eitaa logo
💚عزیزم حسین💚
3هزار دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
5.3هزار ویدیو
123 فایل
ا ﷽ ا تکثیرکانال تکثیرعشق ناب 💚 تمام ذرات وجودم عشق ناب فاطمی است والحمدلله فاطمه ای که هستی اش هست به ماسوا دهد رزق اگرکه میدهد به یمن اوخدا دهد ای عشق سربلندکه برنیزه میروی از حلقه کمندتو راه گریز نیست کانال دیگر: @yaraliagham @qalalsadegh135
مشاهده در ایتا
دانلود
حرم ندارد و دل در غمش مقیم‌تر است کسی که رأفتش از آسمان عظیم‌تر است اگرچه جمله کریم‌اند و شهره در کرم‌اند در این سلاله یکی از همه کریم‌تر است @hosenih بنازم این ساقی را که از وفاش مدام گلوی ما که از او باده می‌خریم، تر است علی که رفت همه کوفه شد یتیم، ولی  میان کوفه حسن از همه یتیم‌تر است تو صلح کردی و بی‌غیرتان نفهمیدند که راه صلح تو از جنگ مستقیم‌تر است @hosenih به لطف صلح تو تا کربلا رسید حسین قسم به نام خدایی که خود علیم‌تر است دعا کن این جمعه آخرین ولی برسد که حال دنیا از هر زمان وخیم‌تر است شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
تویی همان که فاطمه به نامت افتخار کرد همان که لطف و جود را صاحب اعتبار کرد تو از تبار مرتضی تو از شکوه حیدری نه از تبار بزدلی که از جَمَل فرار کرد @hosenih هدف یکی ست پس برای حفظ دین مصطفی همان نمود صلح تو که تیغ ذوالفقار کرد نه مومنین نه مسلمین تویی معزالانبیاء به کوری کسیکه فتنه بر شتر سوار کرد خدا تورا سر مسیر ما یتیم ها گذاشت خدا به ما چقدر لطف و مهر بیشمار کرد تو در جواب فتنه ها سکوت کردی و سکوت ولی غریبی تو را زمانه آشکار کرد کسی شبیه تو چنین به صبر امتحان نشد چه ها میان کوچه با تو چرخ روزگار کرد چه شد که راه خانه را گُلِ رسول گم نمود چه شد که کار خانه را به فضه واگذار کرد نوشته اند بعد از آن حسن دگر حسن نشد که هرچه کرد با تو میخ درب نابکار کرد برای دفن پیکرت دو تکه تخته جور شد همان دو تکه تخته را مدینه تیربار کرد ارث غریبی تو را حسین روی دوش برد و چرخ روزگار را دوباره داغدار کرد @hosenih بمیرم آن دمی که ناگریز رفت و گوشه ای نشست و بوسه بر گلوی طفل شیرخوار کرد ادب رضا نمی‌دهد که شرح روضه وا کنم که پیش خواهرش چه ها شمر حیا ندار کرد شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
تصور کن که این آقا برای خود حرم دارد کریم آل طاها چند تا باب الکرم دارد تصور کن که مثل شهر مشهد باغ رضوانی و یا مانند شهر قم خیابان ارم دارد نه تنها صحن زیبایی به زیبایی گوهرشاد علاوه بر دو تا گلدسته سقاخانه هم دارد تصور کن که در گوشه کنار بارگاه خود همیشه خادمانی مهربان و محترم دارد تصور کن که دیگر در حرم گرد و غباری نیست تصور کن که بعد از این مزارش خاک کم دارد تصور کن گلاب قمصر کاشان رسید از راه و با شور و شعف قصد زیارت دم به دم دارد ببین با چشم دل مهمانسرایی و تصور کن که دیگر سفره دار فاطمه دارالنعم دارد تصور کن شب شعری کنار مرقدش برپاست تصور کن برای خود حسن هم محتشم دارد یکی از این هزارانی که گفتم را ندارد ، حیف غمش این آرزو را بر دل من میگذارد حیف @hosenih شب و روزم عزا شد اهل بیتم را صدا کردم به لطف مادرش در خانه بزمی دست و پا کردم به پاس لطف بسیاری که آقا کرد در حقم منم دارایی ام را نذر خرج روضه ها کردم نشد که سرمه ی چشمم کنم خاک مزارش را ولیکن دیده را با خاک پرچم آشنا کردم رمضان تا محرم از محرم تا صفر هرشب نشستم روی سجاده حسن جان را صدا کردم خودش با دست خود من را نشانده بر سر سفره اگر کم از سر این سفره بردارم جفا کردم به هر ماتمسرایی سر زدم دیدم حسینیه ست حسینی ام ولی در دل حسنیه بنا کردم اگرچه بر سر و سینه زدم