#حرف_اعضا 💜🍃
ختمی جهت رفع سنگینی خانه میخاستم
برای بر طرف شدن خانه هایی که سنگین می باشند عزیزان✋
خواندن 3 شب سوره جن (با حالت زمزمه ) خیلی خوب است
اگر برطرف نشد باید 3 شب دیگه ادامه بدهید
از نشانه خانه های سنگین این که انسان داخلش بیقرار است
دوست دارند بروند بیرون بچه ها جیغ میزنن بی جهت بین افراد خانواده همیشه بحث و مخاصمه پیش میاد روزی و برکت خدا قطع میشود
خانم های گل برای برطرف شدن سنگینیای خودتان منزلتان این موارد خوب است✋
صدقه ... بنیت قربانی و رد مظالم و امام زمان (عج)
زیر دوش سوره ناسو فلق را خواندن عزیزان مهربان
چله بری قرآنی عزیزان
4 قل درمانی
زیر باران آیه امن یجب و 46 سورهدزمر را خواندن
و 3 شب قرائت سوره_جن با حالت زمزمه اینها همه سبک کننده خوبی هستند
عزیزان این سوره مبارکه جن معجزه میکند
مهربانان برای 4 قل درمانی رو ی مقدار آب و سرکه و یا آب و نمک یه آیه الکرسی حمدو چهار قل میخوانید + 10 مرتبه آیه 33 سوره الرحمن آخرش هم 19 مرتبه بسم الله الرحمن الرحیم میگویید بر خلاف عقربه های ساعت چهار گوشه های خونتان میریزید هفته ای یک مرتبه خوب است خونتونو منزلتان را سبک میکنند
عزیزان مهربان برای چله صبحشان غسل میکنید به این نیت صدقه میدهید بعد میروید تو ی قبرستان رو خاک اموات ای که سنگ قبر ندارد (چهلمش نشده ) یک حمد و 3 تا سوره توحید میخوانید با 3 مرتبه صلوات از روشان رد میشوید و میگویید خدایا سنگینی من را رو این خاک بریزید و این بنده خدا رو هم بیامرزیدبرگشتی ام صدقه بدهید
مهربانان برای برطرف شدن چشم و نظرو طلسم و امواج منفی بد که باعث پسرفت زندگی می شود و ترسو گریه بچه ها 7 مرتبه سوره حمدو چهار قل را با 4 تا وان یکاد بهمراه ده مرتبه
آیه 98 و 99 سوره مومنون که از وقل شروع می شود را رو آب خوانده و بخورید و باقیماندشو به 4 گوشه منزلتان بریزید بهتر است از کاسه های زیارتی و آیه دار استفاده کنید
يَا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ إِنِ اسْتَطَعْتُمْ أَنْ تَنْفُذُوا مِنْ أَقْطَارِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ فَانْفُذُوا لَا تَنْفُذُونَ إِلَّا بِسُلْطَانٍ﴿۳۳﴾
*۳۳ سوره الرحمن*
یکی از راههای سبک شدن منزل و شکستن طلسم این ایت که این آیه رو 40 مرتبه رو آب و سرکه خوانده شود
برخلاف عقربه های ساعت به 4 گوشه های منزلتان بریزید
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#داستان_زندگی 🌸🍃 مرجان . وقتی امیر اومد سمتم صداش کردم و ازش پرسیدم اون اقا که پشت پیشخونن اسمشون
#داستان_زندگی 🌸🍃
مرجان
.
اون شب وقتی با حسام تنها شدیم بهش گفتم دیشب خواب مینا رو دیدم، حسام نگام کرد و گفت خب چی دیدی؟ تعریف کن.
گفتم درست یادم نمیاد، فقط یادمه ایران بودیم، تو باغ باباجونم بودیم. داشتیم تاب بازی میکردیم ولی یهو دیدم مینا نیست.
