eitaa logo
کانال ادبی از سبوی عشق سروده‌های محمد رضا قاسمیان_ بشرویه
208 دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
97 ویدیو
21 فایل
#از_سبوی_عشق #اشعار #قصیده #غزل #ترکیب_بند #ترجیع_بند #قطعه #دو_بیتی #رباعی #مثنوی #سه_گانی #شعر_ولایی #شعر_مقاومت #سپید #سپکو #سروده #شاعر #محمد_رضا_قاسمیان #شهرستان_بشرویه #خراسان_جنوبی #عضو_جمعیت_شاعران_آزاد_ایران #تصاویر #کلیپ #مطالب_ارزشمند
مشاهده در ایتا
دانلود
‌‌‌ ๑࿐๑๑࿐๑๑࿐๑๑࿐๑๑࿐ دیر کردی نازنین امّا سرور آورده ای خاطرات سبزمان را در مرور آورده ای قد سرو و روی ماه و غنچه ی لب، گونه،گل وه! چه اجناس گران و جفت و جور آورده ای تو مگر اهل بهشتی ؛ سیبِ سرخ آرزو کز حریرِ گونه ی خود عطرِ حور آورده ای بسترم را گرم کن امشب ز گرمای تنت گرم و گیرایی، مگر با خود تنور آورده ای روی ماهت روشنی بخشِ شبِ تار من است کهکشانی را به شهرِ سوت و کور آورده ای تا که دل دادم به درس و مکتب و آیین تو قلبِ آرامی بر این روحِ شرور آورده ای گفته بودی زود می آیی عزیزم آمدی بهر ماهیِ دلم تُنگ بلور آورده ای نَفس خودبین را نهادم تا که باشی جان من جان ما گشتی و در قلبم عبور آورده ای بی گمان در لحظه های جانفزای عشقمان صد غزل از واژه ها را در سطور آورده ای با شعف از خاطرات ذهن عاشق بگذری دلخوشیها را به میزان وفور آورده ای آن همه بی اعتمادی رخت بربست از دلم در دلم احساس خوبی از غرور آورده ای آمدی شب بیقراری های من پایان گرفت مرهم درد مرا از راه دور آورده ای چون نقاب از چهره ی خورشیدی ات وا می کنی ماه و مهر و کهکشانی را به نور آورده ای بر لبت لبخندِ شیرین، چشم پر احساس و مست در مرام عاشقی شعر و شعور آورده ای می کنی بس ناز از حُسن و جمالِ خود به ماه همچو موسی نورِ عشق از کوهِ طور آورده ای پهلوانانِ دلم در خوابِ شاهِ هفتمین...! چند بیت از ماجرای سلم و تور آورده ای تا که مسکینم بدیدی از کرامت خانه ات دشتِ گندمزار را در پای مور آورده ای بعدِ این الماسِ کوهِ نور را از غربتِ کوههای سرکشِ صعب العبور آورده ای ‌‌‌ ๑࿐๑๑࿐๑๑࿐๑๑࿐๑๑࿐ :
‌‌‌ ๑࿐๑๑࿐๑๑࿐๑๑࿐๑๑ ای ماه ! در فضای خیالم قدم بزن یعنی بساط ظلمت شب را به هم بزن هرچند راه سخت وخطردرکمینِ عشق این بار گام بر رهِ پر پیچ و خم بزن امشب مرا برَقص و به آواز قو بخند امشب دم از چگونه به خود می رسم بزن کرمانِ دست های تو که سهم دیگری است لطفاً سری به خانه ی مانند بم بزن لب بر لبم گذار و مرا غرق بوسه کن امشب بیا و لحظه ی نابی رقم بزن ای کمتر از غبار در انظار بی کسان از دردِ ما حیا کن و کمتر منم بزن بر دار کن تغافلِ دیرینه ی وجود بر بختِ تیره؛ تیغ کبود از عدم بزن کج رفته ام اگر ز خط تو به میل خود خرده مگیر و این خط ما را قلم بزن من بی توسخت بی نفسم ، مرده ام ، تمام عیسای ِ من شو ونفس وبازدَم بزن ای دل که در اسارتِ آه و در آتشی مستانگی رها کن و پیمانه کم بزن در شاخه های عشق و وفا گل جوانه کرد صد طعنه بر جریده ی اهل ستم بزن آنقدر شوکران غمم داده روزگار امشب تو طعنه بر غم دل با کرَم بزن موسیقی نگاه تو را درک می کنم گاهی بیا برای دلم لاجرم بزن دیگر بس است از خط و خالش سروده ای حرفی از آن غریقِ به دریای غم بزن سر تا سرِ خیال مرا سوز برده است حرف از قرار عشق و ز باران و نم بزن چشمی به انتظار و تمنا به راه توست با من بمان از عاقبت نیک دم بزن ‌‌‌ ๑࿐๑๑࿐๑๑࿐๑๑࿐๑๑ :
‌‌‌ ๑࿐๑๑࿐๑๑࿐๑๑࿐๑๑ می کِشی با تاری از مویت،جهانی را به بند ای رُخت ماه و قدت، سرو و کلامت همچو قند! من جوان بودم، رها، آزاد دور از هر خطر روح من از ظلم های ظالمان شد دردمند بغض‌تنهایی وحسرت با سکوتی سرد و تلخ کَسْ نباشد در جهان ،چون من اسیری دردمند مثل اقیانوس آرامی و من موج غریب تر کنی لب را برایت می‌کشم خود را به بند یوسفی هستم به دور از وادی کنعان عشق تا که جان دارم به تن هستم به عهدم پایبند قامتی داری که من چون سرو بستان دانمش قسمت ماگشته امشب بخت واقبال بلند چشم های نرگس شیراز تو ضرب المثل باز می آیم به سویت چون غزالی در کمند تا نفس در سینه دارم ،می کنم هر شب دعا پیش من در هم بریزی با اداهای نژند شیوه عاشق کشی را خوب تمرین کرده ای باز کن آغوش خود را، چشمهایت را ببند در پی دلدار بودن خود نشان از عاشقیست سر بچرخان سمتِ چشمان من و قدری بخند ‌‌‌ ๑࿐๑๑࿐๑๑࿐๑๑࿐๑๑࿐ تنظیم :