eitaa logo
💚عزیزم حسین💚
3.1هزار دنبال‌کننده
6.1هزار عکس
5.1هزار ویدیو
123 فایل
ا ﷽ ا تکثیرکانال تکثیرعشق ناب 💚 تمام ذرات وجودم عشق ناب فاطمی است والحمدلله فاطمه ای که هستی اش هست به ماسوا دهد رزق اگرکه میدهد به یمن اوخدا دهد ای عشق سربلندکه برنیزه میروی از حلقه کمندتو راه گریز نیست کانال دیگر: @yaraliagham @qalalsadegh135
مشاهده در ایتا
دانلود
حسرت روز و شبم روی شما را دیدن چند دوری به مدارِ سرتان چرخیدن وسط گریه‌ی این وصل کمی خندیدن پوزه را بر سر خاک قدمت مالیدن چه شود اینکه گدا هم به نوایی برسد؟! به روی صورت ما زلف رهایی برسد اینکه یک عمر نبینم رخ یارم سخت است بی‌خبر بودنِ از حال نگارم سخت است سر روی زانوی غربت بگذارم سخت است جز تو مردم بنشینند کنارم سخت است یا که می‌میرم و جسم و کفنم می‌پوسد یا که روزی لب من پای تو را می‌بوسد آشنای دل ویرانه‌ی من تنها تو پس مصفی شدن کلبه‌ی این دل با تو دل نبستم به کسی جان خودم الا تو سائلم...بی‌سر و پایم به خدا اما تو شهریاری و فقط "عادتکم احسان" است شرح این جمله خودش چند سری دیوان است ای که دریای کرم، معدن حکمت هستی صاحب تیغ دوسر صاحب شوکت هستی دو جهان واسطه ی بارش رحمت هستی در سیاهی زمان راه سعادت هستی راه گم کرده‌ام ای شاه بیا کاری کن من پناهنده شدم... باز مرا یاری کن به رسولی که شد از غصه لبالب سوگند به نواهای علی در دل هرشب سوگند به قد فاطمه که گشت مورّب سوگند به پریشانی و حیرانی زینب سوگند منجی آخر هر بی سر و سامان برگرد یوسف فاطمه بر مردم کنعان برگرد محمد جواد شیرازی @deabel
سحر نوید دهد، صبح نور نزدیک است زمان غم به سر آمد، سرور نزدیک است شفق زده است ز مشرق، فروغ صبح امید دهید مژده که روز ظهور نزدیک است گذشته موسی عمران از آن سوی دریا بگو به لشکر فرعون، گور نزدیک است حجاب ها ز میان رخت بسته اند همه الا که لحظه ی فیض حضور نزدیک است رسد ز سینهء سینا ندا به اوج فلک که پای موسی عمران به طور نزدیک است چگونه از حرم یار دور افتادید!؟ برای اهل دل این راه دور نزدیک است طلایه دار عدالت ز راه می آید زوال سلطنت ظلم و زور نزدیک است ظهور یوسف زهرا قیامت کبراست یقین کنید که روز نشور نزدیک است استاد حاج غلامرضا سازگار @deabel
499 _ حضرت موسی بن جعفر علیه السلام دخیل بسته فلک بر ضریح زنجیرش نماز گریه کند با نوای تکبیرش شکسته ساقه ی او آیه ای مقطعه بود که هیچ سوره نیاورد ، تاب تفسیرش چگونه حلقه ی آهن گرفت حلقش را چرا به گوشه ی زندان ؟ چه بود تقصیرش ؟ چگونه زهر هلاهل ، به زخمه ی الماس به نازنین جگرش ، مینوشت تقدیرش به روی تخته ی در میبرند دریا را قلم به شرم در آمد ، ز شرح تصویرش عجب که حامل عرش است دوش چار غلام زبان گشوده حقیری برای تحقیرش شبیه جد خودش روی خاک پرپر شد شبیه جد خودش زنده مانده تاثیرش @deabel
دستم نمی‌رود به تمنای این و آن چشمم نمی‌کشد به تماشای این و آن یوسف‌ندیده‌ها هوس چهره می‌کنند این دل نمی‌خورد به زلیخای این و آن عاشق نگشته‌اند دو چشمی که هرزه‌اند بینا نشد نگاه، ز دنیای این و آن رخسار تو کجا، اثر دست ما کجا رویت شبیه نیست به سیمای این و آن باید که گریه کرد بر احوال زار خویش مؤمن مگر گناه کند پای این و آن غیبت خطای هر شب و هر روزمان شده تا کی کنیم، سیرخطاهای این و آن خود غرق مشگلیم در اطراف خویشتن اما کنیم حل معمای این و آن! دستی بکش تو بر سر ما یابن فاطمه! خسته شدیم ما ز تسلای این و آن ما با توییم و جان به کف نایب توییم ما را رها مکن به تولای این و آن ما دست از سلاله‌ی زهرا نمی‌کشیم بالای سر قداستِ فتوای این و آن حالا که فوج‌فوج همه کربلایی‌اند یک عده می‌روند کلیسای این و آن بانک و حساب خارجی و مرجعیت و تعظیم تا کمر، به تقاضای این و آن دنیا در آستانه‌ی فتح‌المبین ما ما در پی مذاکره و رأی این و آن برگرد ای عزیز سفر کرده، کعبه شد با غربتی عجیب مصلای این و آن محمود ژولیده @deabel