یه کم مکث کردم و پرسیدم حسام چی شد که مینا تصادف کرد؟ میشه برام تعریف کنی؟
حسام نگاه عمیقی بهم کرد و گفت نه، دوست ندارم در موردش حرف بزنم.
گفتم خواهش میکنم حسام بگو دیگه، مینا خواهر منم بوده ها.
حسام گفت ااااا خواهرت بوده؟ خداروشکر یادت افتاد مینا خواهرت بوده. راستشو بگو چیشده که یادت افتاده یه خواهری ام داشتی؟ تو از وقتی اومدی اینجا فقط خواستی هرچی از مینا مونده از جلو چشم برداری. انگار میخواستی پاکش کنی از همه جا. همیشه یه جوری در مورد گذشته ات حرف میزدی که از مینا چیزی نگی. به غیر از این چند وقته که نمیدونم چت شده تو از وقتی اومدی چهاد کلوم در مورد مینا گفتی؟ در موردمینا پرسیدی؟ اسمشو به زبونت اوردی؟ یه فاتحه براش خوندی؟حالا چی شده که چند وقته یادت افتاده یه مینایی ام بوده. هی مینا مینا میکنی؟ سوال میپرسی؟ خواب میبینی؟ از مرگش میپرسی ؟از زنده بودنش میپرسی؟ راستشو بگو چی شده که مینا مهم شده؟
گفتم این حرفا چیه؟ من هر کاری کردم به خاطر تو بود، میخواستم فراموش کنی، میخواستم کمتر اذیت شی،
حسام گفت اگه میخوای فراموش کنم پس این سوالا چیه؟
گیر گرده بودم، نمیدونیستم چی بگم، گفتم چند وقته همش دارم خواب مینا رو میبینم، نمیفهمم چرا دائم دارم خوابشو میبینم. یهو برام مردن مینا سوال شد، گفتم شاید یه چیزی تو مرگ مینا باشه که تو نمیدونی.
حسام گفت هیچی تو مرگ مینا نیست ، مینا همین جلوی خونه ، اخر شب، ماشین زد بهش و در رفت. یکی از همسایه ها که دیده بود گفت راننده اش زن بوده، همه تو گزار پلیس هست.اگه ام باور نداری برو از همه همسایه ها بپرس، همشون یادشونه، مدارک بیمارستانشم هست.تو پوشه مدارکاست، برو ببین. از بیمارستانم میتونی بپرسی.
گفتم مینا اخر شب تو خیابون چی کار میکرده؟ حسام گفت با من بحثش شد، دیر اومدم خونه،بحثمون شد ، زد بیرون.
گفتم زیاد باهم دعوا میکردین؟ حسام گفت اینا رم از روی نگرانی خواهرانه ات داری می پرسی؟
ترجیح دادم چیزی نگم. نمی دونستم چقدر از حرفای حسام درسته.رفتم تو پوشه مدارکو نگاه کردم، پرونده بیمارستانش بود. همه چیز همونجوری بود که حسام میگفت.
چند روز بعد از یکی از همسایه ها که تو اسانسور دیدمش پرسیدم شبی که مینا فوت کرد اونا خونه بودن یا نه، چیزی متوجه شدن یا نه؟
اون گفت که اون شب بیرون بوده و خیلی دیر وقت اومده ولی فرداش از همسایه ها شنیده که مینا جلوی خونه تصادف کرده. و گفت چند تا از همسایه ها خودشون اونجا بودن.
انگار حسام راست میگفت و تو مرگ مینا هیچ رازی نبود. ولی دلم اروم نمیگرفت، تصمیم گرفتم برم سراغ پویا،
چند رکز بعد رفتم کافه همین که وارد شدم و چشم امیر به من افتاد از جاش بلند شد و اومد سمتم و گفت سلام بفرمایید، گفتم با پویا کار داشتم گفت اون پشته الان میاد. بهش گفتم تو مینا رو یادته؟ سرشو انداخت پایین و گفت اره زیاد اینجا می اومد، حیف شد، خدا رحمتش کنه. بعد رفت پویا رو صدا کرد.
