#داستان #تاریخ
ابوذر غفاری(۱)
حضرت صادق آل محمد فرمود:
✍ عثمان دو تن از وابستگان خود را همراه دويست دينار پيش ابو ذر فرستاد و به آنان گفت:پيش او برويد و به او بگوييد، عثمان سلامت مىرساند و مىگويد:اين دويست دينار است.آن را در امور خود به مصرف برسان. ابو ذر گفت:آيا عثمان به كس ديگرى از مسلمانان هم چنين پولى داده است؟گفتند نه.گفت:من هم مردى از مسلمانانم.آنچه براى ديگران است،براى من هم خواهد بود.گفتند:عثمان مىگويد اين از مال حلال خود من است و سوگند به خدايى كه پروردگارى جز او نيست آن را با حرام مخلوط نكردهام و از راه حلال براى تو فرستادم.ابو ذر گفت:مرا نيازى به اين نيست كه امروز از توانگرتر مردمم.آن دو گفتند:خدايت به سلامت دارد و كارهايت را روبراه فرمايد،ما كه در اين خانۀ تو هيچ چيز از كم و بيش نمىبينيم كه از آن بهره ببرى.گفت:نه،زيرا اين پارچه(جل) گردۀ نان جوى است كه چند روز است به حال خود باقى مانده است.من با اين دينارها چه كار كنم؟نه،به خدا سوگند نمىگيرم،تا خداوند متعال بداند كه بر هيچ كم و بيشى قادر نيستم و من با ولايت و دوستى على بن ابى طالب و عترت او كه راهنمايان و هدايتشدگانند و به حق هدايت مىكنند و به آن مىپيوندند،بىنياز و توانگرم. وانگهى از پيامبر(صلّى الله عليه و آله)شنيدم كه مىفرمود:براى پيرمرد بسيار زشت است كه دروغ بگويد.اين دينارها را برگردانيد.
اَلصَّادِقُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ : أَرْسَلَ عُثْمَانُ إِلَى أَبِي ذَرٍّ مَوْلَيَيْنِ لَهُ وَ مَعَهُمَا مِائَتَيْ دِينَارٍ فَقَالَ لَهُمَا اِنْطَلِقَا بِهَا إِلَى أَبِي ذَرٍّ فَقُوَلا لَهُ عُثْمَانُ يُقْرِئُكَ اَلسَّلاَمَ وَ هُوَ يَقُولُ لَكَ هَذِهِ مائتي[مِائَتَا]دِينَارٍ فَاسْتَعِنْ بِهَا عَلَى مَا نَابَكَ فَقَالَ أَبُو ذَرٍّ فَهَلْ أَعْطَى أَحَداً مِنَ اَلْمُسْلِمِينَ مِثْلَ مَا أَعْطَانِي فَقَالاَ لاَ قَالَ فَأَنَا رَجُلٌ مِنَ اَلْمُسْلِمِينَ يَسَعُنِي مَا يَسَعُ اَلْمُسْلِمِينَ فَقَالاَ لَهُ إِنَّهُ يَقُولُ هَذَا مِنْ صُلْبِ مَالِي وَ بِاللَّهِ اَلَّذِي لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ مَا أُخَالِطُهَا حَرَاماً وَ لاَ بَعَثْتُ بِهَا إِلَيْكَ إِلاَّ مِنْ حَلاَلٍ فَقَالَ لاَ حَاجَةَ لِي فِيهَا وَ قَدْ أَصْبَحْتُ يَوْمِي هَذَا وَ أَنَا مِنْ أَغْنَى اَلنَّاسِ فَقَالاَ لَهُ عَافَاكَ اَللَّهُ وَ أَصْلَحَكَ مَا نَرَى فِي بَيْتِكَ قَلِيلاً وَ لاَ كَثِيراً.....
رجال کشی ج ۱ ص ۱۹۸-۲۰۰
بحار الانوار -جلد ۲۲
باب 12 كيفية إسلام أبي ذر رضي الله عنه و سائر أحواله إلى وفاته و ما يختص به من الفضائل و المناقب...