چه اشک هاکه چکیده به پای آمدنت بیا که جان من آقا فدای آمدنت ازاینکه با عملم "تَحبس الدعا" شده ام نمی رسد به اجابت دعای آمدنت پس از هزار و صد وچند سال غیبت باز به سر نیامده این ماجرای آمدنت؟ به سینه شوق تو دارم غریبِ بی یاور بگو چه کار کنم من برای آمدنت چه سرنوشت سیاهی که میکشم عمریست غم نبود تو را من به جای آمدنت گذشت عمرم وشد پیر نوکرت آقا در انتظار فرج جمعه های آمدنت به انتهای بلا می رسد تمام جهان زمان اگر برسد ابتدای آمدنت بیا که از تب دنیا و ماجراهایش رسیده است به گوشم صدای آمدنت محمد داوری @deabel
چه میخواهد لبِ تشنه به غیر از لطف بارانی چه میخواهد شکسته دل به غیر از چشم گریانی شبِ طولانی و تسبیح و سجّاده چه میچسبد بهارِ زود هنگام اند، شبهای زمستانی توکّل بر توسّل کن، توسّل بر توکّل کن درین دنیای حیرانی، درین دریای طوفانی اگر تا شام میخندی، اگر تا صبح میخوابی تو از مُردن چه میفهمی؟ تو از برزخ چه میدانی؟ خلاصه بار باید بست، یا امروز یا فردا مَده از کف مَجال این دو روزی را که مهمانی نیاز مستمندان را بِنه بر دیده یِ منّت مباد آنکه بگیرد دامنت را آهِ انسانی اگر آشفته ات کردند یعنی لایقِ وَصلی به او نزدیکتر هستی زمانی که پریشانی من و پروانه در آغوش هم تا صبح میسوزیم که با این سوختن روشن شود کنج شَبستانی مرا هر وقت میدیدی گریبان پاره میدیدی از اول نیز می آمد به من پاره گریبانی به دامان تو دست انداختم شاید که این دفعه بگیرد دامَنَت دستی از این آلوده دامانی به جز تو جُور عاشق را کسی گردن نمیگیرد گناهش را زلیخا کرد، یوسف گشت زندانی به لطف گریه کارِ طفل بهتر راه می افتد چه بهتر بیشتر از دیگران ما را بِگِریانی اگر چه گریه یِ هجران شکسته میکند ما را ولی از آب پیشانی ست بهتر، چینِ پیشانی گِره هایی ست در عالم که بی تو وا نخواهد شد نمی آید به کارِ این گِره ها هیچ دندانی دگر فرقی ندارد جمعه یا شنبه فقط برگرد گرفتاریم ما از دست این هجران طولانی پشیمان میشود آنکه برای تو نمیمیرد چرا عاقل کند کاری که بعد آرد پشیمانی خبر داری تو که رفتی به کوچه گردی افتادم؟ به من از تو فقط هجران رسید آنهم چه هجرانی ... همه با دامن آتش گرفته رو به گودالند عجب شامِ غریبانی، عجب شامِ غریبانی سَرِ پیراهن تو، گریه یِ ما را درآوردند میان این همه کُشته چرا تنها تو عریانی علی اکبر لطیفیان @deabel
روزی‌ام را روزگارم تا که آجر می‌کند ظرف خالی مرا صاحب‌زمان پر می‌کند من کمی سختی که می‌بینم شکایت می‌کنم آدم عاقل ولی اول تفکر می‌کند مدعی عاشقی هستم ولی تنها دلم... ...روز و شب بر عاشقی‌کردن تظاهر می‌کند آبرو بردم ولی آقا مرا بیرون نکرد آدم از این نوع برخوردش تحیر می‌کند سنگ دل هستم، ولی دارد نگاه رحمتش... ... سنگ این قلب مرا با گریه‌ها دُر می‌کند یک زمانی هم بنا باشد که تغییرم دهد در میان روضه‌ی مادر مرا حُر می‌کند نوکری فاطمه محشر به دادم می‌رسد از غلام مادرش آقا تشکر می‌کند سینه‌ام می‌سوزد این ایام تا ذهنم کمی چادری را زیر دست و پا تصور می‌کند مطمئنم زیر دست پا که می‌افتد زنی بازویش را ضربه‌ها هم‌رنگ چادر می‌کند محمد جواد شیرازی @deabel
در هیاهو گم شدم پیدا کن این افتاده را ناخدایِ شیعیان ،دریا کن این افتاده را از مسیرِ عشق.. بدجوری کنار افتاده ام با نگاهِ نافذت شیدا کن این افتاده را با گناهان،خویش را از چشمِ تو انداختم با دمِ جانبخشِ خود زیبا کن این افتاده را قد خمیده آمدم فرزند زهرا رحم کن خواهشاً با یاری ات طوبا کن این افتاده را بر زمین خوردم بدونِ تو ،دو دستم را بگیر صاحبِ افتادگان! برپا کن این افتاده را روزگارم طی شود در سُستی و بیچارگی کم دگر امروز یا فردا کن این افتاده را از درِ تو خیر دیدم باز هم خیری رسان با نگاهت نوکرِ زهرا کن این افتاده را من ابالفضلی شدم خودرا سپردم دستِ او صاحبم! تو زائرِ سقّا کن این افتاده را محسن راحت حق @deabel
مرد خدا اگر چه به غربت اسير بود بر هفت شهر كشور امكان امير بود حلمش شكوه حلم و شكيبايى رسول جودش هماره جلوه ی خير كثير بود زنجير همنواى غريبانه‏ هاى او از صبر جان خسته ی او ناگزير بود مى‏ خواست وقت ناب مناجات با خدا زندان براى خلوت او دلپذير بود اما چه شد كه يوسف زهرا به چاه درد عجل وفاتى‏ اش به لب ، از عمر سير بود كنج قفس شكسته پرى بود بى نفس وقتى گشوده شد در زندان كه دير بود کمیل کاشانی 🆔 @deabel
می رسد روزی که می آید سواری از سفر این شب هجران به پایان می رسد وقت سحر بهترین تصویر اهل آسمانی ها تویی آخرین امّید قلب جمکرانی ها تویی جمعه ها جمعیّتی گریانِ سوز ندبه ها با خبر هستی تو هم از حال و روز ندبه ها کاش می شد که ببینم روی زیبای تو را حسّ کنم یا لااقلّ گرمای رویای تو را بی قرارم بی پناهم انتظاری خسته ام عاشقم عاشق ترینم من به تو دلبسته ام فاطمه س در انتظارت ای پر و بال علی ای قیام تو قیامت قائم آل علی در کویر آرزوها العَجَل‌باران شدم در غروب ابری جمعه غزل‌باران شدم می توان این روزهای بی کسی را ترک کرد می توان با بودن تو کربلا را درک کرد می رسی عطر خدا تا خانه ی دین می رسد جمعه ای هم نوبت "فتح فلسطین" می رسد آخرین خورشید دنیا عاقبت یک شب برس با شهیدان دفاع از مرقد زینب برس الاَمان آقای من خطّ امان من تویی العجل یابن الحسن عج آرام جان من تویی اسماعیل شبرنگ @deabel
. 🎤 عمری زدیم از دل صدا باب الحوائج را خواندیم بعد از ربنا باب الحوائج را روزی ما کرده خدا باب الحوائج را از ما نگیرد کاش "یا باب الحوائج " را هرکس صدایش کرد بیچاره نخواهد شد کارش به یک مو هم رسد پاره نخواهد شد یادش بخیر آن روزها که مادر خانه گه گاه میزد پرچمی را سردر خانه پر می شد از همسایه ها دور و بر خانه یک سفره نذری ، قدر وسع شوهر خانه مادر پدرهامان همین که کم میاوردند یک سفره ی موسی بن جعفر نذر می کردند عصر سه شنبه خانه ی ما رو به را میشد یک سفره می افتاد و درد ما دوا میشد با اشک وقتی چشم مادر آشنا میشد آجیل های سفره هم مشکل گشا میشد آنچه همیشه طالبش چندین برابر بود نان و پنیر سفره ی موسی بن جعفر بود گاهی میان روضه ی ما شور می آمد پیرزنی از راه خیلی دور می آمد با دختری از هر دو چشمش کور ... می آمد بهر شفای کودک منظور میِ آمد یک بار در بین دعا مابین آمینم برخاست از جا گفت دارم خوب می بینم آنکه توسل یاد چشمم داد مادر بود آنکه میان روضه می زد داد مادر بود يك هفته بعد از سفره می افتاد مادر بود گریه کن زندانی بغداد مادر بود حتی نفس در سینه ی او گیر می افتاد هر بار که