eitaa logo
از کرخه تا شام
162 دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
57 ویدیو
1 فایل
زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست. (امام خامنه ای) کپی برداری از مطالب با ذکر صلوات بلا مانع است. منتظر نظرات-پیشنهادات و مطالب شما هستیم. ارتباط با خادم کانال @abozeynab0
مشاهده در ایتا
دانلود
اَربَعین موڪب بہ موڪب چاےِ شیرین میخورَمـ آہ ! شیرین ٺَر اَز آن دَرڪَربلا جان دادَنَسٺــــــ السلام علیک یا ابا عبدالله @azkarkhetasham
رفیق... براے شهید شدڹ، هنر لازم اسٺ... هنر رد شدڹ از سیم خاردارِ نفس... هنر به خدا رسیدڹ... هنر تهذیب... تا هنرمند نشوے، شهید نمیشوے!!! شهید حمید رضا فاطمی اطهر🌷 @azkarkhetasham
من اصلا شهيد رو نميشناختم تا حالا هم نديده بودمشون وقتي فهميدم كه توي دو هزار شهيد آوردن همين جوري اومدم توي مراسمش آخه دوتا از عمو هاي خودم هم شهيد هستند پدرم هم جانباز احساس دين كردم اومدم. دو يا سه روز بعد خاكسپاري يك روز رو كردم به بنر عكسشون و گفتم حاج محسن من دلم خيلي كربلا ميخواد😔 واسطه شو من به احترام شما حجابم رو درست كردم خيلي ها رو بخشيدم... حالا تو يك كاري براي من انجام بده حاجي واسطه شو از خانم زينب بخواه ما برات كربلا بگيريم...💔 تاريخ گذرنامه هامون گذشته بود... باورتون نميشه يك هفته گذرنامه و ويزا و پول رديف شد چشم باز كردم ديدم نجفم...😭😭😭 🌹شهدا امام زادگان عشقند🌹 شهیـد مدافـع حـرم محسـن قوطاسلـو🍃 @azkarkhetasham
شهید مدافع حرم محسن قوطاسلو
در وصیتنامه اش نوشته بود: من کجا و شهدا کجا خجالت میڪشم مانند شهدا وصیت ڪنم من ریزه خوار سفره آنها هم نیستم ! ‌ ‌‌شهید دهه هفتادی #مدافع_حرم #شهید_عباس_دانشگر @azkarkhetasham
خدارافراموش نڪنید مرتب بسم اللہ بگویید، بایادوذڪرخداوعمل براے رضاے خداخیلے از مسائل حل میشود @azkarkhetasham
دانش آموز شهید، بهنام محمدی راد 👇👇
زندگینامه شهید دانش آموز بهنام محمدی بهنام در تاریخ ۱۳۴۵/۱۱/۱۲ در منزل پدر بزرگش در خرمشهر به دنیا آمد. ریزه بود و استخوانی اما فرز چابک بازیگوش و سرزبان دار. شهریور ۱۳۵۹ بود که شایعه حمله عراقی ها به خرمشهر قوت گرفته بود خیلی ها داشتند شهر را ترک می کردند باور نمی کرد که خرمشهر دست عراقی ها بیفتد اما جنگ واقعاً شروع شده بود بهنام تصمیم گرفت بماند بمباران هم که می شد بهنام ۱۳ ساله بود که می دوید و به مجروحین می رسید. از دست بنی صدر آه می کشید که چرا وعده سر خرمن می دهد. مدافعین شهر با کوکتل مولوتف و چند قبضه سلاح (کلاش و ژ۳) مقابل عراقی ها ایستاده بودند بعد رئیس جمهور گفته بود که سلاح مهمات به خرمشهر ندهید. به سقوط خرمشهر چیزی نمانده بود. بهنام می رفت شناسایی چند بار او گفته بود ((دنبال مامانم می گردم گمش کردم)) عراقی ها فکر نمی کردند بچه ۱۳ ساله برود شناسایی رهایش می کردند .یکبار رفته بود شناسایی عراقی ها گیرش انداختند و چند تا سیلی آبدار به او زدند جای دست سنگین مامور عراقی روی صورت بهنام مانده بود وقتی بر می گشت دستش را روی سرخی صورتش گرفته بود هیچ چیز نمی گفت فقط به بچه ها اشاره می کرد عراقی ها کجا هستند و بچه ها راه می افتادند. یک اسلحه به غنیمت گرفته بود با همان اسلحه ۷ عراقی را اسیر کرده بود احساس مالکیت می کرد به او گفتند که باید اسلحه را تحویل دهی می گفت به شرطی اسلحه را تحویل می دهم که به من حداقل یک نارنجک بدهید. آخر به او یک نارنجک دادند یکی گفت ((دلم برای عراقی های مادر مرده می