#روایٺــ_عِـشق ✒️
يك باري كه به خانه🏡 آمد، 15 روز مرخصي داشت، گفت: در اين مدت بايد دو كار انجام بدهم؛ ديدار امام #خميني (ره) و خريد منزل. راهي تهران شديم ابتدا به حرم حضرت عبدالعظيم حسني🕌 رفتيم و بعد هم بهشت زهرا و زيارت قبور #شهدا. دو روزي هم به قم رفتيم و زيارت كريمه اهل بيت حضرت معصومه (س)، بعد به تهران آمديم و به سمت جماران رفتيم، بدون كارت 🔖ملاقات اجازه ديدار به ما نميدادند. علياكبر به دفتر امام خميني (ره) مراجعه كرد و كارت #ملاقات گرفت. خيلي خوشحال بود، گفت: مبارك باشد،😍 زبيده! جزو خانواده شهدا شديم. كارت #خانواده شهدا را گرفتم و از حالا تو جزو آنها هستي! بعد از بازگشت به ساري ماشينمان 🚙را فروخت تا براي من و پسرمان حسين خانهاي بخرد، ميگفت: اين #خانه براي رفاه حال شماست. كار تو كمتر از مجاهدت در راه خدا نيست. خانه را خريد. وقتي فاميلها از علياكبر شيريني🍩 خريد خانه را خواستند، گفت: اي به چشم، يك روز مانده به #عيد فطر همه براي افطار و شيريني منزل ما دعوت هستيد❗️اما چند ماهي به ماه مبارك #رمضان باقي مانده بود.
📎 شهیدی که در مراسم عقدش روزه و در روز شهادت هم روزه بود
✍ به روایت همسر بزرگوار شهید
#سردارشهید_علیاکبر_درویشی🌷
#سالروز_شهادت
@azkarkhetasham
از کرخه تا شام
🍃🌺🍃🌺🍃🌺
#مادرشهید
خداونداحسان را درست لحظه سال تحویل 1363، به ما داد. توپ آغاز سال جدید را که زدند، به دنیا آمد. پرستار بوسه ای به صورتش زد و گفت: «این بچه قدم خیری دارد چون هم سید است و هم توی این لحظه به دنیا آمده است.» اسمش را احسان گذاشتیم. چون این اسم برازنده اش بود. از چهار فرزندی که خدا به من و پدرش داد، از همان اول بچه آرام و صبوری بود.
🌸
سال 1381، دیپلم گرفت. قرار بود برای دانشگاه درس بخواند، اما مدتی زیر نظر گرفتمش و دیدم کتاب های کنکور را حتی نگاه هم نمی کند. گفتم: «احسان مگه دانشگاه نمی خواهی بروی؟» گفت: نه مامان، می خواهم وارد سپاه بشوم.» اول به خاطر سختی های که این کار داشت موافقت نکردم. ولی وقتی اصرار و علاقه اش را دیدم قبول کردم. از همان اول وارد واحد تخریب و به عنوان نیروی رسمی وارد سپاه شد. فوق دیپلم و لیسانسش را هم بعد از رفتن به سپاه گرفت. به اکثر شهرهای مرزی ایران برای ماموریت رفته بود. ماموریت های برون مرزیهم به لبنان، افغانستان، پاکستان و سوریه داشت.
#شهیدسیداحسان_حاجی_حتم_لو
@azkarkhetasham
#روایٺــ_عِـشق ✒️
وقتی #سعادت دیدار رهبر نصیب ما شد،😍 آقا بعد از سلام و احوالپرسی از پدر #شهید خواستند تا درخواستش را مطرح کند.‼️ ایشان هم بحث #ازدواج پسر کوچکمان را با همسر شهید مطرح کرد🙂 و گفت: درخواست دارم همسر شهید را به عقد پسرم در بیاورید. من در نزدیکی #رهبر نشسته بودم، آقا نگاهی 👀به من کرده و فرمودند: مگر چند وقت است که #فرزندتان شهید شده است؟ گفتم: پنج ماه و رهبری هم بسیار خوشحال شده ☺️و فرمودند احسنت به شما و خانواده که انقدر این #مسئله برای شما مهم بود که همسر شهید را در آغوش گرفتید 👌و نگذاشتید پسر شهید و همسر شهید #تنها بمانند.❣ رهبر از این اقدام ما #خوشحال شدند و صیغه عقدشان💍 را خواندند.
✍ به روایت مادربزرگوارشهید
#شهید_سیدمحمد_موسویناجی🌷
#سالروز_شهادت
@azkarkhetasham