#روایت_داستانی
#حکایت_داستان
💠کانال رسمی مدح و مرثیه
اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام
🦋🦋🦋🦋🦋
┏━━━ 🍃🍂━━━┓
eitaa.com/azo9zl
┗━━━ 🍂🍃━━━┛
#داستان #تاریخ
ابوذر غفاری(۱)
حضرت صادق آل محمد فرمود:
✍ عثمان دو تن از وابستگان خود را همراه دويست دينار پيش ابو ذر فرستاد و به آنان گفت:پيش او برويد و به او بگوييد، عثمان سلامت مىرساند و مىگويد:اين دويست دينار است.آن را در امور خود به مصرف برسان. ابو ذر گفت:آيا عثمان به كس ديگرى از مسلمانان هم چنين پولى داده است؟گفتند نه.گفت:من هم مردى از مسلمانانم.آنچه براى ديگران است،براى من هم خواهد بود.گفتند:عثمان مىگويد اين از مال حلال خود من است و سوگند به خدايى كه پروردگارى جز او نيست آن را با حرام مخلوط نكردهام و از راه حلال براى تو فرستادم.ابو ذر گفت:مرا نيازى به اين نيست كه امروز از توانگرتر مردمم.آن دو گفتند:خدايت به سلامت دارد و كارهايت را روبراه فرمايد،ما كه در اين خانۀ تو هيچ چيز از كم و بيش نمىبينيم كه از آن بهره ببرى.گفت:نه،زيرا اين پارچه(جل) گردۀ نان جوى است كه چند روز است به حال خود باقى مانده است.من با اين دينارها چه كار كنم؟نه،به خدا سوگند نمىگيرم،تا خداوند متعال بداند كه بر هيچ كم و بيشى قادر نيستم و من با ولايت و دوستى على بن ابى طالب و عترت او كه راهنمايان و هدايتشدگانند و به حق هدايت مىكنند و به آن مىپيوندند،بىنياز و توانگرم. وانگهى از پيامبر(صلّى الله عليه و آله)شنيدم كه مىفرمود:براى پيرمرد بسيار زشت است كه دروغ بگويد.اين دينارها را برگردانيد.
اَلصَّادِقُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ : أَرْسَلَ عُثْمَانُ إِلَى أَبِي ذَرٍّ مَوْلَيَيْنِ لَهُ وَ مَعَهُمَا مِائَتَيْ دِينَارٍ فَقَالَ لَهُمَا اِنْطَلِقَا بِهَا إِلَى أَبِي ذَرٍّ فَقُوَلا لَهُ عُثْمَانُ يُقْرِئُكَ اَلسَّلاَمَ وَ هُوَ يَقُولُ لَكَ هَذِهِ مائتي[مِائَتَا]دِينَارٍ فَاسْتَعِنْ بِهَا عَلَى مَا نَابَكَ فَقَالَ أَبُو ذَرٍّ فَهَلْ أَعْطَى أَحَداً مِنَ اَلْمُسْلِمِينَ مِثْلَ مَا أَعْطَانِي فَقَالاَ لاَ قَالَ فَأَنَا رَجُلٌ مِنَ اَلْمُسْلِمِينَ يَسَعُنِي مَا يَسَعُ اَلْمُسْلِمِينَ فَقَالاَ لَهُ إِنَّهُ يَقُولُ هَذَا مِنْ صُلْبِ مَالِي وَ بِاللَّهِ اَلَّذِي لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ مَا أُخَالِطُهَا حَرَاماً وَ لاَ بَعَثْتُ بِهَا إِلَيْكَ إِلاَّ مِنْ حَلاَلٍ فَقَالَ لاَ حَاجَةَ لِي فِيهَا وَ قَدْ أَصْبَحْتُ يَوْمِي هَذَا وَ أَنَا مِنْ أَغْنَى اَلنَّاسِ فَقَالاَ لَهُ عَافَاكَ اَللَّهُ وَ أَصْلَحَكَ مَا نَرَى فِي بَيْتِكَ قَلِيلاً وَ لاَ كَثِيراً.....
رجال کشی ج ۱ ص ۱۹۸-۲۰۰
بحار الانوار -جلد ۲۲
باب 12 كيفية إسلام أبي ذر رضي الله عنه و سائر أحواله إلى وفاته و ما يختص به من الفضائل و المناقب...
#روایت_داستانی
#حکایت_داستان
#داستان #تاریخ
ابوذر غفاری (۲)
نامهای به دست ابوذر رسید، آن را باز کرد و خواند. از راه دور آمده بود. شخصی به وسیله نامه از او تقاضای اندرز جامعی کرده بود. او از کسانی بود که ابوذر را میشناخت که چقدر مورد توجه رسول اکرم بوده و رسول اکرم چقدر او را مورد عنایت قرار میداده و با سخنان بلند و پرمعنای خویش به او حکمت میآموخته است.
ابوذر در پاسخ فقط یک جمله نوشت، یک جمله کوتاه: «با آن کس که بیش از همه مردم او را دوست میداری بدی و دشمنی مکن.» نامه را بست و برای طرف فرستاد.
آن شخص بعد از آنکه نامه ابوذر را باز کرد و خواند چیزی از آن سر درنیاورد. با خود گفت یعنی چه؟ مقصود چیست؟ «با آن کس که بیش از همه مردم او را دوست میداری بدی و دشمنی نکن» یعنی چه؟ این که از قبیل توضیح واضحات است! مگر ممکن است که آدمی محبوبی داشته باشد- آنهم عزیزترین محبوبها- و با او بدی بکند؟! بدی که نمیکند سهل است، مال و جان و هستی خود را در پای او میریزد و فدا میکند.