سوزد که گیر بیفتند بهنام خندید))برای نگهبانی داوطلب شده بود به او گفتند((به تو اسلحه نمی دهیم ها))بهنام هم ابرو بالا انداخت و گفت ((ندهید خودم نارنجک دارم)) با همان نارنجک دخل یک جاسوس نفوذی را آورد. شهر دست عراقی ها افتاده بود در هر خانه چند عراقی پیدا می شد که کمین کرده بودند یا داشتند استراحت می کردند خودش را خاکی می کرد موهایش را آشفته می کرد و گریه کنان می گشت خانه هایی را که پر از عراقی بود به خاطر می سپرد عراقی ها هم با یک بچه خاکی نق نقو کاری نداشتند گاه می رفت داخل خانه ها پیش عراقی ها می نشست مثل کر و لال ها از غفلت عراقی ها استفاده می کرد و خشاب و فشنگ و کنسرو بر می داشت همیشه یک کاغذ و مداد در جیبش داشت که نتیجه شناسایی را یاداشت می کرد پیش فرمانده که می رفت اول یک نارنجک سهم خودش از غنایم را بر می داشت بعد بقیه را به فرمانده می داد. زیر رگبار گلوله بهنام سر می رسید. همه عصبانی می شدند که تو آخر اینجا چکار می کنی برو تو سنگر……… بهنام کاری با ناراحتی بقیه نداشت کاسه آب را تا کنار لب هر کدام بالا می برد تا بچه ها گلویی تازه کنند. خمپاره ها امان شهر را بریده بودند و درگیری در خیابان آرش شدت گرفته بود مثل همیشه بهنام سر رسید اما نارحتی بچه ها دیگر تاثیری نداشت او کار خودش را می کرد کنار مدرسه امیر معزی (شهید آلبو غبیش) اوضاع خیلی سخت شده بود ناگهان بچه ها متوجه شدند که بهنام گوشه ای افتاده است و از سر و سینه اش خون می جوشید پیراهن آبی و چهار خونه بهنام غرق خون شده بود و چند روز قبل از سقوط خرمشهر شیر بچه دلاور خوزستانی بالاخره در ۱۳۵۹/۷/۲۸ پر کشید. @azkarkhetasham
🍃 خاطره ای از امام خمینی و مادر چهار شهید دفاع مقدس🍃 عکـــس اول را در آورد : این پسر اولم محسن است ☺️ عکس دوم را گذاشت روی عکس محسن این پسر دومم محمد است ، دوسال با محسن تفاوت سنی داشت 🍃 عکس سوم را آورد و گذاشت روی عکس محمد رفت بگوید این پسر سومم... سرش را بالا آورد دید شانه های امام خمینی(ره) دارد می لرزد... 😔 امام(ره) گریه اش گرفته بود 😓 فوری عکس هارا جمع کرد زیر چادرش و خیلی جدی گفت : چهار تا پسرم رو دادم که اشکتو نبینم... 💔😔 ۴شهید_دفاع_مقدس @azkarkhetasham
🌴🌴😥شهدا شرمنده ایم 😥🌴🌴 🌷مدافــع_حــرم ڪه باشی یعنی: یه سر و گردن از بقیه افراد بالاترے 🌷مدافــع_حــرم ڪه باشی یعنی: تعصّب خاصی دارے رو حرم عمه جان 🌷مدافــع_حــرم ڪه باشی یعنی: دل بکنۍ از دنیا و همه وابستگی هات 🌷مدافــع_حــرم ڪه باشی یعنی: دل بکنۍ از نگاه پر مهر « » 🌷مدافــع_حــرم ڪه باشی یعنی: دل بکنۍ از « عشقت ... » 🌷مدافــع_حــرم ڪه باشی یعنی: دل بکنۍ از بابایی گفتن 🌷مدافــع_حــرم ڪه باشی یعنی: ناموستو بسپارۍ به 🌷مدافــع_حــرم ڪه باشی یعنی: همه ے دارو ندارت میشه امنیت حرم بی بی زینب ڪبرے سلام الله 🌷مدافــع_حــرم ڪه باشی یعنی: عشقِ به اهل بیت - عشق به کشور - عشق به رهبرت 🌷مدافــع_حــرم ڪه باشی یعنی: یه دنیــــا غیـــرت 🌝ما_عاشقان_مدافعان_حرم هستیم ) 🖐 @azkarkhetasham
🏴دختر بَدرُالدُّجا امشب سه جا دارد عزا 🕯گاه می گوید حسن 🕯گاهی پدر 🕯گاهی رضا 🏴رحلت پیامبر اکرم حضرت محمد(ص)و شهادت امام حسن(ع) وامام رضا(ع) تسلیت باد 🏴آجرک الله یاصاحب الزمان(عج) @azkarkhetasham
✍ صلوات های شهدایی #شماره_10 هدیه به کریم اهل بیت امام حسن مجتبی (علیه سلام) - شمس و شموس امام رئوف(علیه سلام)و تعجیل در فرج امام زمان #سهم_شما_چند_صلوات؟ جهت مشارکت ارسال به آیدی زیر @yazaenab