eitaa logo
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
166.1هزار دنبال‌کننده
4.5هزار عکس
1.2هزار ویدیو
13 فایل
داستان زندگی آدمها👥 شما فرستاده ایید⁦👨‍👩‍👧‍👦⁩📚⁦ کانال فروشگاهیمون☘️👇 https://eitaa.com/joinchat/2759983411Cdc26d961b4 تبلیغات پربازده👇✅ https://eitaa.com/joinchat/3891134563Cf500331796 ادمین گرامی کپی از مطالب کانال حرام و پیگرد دارد❌❌❌
مشاهده در ایتا
دانلود
🌱 آقاي حاج آقا جمال الدين (ره ) فرمودند: من براي نماز ظهر و عصر به مسجد شيخ لطف اللّه ، كه در ميدان شاه اصفهان واقع است ، مي آمدم . روزي نـزديـك مـسجد، جنازه اي را ديدم كه مي برند و چند نفر ازحمالها و كشيكچي ها همراه او هـسـتـنـد. حاجي تاجري ، از بزرگان تجار هم كه ازآشنايان من است پشت سر آن جنازه بود و به شدت گريه مي كرد و اشك مي ريخت . من بسيار تعجب كردم چون اگر اين ميت از بستگان بسيار نـزديـك حـاجـي تـاجـر اسـت كه اين طور براي او گريه مي كند، پس چرا به اين شكل مختصر و اهـانـت آمـيـز او راتـشـيـيع مي كنند و اگر با او ارتباطي ندارد، پس چرا اين طور براي او گريه مي كند؟ تا آن كه نزديك من رسيد، پيش آمد و گفت : آقا به تشييع جنازه اولياء حق نمي آييد؟ باشنيدن اين كـلام ، از رفتن به مسجد و نماز جماعت منصرف شدم و به همراه آن جنازه تا سر چشمه پاقلعه در اصـفـهـان رفـتم . (اين محل سابقا غسالخانه مهم شهر بود) وقتي به آن جا رسيديم ، از دوري راه و پـيـاده روي خـسـتـه شده بودم . در آن حال ناراحت بودم كه چه دليلي داشت كه نماز اول وقت و جـمـاعـت را تـرك كـردم و تـحـمـل ايـن خستگي رانمودم آن هم به خاطر حرف حاجي . با حال افـسـردگـي در ايـن فـكر بودم كه حاجي پيش من آمد و گفت : شما نپرسيديد كه اين جنازه از كيست ؟ گفتم : بگو. گفت : مي دانيد امسال من به حج مشرف شدم . در مسافرتم چون نزديك كربلا رسيدم ،آن بسته اي را كـه هـمـه پـول و مـخارج سفر با باقي اثاثيه و لوازم من در آن بود، دزد برد ودر كربلا هم هيچ آشـنـايـي نـداشـتـم كـه از او پـول قرض كنم . تصور آن كه اين همه دارايي را داشته ام و تا اين جا رسيده ام ، ولي از حج محروم شده باشم ، بي اندازه مرا غمگين وافسرده كرده بود. در فـكـر بودم كه چه كنم . تا آن كه شب را به مسجد كوفه رفتم . در بين راه كه تنها و از غم و غصه سـرم را پـايـيـن انداخته بودم ، ديدم سواري با كمال هيبت و اوصافي كه در وجودمبارك حضرت صاحب الامر (ع ) توصيف شده ، در برابرم پيدا شده و فرمودند: چرااين طور افسرده حالي ؟ عرض كردم : مسافرم و خستگي راه سفر دارم . فرمودند: اگر علتي غير از اين دارد، بگو؟ با اصرار ايشان شرح حالم را عرض كردم . در اين حال صدا زدند: هالو. ديدم ناگهان شخصي به لباس كشيكچي ها و با لباس نمدي پيدا شد. (در اصفهان دربازار، نزديك حـجـره مـا يك كشيكچي به نام هالو بود) در آن لحظه كه آن شخص حاضر شد، خوب نگاه كردم ، ديـدم همان هالوي اصفهان است . به او فرمودند:اثاثيه اي را كه دزد برده به او برسان و او را به مكه ببر و خود ناپديد شدند. آن شخص به من گفت : در ساعت معيني از شب و جاي معيني بيا تا اثاثيه ات را به توبرسانم . وقـتي آن جا حاضر شدم ، او هم تشريف آورد و بسته پول و اثاثيه ام را به دستم داد وفرمود: درست نگاه كن و قفل آن را باز كن و ببين تمام است ؟ ديدم چيزي از آنها كم نشده است . فرمود: برو اثاثيه خود را به كسي بسپار و فلان وقت و فلان جا حاضر باش تا تو را به مكه برسانم . من سر موعد حاضر شدم . او هم حاضر شد. فرمود: پشت سر من بيا. به همراه او رفتم . مقدار كمي از مسافت كه طي شد، ديدم در مكه هستم . فرمود: بعد از اعمال حج در فلان مكان حاضر شو تا تو را برگردانم و به رفقاي خودبگو با شخصي از راه نزديكتري آمده ام ، تا متوجه نشوند. ضمنا آن شخص در مسير رفتن و برگشتن بعضي صحبتها را با من به طور ملايمت مي زدند، ولي هـر وقـت مـي خـواستم بپرسم شما هالوي اصفهان ما نيستيد، هيبت اومانع از پرسيدن اين سؤال مي شد. بعد از اعمال حج ، در مكان معين حاضر شدم و مرا، به همان صورت به كربلابرگرداند. در آن موقع فرمود: حق محبت من بر گردن تو ثابت شد؟ گفتم : بلي . فرمود: تقاضايي از تو دارم كه موقعي از تو خواستم انجام بدهي و رفت . تـا آن كـه بـه اصـفـهان آمدم و براي رفت و آمد مردم نشستم . روز اول ديدم همان هالووارد شد. خواستم براي او برخيزم و به خاطر مقامي كه از او ديده ام او را احترام كنم اشاره فرمود كه مطلب را اظهار نكنم ، و رفت در قهوه خانه پيش خادمها نشست و درآن جا مانند همان كشيكچي ها قليان كشيد و چاي خورد. بعد از آن وقتي خواست برود نزد من آمد و آهسته فرمود: آن مطلب كه گفتم ايـن اسـت : در فلان روز دو ساعت به ظهر مانده ، من از دنيا مي روم و هشت تومان پول با كفنم در صندوق منزل من هست . به آن جا بيا و مرا با آنها دفن كن . در اين جا حاجي تاجر فرمود: آن روزي كه جناب هالو فرموده بود، امروز است كه رفتم و او از دنيا رفته بود و كشيكچي ها جمع شده بودند. در صندوق او، همان طوركه خودش فرمود، هشت تومان پول با كفن او بود. آنها را برداشتم و الان براي دفن اوآمده ايم . بـعد آن حاجي گفت : آقا! با اين اوصاف ، آيا چنين كسي از اولياءاللّه نيست و فوت اوگريه و تاسف ندارد كمال الدين ج 2، ص 104، س 37.
❌❌مهم حتما بخونید لطفا❌❌❌ سلام خدمت دوستان عزیز و اعضای بزرگوار کانال ایام به کام دوستان گلم به دلیل حجم بالای پاسخ اعضا و محدودیت در ارسال روزانه یه تصمیمی گرفتیم 👇 پاسخ هایی که شما به سوالات میدین ممکنه چند روز طول بکشه که در کانال ارسال بشه چون باید به جز پاسخ اعضا مطالب دیگه ای هم در کانال بزاریم و به این خاطر که اعضای محترممون زودتر به پاسخشون برسن تصمیم گرفتیم یه کانال دیگه اختصاص بدیم به این قضیه یعنی اونجا فقط مختص پاسخ اعضا باشه پاسخ هایی که توی کانال اصلیمون جا نداریم بزاریم رو اونجا قرار میدیم یعنی یه بخشیش در همین کانال و تعدادی دیگه ش در کانال دیگه ای قرار میگیره فقط دقت کنید عزیزان هردو کانال رو چک کنید حتما ❌❌❌👆👆چون در هر دوکانال پاسخها تکراری نیستند ممنون میشم همگی اون کانال هم عضو باشید برای دسترسی بهتر به پاسخها✅✅✅👇👇👇👇 در ضمن اینجا مخزن میشه برای دسترسی بهتر به مطالبی که میخواید بعدا پیداشون کنید😍✅ https://eitaa.com/joinchat/3518169438Cd5294f4139 عضو بشید همگی🙏👆 کانال خصوصیه دوستان و مختص اعضای خودمونه🌸 🙏🌸
دوستم پوستش سفید و بدون هیچ لکی بود همیشه بهش حسودیم میشد ! تا اینکه اینو تو کیفش پیدا کردم اعتراف کرد ازاین کرم میزنه گفت به هیشکی نگو🤫 پرسیدم از کجا میخری ؟گفت ازاینجا👇 https://eitaa.com/joinchat/2759983411Cdc26d961b4 همشون ضمانت کیفیت دارن😍👆
💜🍃 سلام به حبیبه خانم و همه دوستان . میخواستم به اون خانم عزیزی که متولد ۵۶ هستن و دو تا دستاش درد داره بگم اگه شما نمیتونی بالش رو برداری یا موقع کار دستات از کتف به پایین درد داره مثلا نمیتونی موهاتو با کش ببندی یا چیزی جابجا کنی رخت پهن کنی هر کاری عزیزم که مربوط به دستته احتمال زباد دچار کشیدگی یا پارگی تاندون سرشانه شدی منم همین مشکل برام پیش اومد دلیل خاصی هم نداشت یهو پیش اومد دکتر گفت باید جراحی بشی ولی من قبول نکردم چون جراحیش سخته با ۲۰ جلسه فزیوتراپی خوب شد البته برادرم همین مشکل بعد من واسش پیش اومد تمام ورزشهایی که به من داده بودن رو براش گفتم و انجام داد شکر خدا اونم خوب شد.یکی از اقوامم همین مشکلو داشت به اونم همین ورزشها رو داده بودن . فقط باید ورزشها رو مرتب انجام بدی اولش خیلی درد داره تا جایی که میتونی از کم شروع کن و بعد هر حرکت رو ۳۰ مرتبه تکرار کن . ۱ دستهاتو به عرض سرشانه باز کن و اروم یه دایره با کف دستات درست کن شاید با دو دست نتونی یه دست یه دست ورزش کن . ۲. دستت رو موازی با بدنت صاف نگه دار و حالا یه دایره از کتف بزن مثل یه دایره بزرگ باید بچرخه انگار ذغال تو گردونه گذاشتی و میچرخونی البته چرخش از کتف .۳. از کانتر اشپزخونه یا میز یا صندلی با یک دست دولا شده و دست دیگت که آویزون هست رو حالت یه دایره سمت زمین بچرخون باید دستت از کتف بچرخه همه این حرکتها رو ۳۰ مرتبه از کم شروع کن و با دودست انجام بده یکی هم حرکت خرچنگی هست که دستت رو موازی با بدن رو به دیوار قرار میگیری و انگشتات رو از شصت تا انگشت کوچیک رو دیوار به سمت بالا یکی یکی حرکت میدی و بالا و پایین میکنی یعنی صاف میری بالا و دوباره میای پایین . ۴. به پشت میخوابی و دستهات رو تا جایی که میتونی فشار نیاری ها تا جایی که میتونی به عقب سرت برگردون دستات باید صاف باشن در همون حالت خوابیده و کشش بده بیار بالا بزار رو سینه استراحت بده چند ثانیه و بعد دوباره تکرار کن این حرکتها رو با ارامش و از کم تاکید میکنم از کم شروع کن تا ۳ هفته دستت کامل خوب میشع شبها حتما زیر گردنت یه حوله یا بالشت کوچیک بزار بعد سرت رو بالش قرار بده از کیسه ابگرم استفاده کن و حتما موقع خواب زیر کتفت یه بالشت نرم و کوچیک باشه مطمعن باش به امید خدا بدون دکتر حتی اگه پارگی باشه خوب میشه . الهی به حق خانم حضرت زینب حالت خوب شه منم دعا کن . ببخشید طولانی شد خواستم کامل توضیح بدم خانم متوجه شن دوستتون دارم همگی رو در پناه حق باشید ❤️❤️🙏🙏 ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
✅سبزی های پرخاصیت کدامند؟ 👈کاهو : صاف کننده ی خون ، کمک به درمان غلظت خون، خواب بهتر 👈برگ چغندر : رفع غلظت خون و تقویت اسکلت بندی 👈کرفس : تقویت اعصاب 👈خرفه: سلامتی کبد و افزایش عقل 👈شنبلیله: ضد دیابت 👈کاسنی: زیبایی و نشاط، اصلاح کبد 👈تره: رفع کم خونی،اصلاح طحال 👈پست را ذخیره و برای دوستان خود ارسال کنید 👉 ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
🍎 یا‌ ویژگی‌های اخلاقی افراد: بر اساس مزاج و طبعی که دارند :👇👇 : جرأت ، تندخویی و خشم ، پرحرف ، وقاحت ، حدت ، طیش ؛ : خوف و ترس ، کم حرف ، حیا ، وقار ، بلادت ؛ : متنوع الرأی ، رقت و الفت‌ ؛ : ثبات رأی ، قساوت ؛ ✅👇🏻درادامه✅👇🏻 [ ] : فعال و پر انرژی ، عصبی‌ و پرخاشگر‌ ، بخل‌ ، حقد ، حسد ، بیقراری ، باحرارت ، خشن ، زود خشم ، جاه طلب ، ثابت قدم ؛ [ ] : شجاع و مدیر رفتارهای مخاطره آمیز ، شجاعت ، خوش بین و خوشگذران ، جدی ، سبکسر ، سطحی ؛ [ ] : صبور و باحوصله ، کُند و تنبل ، بلاهت و خمود و کاهلی‌ ، خوش‌ مشرب ، خونسرد ، سست عنصر‌ ، کُند ذهن‌ ؛ [ ] : دقیق و منظم بدبین و منزوی ، سوء ظن ، نفرت ، اضطراب ، نارضایتی . 🍀📚 منبع : کتاب‌ خلاصة التجارب بسته درمانی وسواس پرهیزات: 🔸غذاهای سوداوی خصوصا گوشت گاو،گوساله،گاومیش،بادنجان،موادکارخانه ای،فست فود،نوشابه 🔸غذاهای سردمزاج خصوصا ماست،دوغ،پنیر،ترشی توصیه ها: 🔹بهترین غذاها،غذاهای با مزاج گرم و تر است مانند آب گوشت،فسنجان،خورشت قیمه،آش گندم،نخودآب و... 🔹توجه کردن به وسواس حرام شرعی است.کسانی که وسواس دارند نباید به شک خود اعتنا کنند. 🔹طبیعت گردی و نگاه کردن به مناظر سر سبز و استفاده از هوای پاکِ طبیعت بسیار مؤثر است. داروها: 🔻دمکرده هوفاریقون با عسل 🔻شربت اسطوخودوس 🔻تنفس عطر گل نرگس قبل از خواب 🔻ذکر المؤمن روزی ۱۶۷مرتبه 🔻رژیم آب انار طبیعی ۴۰ تا۱۲۰ روز 🔴 راهکارهایی برای داشتن خوابی راحت ♻ مصرف برخی دم‌نوش‌ها مثل گل‌گاوزبان، جوشانده عناب و سنبل‌الطیب آرام‌بخش بوده و برای داشتن آسوده توصیه می‌شوند 🔸 همچنین مصرف عرق ، دم‌نوش به‌لیمو نیز موثر است. 🔹 اصلاح برنامه غذایی و نخوردن غذاهای نفاخ در شب راهی برای رفع اختلالات خواب است. 🔸 مصرف سبزیجاتی مثل یا خوراکی‌هایی که رطوبت زیادی دارند مثل جو و بادام خام قبل از خواب توصیه می‌شوند. 🔹 پرهیز از چای و قهوه، شکلات تلخ، ادویه جات، بویژه تندمزه ها، پیازخام، سیر 🔸 ماساژ درمانی، رعایت درجه دما و نور اتاق که خیلی سرد یا گرم نباشد یا روشن نباشد و برای رفع اختلالات خواب توصیه می‌شوند. 🔹 مصرف شام‌کامل و مقوی و مفصل ( سرخ کردنی و دیرهضم نباشد) 🔸 دم‌کرده بادرنجبویه و بابونه نیز توصیه شده است این گیاهان حتی برای کودکان مفید و بی‌ضرر است. 🔹 از مصرف قبل از خواب پرهیز شود و در مقابل ترکیب روغن‌زیتون، عسل و سرکه مصرف شود. 🔸 همچنین بهتر است فرد بی‌خواب در مکانی تاریک و کم‌نور بخوابد و کمی گلاب در آن محل پاشیده شود. 🔹 مصرف غذاهایی مثل آش جو، آش کدو، کاهو و هویج مناسب است. 🔸 دم کرده نیز از بی‌خوابی جلوگیری می‌کند. این گیاه همانند یک عمل می‌کند. 🔹 روغنهای کدو، خیار وکاهو به‌ صورت ماساژ سر توصیه می‌شود. ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#داستان_زندگی 🌸🍃 سمانه ... رفتم سراغ ایرانیاش بگردم ببینم کدوم به چشم میاد میبینم خانومه یه فاک