پویا اومد و رو به روم نشست و گفت بله با من کاری داشتین؟
طبق اون چیزی که باخودم قرار گذاشته بودم تصمیم گرفتم بهش یه دستی بزنم.
گفتم مینا همه چیزو در مورد رابطه تون بهم گفته بود، حتی میدونم که خیلی وقت بود میخواست که ازت جدا شه و این رابطه رو تموم کنه ولی تو تهدیدش میکردی. من فقط اومدم المان که بفهمم خواهرم چرا و چه جوری مرده؟
پویا با بهت نگام کرد و بعد گفت این حرفا چیه خانوم من اصلا نمیدونم چی داری میگی؟ گفتم باشه پس من همه چیو به شوهرش میگم. یهو یه چیزی به ذهنم رسید، گفتم بهش میگم که اون عطرو تو براش خریدی. مینا قبل مردنش همه چیو با همه جزییاتش برام نوشته
#ادامه_دارد....
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
#درد_دل_اعضا ❤️🍃
سلام خدمت دوستان بزرگواراعضای کانال وخدمت حببیه خانوم ممنون بابت گروه خوبتون
خواهش میکنم هرکسی میتونه راه حلی بهم بگدازاین مشکل که ۲۳ساله توزندگیمه وداره منووبچه هاراافسرده میکنه نجات بدید
بنده ۲۳ساله ازدواج کردم ۳تابچه دارم دختربزرگم۲۰سالشه وپسرم۱۴سالشه ودخترآخریم۱۳سال مشکل من اینه شوهرم ۸ساله ترک کرده تواین ۲۳سال زندگی اجازه نمیده من ازخونه برم بیرون هرموقع میخوام ازش اجازه بگیرم بگم میخوام برم فلان جااصلااجازه نمیده منوازرفتن منع میکنه یوقتاکه مجبورمیشم میرم خودش میدونه من ازخونه میرم بیرون ولی اصلاروبه خودش نمیاره وبدترازهمه وبدترین مشکل من اینه هرموقع عقدوعروسی وعزاومهمونی ودورهمی داشته باشیم اجازه نمیده ماشرکت کنیم بخداخسته شدیم ازاین وضع همین الان که دارم براتون درددل میکنم عروسی پسرعموم دعوت داشتیم طبق معمول اجازه ندادمابریم بعضیامیگندبخاطراینکه قبلااعتیادداشته خجالت میکشه توجمع بیادولی اینجورنیست الان ۲۳ساله من زن ایشون شدم همیشه سرهمین موضوع باهم بحث داشتیم حتی عروسی داداشم وباهم جنگ ودعواداشتیم عروسی دخترخواهرم همینطورکلااعصاب روانمون راداغون کرده بااین اخلاقش هیچ جانمیره فقط کلاس قدم (NAترک اعتیاد)مغازه وخونه ؛کلاانگارازجمع وشلوغی فراریه دیگه نمیدونم چیکارکنم بخداقسم اینقدرسرنمازگریه میکنم😭😭 ختم برداشتم چهل تازیارت عاشورا حدیث کساسوره حشرنمازجوادائمه روزهای چهارشنبه خوندم دعای صم وبکم حتی گفتند ۹بارسوره کوثررابه نیتش بخون خوندم هیچ اثری رواین بشرنکرده همش کلمه ن توزبونش میچرخه یه بارنشدازش یه چیزی بخوام واجازه بگیرم بگدباشه وقبول کنه نمیدونم چیکارش کنم اهل مشاوره رفتن هم نیس بیرون باهاش حرف زدم میگم بخدابچه هاگناه دارندنکن باهاشون افسرده شدندازبس بیرون نرفتندمیگدهرموقع خواستیدخودم باماشین میبرمشون بیرون فکر میکنه باماشین میره دوسه ساعت توخیابون تاب میخورندازتوجمع