eitaa logo
کانال ادبی از سبوی عشق سروده‌های محمد رضا قاسمیان_ بشرویه
207 دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
98 ویدیو
21 فایل
#از_سبوی_عشق #اشعار #قصیده #غزل #ترکیب_بند #ترجیع_بند #قطعه #دو_بیتی #رباعی #مثنوی #سه_گانی #شعر_ولایی #شعر_مقاومت #سپید #سپکو #سروده #شاعر #محمد_رضا_قاسمیان #شهرستان_بشرویه #خراسان_جنوبی #عضو_جمعیت_شاعران_آزاد_ایران #تصاویر #کلیپ #مطالب_ارزشمند
مشاهده در ایتا
دانلود
بگذار دستمال ببندم سرم درد می‌کند برای لحظه‌ی آغوشت
به راه عشق، چو من کس، خطر نخواهد کرد چنان خطر که کنم، شیر نر نخواهد کرد بیا بیا که بگردم به گِردت ای خورشید! طواف مهر، چنان من، قمر نخواهد کرد کمند عشق، بیفکن به گردنم، صیاد! که سر ز کوی تو یک لحظه، برنخواهد کرد خوشم به یاد تو هر چند در قفس باشم دلم که میل به بالیّ و پر نخواهد کرد شب فراق من ای مه! بیا و روشن کن بدون رؤیتت این شب، سحر نخواهد کرد کدام لحظه‌ی من دیده، دیده‌ی عالم که دیده دامن من، پر گهر نخواهد کرد؟ خدا کند که بیایی نگار ما! دیگر مگر که تیر دعایم اثر نخواهد کرد!؟ ۱۴۰۲/۰۶/۰۱
زود کالم به موقع شیرین با تأخیر ترش اما دیر تلخم چون و چرا ندارد لیمو شیرینم دیگر
بی آنکه چشیده شوی دهان را آب می‌اندازی چه معجزه‌ای در آستین داری آلو
بر تو سلام می‌کند، از ره دور، خسته‌ای بر تو سلام می‌کند، غمزده، دلشکسته‌ای پاسخ ما نمی‌دهی؟ حضرت عشق! السلام بر تو سلام می‌کند، زار و غریب و خسته‌ای بال و پر خیال من، کی برسد به آن حرم؟ کرده هوای گنبدت، مرغک پر شکسته‌ای می‌پرد و نمی‌رسد، طایر پر شکسته‌ات آه کشد ز سوز دل، کنج قفس نشسته‌ای آن که ربوده‌ای دلش، دست به دامنت بوَد بسته دلش به موی تو، از همگان گسسته‌ای کاش! که قسمتم کنی، کرببلایت اربعین قسمت قلب عاشق بر تو دخیل بسته‌ای دسته گل سلام ما، باد نثار مرقدت ای که ز گلشن جنان، دسته گلی خجسته‌ای! ۱۴۰۲/۰۶/۰۳
بگذار آیینه‌ی مقعرت باشم تا صد برابر منعکس کنم رؤیاهایت را آیینه‌ای که می‌نگارد بر قلبم تصاویرت را تا ابدیت
معرفی کتاب نام کتاب:👈 بادبادک‌ باز نویسنده: 👈خالد حسینی خلاصه: 👈 سرگذشت زندگی دو کودک افغانستانی است که از دو قشر فقیر و ثروتمند هستند. این دو کودک با هم دوست می‌شوند و به مرور زمان که روزگار می‌گذرانند، وقایعی در زندگی روزمره آنان رخ می‌دهد که حال و روز مردم این کشور را به تصویر کشیده است. داستانی که ماجراهای تلخ و شیرین در آن نهفته است گرچه تلخی آن بر شیرینی‌اش می‌چربد، اما نویسنده با چنان مهارت و جاذبه‌ای نگاشته است که خواننده را همچون آهنربا به دنبال خود می‌کشاند تا ببیند ادامه‌ی ماجرا به کجا می‌انجامد. واژه‌های منتخب از این کتاب:👇 سماجت/ کوچه متروک/ عاصی/قلاب‌سنگ/ قدغن/ سقلمه/ مرد خپل/ اعقاب/دفینه/ کلاه چرمی کابویی/قیقاج/ شعر من با این واژه‌ها:👇 چه روزگار قیقاجی است با آن کوچه‌های متروک خاک خورده و کلاه چرمی کابویی انگار دفینه‌ی اعقابش را از من طلب دارد یا مرا خپل حساب کرده چراغ سبز نشان می‌دهد و با چراغ قرمز قدغن می‌کند عاصی شده‌ام از دستش کاش می‌توانستم با قلاب‌سنگ نشانه بگیرم این شیطان یک چشم را
غبطه می‌خورم به بوسه‌های باران بر گونه‌های سرخت کاش گل لبخند باشد سهم من از بهار نگاهت
چشم زمین روشن نعره‌ی آسمان بلند است صدای پای باران می‌آید
آشکارا در دل و از دیده پنهانی چرا؟ در خیالم دم به دم، سرگرم جولانی چرا؟ می‌کنی از من نهان رُخ، تا نگاهت می‌کنم در خیالم این‌چنین پیوسته عریانی چرا؟ دردها در سینه دارم، ای طبیب درد من! از نگاه خسته‌ام، دردم نمی‌خوانی چرا؟ جای دارو، جای مرهم، جای تیمار ای طبیب! بر دل مجروح من، مانند پیکانی چرا؟ در میان بحر غم، می‌شد که آرامم شوی می‌کنی هر دم به پا در سینه طوفانی چرا؟ در گلستان ای خرامان گشته محوت دیده‌ها! در نگاهم لحظه‌ای باقی نمی‌مانی چرا؟ ۱۴۰۲/۰۶/۰۶