🍃﷽🍃
#طنـــــز_جبھـــــہ
🔹شاید برای اولین بار بود که میخواست بین رزمندگان سخنرانی کند. چهره رسمی بخود گرفته بود و راست راست خود را به تریبون رساند و با جملات ادبی شروع به تمجید از رزمندگان کرد و میگفت:
🔺《درود بر شما رزمندگان، شما بسیجیها مرغان آغشته به عشقی هستید که جایتان در این دنیای خاکی تنگ است و روح پروازتان…. 》🕊
🔸حوصله همه سر رفته بود ولی به رسم ادب تحمل میکردیم تا سخنرانی تمام شد.
🔻مجری باید کسالت را از مراسم برمیداشت و چه خوب این کار را کرد.
او پشت تریبون رفت و گفت:
✅《آری، بسیجیان مرغان آغشته به عشقی هستند… که البته هیچگاه تخم نمیگذارند..》😍🕊
و همین کافی بود تا مجلس از خنده منفجر شود و حالت عادی بخود بگیرد.😂😂
#لبخندهای_خاکی
#شوخ_طبعیها
#طنز
@azkarkhetasham
از کرخه تا شام
#خاطرات_شهدا 🌷
💠نمازعیدفطر
🔰 #دوساله بود که او را همراه خودم برای نماز📿 عیدفطر به مسجد محل🕌 بردم. مسجد دوقدمی خانه، وسط کوچه بود. قبل از شروع نماز کلی خوراکی🍱 و اسباب بازی جلویش گذاشتم تا مشغول شود.
🔰در #قنوت رکعت اول حواسم به سمت #محمدرضا کشیده شد،از لای انگشتان دستم نگاهش کردم. بچه خوش خوراکی بود، خوراکیهایش را مشت میکرد و میخورد😅 و در همان چند دقیقه اول⏰ همه را نوشجان کرده بود خیالم راحت بود که مشغول است.
🔰اواخر رکعت اول بود که متوجه شدم #محمدرضا نیست❌ بانگرانی #نمازم را تمام کردم. از صدای #اعتراض نمازگزاران متوجه شدم دستهگلی به آب داده است♀ شرمنده شدم.
🔰 #چادرم را سرم کشیدم و سریع رفتم، محمدرضا را از #صف_اول بغل کردم و به سرعت از مسجد خارج شدم حتی کفشهام👡 را هم نپوشیدم🚫 و #پابرهنه به خانه برگشتم.
🔰محمدرضا همه #مُهرها را برده در صف اول روی هم سوار کرده بود و داشت با آنها #بازی میکرد.چون بچه بازیگوشی🙃 بود کنترلش سخت بود و من دیگر تا وقتی که تشخیص دادم او را با خودم #مسجد و هیئت نبردم❌
🔰اما مسجد و هیئت را به #خانه آوردم و روی #اعتقادات بچه ها کار کردم👌
📚برگرفته از کتاب #ابووصال
#شهید_محمدرضا_دهقان 🌷
#شهید_دهه_هفتادی_مدافع_حرم
@azkarkhetasham
🔻همسر شهید محمد بلباسی:
🌷واقعا برای اسلام دغدغه داشت،
کار #فرهنگی می کرد، همیشه می گفت: #جنگ_نرم یعنی همین! می گفت :وقتی حضرت آقا میگن جنگ نرم مگه شوخی دارن!؟ وقتی میگن ما #هنوز توی جنگ هستیم، مگه شوخی میکنن؟!
🌷می گفت: ما واقعا تو جنگ هستیم، اگر من نباشم، اگر بقیه نباشن، کی باید به داد این بچه ها و #جوونا برسه؟!
🌷حتی یه بار بهش گفتم: چقدر این دانشجوها زنگ میزنن؟!
گفت وای اصلا درمورد اینا نگو اینا #نفسای من هستن!!
🌷اینقدر که علاقه داشت به کارش، اعتقاد داشت به کاری که انجام میداد، حتی به افرادی که باهاشون کار میکرد هم #علاقه داشت. واقعا جای تحسین داشت که اینقدر روی کارش #حساس و #پیگیر بود
🌷خیلی کارا اصلا #وظیفه ایشون نبود از لحاظ اداری، اما ایشون از بابت #دلسوزی انجام میداد. می گفت:
دلم میسوزه ما که امکاناتش رو داریم، ظرفیتش رو داریم چرا نباید این کارو بکنیم؟!
#شهید_محمد_بلباسی🌷
#شهید_مفقودالاثر_مدافع_حرم
@azkarkhetasham
☘ ﷽ ☘
#سیـــــره_عملے_شھیـــــد
🔷 پیادهروی اربعین را چندین سال بود که انجام میداد. حتی کاروانهای زیارتی را ترتیب میداد و کسانی هم که بیبضاعت بودند را از هزینه شخصی خودش به زیارت میبرد.
🔹شهادتطلبی، شجاعت، ایثار و خدا ترسی حاج رضا زبانزد خاص و عام بود. طوری که در زمان جنگ همیشه در خودش آمادگی شهادت را حفظ کرده بود.
🔹از دهه شصت تا قبل از شهادتش مراسم غسل و کفن و دفن اموات را فیسبیلالله انجام میداد.
▒ مدافـــع حــــرم ▒
#شهیـد_حاجرضــــا_ملایـــــے 🌹🍃
《ســــالــــروزولادتــــــــ》
@azkarkhetasham
🌺﷽🌺
فَاللَّهُ خَيْرٌ حافِظاً وَ هُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ
سوره یوسف آیه 64
و(در هر حال)خداوند بهترین حافظ، و مهربانترین مهربانان است.
به نیت سلامتی عزیزانِ هموطن و همه مسافرانی که چشم به راهی دارند آیه بالا👆 و آیة الکرسی را باهم زمزمه کنیم
🌺🌺🌺🌸🌸
@azkarkhetasham
از کرخه تا شام
🍃 #بــــــرگــےاز_خــاطــراتــــــ♡↯
🔻✍﴿یادم میآید وقتی بچه بود او را به بازار برده بودم و اصرار میکردم که یک خوردنی برایش بخرم ولی او با همان حالت کودکانه خودش پیشنهادم را رد میکرد.🌸
☘وقتی از بازار برمیگشتیم #میلاد با زبان شیرین کودکانهاش پرسید: «از این راه برنمیگردیم»؟. به او گفتم: «برای چی؟» گفت: «میخواهم این خوردنیها را نگاه کنم». گفتم: «عزیزم، من که از اول گفتم هر چی خواستی بگو تا برایت بخرم»😊. گفت: «آخه ترسیدم پولمان کم بیاید و نتوانیم چیزهایی را که لازم داریم بخریم».💚
ـ<><><><><><><><><><>
🔻مــدافــع_حــرمــ
#شهیــــدمیــــلادبــــدرے💔🍃
《سالروزولادتــــــ♡》
@azkarkhetasham