ودورهمی وعقدوعروسی سیرمیشندازفکرشون میادبیرون تراخدابگیدچیکارکنم بچه هاازبس توجمع ودورهمی نرفتندانگارافسرده شدندواینکه هرموقع باهم به مشکل برمیخوریم باهم میریم بیرون حرف میزنیم دونفری بدون بچه ها فقط گوش میده خودش هیچ حرفی نمیزنه وانتقادی نداری فقط شنونده میشه هرچی بهش میگم خووب توهم یه چیزی بگوببینم مشکلت چیه هیچی نمیگدولی بازهمون کارخودشوانجام میده خواهش میکنم هرکسی میتونه یه راه حلی بهم بگدچیکارکنم که دست ازاین اخلاقش برداره یعنی خیلی از فامیلای خودم شوهرمنوشب عروسیمون دیدندش الان اگه ببینندنمیشناسنداینجوربراتون بگم تراخداشماهادلتون پاک ترازمنه شایددعای من به درگاه خداقبول نمیشه شماهابرامن دعاکنیدشوهرم توجمع ودورهمی بیادخودم میخوام انشالله دامادبیارم میترسم کسی توکارهادخترام وپسرم نیاندبگندمادعوتش کردیم ن خودش اومدوزنوبچه ش شماهادعاهاتون به درگاه خداحتماقبوله وخداصداتون رامیشنوه برامن دعاکنیدانشالله باخبرهای خوب توگروه براتون میزارم ببخشیدطولانی شدمعذرت میخوام برای ظهوراقامون که سه روزدیگه تولدش صلوااات که انشالله عیدی تک تک اعضای گروه رابهمون بده ودل همه شادبشه شفای همه مریض هاخوشبختی جووناالهی امین 🤲🤲
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
#احکام_دین ☀️🍃
حکم وکالت غیر هم جنس برای خواندن صیغه ی عقد
پرسش : آیا مرد یا زن می توانند با وکالت از یکدیگر خطبه ی عقد را بخوانند؟
پاسخ :
وکالت مرد از طرف زن، یا زن از طرف مرد، براى خواندن صیغه مانعى ندارد.
ایجاد محرمیّت پس از یقین به خواندن صیغه عقد توسط وکیل
پرسش : اگر زوجین به فردی وکالت داده باشند باید یقین حاصل نمایند که او عقد را خوانده است؟
پاسخ :
هرگاه زن و مردى به کسى وکالت داده اند صیغه عقد آنها را بخواند تا یقین نکنند که وکیل صیغه را خوانده بر یکدیگر حلال نمى شوند، ولى اگر وکیل مورد اعتماد باشد و بگوید خوانده ام کافى است.
حکم تعجیل در امر ازدواج فرزندان
پرسش :آیا لازم است ولی در امر ازدواج فرزند عجله داشته باشد؟
پاسخ :
مستحب است در شوهر دادن دخترى که به حدّ بلوغ رسیده تعجیل کنند، همچنین درمورد زن دادن به پسرانى که نیاز به همسر دارند.
حکم سختگیری والدین در مورد ازدواج
پرسش :سختگیرى هاى بیش از حدّ برخى والدین در مورد مسائل مقدّماتى ازدواج (مهریّه و مانند آن) موجب محروم شدن جوانان از ازدوج مى شود، خواهشمند است بفرمایید عمل مذکور چه صورت دارد؟
پاسخ :
سخت گیرى هاى بى مورد در امر مقدّس ازدواج جایز نیست و چنانچه بر اثر این سخت گیریها برخى از ازدواج محروم شوند، و خداى ناکرده مرتکب گناهى شوند، کسانى که سخت گیرى کرده اند نیز در این مورد مسؤولند.
