eitaa logo
از کرخه تا شام
162 دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
57 ویدیو
1 فایل
زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست. (امام خامنه ای) کپی برداری از مطالب با ذکر صلوات بلا مانع است. منتظر نظرات-پیشنهادات و مطالب شما هستیم. ارتباط با خادم کانال @abozeynab0
مشاهده در ایتا
دانلود
🔰امروز جمعه ۲۲ بهمن ۱۳۶۱ پنج روز است که در هستیم. آب و غذا و مهمات نداریم. شمار بچه های بسیار کم است و بسیاری شهید و یا زخمی شدند. باقی از هم از عطش فراوان توانی برایشان نمانده است. امیدواری دادن های ابراهیم بهترین رزق این چند روز برای بچه ها بود.. ابراهیم می گفت : اگر همگی هم شهید شویم تنها نیستیم، مطمئن باشید مادرمان سلام الله علیها می آید و به ما سر می زند. در همین حال رزمنده ای فریاد زد : مادر بخدا قسم اگر گردان کمیل در مدینه بود هرگز نمی گذاشتند به تو سیلی بزنند. نوای مادر مادر در کانال طنین انداز شده بود...😭 کماندو های عراقی به کانال رسیدند و شروع کردند به بچه های باقی مانده کمیل و حنظله بچه های کمیل و حنظله همراه با راهپیمایی ۲۲ بهمن در شهرهای مختلف ایران داشتند حماسه دیگری رقم می زدند. ابراهیم باقی رزمندگان را به عقب راند و خود در برابر کماندوها مقاومت می کرد که ناگهان نوایی بلند شد : ابراهیم شهید شد...😭😭😭 🌷 @azkarkhetasham
3⃣3⃣0⃣1⃣ 🔻به روایت مادر: 🔹سعیدم از زمان بچگی پایش به مسجد و پایگاه بسیج محله باز شد تا اینکه عاقبت نیروی شد. او  از بچگی عاشق اهل بیت (ع) بود.. 🔸سعیدم بسیار مهربان بود به من و پدرش زیادی می گذاشت، بیشتر دوستانش افرادی خوب و متدین بودند، روابط عمومی بالایی داشت و می توانست دیگران را سریع به خود جذب کند... 🔹رشته دانشگاهی  سعید تربیت بدنی بود و حکم در استان را داشت. از دوران بچگی کار بود بعد در ادامه  هم رشته را ادامه دادند 🔸سعید مرتبه به   اعزام شده بود و هر وقت هم می رفت تا ۵۰، ۶۰ روز در سوریه می ماند...آخرین اعزامش هم ۲۳ بهمن ماه ۹۵ بود، بار دوم که به سوریه رفته بود به سعید گفتم مادر نمی شود دیگر نروی؟ برگشت در جواب به من گفت مادر اگر ما نرویم بیگانگان در کشورمان رخنه پیدا می کنند و من دیگرحرفی نمی زدم و مانع رفتن هایش نمی شدم 🔹دوم فروردین ۹۶بود که سعید هم صبح و شب با من تماس گرفت که آخرین بار  ساعت ۱۲ شب  بود که گرفت به سعید گفتم: مامان پس کی می آیی؟ که برگشت به من گفت مامان شما نگران من نباشید و اصرار داشت که من مسافرت به شمال را بروم  که من در جوابش گفتم: مادر  تا تو نیایی بدون تو هیج  جا نمی روم 🔸سعید  گفته بود که «اینبار که از جبهه برگردم می خواهم زن بگیرم»، در ذهنم مقدمات و عروسی چیده بودم. بغضم گرفت، گریه کردم که سعید به من گفت: مادر گریه نکن انشاءالله ششم تا هفتم عید می آیم، جایم هم خیلی خوب است 🔹قرار بود فروردین در شمال خانه مادر بزرگش  برای او بگیریم و او را غافلگیر کنیم، دیگر نمی دانستیم که سعید زودتر از همه ما را می کند. 🔸بچه های خودی از طرف دشمن از چهار طرف در قرار می گیرند. دو تا از نیروهایش از بچه های بودند که تیر می خورند و از طریق بی سیم به جاسم  اطلاع می دهند که باید به عقب برگردد.ولی سعید می گوید نمی توانم دو تا از نیروها  تیر خورده باید آنها را  بر گردانم در غیر این صورت، داعشی ها می آیند و آنها را کرده و می برند! 🔹سعید  جلو می رود آنها را برگرداند که تیری به می خورد ولی باز هم مقاومت می کند. که آن دو نیروی فاطمیون  را به عقب برگرداند که تیر دومی به ران پایش می زنند.. سعید از شدت خونریزی در روز جمعه ۱۳۹۶ به شهادت رسید. 🌷 🌹شادی ارواح طیبه شهدا صلوات🌹 @azkarkhetasham