🌸🍃 سمانه مجید از بابا شکایت کرده بود البته خیلی جدی نه ! میخواست از سادگی ِما سوءاستفاده کنه ینی بترسونتمون ... سفته ها ُبرگه رو میگفت میذاره اجرا بدهیش رو میخواد ... به بابا گفتم خونه رو بفروشه بدهیش رو پرت کنه جلوش ... بابا من من میکرد ..  سند خونه به نام مجید بود گفته بود وقتی بدهیش رو داد خونه رو به نام بابا میزنه .. تا اونروز اینم نمیدونستیم ! بابا همه ی پلای پشت سرش رو خراب کرده بود ... چند روزی از مجید ُاراجیفاش خبری نبود گرچه دلمون آشوب بود اما ظاهراْ آروم بودیم یکم .. خونواده ی مجید اومدن خونمون چون خیلی مشتاق بودن پسرشون رو تو لباس دومادی ببینن .. واسشون مهم نبود کی هست ُچیکارس فقط مهم این بود که تک پسرشون رو دوماد کنن ! اومده بودن وساطت .  مامان مجیدم ناخوش احوال بود میگفت تا چشام بازه بذار عروسی این پسرو ببینم .. قسم میخورد هزارتا دختر بهش معرفی کردن دُم به تله نداده اما موندن هاج و واج که الان تو رو هم عقد کرده.. میگفتن هارتوپورت زیاد میکنه بعدش مثه خر پشیمون میشه من ببخشم ...  بعدش عینه بچه ها مجید یه جعبه شیرینی گرفته بود اومد خونمون صدا کل و سوت رفت بالا ... مامان مجید اصرارا میکرد بریم تو اطاق باهم حرف بزنیم .. عین ربات شده بودم .. هرچی برنامه روم پیاده میکردن رو اجرا میکردم ... رفتم تو اطاقم .. مجید اومد گفت اشتباه کرده ! میدونید ؟ مجید یه روانی بود !! میگفت/ میشکست/ میزد/ بعدش به غلط کردن میوفتاد اگه کم محلیش میکردیم شروع میکرد خودشو زدن که دستم بشکنه رو تو بلند شد .... گفتم باید بری از بابام عذرخواهی کنی .. گفت عمراْ .. گفتم واسه من احترام به اونا خیلی مهمه ... گفت احترام ندیدم که بخوام احترام بذارم ... بی انصاف بود خیلی بی انصاف !بعد از کلی جروبحث رفتیم تو سالن از بابام عذرخواهی کرد بابام جلوی ِخونواده مجید گریه افتاد ! جیگرم آتیش گرفت با اینکه بابام بهم خیلی ظلم کرد که از آرش جدام کرد اما طاقت دیدن اشکاش رو اینم جلو بقیه نداشتم .. نمیدونم علت گریه کردنش اونشب چی بود اما فکر کنم فهمیده بود که چه جوری با دستای خودش بدبختی ِمنو گره زده .... اونشب ظاهراْ همه چیز با سلام وصلوات تموم شد و مادر مجید گفت اینجوری فایده نداره هفته آینده  تدارک عروسی رو میبینیم ! ما قبول نکردیم گفتیم آمادگی اصلاْ نداریم ... فردا صبحش مجید اومد خونمون گفت بیا بریم واسه خونمون وسایل بخریم .. بابام بدبخت خورد تو ذوقش گفت اینا پس چی؟؟؟؟ مجید گفت اینا رو برگردون به خودش بگو بیخ ریش خودت ! منم که یه ربات بیش نبودم !!! رفتیم واسه خرید خونه مون ...  خداییش با دیدن چیزای لوکس ُشیک هم دهنم وامونده بود هم تو دلم یه ذوقی بود ! آخه هیچوقت همچین چیزایی تو عمرم ندیده بودم ! مجید عاشق تزئینات بود چیزای شیک ُ گرون قیمتی انتخاب میکرد ... خانومه مبلمان واسم نخرید گفت همچین واجب نیس .. مجید یه رفیق مبل فروش داشت سفارش داد مبل واسمون بسازن اونم سفارشی!! توی کامپیوتر عکسش رو نشونمون داد گفت چون زیاد کار میبره قیمتشم بالاس نمیسازیم به مشتری نشون میدیم خواست واسش آماده میکنیم ! در کل باورم نمیشد این وسایل ٬ وسایل خونه ی منه !!! رفت یه تابلو فرش برداشت این هوااااااا !!! عین دختر بچه ها ذوقیده بودم ... مسخره کردن مجید تو دلش رو میفهمیدم اما مهم نبود مهم چیزایی بود که واسم چشمام ناآشنا بودن راسیتش من ِ عقده ای به شوق دیدن خونه م ُوسایل خونه م دوس داشتم عروسی بگیریم ! کم الکی نبود یه عمر جوونیم به حسرت گذشت ! حسرت پول ٬خونه ی اعیونی وسایل شیک !!! همونجا از بس سر ذوق اومده بودم گفتم مجید ُ بیخیال منکه عقده ی پول داشتم حالا تا جون دارم عشق کنم ... پول واسه من حرف اول ُ آخر ُ میزد  خودمو راضی میکردم عشق ُ بیخیال پول ُ بچسب ! اینجوری میخواستم خودمو دلم ُ یکی کنم به نبودنش ! به کشتنش تو قلبم ... تو آرامش شبونه م همش بین ِذهن عشق و پولیم درگیری بود ! پیش خودم میگفتم مجید که پولداره با پولاش تموم عقده هایی که تو دلم قلمبه شده رو خالی میکنم عشق میخوام چیکار ؟! اما ته قلبم داد میزد خر خودتی ! من خر نمیشم ... آرش ُ عشقش رو با هیچ ثروتی عوض نمیکرد .. آرش بزرگترین ثروتی بود که خدا خیلی وقتا بهم داده بود  ... نتیجه ی این درگیری خیس شدن رفیق شبونه م " بالشم " بود .. که بی صدا اشکام ُباهاش قسمت میکردم .. من بی صدا اشک میریختم اونم بی صدا خیس میشد !!! فرداش دلم خیلی خیلی گرفته بود .. زنگ زدم به دوستم گفتم از آرش خبری داری ؟؟ گفت آره دانشگاه میاد ُ میره .. میگفت سمانه اونقدر شکسته شده که اگه ببینیش نمیشناسیش ! میگفت تو کلاس اونقدر حرف پشت سرش هست ...   .... ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
☀️🍃 تقسیم ارث اگر ورثه، یک پسر با پدر یا مادر میت باشند 🌸🍃 پرسش :گر وارث میت فقط پدر و یک پسر یا فقط مادر و یک پسر باشد چگونه ارث تقسیم می شود؟ پاسخ :هرگاه وارث میّت فقط پدر و یک پسر، یا مادر و یک پسر باشد مال را شش قسمت مى‏کند، یک قسمت سهم پدر یا مادر است و پنج قسمت سهم پسر. تقسیم ارث اگر ورثه، پسر و دختر با پدر یا مادر میت باشند 🌸🍃 پرسش :اگر وارث میت فقط یکی از والدین و پسر و دختر میت باشد چگونه ارث تقسیم می شود؟ پاسخ :هرگاه وارث میّت فقط پدر یا مادر و پسر و دختر باشد مال را شش قسمت مى‏کنند یک سهم آن را پدر یا مادر مى‏برد و پنج سهم باقى مانده را طورى تقسیم مى‏کنند که هر پسر دو برابر دختر ببرد. تقسیم ارث اگر ورثه، یک دختر با پدر یا مادر میت باشند 🌸🍃 پرسش : اگر وارث میت فقط پدر و یک دختر یا فقط مادر و یک دختر باشد ارث چگونه تقسیم می شود پاسخ :هرگاه وارث میّت فقط پدر و یک دختر، یا مادر و یک دختر باشد مال را چهار قسمت مى‏کنند، یک قسمت آن را پدر یا مادر و سه قسمت را دختر مى‏برد. تقسیم ارث اگر ورثه، چند دختر با پدر یا مادر میت باشند 🌸🍃 پرسش :اگر وارث میت یکی از والدین و چند دختر باشد چگونه ارث تقسیم می شود؟ پاسخ :هرگاه وارث میّت فقط پدر و چند دختر، یا مادر و چند دختر باشد مال را پنج قسمت مى‏کنند، یک قسمت را پدر یا مادر مى‏برد و چهار قسمت دیگر سهم دخترهاست که بطور مساوى میان خودشان تقسیم مى‏کنند. فرزندان پدر و مادری مانع ارث فرزندان پدری🌸🍃 پرسش :آیا فرزندان ابوینی مانع ارث بردن فرزندان ابی می شوند؟ پاسخ :فرزندان میت در هر صورت از میت ارث می برند. ارث نوه ها🌸🍃 پرسش :نوه ها چه موقع ارث می برند و نحوه تقسیم ارث نوها ها چگونه است؟ پاسخ :هرگاه میّت اولاد نداشته باشد نوه پسرى او (هرچند دختر باشد) سهم پسر میّت را مى‏برد و نوه دخترى او (هر چند پسر باشد) سهم دختر میّت را مى‏برد. ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
❤️🍃 سلام خسته نباشید دوستای گلم .برا ترک اعتیاد اگه کسی دارویی چیزی میشناسه بگه برااعتیاد جوانان ❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓ سلام .نمیدونم میشه سوالم رو کانال گذاشت یا نه میخواستم ببینم راهی هست که یه زن مزاحم از همسر من دور بشه و فکر همسر من هم از اون پاک بشه.. چکار میتونم کنم خسته شدم از بس خیانت کرده با دو بچه چکار کنم.افسرده شدم .دیگه اعتماد ندارم بهش .حال دلم اصلا خوب نیست ‌من ۳۴ سالمه .کل جوونیم با خیانت گذشت😔 ❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓ سلام وقت بخیر،ببخشیددخترم دوازده سالش هست ازهفت سالگی دچارلکنت زبان شده پنج ساله گفتاردرمانی میبرمش امامتاسفانه خوب نشده دائم گریه میکنم لطف کنين اگه دوستان راه حلی دارین راهنماییم کنين ممنونم انشالله عاقبت بخیربشین الله یارتون ❓❓❓❓❓❓❓❓❓ سلام تو قزان آدرس دکتر بابایی در قم به من بدید نوه ام 6 سالشه خرف نمیزنه حبیبه خانم تو خدا کمکم کنید دختری دارم 20 ساله افسردگی خیلی شذیدی داره میترسم خودکشی کنه تو را به فاطمه زهرا آدرسشو بدید شماره تلفن دارم ولی کسی ج. آب نمیده از دخترم خیلی میترسم خودم کف پام انگار هزار تا سیم وصل کردن تا مغزم قلبم درد میکنه ازبس حرص میخورم کمکم کنید اوژانسیه تو خدا ❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓ سلام وقت بخیر لطفا اگه کسی بوتاکس معده انجام داده از تجربیاتش بگه .