تعدّد زوجات
پرسش :از نظر اسلام مردان می توانند با چند زن ازدواج دائم داشته باشند؟
پاسخ :
مرد از دیدگاه اسلام تا چهار زن دائم می تواند اختیار کند اما این مساله وسیله هوسبازی نیست، بلکه مربوط به ضرورتهاست و با شرائط سنگین و در حدود معیّنی مجاز شمرده شده، و فلسفه روشنی دارد، که اگر مطابق احکام اسلامی صورت پذیرد فواید آن به جامعه زنان باز می گردد. شرح بیشتر این مطلب را در تفسیر نمونه، جلد سوّم، ذیل آیه سوّم سوره نساء مطالعه فرمائید.
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
#یک_نکته_از_هزاران 🌱
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
نظير اين داستان جناب قندهارى را مرحوم حاج محمد كويتى كه تقريبا در 35 سال قبل با آن مرحوم حج مشرف بودم برايم نقل كرد:
وقتى پسرعمويم نارگيل بار كشتى خود نموده از بمبئى به قصد دوبى حركت كرد به حسب قاعده بايد در مدت يك هفته برسد ولى سه هفته گذشت و از او خبرى نشد يقين كرديم كه غرق شده و با همراهان مرده اند مجلس ترحيم برايشان گرفتيم .
پس از يك ماه كشتى آنها در دريا نمودار شد در حالى كه ديرك آن شكسته و پرده نداشت و به وسيله پارو خود را به ساحل رساندند، حالات خود را گزارش دادند و گفتند يك روز كه از بمبئى بيرون شديم ناگاه طوفان عجيبى شد بطورى كه ديرك كشتى كه پرده به آن متصل بود شكست و پرده پاره پاره شد و پس از آرام شدن دريا به ناچار به وسيله پارو روزى چند كيلومتر حركت مى كرديم تا اينكه آب مشروب ما تمام شد به ناچار نارگيل ها را شكسته و از مايع وسط آن رفع عطش مى نموديم تا اينكه نارگيل ها هم تمام شد و از شدت گرما و سختى عطش از حس و حركت افتاديم به طورى كه بمانند محتضر شديم و آماده مردن .
ناگهان قطعه ابرى بالاى سرمان شروع به باريدن نمود، دهن خود را باز نموده و قطرات باران كه به درون ما رسيد توانستيم حركت كنيم پس ظرفها را گذارديم تا از باران پر مى شد و در خم مى ريختيم تا اينكه خم پر شد و ابر رفت و تا امروز كه به وسيله پارو خود را به دوبى رسانديم آب تمام شد.
🔹🔹🔹🔹
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
(داستان دوم ) قريب بيست سال قبل شب جمعه بود با آقا سيد باقر خياط و جمعى رفتيم مسجد جمكران همه خوابيدند و من بيدار بودم و فقط پير مردى بيدار بود و شمعى در پشت بام روشن كرده بود و دعا مى خواند و من مشغول به نماز شب بودم ، ناگاه ديدم هوا روشن شد، با خود گفتم ماه طلوع نموده هرچند نگاه كردم ماه را نديدم يك مرتبه ديدم به فاصله پانصدمتر زير يك درختى يك سيد بزرگوارى ايستاده و اين نور از آن آقاست .
به آن پيرمرد گفتم شما كنار آن درخت سيدى را مى بينى ؟ گفت هوا تاريك است چيزى ديده نمى شود خوابت مى آيد برو بگير بخواب ، دانستم كه آن شخص نمى بيند.
من به آن آقا گفتم آقا من مى خواهم بروم كربلا نه پول دارم نه گذرنامه ، اگر تا صبح پنجشنبه آينده گذرنامه با پول تهيه شد مى دانم امام زمان هستيد و الا يكى از سادات مى باشيد. ناگاه ديدم آن آقا نيست و هوا تاريك شد، صبح به رفقا گفتم و داستان را بيان نمودم بعضيها مرا مسخره نمودند.