یاد غل و زنجیر می افتاد می گفت چیزی بر لبش جز جان نیامد ... آه در خلوت او غیر زندانبان نیامد ... آه این بار یوسف زنده از زندان نیامد ... آه پیراهنش هم جانب کنعان نیامد ... آه از آه او در خانه ی زنجیر شیون ماند بر روی آهن تا همیشه ردّ گردن ماند این اتفاق انگار که بسیار می افتاد نه نیمه ی شب موقع افطار می افتاد هر شب به جانش دست بد کردار می افتاد انقدر میزد دست او از کار می افتاد وقتی که فرقی بینشان در چشم دشمن نیست صد شکر که مرد است زیر دست و پا زن نیست محسن عرب خالقی . مشکل گشای کارها باب الحوائج ذکر توسّل های ما باب الحوائج دارد هوای شیعه را باب الحوایج پیوسته می گوییم «یا باب الحوائج» پر می کشد دل های ما تا کاظمینش امشب عجب دارد تماشا کاظمینش عیسای اهل البیت موسای کلیم است مانند بابایش کریم ابن الکریم است بین دعاهایش غریبه هم سهیم است بابای سلطان خراسان از قدیم است دارد دمی مثل مسیحا کظم غیظش عبد خدا می سازد او با کظم غیظش از هر بلایی شیعه ها را حفظ کرده زیر عبای خویش ما را حفظ کرده در سینه اش علم خدا را حفظ کرده اعجازهای انبیا را حفظ کرده با یک نگاهش زیر و رو شد بُشر حافی مجذوب حُسن خُلق او شد بُشر حافی آری وقار او وقار دیگری بود اکسیر علم او عیار دیگری بود هر احتجاجش افتخار دیگری بود تیغ کلامش ذوالفقار دیگری بود مانند زینب، عمّه اش، مرد سخن بود در هر سؤالی پاسخش دندان شکن بود آقای ما در کنج زندان چارده سال محروم از خورشید تابان چارده سال آزرده، زخمی، مو پریشان چارده سال مثل هزاران سال بود آن چارده سال «خلّصنی یارب» گفتنش از حد گذشته پیداست در زندان به آقا بد گذشته محمد فردوسی . فاطی
: حاج سید مجید بنی فاطمه 🏴🏴🏴🏴🏴 (زیر سنگینی زنجیر سرش افتاده)۲ (خواست پرواز کند۲) دید پرش افتاده)۲ میشود گفت کجا تکیه به دیوار زدست (بسکه شلاق به جان کمرش افتاده)۲ 😭 آدم تشنه عجب سرفه ی خشکی دارد (چقدر لخته ی خون دورو برش افتاده)۲ 😭 گریه پیوسته که باشد اثراتی دارد، (چند تاری مژه از پلک ترش افتاده)۲ 😭 (هر کس ایام کهنسالی عصا میخواهد)۲ (پسرش نیست ببیند پدرش افتاده)۲ 😭 (آنکه از کودکیش مورد حرمت بوداست)۲ وقت پیری به چه حالی گذرش افتاده 😭 (به جراحات تنش رحم ندارد اشکش)۲ (حتم دارم که به یاد پسرش افتاده)۲ کانال مداحی محبان اهلبیت،ع🎤عاشقان حضرت زینب،س، پیوی مدیرکانال:شعبانپور @Haram75 روضه و نوحه های ناب از مداحان ترکی و فارسی https://eitaa.com/joinchat/2115895304C4149e19122 کانال عاشقان حضرت زینب،س،را به دوستان خودتان معرفی کنید🙏☝️☝️☝️☝️
بسم‌ الله الرحمن الرحیم ▶️ باز هم نام کریمان پیش من آورده اند علتش این بود من را از قرن آورده اند در سیه چال گنه افتاده بودم بی حبیب لطف کردند و برایم هم سخن آورده اند @hosenih چار حمال از دل زندان به بیرون آمدند روی یک لنگه دری خونین بدن آورده اند بس که او لاغر شده اصلا نمی آید به چشم تن که نه... بر روی تخته پیروهن آورده اند صوت قرآن و مناجاتش نمی آید دگر چکمه پوشان چه به روز این دهن آورده اند تا غرورش را شبیه ساق پایش له کنند چند زندان بان پست و بد دهن آورده اند @hosenih باز هم شکر خدا عریان نمیماند زمین نوزده تا دخترش چندین کفن آورده اند تا سه روز آقا تنش روی پل بغداد بود پیکرش در معرض خورشید و خاک و باد بود ⏹ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بسم‌ الله الرحمن الرحیم ▶️ کسی بدون دلیل از صدا نمی‌افتد لب کلیم ز سوز دعا نمی‌افتد کریم در غل و زنجیر هم کریم بُود به دست بسته شده، از عطا نمی‌افتد @hosenih اگر چه خاک نشسته به روی لب‌هایت عقیق، پا بخورد از بها نمی‌افتد مگر چه گفته به تو این زبان‌دراز یهود؟ همیشه از دهنش ناسزا نمی‌افتد چه آمده به سرت پنجه می‌کشی بر خاک؟ به هر نفس، لب تو از ندا نمی‌افتد به سینه‌ای که لگد خورد پشت در سوگند بدون درد سر این ساق، جا نمی‌افتد کسی که در تن او پیرهن شده پاره به یاد بی‌کفن کربلا نمی‌افتد تو گیر یک نفر افتاده‌ای چنین شده‌ای تن تو در گذر گرگ‌ها نمی‌افتد پس از سه‌روز تو را عده‌ای کفن کردند سر بریده‌ی تو زیر پا نمی‌افتد @hosenih سنان و شمر به هم با اشاره می‌گفتند: مگر که نیزه نخورده‌؟ چرا نمی‌افتد؟ ز دور حرمله می‌گفت گودی حنجر حسین نحر نگردد ز پا نمی‌افتد ⏹ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بسم‌ الله الرحمن الرحیم ▶️ شبیه پیر کنعان نه... که من یوسف دو تا دارم غم معصومه را دارم، به دل شوق رضا دارم از این زندان به آن زندان جدا از اهل خود رفتم در این شب ها هوای کوچ از این ویرانه را دارم @hosenih امان از سِجن هارون و امان از سندی ملعون در این غربتکده دیوانی از درد و بلا دارم به هم می ریزد احوال مرا با ناسزاهایش خبر دارد که غیرت روی نام مرتضی دارم برای هتک حرمت، سمت من بدکاره آوردند دعا کردم به سجده رفت و شد حالا هوادارم زمان سجده می افتم شبیه یک عبا بر خاک به درگاه خدایم روز و شب دست دعا دارم هزاران رد پا و چکمه بر روی عبا دارم هزاران رد شلاقِ جفا زیر عبا دارم @hosenih کمی از چهره ام نیلی، کمی سرخ و کمی زرد است شده رنگین کمان، رویم... خزانِ رنگ ها دارم شبانه قعر این گودال، سرپا ماندنم سخت است نمی فهمند انگاری که دردِ ساق پا دارم میان هر نمازم خوانده ام "عجل وفاتی" را تمسک بر طریق مادرم خیرالنسا دارم لبان تشنه ام مثل دو تا چوب است و حق دارم اگر که گریه بر لبْ تشنه ی کرب و بلا دارم @hosenih به دور گردنم جای غل و زنجیر می سوزد گریز روضه بر شاه ذَبیحاً بِالْقَفا دارم تنم بر روی تخته پاره ای رفته ولی دیگر کجا جای کفن تکه حصیر و بوریا دارم؟! ⏹ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بسم‌ الله الرحمن الرحیم ▶️ ناگهان خلوت من با زدنی ريخت به هم سفره‌ی ذكر مرا بددهنی ريخت به هم @hosenih رويِ اين ساقِ ترک‌خورده بلندم كردند استخوانم پَسِ هر پا شدنی ريخت به هم كار من از همه مجذوبِ خدا ساختن است نظری كرده ام و قلب زنی ريخت به هم ديد حساس شدم آمد و دشنامم داد پسر فاطمه را با سخنی ريخت به هم @hosenih كار تشييع مرا لنگه‌دری عهده گرفت از غم من دلِ هر سينه‌زنی ريخت به هم ⏹ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بسم‌ الله الرحمن الرحیم ▶️ کیست این مرد که اوصاف پیمبر دارد از قدم تا به سرش هیبت حیدر دارد بی عصا آمده و حضرت موسی شده است ریشه در سلسله ی حضرت جعفر دارد @hosenih بی سبب نیست اگر حاجت ما را داده به لبش زمزمه ی سوره ی کوثر دارد دلم از سوز غمش در تب و تاب افتاده دلم از سوز غمش داغ مکرّر دارد چند وقتی است که دنبال اجل می گردد کنج زندان بلا روضه ی مادر دارد چند وقتی است تنش سخت به هم ریخته است اینقَدَر زخم، روی پیکر لاغر دارد از روی تخته ی در، پیکر او بردارید چند تا خاطره ی سوخته از در دارد با عبا زود بپیچید به هم پایش را اینکه اینگونه تنش ریخته دختر دارد پیکرش از چه چنین بین گذر افتاده یک نفر نیست تنش را ز زمین بر دارد