از کرخه تا شام
دو ماهی بود که برای مأموریت اومده بود به حما، میخواست بره دمشق و مأموریتش رو تمدید کنه،
بعد از دمشق هم میرفت به حلب، دم خداحافظی بهش گفتم محرابی: مأموریتت که تموم شد و خواستی بری دمشق، روبروی مسجد اموی یه بازار هست به اسم حمیدیه
گفت: خب،
گفتم: اونجا میشه یه زحمتی بکشی و از سوغاتیای سوریه بگیری و هر وقت خواستی بیای، برام بیاری یه لحظه ساکت شد بعد یهو با صدای بلند گفت: بازار شام رو میگی؟
من از بازاری که بیبی زینب (س) رو توش چرخونده باشن، هیچی نمیگیرم هرگز .
شهید حسین محرابی
یاد شهدا با صلوات
#روزتون_شهدایی
@azkarkhetasham
از کرخه تا شام
#روایٺــ_عِـشق
برای انجام یک دوره آموزش غواصی رفته بوديم قشم. چند روزي كه گذشت و جاهای مختلف رفتيم و يه دوری تو پاساژا زديم و در نهايت شب آخر می خواستيم بريم يكى از مراكز خريدِ معروف قشم...
به مسعود گفتم که بیا باهم بریم خرید من هر چی گفتم پاشو بريم، نميومد و دليلشم نمی گفت. و از اونجايی كه اگه نميومد به ما هم خوش نمي گذشت به حاجی گفتم كه مسعود نمياد؛ شما بهش بگی نه نميگه.
بعد از گفتن حاجی، بلند شد
وباكمال عصبانيت به من گفت: اگه بيام و به گناه كشيده بشم تو مسوليتشو قبول ميكنی؟؟؟
اون موقع خنديدم ولی الان وقتى ياد اون حرف مسعود مى افتم، فقط گريه مى كنم به حال خانم هايى كه ارزش خودشونو نمى دونن و با پوشش نامناسب باعث به گناه افتادن جوونا ميشن.
مسعود از چشم هاش مراقبت کرد که خدا خریدارش شد. هرکس می خواد راه مسعود رو بره یه راهش اینه که از چشماش مراقبت کنه.
#شهید_مسعود_عسگری
#سالروز_شهادت
@azkarkhetasham
6.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 ویژه سالگرد شهید طهرانیمقدم؛ حضور رهبرانقلاب در منزل شهید و اشاره مادر شهید به ویژگیهایی که باعث شهادت وی شد.
مصطفی به قدری اهل مطالعه بود که ۳ کتاب همراه خود به سوریه برده بود و یکی از کتابها درباره زندگی حاج قاسم سلیمانی بود، وقتی سردار سلیمانی به محل اقامت آنها رفته بود، مصطفی از او خواسته بود که کتابش را امضا کند، ولی سردار خجالت کشیده، او را بوسیده و گفته بود: «من دست شما را میبوسم. من باید از شما امضا بگیرم» و تشکر کرده بود که مصطفی با این سن کم به این عقیده رسیده است که مدافع حریم اهل بیت باشد.
از کرخه تا شام
مصطفی به قدری اهل مطالعه بود که ۳ کتاب همراه خود به سوریه برده بود و یکی از کتابها درباره زندگی حاج
#خاطرات_شهدا
میگفت: مادر!اگر راضی شوی به سوریه بروم، آن دنیا را برایت آباد میکنم/برای هر کسی یک روز، روز عاشورا است
روزهای قبل از رفتنتش گوشه ای از اتاق نشسته بود، از من پرسید: «مامان از دنیا چه چیزی میخواهی؟» گفتم: «خواسته خاصی ندارم و و دنیا را با تو میخواهم و دنیای بدون تو برایم معنایی ندارد»، گفت: «زمانی که من نبودم چه کسی را داشتی؟» گفتم: «خدا را داشتم» که در جوابم گفت: «خدا همان خداست، هیچ فرقی ندارد، من هم که نباشم خدا را داری.» ناراحت شدم و گفتم: «از این حرفها نزن.»
بعد از این حرفم، مصطفی گفت: «مامان سعی کن دل بکنی و ببخشی تا دل نکنی به معرفت نمیرسی، از دنیا و تعلقاتش بگذر. برای هر کسی یک روز، روز عاشورا است، یعنی روزی که امام حسین ندای "هل من ناصر" را داد و کسانی که رفتند و با امام ماندند، شهید و رستگار شدند، ولی کسانی که نرفتند چه چیزی از آنها ماند، تا دنیا باقیست، لعنت میشوند.»
در جواب حرفهایش با خنده گفتم: «مگر تو صدای "هل من ناصر" شنیدی» که جوابم داد: «دوست داری چه چیزی از من بشنوی؟» گفت: «مامان می خواهم یک مژده بدهم، اگر از ته قلب راضی شوی که به سوریه بروم، آن دنیا را برایت آباد میکنم و دنیای زیبایی برایت میسازم که در خواب هم نمیتوانی ببینی».
گفتم: «از کجا معلوم میشود که من قلبا راضی شدم» که گفت: «من هر کاری میکنم بروم، نمیشود. علت اصلیاش این است که شما راضی نیستید، اگر راضی شوی خدا هم راضی میشود. اگر راضی نشوی فردای قیامت جواب حضرت زهرا(س) و حضرت زینب(س) را چه میدهی؟ »من در مقابل این حرف، هیچ چیزی نتوانستم بگویم و از ته قلبم راضی شدم. قبل از رفتن، به من میگفت: «خیلی برایم دعا کن تا دست و دلم نلرزد و دشمن در نظرم خار و ذلیل بیاید
به روایت مادربزرگوارشهید
#شهید_سیدمصطفی_موسوی
#سالروز_ولادت
ولادت : ۱۳۷۴/۸/۱۸ ازنا ، لرستان
شهادت : ۱۳۹۴/۸/۲۱ حلب ، سوریه
@azkarkhetasham
پدر موشکی ایران
امروز سالروز شهادت چهره سرشناس تاریخ نظامی ایران سردار سرلشکر شهید حسن تهرانی مقدم است.
بزرگ مردی که از یک جوان رزمنده ساده خدمه خمپاره ۶۰ در ابتدای دفاع مقدس ، به واسطه نبوغ و دانش و استعداد فوق العاده خود و سالها خدمات ارزنده در سپاه، صنعت موشکی ایران را تاسیس کرد و پدر موشکی ایران لقب گرفت.
#پدر_موشکی_ایران
#شهید_تهرانی_مقدم
@azkarkhetasham
از کرخه تا شام
#رسم_خوبان
احمد بسیار ساده زندگی میکرد و همیشه بهفکر دیگران بود. در طول سال به ندرت میشد که برای خودش لباسی بخرد. وقتی به او میگفتم احمدجان فلان لباس کهنه شده است و دیگر استفاده نکن، به من میگفت: « هنوز که پاره نشده و میشود با یک اتو زدن از آن استفاده کرد».
آنچه که در توان مالی داشت برای ما هزینه میکرد و هر ماه مبلغی از حقوق خود را برای کمک به دیگران کنار میگذاشت. از زندگی تجملاتی دور بود و هیچ وقت زندگی خود را با دیگران مقایسه نمیکرد و همیشه شکرگذار خدا بود.
به روایت همسربزرگوارشهید
#شهید_احمد_اعطایی
#سالروز_شهادت
ولادت : ۱۳۶۴/۶/۷ تهران
شهادت : ۱۳۹۴/۸/۲۱ سوریه
@azkarkhetasham