گذشت تا روز چهارشنبه صبح زود در ميدان فوزيه براى كارى آمده بودم و منزل دروازه شميران بود كنار ديوارى ايستاده بودم و باران مى آمد پيرمردى آمد نزد من او را نمى شناختم گفت حاج محمدعلى مايل هستى كربلا بروى گفتم خيلى مايلم ولى نه پول دارم و نه گذرنامه . گفت شما ده عدد عكس با دو عدد رونوشت سجل را بياوريد، گفتم عيالم را مى خواهم ببرم ، گفت مانعى ندارد، بعد به فوريت رفتم منزل ، عكس و رونوشت شناسنامه را موجود داشتم و آوردم گفت فردا صبح همين وقت بياييد اينجا، فردا صبح رفتم همان محل آن پيرمرد آمد گذرنامه را با ويزاى عراقى به ضميمه پنجهزار تومان به من داد و رفت و بعدا هم او را نديدم . رفتم منزل آقا سيدباقر، ختم صلوات داشتند بعضى از رفقا از راه مسخره گفتند گذرنامه را گرفتى ؟ گفتم بلى و گذرنامه را با پنج هزار تومان نزد آنها گذاردم ، تاريخ گذرنامه را خواندند و ديدند روز چهارشنبه است ، شروع به گريه نمودند و گفتند كه ما اين سعادت را نداريم .
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
#پرسش_اعضا 💜🍃
ازخواهراراهنمایی میخوام
پسرم وقتی صبحانه میخوره
فکش صدامیده سالهاست
اینجوریه اگه راهکارمیدونین کمک کنین
❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓
سلام ببخشید سوالی داشتم من یه دختر۱۶ساله دارم که خیلی لاغره وزنش ۳۰ کیلوهست تیروئیدداره الان چهارساله عادت ماهانه میشه ولی هنوزسینه هاش درنیومده نمی دونم بایدچیکارکنم ی مشکل دیگه هم داره یکسالی میشه بیخودی شروع به خندیدن کرده دکترروانشناس وروانپزشک بردم براش قرص دادن که میخورد تاسه روزخواب بوداصلن خوب نشده هرجامیبرمش همه باتمسخرنگاش میکنن میگن چرادخترتون اینقدمیخنده خودمم دیگه ازدستش خسته شدم مشکل یادگیری هم داره دیرآموزه الان کلاس هشتم هست اگه کسی میتونه دراین زمینه کمکم کنه ممنون میشم من اهل استان قم هستم بهم میگن بایدببریش مزاجشودرست کنی اگر کسی دراین زمینه تجربه داره من روراهنمایی کنه خداخیرتون بده
❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓
سلام وخسته نباشید خدمت همه دوستان من اول اینکه لاغرم خانوم هستم وهر چی میخورم جوانه گندم چاق نمیشم صورتم هم خیلی لاغر هست 2 اینکه من هرچی خواستگار میاد برام جور نمیشه یکی دوبار میان ومیرن ودیگه پیداشون نمیشه چله میگیرم دعا گرفتم هیچ جور گره ازدواجم باز نمیشه شما راقسم میدم به حضرت زهرا اگه کسی مورد من راداشته راهنماییم کنه چکار کرده ازتون خواهش میکنم براسلامتی همه مریضا صلوات
❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓
سلام خوب هستید ممنون از کانال خوبتون من از جوانی ریزش موی هورمونی داشتم وسیپروترون کمپوند می خوردم دکتر پوست ومو بهم داده بود والان که یائسه شدم ریزش شدید دارم طب سنتی رفتم ولی خیلی کمکی نکرد دکتر طب جدید رفتم گفته فیناستراید ۵ با آمپول بیوتین وبپانتن بزنید شنیدم فیناستراید عوارض داره چه درمانی اعضاء دارن
