#گریه_شهید_آیت_الله_مدنی...
#سلام_ای_ارزوی_شب_زنده_داران
🍀امام صادق (ع) : اگر دوران ظهور مهدی را درک میکردم ، تمام شبانه روز خدمتگزاری او را میکردم .
🌷کانال از کرخه تا شام🌷
@azkarkhetasham
✴ بسم رب الشهدا والصدیقین ✴
🌺زندگینامه شهید غلامعلی مرادیان 🌺
💙اَنـــیــس کـــــردســـــتـــــان💙
قسمت سی و پنجم:
🌸🍃جهان راضی نمیشد میگفت ...حتما باید مرا ببری ...
🌸🍃غلام علی برای بردن او به مریوان پا فشاری کرد ...
🌸🍃ولی جهان گوشش به این حرف ها بدهکار نبود ...و شروع به تهدید کرد ...
🌸🍃و گفت :
_اگر مرا به مریوان نبری ...آنقدر داد و بیداد میکنم ...که تمام کومله ها و دمکرات بریزند اینجا ...
🌸🍃دیگر نمیشد جهان را کاری کرد ...ماموستا یک برادر منافق هم داشت ...
🌸🍃آن ها منتظر چنین فرصت هایی بودند ...که مسئله ای را بهانه کنند ...و درگیری راه بیندازند ...
🌸🍃و سرغلام علی را ببرند ...
غلام علی به من گفت :
_طاهره چاره ای نیست ...باید جهان را ببریم ...وگرنه شر به پا میشود ...تو باید همراه من بیایی ...نمیخوام یک زن را تنهایی با خودم ببرم مریوان ...اگر تو باشی خیالم راحت تر است ....
🌸🍃جهان بچه خودش را همراه با ما سوار ماشین کرد ....و غلام علی هم پنج شش تا بسیجی و سرباز برداشت ...
🌸🍃و راهی مریوان شدیم ....بین راه هرچند دقیقه بچه جهان حالش بهم میخورد ...
🌸🍃غلام علی می ایستاد و بچه را می اوردیم پایین ...
🌸🍃حالش که بهتر میشد ...دوباره راه می افتادیم ...از سر و روی جنگل تاریکی و ترس میبارید ....
🌸🍃حالا معلوم هم نبود ...که دمکرات ها کمین زده اند یا نه ...
🌸🍃اگر یک خمپاره هم می انداختند کار همه ی ما تموم بود ....
🌸🍃به غلام علی گفتم :
_راه بیافت .
https://eitaa.com/azkarkhetasham
#ادامه_دارد...
#انیس_کردستان
🌹جهت شادی ارواح طیبه شهدا...صلوات...🌹
✴ بسم رب الشهدا والصدیقین ✴
🌺زندگینامه شهید غلامعلی مرادیان 🌺
💙اَنـــیــس کـــــردســـــتـــــان💙
قسمت سی و ششم:
🌸🍃به غلام علی گفتم :
_راه بیافت .
+بچه را چه کار کنیم طاهره ؟
_میخواهی به خاطر یک بچه همه ما را به کشتن بدهی؟؟
🌸🍃جهان هم چیزی نمیفهمید ...بجز انکه زود تا به مریوان برسد و شوهرش را ببیند ...
🌸🍃وقتی همه سوار ماشین شدیم به جهان گفتم :
_سر بچه را بگیر بیرون ...هم هوا میخورد ...هم هرچه دارد می ریزد ...
🌸🍃یکی از بچه های بسیجی که همراه ما بود ...گفت :
_خانم مرادیان شانس اوردین شما همراه ما بودید و گرنه تا صبح باید هی می ایستادیم و این بچه را می اوردیم پایین ...تا حالش خوب شود ...
🌸🍃خب راست هم میگفتند ...همه مرد بودند و جهان هم چیزی نمیفهمید ....
🌸🍃تا صبح توی مریوان ماندیم ...جهان شوهرش را دید ...و دوباره برگشتیم ...
🌸🍃بین سال های ۶۳تا۶۵و۶۶وضع کردستان به مراتب بد تر از قبل شده بود ...
🌸🍃با حمایت کامل از طرف دولت عراق ...تجهیزاتشان بیشتر شده بود ...
🌸🍃بین مردم شایعه پراکنی میکردند ... از طریق رادیو منافقین ...مردم کردستان را علیه انقلاب و امام تحریک می کردند ...
🌸🍃وضعیت روستایی هم که ما در آن زندگی می کردیم ...خیلی به هم ریخته بود ...
🌸🍃یک روستا در نزدیکی ما بود ...که کومله ها و دمکوات ها آنجا ...را پایگاه خودشان قرار داده بودند ...
https://eitaa.com/azkarkhetasham
#ادامه_دارد...
#انیس_کردستان
🌹جهت شادی ارواح طیبه شهدا...صلوات...🌹
کانال کمیل (شهدا):
دلـــ تنگــ امام زمان (عج):
یا صاحب الزمان...
نه راز، نیاز هم به عشق تو خوش است
نه سوز که ساز هم به عشق تو خوش است
اللّهمّ کن لولیّک به قنوت
یعنی که: نماز هم به عشق تو خوش است
#اللهم عجل الولیک الفرج....
@azkarkhetasham
🍃رسیدن به مقام قرب پروردگار اساسش، اول #قلب مبارک #امام_زمان (ع) است.
هرچند حضرت #غائب هستند ولی ما پیش او #حاضر هستیم،
حضرت به افکار و اعمال و گذشته و آینده ما احاطه دارند معنای #انتظار_ظهور هم همین است.