با روضه های او ولی با خویش میگویم خطا کردم خطا کردم نفهمیدم که آقایم به هرچه کوچه حساس است از او شرمنده ام امشب اگرکه کوچه وا کردم از انجایی که حتی خواهرش لطمه به صورت زد... میان روضه ها من هم به زینب اقتدا کردم مدینه دید آن شب مویه های نجم ثاقب را صدا زد تا صدای خسته اش ام المصایب را @hosenih همه دیدند بی اندازه میلرزید سر در تشت به جای زهرها میریخت هر تکه جگر در تشت پسر گاهی به سینه میزد و گاهی به سر میزد و میبارید چشمان پر از اشک پدر در تشت اگرچه میگرفت از صورتش خونابه را زینب ولیکن می نشست از لخته خون ها بیشتر در تشت کبوتر ...نامه ای در دست... در ذهنش تداعی شد دوباره نقش بست از زخم روی بال و پر در تشت دم "لایوم…" را وقتی که جاری کرد بر لبها در آمد به صدا گویا دگر زنگ خطر در تشت نگاهی گاه بر زینب و گاهی بر حسین اش داشت چه ها میدید آقای غریب مان مگر در تشت !؟ صدا زد خواهرم این گریه را خرج حسین ات کن شبی که میروی آزرده به دیدار سر در تشت خدا را شکر اینجا خیزران در کار نیست اما چه خواهی کرد در شام بلا با چوب تر در تشت اگرچه زانوی غم در بغل داری و میباری خدا را شکر اینجا چادری بر روی سر داری شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
مینویسم "یا حسن"حسن ختامش با خودت بر لبم ذکر تو را دارم دوامش با خودت @hosenih لحظه های عمر خود را میسپارم دست تو از سلام زندگی تا والسلامش با خودت از ادب دور است نزدت دست خالی آمدن زخم اوردم برایت التیامش با خودت باز هم بال خیالم تا بقیع ات پر کشید من کبوتر میشوم یک روز ،بامش با خودت سر به دامان تو خواهم داشت یا زانوی غم؟ اینکه باشد لحظه ی مرگم کدامش با خودت! @hosenih از کریمان کم طلب کردن که کفر نعمت است حاجتم را هم که میدانی ، تمامش با خودت شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
وای اگر سوخته ای ناله ی شبگیر کند کودکی را شرر حادثه ای پیر کند من چهل سال گرفتار غروبی سردم بین آن کوچه ی بد فاطمه را گم کردم @hosenih بغض ها راه گلو را همه شب سد کردند همه حتی درِ خانه به حسن بد کردند آن کسانیکه سر سفره من می‌ماندند.. نانشان دادم و هرروز مُذلم خواندند کینه‌ی مخفی شان‌ را علنی میکردند دوستان نیز به من بدهنی میکردند نگو از پاره جگرها بگو از روی کبود نگو از جعده بگو قاتل من قنفذ بود شرر این قوم به من بیشتراز زهر زدند صد نفر مادر ما را وسط شهر زدند آی مردم جگری سوخت تماشا نکنید بعد ما هیچ دری را به لگد وا نکنید @hosenih شاخه‌ی یاس علی داغ زدن داشت مگر یک زن حامله شلاق زدن داشت مگر  همه ی عمر شکایت به خدا می‌بردم عوض فاطمه من کاش کتک می‌خوردم شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
صبح ازل طلوعش  باطلعت حسن بود "و الشمس و ضحها" در صورت حسن بود یک ذره خاک او ماند مارا درست کردند گویا که خلفت ما از خلقت حسن بود @hosenih بابا همیشه میگفت دیدی خدا کریم است؟! نانی که خوردی امشب از برکت حسن بود هرجا حسین قدم زد دنبال مجتبی بود شخصا حسین محو شخصیت حسن بود با دوستان مروت، با دشمنان مروت این خُلق در یکی بود، او حضرت حسن بود! یک گوشه چشم کرد و شش گوشه را بنا کرد کرببلا محیطش تا تربت حسن بود صد سال اشک آدم یک گریه ی شبش بود صدسال صبر ایوب یک ساعت حسن بود @hosenih در خانه جعده بود و در کوچه هم مغیره.. پس‌ کی خدا دراین شهر هم صحبت حسن بود؟! در کوچه پیش رویش کشتند مادرش را فریاد ازین زمانه! این قسمت حسن بود! شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