متاسفانه دخترم ۱۶ ساله هست مثل خودم مشکل ریزش داره من هم از این سنین ریزش موی هورمونی داستم لطفا راهنمایی کنید
❓❓❓❓❓❓❓❓❓
باعرض ادب وسلام وتبریک ایاد شعبانیه
برای سردی پا چی خوبه ؟پاهام هر دوشان خصوصاانگشتای هر دو پام چه زمستان چه تابستان خیلی خیلی یخه حتی پاهام را میذارم بغل بخاری پوست پام قرمز میشه از حرارت گرما ولی از داخل سرده خدا خیرتون بده هر راه کاری دارد بگه در ضمن بابام دوتا چشماش نابیناست شبها تا صبح بیداره روزها بیشتر ساعات خواب اینم کسی راه کاری دارد که بابام شبها بخوابه هم خودش وهم دیگران را اذیت میکند
❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓
سلام دوستان من چند ماه میشه خیلی صورتم جوش میزنه جوش های قرمز یا چرکی بهم میگن از معده هست یا به قول قدیمی ها میگن باید سر دلتو صاف کنی اما من نمیدونم چی بخورم خوبه میشه معده تا دیگه جوش نزنه بیرون بعضی میگن روغن زیتون یا چیزای دیگه اما از شما عزیزان با تجربه کانال راهنمایی میخوام بگین من چه کنم کبدم هم خوبه
❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓
سلام خانمهای گروه ازشما ها خواهش میکنم کمکم کنید من طبقه بالا خونه خانواده شوهرم زندگی میکنم اما دیگه پیر شدم من سی وهفت سالم مادر شوهرم و خواهر شوهرم من هر روز به من تهمت میزنه و خبر چین اشکال انواع میارن من خودم مذهبی هستم نماز و روزه از خدا مترسم خودشون نه و نمیتونم از خودم دفاع کنم 😔 خیلی ضعیف هستم
#ایدی_ادمین_پاسخگو 👇💜
@adminam1400
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#پرسش_اعضا 💜🍃 ازخواهراراهنمایی میخوام پسرم وقتی صبحانه میخوره فکش صدامیده سالهاست اینجوریه اگه راه
#پاسخ_اعضا ❤️🍃
سلام درباره خانمی که پسرشون کم کاری تیرویید دارن .ایشونو طب سنتی درمان میکنن توی یک هفته ونیازی به قرص ندارن.
به من داروی جامع امام رضا با اب مرزنجوش توصیه کردن خوردم خوب شدم خداروشکر
برای روح مادرم صلوات
🔹🌸🔹🌸🔹🌸🔹
سلام درمورد خانومی که کشاله رانش خارش داره باپماد کار درست نمیشه نمیخوام بترسونمت ولی بر پیش جرا ماینه بشی دارو برات تجویز میشه تاثیر نشده خدای نکرده وبنظرم افونت هست چرک خوش کن قوی بخوری خوب میشه باز پزشک نطر میده چون به هیچ عنوان اونپمادها جواب گو نیستن ببخشید طولانی شد
🔹🌸🔹🌸🔹🌸🔹
سلام درجواب خانمی که گفتن دخترش در۳۰سالگی یائسه شده من در ۴۵ سالگی
یائسه شدم یزد رفتم دکتر طب سنتی عسکر فراشا دارو گیاهی داده وقتی استفاده میکنم سر وقت پریود میشم ولی تخمک من نمیدونم که میتونن درمان کنند یانه
سلامتی وظهور آقا امام زمان سه صلوات 🌷🌷🌷
🔹🌸🔹🌸🔹🌸🔹
سلام ووقت بخیر.درجواب دوستی که کشاله رانشون درگیرکورک شده.من هم تابستون این مشکل برام بوجوداومدکورک حتی بزرگترازگردو،عزیزشماازعطاری روغن سیاه بگیرین بزنید به اون ناحیه طوری که روشوکامل بپوشونه، روش یه دستمال کاغذی بذارین وچسب پهن بزنید.درروزچندبارتکرارکنید خودش سربازمیکنه وکوچیک میشه.ممنون زودتربزارین توگروه.التماس دعا
