#حکایت #سیره
این دو روایت! با یک حکایت!
۱-مرحوم مستنبط در القطره مینویسد: شخصی نامه ای به امام حسین علیه السلام داد که حاجتش را نوشته بود. امام حسین علیه السلام فرمود: «حاجَتُکَ مَقضیَّةٌ » حاجت تو برآورده شد. به امام حسین علیه السلام گفته شد: ای فرزند رسول خدا! اگر به نامه اش توجه میفرمودید و به اندازۀ نیازش پاسخ میدادید، بهتر نبود؟ امام حسین علیه السلام فرمود:
«یَسألُنی اللهُ تعالی عَن ذُلِّ مَقامِهِ بَینَ یَدَیَّ حتّی اَقرَءُ رُفعَتَهُ»
خداوند متعال از خواری او در برابرم بازخواست میکند تا این که نامه اش را بخوانم. .
----------
۲-حضرت امیر در زمان خلافت خویش فرموده بودند:
«من کانت له الیّ منکم حاجة فلیرفعها فی کتاب لاصون وجوهکم فی المسألة‼️
❇️هر کس نیازی به من دارد در نامهای بنویسد (روبه رو نگوید،که خحالت بکشد و شخصیتش خورد شود)تا آبرو را از این طریق حفظ کنند.»
حکایت 👇
✅از طلبه ای نقل شده: روزی به مغازه سبزی فروشی رفته بودم، دیدم مرحوم حاج میرزا علی قاضی(استاد عرفان علامه طباطبایی) خم شده و مشغول جداکردن کاهو میباشد، ولی برخلاف معمول، کاهوهای پلاسیده را برمیدارد، بعد از خرید، به دنبالش رفتم و علت این کار غیر عادی را جویا شدم، ایشان در پاسخ فرمود: این مرد فروشنده، انسان شریف و محتاجی است و من چون نمیخواهم چیزی بلاعوض به او بدهم، تا عزت و شرف او پایمال شود و نیز برای اینکه به کمک بلا عوض من عادت نکند، از این کاهوهایی که خریداری ندارد و در نهایت برای فروشنده ضرر است، برمیدارم تا هم از ضرر او جلوگیری کرده باشم و هم بدین وسیله به او کمکی شده باشد.
#سیره
#حکایت_داستان
#حضرت_امیر
☑️بعثت پیامبراکرم (صلَّیٰ الله علیه وآله)
❗️اینگونه بود پیامبر ما
مقام معظم رهبری:
نقل کرده اند که عرب بیابان گردی که از تمدّن و شهرنشینی و آداب معاشرت و اخلاق معمولی زندگی چیزی نمی دانست با همان خشونت صحراگردی خود، به مدینه آمد و خدمت پیامبر رسید. آن حضرت، در میان اصحاب خود حالا یا در مسجد و یا در گذرگاهی بودند. او، از ایشان چیزی خواست که پیامبر هم به او کمکی کردند و مثلًا پول و غذا و لباسی به او دادند. بعد که این را به او بخشیدند، به او گفتند: حالا خوب شد؟ من به تو نیکی کردم؟ راضی هستی؟ آن مرد، به خاطر همان خشونت صحراگردی خود و صراحت و بی تعارفی ای هم که این گونه افراد دارند، به خاطر آنکه ظاهراً این محبّتها کمش بوده است، گفت: نه، هیچ کاری انجام ندادی و هیچ محبّتی نکردی و اصلًا این چیزی نبود که تو به من دادی!
طبعاً این گونه برخورد خشن نسبت به پیامبر، در دل اصحاب یک چیز ناخوشایند سنگینی بود. همه عصبانی شدند. چند نفری که اطراف پیامبر بودند، خواستند با عصبانیّت و خشم، به این عرب چیزی بگویند و عکس العملی نشان بدهند؛ امّا پیامبر فرمود: نه، شما به او کاری نداشته باشید، من با او مسئله را حل خواهم کرد. از جمع خارج شدند و این اعرابی را هم با خودشان به منزل بردند. معلوم میشود که پیامبر در آنجا چیزی نداشتند که به او بدهند؛ و الّا بیشتر هم به او میدادند. او را به منزل بردند و باز چیزهای اضافه ای مثلًا غذا یا لباس یا پول به او دادند. بعد به او گفتند: حالا راضی شدی؟ گفت: بله. مرد، در مقابل احسان و حلم پیامبر شرمنده شد و اظهار رضایت کرد.
پیامبرصلّی الله علیه و آله به او فرمودند: تو چند لحظه ی پیش، در مقابل اصحاب من حرفهایی زدی که آنها دلشان نسبت به تو چرکین شد. دوست داری برویم همین حرفهایی که به من گفتی و اظهار رضایت کردی، در مقابل آنها بگویی؟ گفت: بله، حاضرم. بعد پیامبرصلّی الله علیه و آله شبِ همان روز یا فردای آن روز، این عرب را برداشتند و در میان اصحابشان آوردند و گفتند: این برادر اعرابیمان خیال میکند که از ما راضی است؛ اگر راضی هستی، بگو. او هم بنا به ستایش پیامبرصلّی الله علیه و آله کرد و گفت: بله، من
خوشحال و راضیم و مثلًا از رسول اکرم خیلی متشکرم؛ چون ایشان به من محبّت کردند. این سخنان را گفت و رفت.
بعد که او رفت، رسول اکرم صلّی الله علیه و آله رو به اصحابشان کردند و فرمودند: مَثَل این اعرابی، مَثَل آن ناقه یی است که از گله یی که چوپانی آن را میچراند، رمیده و جدا شده باشد و سر گذاشته، به بیابان میدود. شما دوستان من، برای اینکه این شتر را بگیرید و او را به من برگردانید، حمله میکنید و از اطراف، دنبال او میدوید. این حرکت شما، رمیدگی او را بیشتر و وحشتش را زیادتر میکند و دستیابی به او را دشوارتر خواهد کرد. من نگذاشتم شما او را بیشتر از آنچه که رمیده بود، از جمع ما برمانید. با محبّت و نوازش، دنبال او رفتم و به گله و جمع خودمان برگرداندم. این، روش پیامبرصلّی الله علیه و آله است.
#پیامبر_اکرم
#سیره
#تاریخ
💠کانال رسمی مدح و مرثیه
اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام
🦋🦋🦋🦋🦋
┏━━━ 🍃🍂━━━┓
eitaa.com/azo9zl
┗━━━ 🍂🍃━━━┛