ای دل شبزده! امّید سحر داشته باش
گاه در خلوت خود، قرص قمر داشته باش
تا به کی در قفس خویش، گرفتار خودی؟
گاهگاهی ز خودت، عزم سفر داشته باش
میکند وسوسه آن گاه که شیطان رجیم
دست ردّی بزن او را و جگر داشته باش
دیر یا زود خبر میرسد از عالم غیب
ای دل بیخبر! از خویش، خبر داشته باش
ای خوش آن گل که بوَد زینت بستان و چمن!
کمتر از نخل، نهای بار و ثمر داشته باش
دست افتاده ز پایی چو بگیری، هنر است
بیهنر را نبوَد قدر، هنر داشته باش
گاهگاهی ز خدا، شرم و حیایی بنما
گاهی از خوف خدا، دیدهی تر داشته باش
«إِنَّ الْإِنْسَانَ لَفِي خُسْرٍ» مگر نشنیدی؟
پس به ایمان و عمل، دفع ضرر داشته باش
#محمد_رضا_قاسمیان
#از_سبوی_عشق
#گلشن_شعرا
۱۴۰۱/۰۱/۲۸
کفشم را ربودند
تا از راه باز مانم
اما
از پایم
کفشی خواهم ساخت
تا
این راه
بی رهرو نماند
#محمد_رضا_قاسمیان
۱۴۰۲/۰۱/۱۷
ای کفش!
خود را مرنجان
حتی
به پایی که همراهی نکند
نیازی ندارم
عاشقانه
با سر
به دیدار معشوق
میروم
#محمد_رضا_قاسمیان
۱۴۰۲/۰۱/۱۷
ای خفته در زیر لحد! آرام شو، آرام شو
در سینه دارم دردها، تسکین بر آلام شو
در راه عشق و عاشقی، خواهی چو خوبان، لایقی
بردار دست از پختگی، چون ما بیا و خام شو
صیاد دلها را ببین، در کام او شو انگبین
گر صید میخواهد چنین، صیدی برای دام شو
#محمد_رضا_قاسمیان
۱۴۰۱/۱۲/۲۳
قرمزم، نارنجی ام، گاهی بنفشم، گه کبود
برگ های فصل پاییزم که تنها زرد نیست
با که گویم؟ از چه گویم؟ آه! از درد فراق
دردها در سینه دارم، قصّه ی یک درد نیست
آدم و آدم نما، بسیار می باشد مگر
فرق بین مردها با آدم نامرد نیست؟
#محمد_رضا_قاسمیان
۱۴۰۱/۱۱/۲۲
مهر تابان خدا، از کهکشان افتاده است؟
عرش بر روی زمین از آسمان افتاده است؟
باز در ارکان عالم، انقلابی دیگر است
خلق عالم را مگر آتش به جان افتاده است؟
کوه غم بر شانه دارم؟ داد از اندوه و غم
یا مگر در سینهام، آتشفشان افتاده است؟
گشته است از ضرب سیلی، لالهاش نیلوفری
نخل دین، نقش زمین، همچون کمان افتاده است
#محمد_رضا_قاسمیان
۱۴۰۱/۱۱/۲۲
تا کی سراغت، این دلِ شیدا بگیرد!؟
جانا! بیا تا عاشقی ، معنا بگیرد
بی تو خزانم، ای گل زهرا(س)! کجایی؟
پس کی بهارم! بویت این دنیا بگیرد؟
آقا کجا باید به دنبالت بگردم؟
آهوی دل، تا کی ره صحرا بگیرد؟
هر جمعه میگویم که میآیی، فدایت!
کوه غمت بر شانه، تا کی جا بگیرد؟
خون از فراقت گشته جاری، دیده تا کی
باید برای دیدنت، احیا بگیرد؟
تا کی ز هجران تو آه و بیقراری؟
پس کی قراری این دل شیدا بگیرد؟
قلبم دگر خون شد ز هجران تو باز آ
برگرد تا آرامشی دنیا بگیرد
#محمد_رضا_قاسمیان
۱۴۰۲/۰۱/۲۲
تا چهرهی ماه خود نمایان کردی
روشن دلم از فروغ ایمان کردی
#محمد_رضا_قاسمیان
۱۴۰۱/۱۱/۱۰
تشنهام، بگذار تا باران خود پیدا کنم
در دل شب، اختر تابان خود پیدا کنم
در تو میبینم خودم را ای غریب آشنا!
میگذاری نیمهی پنهان خود پیدا کنم؟
مبهم است آغاز و نامعلوم شد پایان من
لااقل بگذار تا الآن خود پیدا کنم
عهد بستم با تو تا پیمان خود را نشکنم
صبر کن تا وعده ی پیمان خود پیدا کنم
گم شده در لابلای گیسوانت قلب من
میگذاری با سرانگشتان خود پیدا کنم؟
دردمندم، دردهای من دوایش پیش توست
میشود با دست تو درمان خود پیدا کنم؟
رفتی و جان مرا با خویش بردی از تنم
ای مسیحایم! بیا تا جان خود پیدا کنم
#محمد_رضا_قاسمیان
۱۴۰۱/۱۰/۰۲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چه مشتاقانه
به سوی تو
میدوند
مروارید اشکهایم
#محمد_رضا_قاسمیان
#خوشه_خوشه
این عصر بدان! که عصر بیداریهاست
پایان تمامی ستمکاریهاست
ایران عزیز! در امان میمانی
در خدمت ارتشات چو سیاریهاست
#محمد_رضا_قاسمیان
۱۴۰۲/۰۱/۲۹
رسم خزان به وقت بهاران قشنگ نیست
زیباتر از جمال گلت، هیچ رنگ نیست
صلح و صفاست آرزوی ما برای گل
دنیا که جای معرکه و جای جنگ نیست
ما را مران به سنگ جفا از حضور خود
سنگ جفا که در خور این پای لنگ نیست
ما را برای گفتن آهی توان نماند
این پیکر نحیف که محتاج سنگ نیست
دل خوش مکن به وعده و لبخند هر رقیب
در کوزهی رقیب به غیر از شرنگ نیست
پیش رقیب آبروی ما دگر مبر
مهر و وفا برای بزرگان که ننگ نیست
تا زندهام بیا که ببینم جمال تو
بشتاب! جان من! که جای درنگ نیست
#محمد_رضا_قاسمیان
#بداهه_سرایی
#ادیبانه
#از_سبوی_عشق
۱۴۰۲/۰۱/۲۹