🔹🌸🔹🌸🔹🌸🔹
سلام در جواب خانمی که میگن هرروز منزل پدرومادر شوهرشون هستن و کارهاشونو میکنن وجاری ها سالی یکی دوبار میان خیلی احترام میبینن
عزیزم خب این نگاه شماست مطمینا جاری های شما وقتی میان اونجا به شما حسادت میکنن و میگن خانواده ی شوهر، شمارو دوست دارن و با شما راحت هستن
هیچی تو خونش نمیخوره،پس نیاز به خرید نداره و واسه خودش پولاشو پس انداز میکنه
یعنی یه تکه طلا اضافه کنی میگن از خونه ی پدرشوهر خوردی پول خودتو جمع کردی
کسی نمیگه واسشون پختی و شستی
همه میگن وظیفشه،داره از این خونه میخوره پولاشم جمع میکنه پس بایدم کارکنه
عزیزم خدایی اشتباه میکنی هرروز میری یواش یواش این رفت وامد رو کم کن
به بهانه ی بچه ها،مریضی یا سرزدن به خانوادت
یکبار خواهرشوهرم میگفت عروس فلانی زرنگه،چرا؟چون با پدرشوهرومادرشوهرش زندگی میکنه و از جیب اونا میخوره
پولاشم پس انداز میکنه طلا میخره،دیگه مهمونم خونش نمیره
اینکه از پدرومادر پیر همسرش مراقبت میکرد و واسشون میپخت و میشست حتی به چشم خواهرشوهر منکه غریبه بود نمیومد اما طلاها رو همه میدیدن
🔹🌸🔹🌸🔹🌸🔹
سلام خانمی که سه سال پیش خواهرت فوت شده و بعد از فوت پدرتون،مادرشما غمگینه و میخوای حال و هوای مادرت عوض بشه
به نظرم حالا که از نظر مالی مشکلی ندارین با مادرتون به اندازه ی وسعتون
کارهای خیر بکنید به نیازمندان پول بسته ی غذایی یا کمک به تهیه ی لوازم مورد نیاز منزل نیازمندان بکنید
هیچ چیز به اندازه ی شادکردن دل نیازمند و باز کردن گره ی زندگی هم نوعان باعث شادی و نشاط نمیشه
🔹🌸🔹🌸🔹🌸🔹
سلام وقت بخیر لطفا این پیام برای اون خانمی که پدر شون ادرارش خونی ودکترگفته سریع عمل بشه وبیمارستان هاشمی نژاد بردن وقت طولانی داده ایشون پدرشون ببرن پیش دکترمحمدرضانوروزی فوق تخصص کلیه وجراح هستندپدرمن جراحش ایشون بود.تادیرنشده زودتر اقدام کننددستش شفاست.توی اینترنت سرچ کن وآدرسشوگیربیارتهران هستند.ان شاءالله هرچی خیره برای پدرتون پیش بیادوهرچه زودترسلامتیشوبدست بیاره. الهی آمین.
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹
همه تو محضر منتظر ما بودند .. با ورودمون همه کل کشیدند..
عاقد خطبه ی عقد رو خواند و ما بعد از امضای عقدنامه ، رسما زن و شوهر شدیم ..
بعد از تموم شدن امضاها عباس نفس بلندی کشید و کنار گوشم گفت دیگه هیچ کس نمیتونه ما رو از هم جدا کنه ...
بعد از محضر همگی شام خونه ی ما دعوت بودند .. خانمها طبقه ی بالا بودند و مشغول رقص و پایکوبی شدند ..
موقع شام من و عباس به اتاق من رفتیم تا اولین شام زندگیمون رو تنهایی بخوریم ..
آبجی فاطمه سینی غذا رو زمین گذاشت و گفت خوردید صدا بزن بیام ببرم .. رفت و در رو بست .. عباس پشت سرش در رو قفل کرد و برگشت با شیطنت نگاهم کرد و گفت بیا که از گشنگی دارم میمیرم ..
گفتم منم و خواستم بشینم که عباس بازوم رو گرفت و به سمت خودش کشوند 👇👇
https://eitaa.com/joinchat/1844904645C57201642e2
طفلک دختره😢👆🙈🔞
کاملش سنجاق شده😍