» https://t.me/hazratehzeynab
‍ ‍ 🏴 ۱۴۰۱ 📌 🚩بند اول: زینت دوش اباالفضل، یا رقیه جوش و خروش اباالفضل، یا رقیه ستاره تو دل ماهی، وقتی هستی توی آغوش اباالفضل، یا رقیه غنچه باغ حسینی شمع و چراغ حسینی تو حرمِ دلِ ارباب صحن و رواق حسینی رقیه محبوبه، رقیه اعلا رقیه آروم و قرار مولا رقیه حوریه شبیه مادر رقیه معنای حیا و تقوا یا رقیه 🚩بند دوم: نوه ی فاتح خیبر، یا رقیه دلبر آل پیمبر، یا رقیه سه ساله ی بی نظیری، توی عالم شیفعه ی روز محشر، یا رقیه ای ماه عصمت ارباب کوثر حضرت ارباب با اشکای تو یاری شد علم نهضت ارباب رقیه، ای خَلقاً وَ خُلقاً زهرا نجابت با اسم تو میشه معنا همه دیدن که با سلاح گریه یزید و نقشه هاشو کردی رسوا یا رقیه 🚩بند سوم: منجی آخر دنیا، یا بن زهرا منتقم آل طاها، یا بن زهرا وقتی میگیری تو دستت، تیغ حیدر میشه چه محشری برپا، یا بن زهرا وعده ی موعود قرآن شاه عدالت و میزان روایتا میگه هستش انتظاره، فرج ایمان أبانا یا مهدی، بقیة الله صراط المستقیمی و اصل راه اگه تو یک لحظه، نباشی آقا همه عالم میشن، یقینا گمراه یا مهدی شعر و سبک: (طاها تحقیقی)
تموم نفس هاش روضه اس با غم محرم شد پیر نشونه داره رو جسمش از غل و زنجیر بی تاب گریه می کنه با آب گریه می کنه یاد خشکیه لب ارباب گریه می کنه یعقوب کربلا کم گریه کن همراه نیزه ها کم گریه کن علی یا سید الساجدین زین العابدین با یه دل خون می باره چشای امام سجاد یاد روزی که باباش از رو مرکب افتاد موهاش غرق خون شده دردا بی امون شده عمه سینه میزنه رو تل نیمه جون شده بر جسم بی سرش کم گریه کن علی همراه خواهرش کم گریه کن علی یا سید الساجدین زین العابدین نزدیک چهل سال میشه از غصه می باره چشمام کربلا شکستم اما امان از این شام بین کوچه ها توی انظار بردن عمه رو آبم کرده، بودمو بازار بردن عمه رو از مجلس شراب کم گریه کن علی با غصه ی رباب کم گریه کن علی یا سید الساجدین زین العابدین
بسم الله الرحمن الرحیم شور حضرت زینب سلام الله علیها بند اول تا خطبه خوندی، دیدن همه باز، بالای منبر، حیدره لحن کلام و، طرز بیانت، از همه منظر، ‌حیدره از حرف اول، تا حرف آخر، حرفت سراسر، حیدره همه دیدن با خطبه هات، قیامت کردی چقدر دشماناتونو ، ملامت کردی برای نهضت حسین، امامت کردی ۲ بنت الامام، اُخت الامام، والا مقام     زینب زینب ختم کلام،اوج قیام،شد فتح شام      زینب زینب " یا عقیلة العرب زینب " ۳ بند دوم وَمارأیت، الّاجَمیلا، گفتی که غوغا، شد به پا بااین دم تو، تو لشکر کفر، توفان تو دلها، شد به پا زینب کبری، یک جمله گفت و، محشر کبری، شد به پا چقدر باصلابته، جناب زینب زانوی شاه علقمه ست، رکاب زینب پرچم دین حق شده، حجاب زینب ۲ در هر قدم، پای علم، خوردی قسم    زینب زینب در اوج غم، هستی بازم، تیغ دودم    زینب زینب " یا عقیلة العرب زینب " ۳ بند سوم جنگ برا تو، مثل دفاع از، عرش معلّی ست، یا زینب پیشونی بند،"نَحنُ جُنودک"، روی سر ماست، یا زینب ماجون میبازیم، پس پرچم تو، همواره بالاست، یا زینب تا که این خونواده هست، کرم می مونه دستای ما بریده شه، علم می مونه اگه سرهای ما بره، حرم می مونه ۲ ای استوار، حیدر تبار، کوه وقار     زینب زینب بر روزگار، هستی مدار، با اقتدار    زینب زینب " یا عقیلة العرب زینب " ۳ شعر؛ سبک؛
سید محمد جهاد اکبری.mp3
4.41M
.: ا ﷽ ا 🎶 به خونه برگردیم... خونه آغوش حسین مگه نه❤️  خونه بین الحرمین مگه نه 💚 تا 👌👌👌 تکثیر عشق 💚 👈 @azizamhosen @yaraliagham