ماجرای کوچه چشمان ترم را زخم کرد آه از دردی که قلب مضطرم را زخم کرد آتش این زهر، آبی روی آتش بوده است آتشی دیگر دل شعله ورم را زخم کرد @hosenih روضه‌خوانی میکنم هرروز وشب درخلوتم روضه ی سنگین مادر حنجرم را زخم کرد این مصیبت‌نامه را جز من نمیداند کسی دست نامردی رسید و باورم را زخم کرد حوریه حتی نسیمی بر رخش دارد ضرر باد گلبرگ گل پیغمبرم‌ را زخم کرد سال‌ها گریان داغ ضربت یک سیلی ام ضربه ای محکم که روی‌مادرم را زخم کرد با شتاب و ناگهانی رد شد از روی سرم این مصیبت بود از پا تا سرم را زخم کرد @hosenih آنقدر گفتم به جای مادرم من را بزن این تقلا کردنم بال و پرم را زخم کرد عرش هم آنروز از غصه تلاطم کرده بود مادرم درکوچه راه خانه را گم کرده بود شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
همیشه پلک تر من هوای باران داشت همیشه اشک در این آستانه جریان داشت هنوز می شد از آئینه روز را تاباند هنوز شب نرسیده،هنوز امکان داشت کسی که نور تو را در ازل زیارت کرد هوای عشق تو را در سرش کماکان داشت جذامیان مدینه نماز خوان تواند چقدر کعبه ی الطاف تو،مسلمان داشت گدا،گرسنه،تهی دست..،سیرِ سیر شدند همیشه آب و غذا،خانه ی کریمان داشت غنی تر از همه ی خلق در جهان گردید کسی که پشت در تو به فقر ایمان داشت گدای خانه ی آن مادری مرا خواندند که در سلاله ی نورانی اش،حسن‌جان داشت اگر قرار بر این شد گدا اضافه کنید تو را به حضرت زهرا مرا اضافه کنید @hosenih تو مهربان تر از آغوش مادری آقا برای من به خدا چیز دیگری آقا زمان سجده ی تو جبرئیل می آید زمان سجده به معراج می پری آقا رسالت تو کرامت،کلام تو وحی است قسم به نام محمّد ص،پیمبری آقا تمام کرّوبیانِ بهشت معترفند ندیده اند شبیه تو دلبری آقا فقط اجازه بده خاک پایتان باشم مرا قرار بده جای پادری آقا مرا به آن گذری که به سگ غذا دادی... مرا میان همان کوچه می بری آقا!؟ سه بار مال خودت را حراج دین کردی سه بار..،تا خودِ دینار آخری آقا تویی امام کرامت تویی امام حسن منم گدای کرامت منم غلام حسن @hosenih به احترام شما شوکران عسل گردید شرنگ تلخ به شهدشکر بدل گردید چِقَدر مصرع ابتر میان دفتر بود که با عنایت چشم شما غزل گردید جهان پرید به"آغوش"پر محبت تو جهان توسط "عرش خدا" بغل گردید تویی که تیغه ی برنده ی دو چشمانت بلای جان خود حضرت اجل گردید علی به تیغ حسن جان خود توسل کرد که ختم غائله ی غزوه ی جمل گردید گره به کار من افتاد هر زمان،دیدم که نذر روضه ی طَشت تو،راه حل گردید تمام کوچه ی ما نذر قاسمت هستند که بیرق پسرت پرچم محل گردید قسم به قاسمت آقا چقدر غم خوردیم کنار خاک بقیع حسرت حرم خوردیم @hosenih نفس نفس زدی و آه آخرت رد شد تمام خاطره ها از برابرت رد شد جگر نمانده برایت که قِی کنی آن را ز شرم از جگرت زهر همسرت رد شد میان آن گذرِ شوم،بغض تو گویاست چقدر سخت از این کوچه مادرت رد شد میان کوچه سر مادرت به جایی خورد تو سرشکسته شدی،دستی از سرت رد شد همین که چادر خاکی به زیر پا افتاد هجوم درد ز اعضای پیکرت رد شد هزار تیر به تشییع یاکریم آمد هزار تیرِ نفسگیر از پرت رد شد اگرچه درد کشیدی..،تن تو دست نخورد هزار شکر که پیراهن تو دست نخورد شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
از بس حسن بخشنده و مهمان نواز است از عالم و آدم گدایش بی نیاز است از سفره اش هر قدر می خواهی طلب کن دستِ حسن در بذل و بخشش بازِ باز است @hosenih زانو بغل کردن دگر معنا ندارد وقتی که آقای کریمت چاره ساز است هر جای عالم چشم می چرخانم انگار پرچم سیاهِ "یا حسن" در اهتزاز است استاد عباس است، باید هم بگویند شير جمل در هر نبردی یکه تاز است در جنگ ها، الحق جلودارش نبودند جنگاوری اش فخرِ تاریخِ حجاز است * @hosenih سجاده را از زیر پایش می کشیدند غافل از آنکه مجتبی اصل نماز است اینکه چه ها شد در دل کوچه، بماند از چادرِخاکی نوشتن جانگداز است شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