درد و ناراحتی داشته یانه ؟چقدر لاغر شده ؟سپاسگزارم ❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓ سلام عزیزان من یه دختر ۱۵ ساله دارم که بازوهاش شدید جوش میزنه تحت نظر دکتر پوست هستش ولی تاثیری نداره .قرص و پماد اثر نکرده .اگه راهکاری دارین لطف کنین بگین . ❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓ سلام عزیزان برای تیرگی شدید گردن و زیر بغل یه دختر ۱۳ ساله چی پیشنهاد می دین .هرجور روشن کننده بابهترین مارک استفاده کرده جواب نگرفته پیش دکتر هم رفته و گفته باید لاغر بشه ولی وزن مناسبی داره .اگه کسی تجربه داره ممنون میشم برام بگه تشکر ❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓ سلام وقت بخیر من نیاز شدید به همفکری عزیزان دارم ۵۰ سالم هست از شوهرم جدا شدم بچه ندارم با مادرم زندگی میکنم از دست رفتارهای نامناسب واعصاب خوردکن که داره کلافه هستم وروزگار سختی میگذرونم خودم منزل دارم ولی نمیتونم تنها زندگی کنم برسر دوراهی هستم نه با مادرم میتونم ادامه بدم نه تنهایی زندگی کنم عاجزانه از خواهران گلم کمک میخوام راهکار بدید اجرتون با امام حسین ع ❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓ سلام پسرم کلاس دوم راهنمایی بود که وسط سال گفت من اصلا درس متوجه نمیشم ودیگه نمیخوام درس بخونم زور زورکی تا پایان تحصیلی با زور داد ودعوا هولش دادیم ولی نمره خوبی نگرفت وما مجبور شدیم کلاس دوم دوباره بخونه باز امسال همون کار تکرار شد هر بلای هرکاری که گفتن ما انجام دادیم ولی فایده ای نداشت راضی شبانه روز تو اتاق زندانی بشه بدونه آب و غذا فقط مدرسه نره باز مدرسه ول کرد ومیگه بزارید برم سر کار موندم چکار کنم باعث اختلاف در منزل شده راهنمایی کنید لطفا 👇💜 @adminam1400 ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#پرسش_اعضا ❤️🍃 سلام خسته نباشید دوستای گلم .برا ترک اعتیاد اگه کسی دارویی چیزی میشناسه بگه برااعت
❤️🍃 سلام وعرض تشکر از مدیر گروه خانمی گفتند سه ساله پاهام‌پوسته میزنه و باهیچ درمانی خوب نشده . جواب دادم احتمال داره مربوط به کبدتون باشه چون تجربه خودم و اطرافیان را دیدم که مثلا پاهاشون زخم بوده سالیان دراز یا ترکهای عمیق داشته یا سرانگشتان دست و پا پوسته میزده مربوط به کبد هست. خواهر گلم شما ضمن‌مراعات اینکه جوراب نخی بنوشید چرب کنی زیاد نشورید پاتون را . روی موکت با دمپایی راه برین کبدتون را پاکسازی کنید . هر وز عرق کاسنی شاطره بید مصرف کنید ی مدت زیاد. نکنه دوم‌سکنجبین درست کنید باعسل و سرکه هر روز میل کنید . رب انار هم خوبه. ان شاءالله نتیجه میگیرید . خبر بهبودیتون را بهم بدین این نکته را بگم که ترک پاها خودش ی علامت عست از داخل بدن ومفید هیت بخارات را دفع میکنه . 🔹🌸🔹🌸🔹🌸🔹 سلام اون خانم ۴۶ ساله که میگه آزمایش مثبت بوده بارداری خارج ارحم است هیچ نگران نباشن وبه دکتر متخصص زنان و زایمان مراجعه کنن یدونه آمپول میزنن خوب میشن ان شااله 🔹🌸🔹🌸🔹🌸🔹 سلام به حبیبه جان ودوستان هم گروهی خواهری که گفتین پدرشوهرت بهتون زمین نمیده یا مغازه خوب عزیزم اگه میخوای کاری کنید همین الان انجام بده چون بعد ازمرگ پدرشوهرتون چون الان میگه چیزی ندارین زمین دادمتون وفروختین بعد از مرگش هیچی تو دستتون نیست تا خودش دستنوشته یا همون وصیت کن که زمین ومغازه به شما برسه ورنه هیچی تو دستتون نیست خودت با شوهرت یه شب برید پیشش وبهش بگین با شرایط