لا اقل چند کفن بهر تنش آوردند دست کم روی تن سوخته اش سر دارد @hosenih پسرش آمده بالای سرش اما باز روضه خوان دل من روضه ی اکبر دارد همه جا را تن صد چاک علی می بینم بس که در پیکر خود زخم ز خنجر دارد ⏹ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بسم‌ الله الرحمن الرحیم ▶️ سجاده‌ها ز جلوه‌ی روحانى تواند زندانى خدا همه زندانى تواند با دست‌هاى بسته مناجات دیدنیست يک گوشه‌اى نشسته مناجات ديدنى‌ست @hosenih در زير تازيانه خدا را صدا بزن آه اى غريب قيد ملاقات را بزن جايت کم است بال و پرت را تکان مده ديوار محکم است سرت را تکان مده تا ساقه‌ات خميد خميده شدى تو هم زنجير را کشيد کشيده شدى تو هم خورشيدى و به جانب گودال میروى ساقت تکان که میخورد از حال میروى بالت به ميله‌هاى قفس گير میکند با اين گلوى بسته نفس گير می‌کند اين چهار تا غلام غريبت کشيده‌اند انگار تخته‌ها به صليبت کشيده‌اند يک گوشه دختران خودت را صدا زدى با دست و پاى بسته شده دست و پا زدى پا جاى دست‌هاى توسل گذاشتند جسم تو را سه روز روى پل... @hosenih رد میشدند مردم بى‌عار بارها رد می‌شدند از بغل تو سوارها اما کسى به رخت و لباس تو پا نزد اما کسى دهان تو را با عصا نزد ⏹ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بسم ‌الله الرحمن الرحیم ▶️ چشمی که از داغ عزایش هر سحر تر نیست لایق برای دیدنش فردای محشر نیست زندان عقول ناقص مستان قدرت بود زندان مکانی هست که موسی بن جعفر نیست @hosenih حتی زن بد کاره هم ایمان به او آورد تا صورتش را دید فهمید او ستمگر نیست زنجیر ها با شوق جسمش را بغل کردند آنقدر که جایی برای بوسه دیگر نیست از روزه هایش، «روضه» ی شلاق بدتر بود از درد هایش ،ضعف جسمانیش بهتر نیست خورشید را بر تخته ای کوتاه می بردند تابوت او دست کم از شمشیر و خنجر نیست ** در روز عاشورا برای اشک ثارالله قطعا دلیلی بهتر از لبخند اصغر نیست در آن هیاهو یک مسیحی گفت: ای مردم! این جسم خونین جسم فرزند پیمبر نیست؟ @hosenih اسلام را در روز روشن زیر پا بردند شاید گُمان کردند در گودال مادر نیست زینب نگاهی کرد سوی علقمه وقتی می خواست در محمل رَوَد اما برادر نیست ⏹ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بسم‌ الله الرحمن الرحیم ▶️ پـر می زند دوبـاره قلم در هوای تو چون آسمان گرفته دلش در عزای تو دیگـر صدای ناله ی شبهـات رفتـه و حتـی سحـر بهانـه بگیـرد بـرای تو @hosenih از حال می روی چه قَدَر بین سجده ها مشتـاق این عبـادت شیرین خدای تو بـا سیلی و شکنجه کـه افطـار میکنی حالا شبیـه فاطمه شد روضه هـای تو با ناسزا بـه مادرتـان گریـه میکنـی چـون از تبـار فاطمه ای ماجـرای تـو... موسای مـا تویـی و فقط با اشـاره ای نیلـی روان ز چشم تـرم با عصـای تو بـدکـاره هم شوم تو مرا خوب می کنی آدم کنـــد مــرا نفس ربنــای تـو @hosenih باب الحوائـج همــه ی مستمنـدهـا شـد مستجاب حاجت مـا از دعـای تو آیـا شـود گـدای حریـم شمـا شوم؟ هستـم دخیـل دامـن ابـن الرضای تو... ⏹ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بسم‌ الله الرحمن الرحیم ▶️ بی جانم و جان می شود موسی بن جعفر در جانم ایمان می شود موسی بن جعفر تا بر لبم گل می کند "باب الحوائج" بانی احسان می شود موسی بن جعفر @hosenih مشهد، رضا... قم، فاطمه... با این کریمان والی ایران می شود موسی بن جعفر یک قطره از دریای آقایی اش این است یار فقیران می شود موسی بن جعفر فهمیده ام از ماجرای بُشر حافی کهفِ هراسان می شود موسی بن جعفر باید که با پای برهنه رفت سویش وقتی که رضوان می شود موسی بن جعفر خشکیده ام باید بیافتم در مسیرش بر تشنه باران می شود موسی بن جعفر @hosenih جانم به لب آمد از این ماتم، ز بس که زندان به زندان می شود موسی بن جعفر وقتی غل و زنجیر بر ساقش می افتد دردش فراوان می شود موسی بن جعفر وقتی که می افتد میان سجده انگار در جامه پنهان می شود موسی بن جعفر حالا که زندان بان غرورش را شکسته داغش دو چندان می شود موسی بن جعفر کارش فقط گریه است بر جد غریبش وقتی که عطشان می شود موسی بن جعفر جسم نحیفش می رود زیر سم اسب؟! یا سنگ باران می شود موسی بن جعفر؟! @hosenih یا در تنور و تشت و روی نیزه آخر قاری قرآن می شود موسی بن جعفر؟! واللهِ نه این روضه ها سهم حسین است حتی کفن نه... بوریا سهم حسین است ⏹ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بسم ‌الله الرحمن الرحیم ▶️ دریا شکست کوه شکست آسمان شکست ای وایِ من که حرمت این آستان شکست ای وایِ من که ساقه‌ی پایی نحیف و سرخ از ضربه‌های چکمه‌ی یک پاسبان شکست @hosenih در زیرِ این عبا به گمانش کسی نبود سَندی که پا گذاشت شنید استخوان شکست از بس که تنگ بود و نمور و سیاه و سرد از بس به سنگ خورد سری ناتوان شکست باب‌الحوائجِ همه بود و کسی نداشت روزی دِهِ همه بی آب و نان شکست امسال هم گذشت ولی روز را ندید دور از بهار قامتِ این باغبان شکست امسال هم گذشت و رضا را ندید آه بِینِ سیاه‌چال دلش ناگهان شکست معصومه را نشد که عروسش کند - گریست امشب که بغضِ دخترِ او بی امان شکست از زهر تشنه بود و همین بابِ روضه شد با داغهای کرببلا با همان شکست لب تشنه بود و حرمله را با سه‌شعبه دید طوری کمان کشید گمانم کمان شکست @hosenih وقتی صدایِ تیر به زینب رسید گفت : قلب رُباب پشتِ پدر توأمان شکست می‌خواست خنده ای بکند که گلوش ریخت می‌خواست بوسه ای زندش که دهان... ⏹ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بسم ‌الله الرحمن الرحیم ▶️ حال زارش را ببین حال بکایش را ببین بین این زندان بی روزن صفایش را ببین زحمت زنجیر دارد در قنوت نافله.. باهمین دست ورم کرده دعایش را ببین @hosenih سرفه های خونی اش بدکاره را‌ هم پاک کرد در مریضی هم دم مشکل گشایش را ببین یک نفر میگفت موسی رفته از زندان مگر؟! یکنفر میگفت نه! زیر عبایش را ببین! آن امامی که‌ به تخت عرش اعلی می نشست در سیه چالش بیا امروز جایش را ببین آنقدر زنجیر سنگین بود ساقش خرد شد دل اگر داری خودت اوضاع پایش را ببین! دست بر دیوار سنگی زد رخش آتش گرفت نوکر زهرا!گریز روضه هایش را ببین لیله القدر نبی در پشت در آتش گرفت دستهای شرمسار مرتضایش را ببین @hosenih چادر زهرا پرش به چادر زینب گرفت از مدینه روضه های کربلایش را ببین سنگ خورد و مشت خورد و به نماز شب نشست در سجود این خدای غم خدایش را ببین.. ⏹ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بسم ‌الله الرحمن الرحیم ▶️ مُردم ز غربت تا شبِ تارم سحر شد تنها غُل و زنجیر از حالم خبر شد درد و بلایِ شیعه را بر جان خریدم من ضربه ها خوردم که این رَه بی خطر شد @hosenih از این قیامی که دگر شکل رکوع است طوبایِ این مذهب همیشه بارور شد قعرِ سجون در پنجه هایِ سردِ زندان آهم به هر دیوار خورد وبی اثر شد سِندی چه آورده سرم شیعه نداند از چه ز خون آبه همیشه دیده تر شد از خون ِ رویِ کعبِ نی پیداست کامل بر ضربه هایش دستهای