#آیت_الله_شاه_آبادی
هرصبح به امام زمانت سلام کن
💐💐💐💐💐
@azkarkhetasham
سلام
در جوار بارگاه مطهر کریمه اهل بیت فاطمه معصومه(س) ،نائب الزیاره اعضا کانال از کرخه تا شام هستیم
سرباز وطن
خادم الشهدا
✴ بسم رب الشهدا والصدیقین ✴
🌺زندگینامه شهید غلامعلی مرادیان 🌺
💙اَنـــیــس کـــــردســـــتـــــان💙
قسمت سی و هفتم:
🌸🍃یک روستا در نزدیکی ما بود ...که کومله ها و دمکوات ها آنجا ...را پایگاه خودشان قرار داده بودند ...
🌸🍃غلام علی برای اینکه آن ها را بشناسد ،گروهی از نیروهای خودشان را برد به روستای آن ها ...و آن جا نماز جماعت برپا کرد ...
🌸🍃نمازشان را خواندند و برگشتند ...
🌸🍃فردا صبح آن ها حمله کردند ...ما با صدای تیر از خواب بیدار شدیم ...غلام علی لباس پوشید رفت پایگاه ...
🌸🍃دید بچه ها همه آماده اند ...آن نماز جماعت کار خودش را کرده بود ...
🌸🍃درگیری بین بچه های پایگاه و گروهک بالا گرفت ...غلام علی بعد ها گفت :
_ما فقط خمپاره ۸۰ داشتیم و آن ها ۱۲۰...آن قدر مهمات سر بچه های گروه ریختند ...که توان مقاومتی آن ها را گرفتند ...
🌸🍃غلام علی پشت بی سیم ،تقاضای هلی کوپتر کرد ...به خاطره حساسیت منطقه ...آن ها همیشه آماده بودند ...
🌸🍃ظرف پنج دقیقه هلی کوپتر ها می رسند ...و غلام علی و نیروهای باقی مانده ...روستا را تصرف میکنند ...
🌸🍃بعد از مدتی گروهی از بچه های ارتش برگشتند ...
🌸🍃همین قضیه ...کموله ها را ترغیب کرد ...تا بیشتر به نیروهایی که جزو پیش مرگ بسیجی و پاسدار نبودند ...فشار بیاورند ...
🌸🍃توپخانه ی عراقی هم به کمک آن ها آمده بودند ...شب تا صبح مثل اینکه زلزله آمده باشد ...خانه و زمین و آسمان می لرزید ...
🌸🍃بچه ها را موقع خواب بغل می کردم ...تا نترسند ، اما این چاره ی کار نبود ...
🌸🍃یکی از همین روزها دوباره درگیری شدید شد ...آنقدر که مردم اسلام دشت به بیرون شهر رفته بودند ...
https://eitaa.com/azkarkhetasham
#ادامه_دارد...
#انیس_کردستان
🌹جهت شادی ارواح طیبه شهدا...صلوات...🌹
✴ بسم رب الشهدا والصدیقین ✴
🌺زندگینامه شهید غلامعلی مرادیان 🌺
💙اَنـــیــس کـــــردســـــتـــــان💙
قسمت سی و هشتم:
🌸🍃یکی از همین روزها دوباره درگیری شدید شد ...آنقدر که مردم اسلام دشت به بیرون شهر رفته بودند ...
🌸🍃ما که جایی را نداشتیم ...که در خانه ماندیم ...
🌸🍃هلی کوپتر آمدع بودند ...و غلام علی با یکی از آن ها هماهنگ کرد ...تا ما را به یک جای امنی ببرند ...
🌸🍃دشمن پشت سر غلام علی بود ...خدا عالم است اگر دستشان به ما میرسید ...چه بلایی سر ما می آوردند !؟
🌸🍃غلام علی به خانه آمد و گفت :
_طاهره بیا با یکی از این هلی کوپتر ها بروید یک جای امن تا اوضاع دوباره به حالت اولش برگردد ...
🌸🍃روح الله را خودش برداشت و من هم چادر سر کردم ...و طاهره را بغل کردم و پشت سرش راه افتادم ....
🌸🍃پای روح الله به یکی از پایه های هلی کوپتر گرفت و کمی خون آمد ...
🌸🍃خلبان هم آمده بود پایین تا به ما کمک کند ...
🌸🍃آن روز ها چیزی که مرا دل خوش به ماندنم می کرد ...وجود غلام علی بود ...
🌸🍃مثل روز برایم روشن بود ...که او دیر یا زود شهید میشود ...نمیخواستم لحظه ای با او بودن را از دست بدهم ...
🌸🍃همین که در اسلام دشت بودم ...احساس سبکی میکردم ...احساس غرور میکردم ...
🌸🍃نمی بایست بگذارم غلام علی ...همه ثواب جنگ و جهاد را برای خودش بردارد ...
🌸🍃او باعث شده بود که از آن سفره پهن شده ...لقمه ای هم نصیب من شود ...
🌸🍃حیف که بیشتر از این از دستم بر نمی آمد ...همان روزی که درگیری شده بود ...ده تا از ملافه های خونی بچه های پایگاه را که مجروح شده بودند ...آوردم خانه و شستم ...
https://eitaa.com/azkarkhetasham
#ادامه_دارد...
#انیس_کردستان
🌹جهت شادی ارواح طیبه شهدا...صلوات...🌹
🌟🌟
#لبخـــــند_بزن_بسیجی😄😍
از بلند گو اعلام کردند📢📢
جمع شوید جلو تدارکات و پتو بگیرید.
فرمانده گردان با صدای بلند گفت:
کی سردشه؟😏😏😏😏
همه جواب دادند: دشمن.
گفت: بارک الله. معلوم می شود هنوز سردتان نیست بفرمایید بروید دنبال کارتان.
پتویی نداریم به شما بدهیم!😏
#فرمانده_گردان😎
#رزمنده_ها😟
#پتوها😆
@azkarkhetasham