از طرف دیگر با خود اندیشید که شخصیت گوینده جمله را نباید از نظر دور داشت، گوینده این جمله ابوذر است، ابوذر لقمان امت است و عقلی حکیمانه دارد؛ چارهای نیست باید از خودش توضیح بخواهم.
مجددا نامهای به ابوذر نوشت و توضیح خواست.
ابوذر در جواب نوشت: «مقصودم از محبوبترین و عزیزترین افراد در نزد تو همان خودت هستی. مقصودم شخص دیگری نیست. تو خودت را از همه مردم بیشتر دوست میداری. اینکه گفتم با محبوبترین عزیزانت دشمنی نکن، یعنی با خودت خصمانه رفتار نکن. مگر نمیدانی هر خلاف و گناهی که انسان مرتکب میشود، مستقیما صدمهاش بر خودش وارد میشود و ضررش دامن خودش را میگیرد.»
كَتَبَ رَجلٌ إلى أبي ذَرٍّ: يا أبا ذَرٍّ، أطرِفني بشَيءٍ مِن العِلمِ، فكَتَبَ إلَيهِ: إنَّ العِلمَ كَثيرٌ و لكنْ إن قَدَرتَ أن لا تُسِيءَ إلى مَن تُحِبُّهُ فَافعَلْ. قالَ: فقالَ لَهُ الرَّجُلُ: و هل رَأيتَ أحَدا يُسِيءُ إلى مَن يُحِبُّهُ ؟! فقالَ لَهُ: نَعَم، نفسُكَ أحَبُّ الأنفُسِ إلَيكَ، فإذا أنتَ عَصَيتَ اللّه َ فقد أسَأتَ إلَيها...
إرشاد القلوب ج ۱، ص ۱۸۳.
الکافي ج ۲، ص ۴۵۸
نکته ای که قابل توجه است : امام صادق علیه السلام راوی نامه ابوذر هستند...
#حکایت_داستان
#روایت_داستانی
#داستان #تاریخ
ابوذر غفاری(۳)
حضرت صادق عليه السّلام فرمود:
مردى پيش أبى ذر آمد و گفت:
اى ابا ذر چگونه است كه ما مرگ را بد (و ناخوش) داريم؟
گفت:
زيرا شما دنيا را آباد كردهايد و آخرت را ويران ساختهايد و خوش نداريد كه از (خانۀ) آبادان بمنزل ويران رويد.
(آن مرد) از او پرسيد:
ورود ما را بر خداوند چگونه بينى؟
گفت: اما نيكوكاران شما مانند مسافرى است كه بخاندان خود وارد شود، و اما بدكرداران (و گنهكاران) شما چون بندۀ گريخته ايست كه نزد آقايش بازگردانند،
گفت: حال ما را نزد خداوند چگونه بينى؟ گفت: كردارتان را بر قرآن عرضه كنيد (و بوسيلۀ آن سنجش كنيد) خداوند (در قرآن) فرمايد:«همانا نيكان در نعمتها هستند، و همانا گنهكاران در دوزخند»(سورۀ انفطار آيه ۱۳ - ۱۴)
حضرت فرمود: پس آن مرد گفت: پس رحمت خدا كجاست؟ فرمود در رحمت خدا به نيكوكاران نزديك است (يعنى بايد مستحق رحمت باشد تا باو برسد).
عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: جَاءَ رَجُلٌ إِلَى أَبِي ذَرٍّ فَقَالَ يَا أَبَا ذَرٍّ مَا لَنَا نَكْرَهُ اَلْمَوْتَ فَقَالَ لِأَنَّكُمْ عَمَرْتُمُ اَلدُّنْيَا وَ أَخْرَبْتُمُ اَلْآخِرَةَ فَتَكْرَهُونَ أَنْ تُنْقَلُوا مِنْ عُمْرَانٍ إِلَى خَرَابٍ فَقَالَ لَهُ فَكَيْفَ تَرَى قُدُومَنَا عَلَى اَللَّهِ فَقَالَ أَمَّا اَلْمُحْسِنُ مِنْكُمْ فَكَالْغَائِبِ يَقْدَمُ عَلَى أَهْلِهِ وَ أَمَّا اَلْمُسِيءُ مِنْكُمْ فَكَالْآبِقِ يَرِدُ عَلَى مَوْلاَهُ قَالَ فَكَيْفَ تَرَى حَالَنَا عِنْدَ اَللَّهِ قَالَ اِعْرِضُوا أَعْمَالَكُمْ عَلَى اَلْكِتَابِ إِنَّ اَللَّهَ يَقُولُ: «إِنَّ اَلْأَبْرٰارَ لَفِي نَعِيمٍ `وَ إِنَّ اَلْفُجّٰارَ لَفِي جَحِيمٍ » قَالَ فَقَالَ اَلرَّجُلُ فَأَيْنَ رَحْمَةُ اَللَّهِ قَالَ رَحْمَةُ اَللَّهِ «قَرِيبٌ مِنَ اَلْمُحْسِنِينَ»
الکافی ج۲ ص ۴۵۸
#حکایت_داستان
#روایت_داستانی
☑️بعثت پیامبراکرم (صلَّیٰ الله علیه وآله)
❗️اینگونه بود پیامبر ما
مقام معظم رهبری:
نقل کرده اند که عرب بیابان گردی که از تمدّن و شهرنشینی و آداب معاشرت و اخلاق معمولی زندگی چیزی نمی دانست با همان خشونت صحراگردی خود، به مدینه آمد و خدمت پیامبر رسید. آن حضرت، در میان اصحاب خود حالا یا در مسجد و یا در گذرگاهی بودند. او، از ایشان چیزی خواست که پیامبر هم به او کمکی کردند و مثلًا پول و غذا و لباسی به او دادند. بعد که این را به او بخشیدند، به او گفتند: حالا خوب شد؟ من به تو نیکی کردم؟ راضی هستی؟ آن مرد، به خاطر همان خشونت صحراگردی خود و صراحت و بی تعارفی ای هم که این گونه افراد دارند، به خاطر آنکه ظاهراً این محبّتها کمش بوده است، گفت: نه، هیچ کاری انجام ندادی و هیچ محبّتی نکردی و اصلًا این چیزی نبود که تو به من دادی!
طبعاً این گونه برخورد خشن نسبت به پیامبر، در دل اصحاب یک چیز ناخوشایند سنگینی بود. همه عصبانی شدند. چند نفری که اطراف پیامبر بودند، خواستند با عصبانیّت و خشم، به این عرب چیزی بگویند و عکس العملی نشان بدهند؛ امّا پیامبر فرمود: نه، شما به او کاری نداشته باشید، من با او مسئله را حل خواهم کرد. از جمع خارج شدند و این اعرابی را هم با خودشان به منزل بردند. معلوم میشود که پیامبر در آنجا چیزی نداشتند که به او بدهند؛ و الّا بیشتر هم به او میدادند. او را به منزل بردند و باز چیزهای اضافه ای مثلًا غذا یا لباس یا پول به او دادند. بعد به او گفتند: حالا راضی شدی؟ گفت: بله. مرد، در مقابل احسان و حلم پیامبر شرمنده شد و اظهار رضایت کرد.
پیامبرصلّی الله علیه و آله به او فرمودند: تو چند لحظه ی پیش، در مقابل اصحاب من حرفهایی زدی که آنها دلشان نسبت به تو چرکین شد. دوست داری برویم همین حرفهایی که به من گفتی و اظهار رضایت کردی، در مقابل آنها بگویی؟ گفت: بله، حاضرم. بعد پیامبرصلّی الله علیه و آله شبِ همان روز یا فردای آن روز، این عرب را برداشتند و در میان اصحابشان آوردند و گفتند: این برادر اعرابیمان خیال میکند که از ما راضی است؛ اگر راضی هستی، بگو. او هم بنا به ستایش پیامبرصلّی الله علیه و آله کرد و گفت: بله، من
خوشحال و راضیم و مثلًا از رسول اکرم خیلی متشکرم؛ چون ایشان به من محبّت کردند. این سخنان را گفت و رفت.
بعد که او رفت، رسول اکرم صلّی الله علیه و آله رو به اصحابشان کردند و فرمودند: مَثَل این اعرابی، مَثَل آن ناقه یی است که از گله یی که چوپانی آن را میچراند، رمیده و جدا شده باشد و سر گذاشته، به بیابان میدود. شما دوستان من، برای اینکه این شتر را بگیرید و او را به من برگردانید، حمله میکنید و از اطراف، دنبال او میدوید. این حرکت شما، رمیدگی او را بیشتر و وحشتش را زیادتر میکند و دستیابی به او را دشوارتر خواهد کرد. من نگذاشتم شما او را بیشتر از آنچه که رمیده بود، از جمع ما برمانید. با محبّت و نوازش، دنبال او رفتم و به گله و جمع خودمان برگرداندم. این، روش پیامبرصلّی الله علیه و آله است.
#پیامبر_اکرم
#سیره
#تاریخ
💠کانال رسمی مدح و مرثیه
اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام
🦋🦋🦋🦋🦋
┏━━━ 🍃🍂━━━┓
eitaa.com/azo9zl
┗━━━ 🍂🍃━━━┛