زندگیتون خودت بهش بگو منم جای دخترت اگه ازشوهرم متنفری من چه گناهی دارم من عروستم منم دوست دارم مث هم عروسام تو رفاه باشم دستش ببوس بگو دستمون بگیر یا به کسی یاهمون پسر بزرگش کسی که حرف شنوی داره ازش برید پیشش وبهش بگین که با پدرشوهرت حرف بزن مادر شوهرت واسطه کن بگو اینم بچه ات هست فرقش بابقیه چیه تازه این معلول ونیاز بیشتری به محبت شما داره انشا الله به حق حضرت زینب مشکلتون حل شه برا منم دعا کنید که سخت محتاج دعا دوستان هستم مامان پریا 🔹🌸🔹🌸🔹🌸🔹 سلام درمورد اسم زینب که گفتن عوضش کن این اسم رنج کشیده اس! یه جایی شنیدم که این توطئه ای از طرف دشمنه. برای اینکه مردم از اسم عربی ومخصوصا ائمه و..کمتر استفاده کنند البته که اسم رو شخصیت انسان اثرمیذاره ولی چون اسم شخص دیگه ای بوده پس حتما شخصیت وسرونشت بقیه هم مثل اون شخص میشه؟ قبل از حضرت زینب هم اسم زینب متداول بوده.پس دلیل نمیشه. آیا به نظرشما هرکس تو دنیا اسمش علی بوده یا محمد همه ادمهای خوبی بودن یا هرکس یزید ادم بد زینب یعنی زینت پدر.نهایتش این دختر زینت پدر میشه دیگه همه ابوالفضلها اینجورین همه رضا ها اونجورین.مهدی سرنوشتش ال میشه زینب بل میشه.تو رو خدا بزاریم‌کنار این حرفهای من دراوردی رو..چرا کسی نمیگه السا ها این میشن سایناها اون میشن. آرش وپارمیدا و... اینا همش نقشه اس.شخصیت هرکس بسته به ذات ونوع تربیتش فرق میکنه نه بخاطر اسم ورسمش ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
🌱 آقاي حاج ميرزا محمد علي گلستانه اصفهاني (ره ) فرمودند: عموي من ، آقاسيد محمد علي (ره ) براي من نقل كردند: در زمـان مـا در اصـفهان شخصي به نام جعفر كه شغلش نعلبندي بود، بعضي حرفها رامي زد كه مـوجـب طـعـن و رد مـردم شـده بـود، مـثـل آن كه مي گفت : با طي الارض به كربلارفته ام . يا مـي گفت : مردم را به صورتهاي مختلف ديده ام . و يا خدمت حضرت صاحب الامر (ع ) رسيده ام . او هم به خاطر حرفهاي مردم ، آن صحبتها را ترك نمود. تـا آن كه روزي براي زيارت مقبره متبركه تخت فولاد مي رفتم . در بين راه ديدم جعفرنعلبند هم به آن طرف مي رود. نزديك او رفتم و گفتم : ميل داري در راه با هم باشيم ؟ گفت : اشكالي ندارد، با هم گفتگو مي كنيم و خستگي راه را هم نمي فهميم . قدري با هم گفتگو كرديم ، تا آن كه پرسيدم : اين صحبتهايي كه مردم از تو نقل مي كنند، چيست ؟ آيا صحت دارد يا نه ؟ گفت : آقا از اين مطلب بگذريد. اصرار كردم و گفتم : من كه بي غرضم ، مانعي ندارد بگويي . گـفـت : آقـا مـن بيست و پنج بار از پول كسب خود، به كربلا مشرف شدم و در همه سفرها، براي زيارتي عرفه مي رفتم . در سفر بيست و پنجم بين راه ، شخصي يزدي بامن رفيق شد. چند منزل كه بـا هـم رفـتـيم ، مريض شد و كم كم مرض او شدت كرد، تا به منزلي كه ترسناك بود، رسيديم و به خاطر ترسناك بودن آن قسمت ، قافله را دو روزدر كاروانسرا نگه داشتند، تا آن كه قافله هاي ديگر بـرسـنـد و جـمـعيت زيادتر شود. ازطرفي حال زائر يزدي هم خيلي سخت شد و مشرف به موت گرديد. روز سوم كه قافله خواست حركت كند، من راجع به او متحير ماندم كه چطور او را بااين حال تنها بـگذارم و نزد خداي تعالي مسئول شوم ؟ از طرفي چطور اين جا بمانم واز زيارت عرفه كه بيست و چهار سال براي درك آن ، جديت داشته ام ، محروم شوم ؟ بـالاخـره بـعد از فكر بسيار، بنايم بر رفتن شد، لذا هنگام حركت قافله ، پيش او رفتم وگفتم : من مي روم و دعا مي كنم كه خداوند تو را هم شفا مرحمت فرمايد. ايـن مطلب را كه شنيد، اشكش سرازير شد و گفت : من يك ساعت ديگر مي ميرم ، صبركن ، وقتي از دنـيا رفتم ، خورجين و اسباب و الاغ من مال تو باشد، فقط مرا با اين الاغ به كرمانشاه و از آن جا هم هر طوري كه راحت باشد، به كربلا برسان . وقتي اين حرف را زد و گريه او را ديدم ، دلم به حالش سوخت و همان جا ماندم . قافله رفت و مدت زماني كه گذشت ، آن زائر يزدي از دنيا رفت . من هم او را بر الاغ بسته و حركت كردم . وقتي از كاروانسرا بيرون آمدم ، ديدم از قافله هيچ اثري نيست ،جز آن كه گرد و غبار آنها از دور ديده مي شد. تـا يـك فـرسـخ راه رفـتـم ، اما جنازه را هر طور بر الاغ مي بستم ، همين كه مقداري راه مي رفتم ، مي افتاد و هيچ قرار نمي گرفت . با همه اينها به خاطر تنهايي ، ترس بر من غلبه كرد. بالاخره ديدم ، نـمي توانم او را ببرم ، حالم خيلي پريشان شد. همان جاايستادم و به جانب حضرت سيدالشهداء (ع ) توجه نمودم و با چشم گريان عرض كردم : آقا من با اين زائر شما چه كنم ؟ اگر او را در اين بيابان رها كنم ، نزد خدا و شمامسئول هستم . اگر هم بخواهم او را بياورم ، توانايي ندارم . نـاگهان ديدم ، چهار نفر سوار پيدا شدند و آن سواري كه بزرگ آنها بود، فرمود: جعفربا زائر ما چه مي كني ؟ عرض كردم : آقا چه كنم ، در كار او مانده ام ! آن سه نفر ديگر پياده شدند. يك نفر آنها نيزه اي در دست داشت كه آن را در گودال آبي كه خشك شده بود فرو برد، آب جوشش كرد و گودال پر شد. آن ميت را غسل دادند. بزرگ آنان جلو ايستاد و با هم نماز ميت را خوانديم و بعد هم او را محكم بر الاغ بستند و ناپديد شدند. مـن هم براه افتادم . ناگاه ديدم ، از قافله اي كه پيش از ما حركت كرده بود، گذشتم و جلوافتادم . كـمـي گـذشت ، ديدم به قافله اي كه پيش از آن قافله حركت كرده بود، رسيدم . وبعد هم طولي نكشيد كه ديدم به پل نزديك كربلا رسيده ام . در تعجب و حيرت بودم كه اين چه جريان و حكايتي است ! ميت را بردم و در وادي ايمن دفن كردم . قـافله ما تقريبا بعد از بيست روز رسيد. هر كدام از اهل قافله مي پرسيد: تو كي وچگونه آمدي ! من قضيه را براي بعضي به اجمال و براي بعضي مشروحا مي گفتم وآنها هم تعجب مي كردند. تا آن كه روز عرفه شد و به حرم مطهر مشرف شدم ، ولي با كمال تعجب ديدم كه مردم را به صورت حـيـوانات مختلف مي بينم ، از قبيل : گرگ ، خوك ، ميمون و غيره و جمعي را هم به صورت انسان مي ديدم ! از شـدت وحشت برگشتم و مجددا قبل از ظهر مشرف شدم . باز مردم را به همان حالت مي ديدم . برگشتم و بعد از ظهر رفتم ، ولي مردم را همان طور مشاهده كردم ! روز بـعـد كـه رفتم ، ديدم همه به صورت انسان مي باشند.
تا آن كه بعد از اين سفر، چندسفر ديگر مـشرف شدم ، باز روز عرفه مردم را به صورت حيوانات مختلف مي ديدم ودر غير آن روز، به همان صورت انسان مي ديدم . به همين جهت ، تصميم گرفتم كه ديگر براي زيارتي عرفه مشرف نشوم . چون اين وقايع را براي مردم نقل مي كردم ، بدگويي مي كردند و مي گفتند: براي يك سفر زيارت ، چه ادعاهايي مي كند. لـذا من ، نقل اين قضايا را به كلي ترك كردم ، تا آن كه شبي با خانواده ام مشغول غذاخوردن بوديم . صـداي در بـلند شد، وقتي در را باز كردم ، ديدم شخصي مي فرمايد:حضرت صاحب الامر (ع ) تو را خواسته اند. بـه هـمـراه ايشان رفتم ، تا به مسجد جمعه رسيدم . ديدم آن حضرت (ع ) در محلي كه منبر بسيار بلندي در آن بود، بالاي منبر تشريف دارند و آن جا هم مملو از جمعيت است . آنها عمامه داشتند و لباسشان مثل لباس شوشتري ها بود. به فكر افتادم كه دربين اين جمعيت ، چطور مي توانم خدمت ايشان برسم ، اما حضرت به من توجه فرمودند و صدا زدند: جعفر بيا. من رفتم و تا مقابل منبر رسيدم . فرمودند: چرا براي مردم آنچه را كه در راه كربلا ديده اي نقل نمي كني ؟ عرض كردم : آقا من نقل مي كردم ، از بس مردم بدگويي كردند، ديگر ترك نمودم . حضرت فرمودند: تو كاري به حرف مردم نداشته باش ، آنچه را كه ديده اي نقل كن تامردم بفهمند ما چه نظر مرحمت و لطفي با زائر جدمان حضرت سيدالشهداء (ع )داريم كمال الدين ج 2، ص 80، س 16