از کرخه تا شام
#عاشقانه_شهدا
_کجا میری؟!!
+بگم،جیغ و داد راه نمیندازی؟
_بگو آقا مصطفی قلبم اومد تو دهنم.
+عراق!
_میری عراق؟! به اجازه کی؟! که بعد بری سوریه
+رشته ای بر گردنم افکنده دوست!
_زدم زیر گریه...
+کاش الان اونجا بودم عزیز.
_که چی بشه!
+آخه وقتی گریه میکنی خیلی خوشگل میشی!
_لذت میبری زجر بکشم؟!
+بس کن سمیه!چرا فکر میکنی من دل ندارم؟!خیال میکنی خوشم میاد از تو و فاطمه دل بکنم؟ خدا حافظ سمیه،مواظب خودت و فاطمه باش!
_گوشی را قطع کردی.چندبار شماره ات را گرفتم، اما گوشی ات خاموش بود.سرم را به شیشه پنجره تکیه دادم، درحالی که اشک هایم می آمدند.کجا میرفتی آقا مصطفی؟ میرفتی تا ماه شوی.
به روایت همسر شهید
کتاب اسم تو مصطفاست
#شهید_مصطفی_صدرزاده
@azkarkhetasham
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اولین پایهی رسیدن به مقام شهید
و مقام شهادت، مسئله هجرت است...
حاجقاسمسلیمانی۰
@azkarkhetasham
.
از شهید بابائے پرسیدند:
+عباس چخبر ، چڪار میڪنے!؟
_گفت: "بہ نگهبانے دل مشغولیم
تا ڪسے جز خدا وارد نشود"
.
| شهید_عباس_بابائے |
࿐჻ᭂ⸙🍁⸙჻ᭂ࿐
@azkarkhetasham
از کرخه تا شام
#سیره_شهدا
رفتارشان را توی هیئت برانداز میکردم. یکسره با هم میپریدند و حسابی جفتوجور بودند. رفاقتشان رگوریشه داشت. محمدحسین و رفقایش آخر هیئت میماندند و با بچهها قاطی میشدند. میآمدند کفشها را واکس میزدند. کار کوچکی بود، ولی بهچشم من خیلی بزرگ میآمد. دغدغه داشتند ما با چه برمیگردیم. وسیله داریم یا نه. اینکه کسی پیاده از هیئت برنگردد، برایشان مهم بود. محمدحسین میگفت: «اینها ماشین ندارن، تکتک برسونیدشون».
#همسرشهید
#شهید_محمدحسین_محمدخانے
@azkarkhetasham
◾️شهادتِ نزدیکان انسان، خودش یک کرامتی از سوی خداست.
✍آیتالله بهجت (ره) : آنهایی که شهید شدند، آنهایی که شهید دادهاند، در راه خدا رفتهاند و در راه خدا بودهاند، و خدا میداند چه تاجی بر سر اینها گذاشته شده، ولو بعضیها نمیبینند مگر بعد از اینکه از این نشأت بروند. بعضیها هم که اهل کمالند، شاید در همینجا ببینند که «فلانی» بر سرش تاج است،[یا] «فلانی» بر سرش تاج نیست!! شهادتِ نزدیکان انسان، خودش یک کرامتی از سوی خداست.
@azkarkhetasham
↺دزدۍ ڪه در نهایت شهید شد :)
خواهر شهیدهادی :
یڪ روز موتور شوهرخواهرم را از جلوے منزل مان دزدیدند،
عدهاے دنبال دزد دویدند و موتور را زدند زمین،
ابراهیم رسید و دزد زخمے شده را بلند ڪرد.
نگاهی به چهره وحشت زده اش انداخت و به بقیه گفت:
اشتباه شده! بروید.
ابراهیم دزد را برد درمانگاه و خودش پیگیر درمان زخمش شد.
آن بنده خدا از رفتار ابراهیم خجالت زده شد.
ابراهیم از زندگی اش سوال کرد؟
ڪمڪش ڪرد و برایش ڪار درست ڪرد! طرف نماز خوان شد، به جبهه رفت و
بعد از ابراهیم در جبهه شهید شد...
مچ گرفتن آسان است!
⇤ دست گیری کنیم ۰
@azkarkhetasham
خواهراش که متوجه شدن داداش توراهی دارن پیشنهاد کردن اسمشو بذاریم "مجتبی" اما بخاطر خوابی که قبل از بارداری دیده بودم، من و پدرش نظرمون روی "حسین" بود و بالاخره نظر هر چهارتامون این شد که اسمشو بذاریم حسین.
وقتی فهمیدم اسم ستادی_جهادیش تو محل کار مجتبی است برام عجیب بود. هم حسین و هم مجتبی شد!
#شهیـد_حسین_معز_غلامی
#مادرشهید
@azkarkhetasham
از کرخه تا شام
ورزش استقامتی را برایش توضیح داده بودم. میگفت:«میخوام نفسم باز بشه، یه ساعتِ تموم راحت بدوم، چیکار باید بکنم؟» مهمترین دغدغهاش در ورزش، تنفس بود. از تلاش برای رفع این دغدغهاش خسته نمیشد. نه فقط این دغدغه، در هیچ کاری خسته نمیشد. بهانه نمیآورد. با هر چه که داشت برای هدفش تلاش میکرد. نمیگفت وقت و امکانات و بودجه نیست؛ کم نمیآورد! نمیگفت خسته شدم... در سوریه هم همینطور بود. استقامت داشت و باید کاری را که شروع کرده بود به پایان میرساند.
نقل از:
حسین جوینده-همرزم شهید
#شهید_عباس_دانشگر
#شهید_مدافع_حرم
#خاطره
#سالروزشهادت
@azkarkhetasham