زمین گدای عطای علی الدوام حسن زمانه ریزه خور لطف مستدام حسن بهشت مست کرامات ناتمام حسن به نام باب نجات بشر به نام حسن حسن امام من است و منم غلام حسن به نام او که به ما اعتبار بخشیده به پای هر یک ما صدهزار بخشیده تمام هستی خود را سه بار بخشیده فدای جود و جوانمردی و مرام حسن حسن امام من است و منم غلام حسن @hosenih بهار لطف و عنایاتش از ازل جاریست شکوه و هیبت او از رخ جمل جاریست ببین ز مکتبش اهلا من العسل جاری است به غیر مهر و وفا نیست در کلام حسن حسن امام من است و منم غلام حسن به لطف هرم نفسهای او زمین زنده است به لطف عزت او نام مومنین زنده است به لطف صلح حسن راه و رسم دین زنده است معامله نبود با عدوپیام حسن حسن امام من است و منم غلام حسن حسن کریم حسن مهربان حسن دلخواه حسن معز الائمه حسن عزیز الله حسین شمس دل فاطمه حسن هم ماه پیمبران همه در حسرت مقام حسن حسن امام من است و منم غلام حسن حسن حکیم حسن دلربا حسن والا حسن حلیم حسن دل نشین حسن اعلا به غیر او که نشسته ست با جذامی ها؟ فدای عاطفه و منطق و مرام حسن حسن امام من است و منم غلام حسن فدای او که فراوان غم و بلا دیده از آشنا و غریبه فقط جفا دیده شنیده های مرا بین کوچه ها دیده نگه نداشت کسی شان و احترام حسن حسن امام من است و منم غلام حسن @hosenih فدای او که ندارد رواق و صحن و سرا ضریح و گنبد و گلدسته ای به رنگ طلا نه خادمی نه غلامی نه زائری حتی خدا کند که بگیریم انتقام حسن حسن امام من است و منم غلام حسن به وقتش ای گل زهرا به ظلم می تازیم بقیع، صحن و سرا و ضریح میسازیم فقط به آل علی صبح و شام مینازیم تمام هستی ما نذر یک سلام حسن حسن امام من است و منم غلام حسن شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
از بس که زخمهای دلم بی شماره بود هفت آسمان زچشم ترم پرستاره بود بیگانه جای خود که مرا آشنا شکست آیینه ام که همسفرم سنگ خاره بود @hosenih تشت از حرارت جگرم داد می کشید از بس که داغ بر جگر پاره پاره بود «زهری که می شکافت دل سنگ خاره را » با من چه کرد که نفسم در شماره بود خون دهان مجال سخن را زمن گرفت در بسترم وصیت من با اشاره بود خاموش بودم از غم غیرت تمام عمر این راز سر به مهر گریبان پاره بود درگوش مانده آه پس از سال ها هنوز آهی که از شکستن یک گوشواره بود قدم نمی رسید تا سپر مادرم شوم بر خاستن به پنجه پا کاش چاره بود دیدم به چشم خویش که مادر دگر ندید مویم سپید شد اگر از آن نظاره بود من که نخفته بودم از این غم تمام عمر تابوت پیش چشم ترم گاهواره بود قسمت نبود در دل تابوت خفتنم تشییع تیر روضه این سوگواره بود @hosenih تشییع من دومرتبه بود و ولی حسین ... تشییع جسم پر پر او چند باره بود بس که ستور از تن او رفت و باز گشت چون رشته های زلف تنش پاره پاره بود شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
میان هجمۀ غم‌ها اگر پناه ندارد حسین هست نمی‌گویم او سپاه ندارد @hosenih حسین مرهم زخم برادر است و غمی نیست زمانه حرمتشان را اگر نگاه ندارد حسین هست که سر روی شانه‌اش بگذارد حسین هست نیازی به تکیه‌گاه ندارد میان لشکر او مرد مانده؟ آه نمانده درون خانۀ خود یار دارد؟ آه ندارد زمانه تلخ‌ترین زهر را به کام حسن ریخت دلاوری که به جز ترک جنگ، راه ندارد کسی که صلح حسن را غلط شمرد، ندانست امام مفترض الطاعة اشتباه ندارد @hosenih درید قلب حسین آن چنان ز داغ برادر که احتیاج به گودال قتلگاه ندارد شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e