من سپر شد از بسکه پیچیده به دورم تازیانه از چادرِ مادر لباسم پاره تر شد سر پنجه های آهنین چکمه هایش بر پهلویم کاری شبیهِ میخ در شد سربسته گویم بی ادب حرفِ بدی زد با ناسزاهایش غرورم شعله ور شد گر مویِ پیشانی بهم می ریخت اما شکل محاسن از سرم آشفته تر شد در دستِ این نامرد چون گودیِ گودال حتی بلندیِ محاسن، درد سر شد درپیشِ چشمِ مادرم سر را بریدند ازاین مصیبت مادر ما نوحه گر شد وقتی که با ضربه جدا می کرد سر را فریادهایِ «یا بنی» بیشتر شد «نَحنُ رَضَضنَا الصَّدر بعد الظّهر »یعنی زیرِ سمِ مرکب بدن زیر و زِبَر شد دنبالِ گیسویِ پریشانی به نیزه در کوچه و بازار زینب در به در شد زینب کجا و سکّویِ برده فروشان در مَعرَضِ چشمان صدها رهگذر شد @hosenih رأسِ بریده چند جا خون گریه کرده در مجلسِ نامحرمان حرفی دگر شد لبهایِ خشکی که ضریحِ مصطفی بود بازیِ دستِ خیزران در تشتِ زر شد ⏹ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
|⇦•ای خاک کاظمین تو... به ساحت مقدس حضرت باب الحوائج امام موسی ابن جعفر علیه السلام به نفسِ کربلایی حنیف طاهری •✾• ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ 【توجه】: جهت استفاده ، متون حتماً به همراه صوت در اختیار دیگران قرار گیرد. ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ ای خاک کاظمین تو عطرِ بهشت من ای مِهر تو زِ روزِ ازل در سرشت من عنوان و فخر‌ نوکری ات سرنوشت من بذر ولایت تو در آغاز،کشت من با مدحِ تو زنده دل و جان ما همه ای موسیِ مسیح دَمِ آل فاطمه ما سائل و تو دست عنایات داوری ما بنده ی حقیر و تو مولا و سروری در سلسله به سلسله ها یار و یاوری باب الحوائج هستی و موسی بن جعفری بابُ النّجات قبله حاجات ما تویی جان دعا و روح مناجات ما تویی دخیلَک دخیلک یا باب الحوائج... تو شمع جمع محفل اولاد آدمی تو هفتمین امام به خلق دو عالمی روح مصوّر هستی و جان مجسمی هم بحرِ هفت دُرّی و هم دُرّ شش یمی آن جا که هست مهر تو آب حیات ما تبدیل بر ثواب شود سیئات ما ای دل به دوستی تو بیت الولای ما ای کاظمین تو نجف و کربلای ما بر غرفه ضریح تو دست دعای ما صحن تو مروه و حرم تو صفای ما ما را بود هوای طواف حریم تو ای جود اهلبیت به دست کریم تو دخیلَک دخیلک یا باب الحوائج.... یوسف به جسم و به پیرهنت بوسه می زند یعقوب بر لب و بر دهنت بوسه می زند گل بر لطافت دهنت بوسه می زند زنجیر هم به زخم تنت بوسه می زند در ذکر شامگاه تو پوشیده راز شب ای عاشق طنین دعایت نماز شب دخیلَک دخیلک یا باب الحوائج.... افلاکیان غلام کمربسته تواند مردان جود سائل پیوسته تواند اهل کمال بنده وارسته تواند مبهوت ذکر و ناله آهسته تواند وقتی که لب برای دعا باز میکنی در حلقه های سلسله پرواز می کنی در اقتدار مظهر خلّاق داوری در کظم غیظ وارث شخص پیمبری در حلم مجتبایی و در صبر،حیدری حقّا که نجلِ فاطمه،موسی بن جعفری دخیلَک دخیلک یا باب الحوائج.... ↫『بابُ الْحَرَم پایگاهِ متنِ روضه』 ــــــــــــــــــ ‼️هرگونه کپی برداری از متونِ روضه در سایت و کانال هایِ مرتبط با فضایِ روضه بدونِ ذکر منبع و درج آدرس سایت و کانال نبوده و مصداق بارز می باشد. ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ ↜ وب سایت↶ www.babolharam.net ✓ سروش ↶ http://sapp.ir/babolharam_net ✓ ایتا ↶ https://eitaa.com/babolharam_net ✓ تلگرام ↶ https://t.me/babolharam_net ✓اینستاگرام↶ http://instagram.com/babolharam__net