eitaa logo
« ازخودم خالی ام کن »
1.5هزار دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
1.5هزار ویدیو
292 فایل
سفری از«خودِخیالی» به «خودِحقیقی»به وسعتی فراتر ازخلقتِ لایتناهی..... #جسم #ذهن #روان #روح زیرنظر محمدعارف روحانی نژاد،مدیرعامل مؤسسه تخصصی انسان شناسی ابعادی «نویسنده کتابهای قلب حیات» مشاوره وسوال: ۰۹۳۳۳۶۶۸۴۲۳ - @dr_aref پشتیبانی: @Ad_azkhodam
مشاهده در ایتا
دانلود
11_Mostanade_Soti_Shonood_Aminikhaah.ir.mp3
17.09M
🔰 سحرخیزی ✅جلسه یازدهم 🛑 تبعات گناه در فضای مجازی 🛑 اثر گناه، بر قلب امام زمان علیه السلام 🛑عاقبت چت های بسیار معمولی در آخرت 🛑گناهان جبران ناپذیر 🛑عاقبت کارمندی که کار اداری را عقب انداخت 🌐 www.ghalbehayat.ir 🏝@azkhodam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
23.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔰انسانِ متقلبِ درون 🔰خودم کردم که.. من از بیگانگان هرگز ننالم که با من هر چه کرد « این » آشنا کرد 🌐 www.ghalbehayat.ir 🏝@azkhodam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
2.89M
🔰 کارگاه علمی با موضوعِ خودشناسی با محوریتِ کتابِ « انسانِ فوقِ انسان » قلب و تعریف آن🫀 در کتابخانهٔ معلق 🌐 www.ghalbehayat.ir 🏝@azkhodam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
21.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔰 نظرات شماست « رضایت از دوره ها » 📘عزیزانی که دوره های علمیِ خودشناسی و انسان شناسی ابعادی را با محوریتِ کتابِ « انسانِ فوقِ انسان » شروع کرده اند شما هم میتونید نظراتتون رو درباره کانال و یا دوره ها و یا کلاسهای حضوری ، بصورت فیلم ، صوت و یا متن ارسال کنید 🌐 www.ghalbehayat.ir 🏝 @azkhodam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔰 استراحت درلحظه شما چگونه اید ؟ ایا در هر فضایی در حال استفاده و لذت بردن هستید ؟ یا در هر فضایی بهانه ای برای خود خوری و ناراحت کردنِ دیگران پیدا میکنید ؟ افکار که بسمت حقیقت نگری حرکت میکند ، تمامِ هستی میشود امکاناتِ رشدِ من . افکار که بسمت خیال و وهم حرکت میکند ، تمامِ هستی میشود مایه ی اذیت و ناراحتیِ من..... 🔰 « محاسبه » یعنی حسابِ امروزت رو بررسی کن📝 🏝@azkhodam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
° ▫️ ادامه ی 🔘 « قصه بلوهر و یوذاسف » ⏪ ( صفحه ۲۳ ) 💠 در ذکر تمثیلاتی که مشتمل است بر توضیح عیب های بسیار از دنیا 📚 نقل از کتاب عین الحیات علامه مجلسی رحمت الله علیه ⬅️ یوذاسف گفت که: من از اندیشه این راه نجات به هیچ امر دیگر مشغول نخواهم شد تا آن را به دست آورم و با خود چنین اندیشه کرده‌ ام که در میان شب با تو بگریزم هر وقت که اراده رفتن نمایی ▫️ بلوهر گفت که: کجا تو را طاقت آن هست که با من بیایی، و کِی صبر می‌ توانی کرد بر رفاقت و مصاحبت من و حال آن که مرا خانه‌ ای و مأوایی نیست، و چهارپایی و باربرداری ندارم، و مالک نقره و طلایی نیستم و آذوقه چاشت و شامی با خود بر نمی‌ دارم، و بغیر از این کهنه‌ ای که پوشیده‌ ام جامه‌ ای ندارم و در شهرها قرار نمی‌ گیرم مگر اندک زمانی، و از شهر به شهر می‌ گردم، و هرگز از منزلی گرده نانی با خود به منزل دیگر نمی‌ برم ⬅️ یوذاسف گفت که: امید دارم که آن کسی که به تو توانایی و صبر بر این احوال داده است به من نیز کرامت فرماید ▫️بلوهر گفت که: اگر البته مصاحبت مرا اختیار می‌ کنی و بغیر از این راضی نمی‌ شوی مانند آن توانگری خواهی بود که دامادی آن مرد فقیر را اختیار نمود ▫️یوذاسف گفت که: آن قصه را بیان فرما که چون بوده است ⬅️ بلوهر گفت که: نقل کرده‌ اند که: جوانی بود از فرزندان اغنیا و دختر عمی داشت صاحب ثروت و مال و حسن و جمال و پدرش اراده نمود که آن دختر را به عقد او درآورد و آن جوان از این معنی کراهت داشت و عدم رضای خود را به پدر اظهار ننموده و پنهانی از شهر بیرون رفت و متوجه شهر دیگر شد و در عرض راه گذار آن جوان به خانه مرد فقیری افتاد بر در آن خانه دختری را دید که ایستاده است و دو جامه کهنه در بر دارد آن دختر او را خوش آمد و از او سؤال نمود که: تو کیستی؟ گفت: من دختر مرد پیری‌ ام که در این خانه می‌ باشد آن جوان آن مرد پیر را طلب نمود و چون بیرون آمد دختر او را برای خود خواستگاری نمود ⚪️ آن مرد گفت که: تو از فرزندان اغنیا و توانگرانی و دختر فقرا و مسکینان را نمی‌ توانی خواستن جوان گفت که: دختر تو مرا بسیار خوش آمده است و دختر صاحب حسب و مال و جمال را می‌ خواستند که به من تزویج نمایند من از آن گریخته‌ام برای آن که او را نمی‌خواستم، و دختر تو را پسندیده‌ ام دختر خود را به عقد من درآور که انشاءالله از من خیر و نیکی مشاهده خواهی نمود و مخالف رضای تو نخواهم بود مرد پیر گفت که: چگونه دختر خود را به تو دهم و حال آن که راضی نمی‌ شوم که دختر ما را از پیش ما بیرون بری و گمان ندارم که اهل تو راضی باشند که این دختر را به نزد ایشان بری جوان گفت که: من نزد شما می‌ مانم و دختر شما را بیرون نمی‌ برم ⚪️ مرد پیر گفت که: پس زیب و زیور خود را بیفکن و جامه‌ ای در خور ما درپوش و به خانه ما درآی آن جوان چنین کرد و چند کهنه از جامه‌ های ایشان گرفته پوشید و با ایشان نشست پس آن مرد پیر از احوال او سؤال نمود و با او صحبت می‌ داشت که تا عقل و دانشش را بیازماید تا آن که بر او ظاهر شد که عقلش کامل است و آن کار را از روی سفاهت و بیخردی نکرده است ⚪️ پس به او گفت که: چون تو ما را اختیار نمودی و به ما راضی شدی و درویشی ما را پسندیدی برخیز و با من بیا پس او را به سردابه‌ ای برد چون جوان به آن سردابه درآمد دید که در پشت خانه آن مرد پیر خانه‌ ها و مسکن هاست در نهایت وسعت و غایت زیبایی که در مدت عمر خود مثل آنها ندیده بود و او را بر سر خزانه‌ ها برد که آنچه آدمی به آن محتاج می‌ باشد در آنها مهیا بود پس کلید تمام خزاین خود را به آن جوان داد و گفت: جمیع این خزاین و مساکن و اموال و اسباب تعلق به تو دارد و اختیار همه با توست، و آنچه خواهی بکن که نیکو جوانی هستی تو ⚪️ و آن جوان به سبب ترک خواهش به تمام خواهش ها رسید ⬅️ یوذاسف گفت که: امید دارم که من نیز مثل آن جوان باشم و طریقه او را اختیار نمایم و آن مرد پیر عقل آن جوان را آزمود تا بر او اعتماد نمود و چنین می‌یابم که تو نیز در مقام تفتیش و امتحان من هستی بفرما که در باب عقل من چه چیز بر تو ظاهر گشته است ۲۳ 💠 @azkhodam ⚪️ ادامه دارد ⚪️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا