از کرخه تا شام
#روایٺــ_عِـشق ✒️
💠یاسر فرزند اولم بود، پسر خوبی بود از همان دوران کودکی یعنی هفت سالگی از این هیئت به آن هیئت میرفت، همین باعث شد که به سمت مداحی کشیده شود، لذا ما اصلا نفهمیدیم که چطور یاسر مداح شد.
💠از کودکی تابوت نمادین حضرت زهرا(س) را در دهه فاطمیه به همراه دوستانش به خانه میآورد و به عزاداری میپرداخت، از زمانی که به سن تکلیف رسید من ندیدم نمازی از او قضا شود و بیشتر وقتش را در مساجد میگذارند.
💠پسرم خیلی اخلاق خوبی داشت و این اخلاق خوبش منحصر در خانه نبود بلکه در اجتماع هم همینطور بود، به این نحو که با پیرمرد ۹۰ ساله مثل خودش و با بچه پنج ساله مثل خودش رفتار میکرد، به خاطر همین از همه نوع آدم رفیق داشت.
💠در هیئت امام حسین(ع) به همراه دوستانش خرج میداد، یک روز به او گفتم تو این همه مهمان دعوت کردی برای هیئت، آیا فکر هزینه آن را هم کردهای؟ با لبخندی دلنشین گفت: برای هر کس که آمدهاند عزاداری کنند خودش هم درست میکند.
📎لشگر سرافراز فاطمیون
#شهید_یاسر_جعفری🌷
#سالروز_شهادت
@azkarkhetasham
از کرخه تا شام
#زندگی_به_سبک_شهدا🔥
#زندگی_شهیدانه🌸
✍چنان با شهدا عجین بود ڪہ در سخنرانے هایش مے گفت: من با شهدا راه مےروم .
غذا مےخورم و مےخوابم و این آسایشے ڪه برای من شهیدان بوجود آورده اند هرگز نخواهم گذاشت پرچـم یامهــدی ادرکنے، آن ناله های رزمندگان در نمازهای شب و هنگام شب عملیات زمین بماند.
حاج عباس همــواره در سخنرانے هایش میگفت: جسمم را به خاڪ و روحم را به خـدا و راهم را به آیندگان مے سپارم.
جزو بهترین تڪ تیراندازهای ایران بود او همواره سخت ترین راه را انتخاب مےکرد چه آن زمان که فرمانده گردان صابرین تیپ امام زمان(عج) لشڪر عاشــورا بود و چه زمانے که بعد از بازنشستگے نشستن را بر خود حرام کرد و راه سوریه در پیش گرفت.
#شهید_عباس_عبداللهی🌹
@azkarkhetasham
از کرخه تا شام
🕊🍃🕊🍃🕊🍃🕊🍃🕊🍃🕊
#کلام_بزرگان_درمورد_شهدا
💥آیت الله جوادی آملی 💥
🕊 #شهدا قبل از اين كه ميهمان خدا شوند، #ميزبان_خدا بودند، يعنی آن چنان قدر و مرتبه خود را بالا بردند كه ميزبان وجه الهی شدند و خدا ميهمان دل هر كسی نمیشود، مگر اين كه #طيب_و_طاهر شود و يا دلی شكسته شود🥀
@azkarkhetasham
💠محكم بغلش كردم و گفتم:
اگر مارو نديدى، حلال كن دارم مى رم مكه...
خنديد و گفت: تو هم حلال كن تو ميرى مكه منم ميرم فكه .. ببينيم كدوممون زودتر به خدا ميرسه...
💠آب زمزم و تسبيح آورده بودم براش با كلى خاطره واسه تعريف كردن... پيچيدم تو كوچشون پارچه سر در خونشون ميخكوبم كرد.. پاهام شل شد و تكيه دادم به ديوار...
📎جستجوگر نور
#شهيد_سعيد_شاهدی🌷
@azkarkhetasham
از کرخه تا شام
💠مادر شهیدمدافع حرمی که خواب شهادت فرزندش را دید
🌸🍃شب قبل از شهادت محمدرضا احساس کردم که مهر محمدرضا از دلمجدا شده است ان موقع نصف شب از خواب بیدار شدم حالت غریبی داشتم. ان شب برادر شهیدم در خواب به من گفته بود خواهر نگران نباش
محمد رضا پیش من است
🌸🍃صبح که از خواب بیدار شدم حالم منقلب بود به بچه ها و همسرم گفتم شما بروید بهشت زهرا من بایدخانه را مرتب کنم.
احساس می کردم مهمان داریم
عصر بود همسرم ،مهدیه دخترم و پسر کوچکم از بهشت زهرا امدند
صدای زنگ در بلند شد
🌸🍃 به همسرم گفتم حاجی قوی باش امدند خبر شهادت محمدرضا را اورده اند وقتی حاجی برگشت به اتاق به من گفت فاطمه محمدرضا زخمی شده است من می دانستم محمدرضا به ارزویش رسید.
✍ راوی: مادر شهید
#شهید_محمدرضا_دهقان🌷
#سالروز_شهادت
@azkarkhetasham
از کرخه تا شام
#ستاره_های_زینبی
🔰قبل از عمليات با هم قرار گذاشته بودیم اگر مجروح يا شهيد شديم قبل از هر اقدامی لوازم مهم مثل بيسيم و جی پی اس رو برداريم ،همينطور انگشتر و ساعت هامون.
🔰 از همه چی مهمتر انگشترامون بود..وقتی بانگ توپ٢٣بلند شد و مسعود و همرزمانش روی زمين افتادن ، رسيدم بالای سرش بيسيم و جی پی اس رو برداشتم،مسعود رو كشيدم عقب و سوار بر ماشين به سمت درمانگاه.
🔰 تو درمانگاه صحرايی با چشمانی پر اشك، ياد حرفمون افتادم ،خواستم انگشتر رو در بيارم،انگشتر رو كمی حركت دادم اما دلم نيومد،بدنش پر از تركش بود،همينطور دستها و انگشتان،دلم نيومد انگشتر رو به زور و از روي زخم ها در بيارم..دوباره سوار بر ماشين بعدی به سمت عقبه و قسمت شهدا برگشتيم.
🔰.خيلی پيگير انگشتر مسعود بودم ، با دعوا وارد قسمت شهدا شدم و از مسئولش پيگير شدم،گفت :نگران نباش به دست صاحبش ميرسه. اما من همچنان نگران قولی بودم كه به هم داده بوديم. برگشتيم به ايران و وقتی انگشتر رو دست مادرشون ديدم..دلم آروم گرفت.
#شهید_مسعود_عسگری🌷
#سالروز_شهادت
@azkarkhetasham