از کرخه تا شام
🔹بسیار مهربان و شوخطبع بود و تا جایی که در توان داشت به دیگران کمک میکرد. هادی، زمانی که در منزل بود کارهای خانه را انجام میداد و به جای اینکه کمک من باشد من به او کمک میکردم، هم آشپزی هم نظافت، همه کارها را خیلی خوب انجام میداد. اگر آقا هادی نبود من نمیتوانستم کاری کنم.
🔸خیلی به پدرو مادرش احترام می گذاشت. هروقت که خسته از شهر دیگری که دانشگاهش بود برمی گشت تا پدرومادرش کاری را می گفتند همانجا روی پله کیفش را می گذاشت و می رفت دنبال کاری که خواسته بودند.
🔹بعد از ازدواج پنجشنبه و جمعه ها از تهران می آمدیم آمل به محض رسیدن به سراغ پدر و مادرش می رفت تا اگر کاری دارند انجام دهد اگر هم پدرش منزل نبود به باغ می رفت تا در کارها کمک شان کند.
🔸سعی می کرد مرا آماده پذیرفتن شهادتش کند. بعد از اینکه به قرارگاه خاتم الانبیا رفت و با شهدای مدافع حرم بیشتر آشنا شد، می گفت:
« رئیس آباد شهید ندارد، مطمئنم من می شوم اولین شهید رئیس آباد.»
🔹یک روز وقتی داشتیم وارد دانشگاه علوم تحقیقات می شدیم چشم ما افتاد به عکس سه شهیدی که سر در دانشگاه زده بودند. نگاه عمیقی کرد و به من گفت:« فاطمه جان! اینجا را نگاه کن، به زودی عکس من هم می آید همین جا.»
✍به روایت همسربزرگوارشهید
#شهید_هادی_جعفری🌷
#سالروز_ولادت
#سالروز_شهادت
ولادت :۱۳۶۵/۱/۳ آمل ، مازندران
شهادت : ۱۳۹۴/۱/۳ سامرا ، عراق
@azkarkhetasham