📢 هر روز #یک_صفحه_قرآن بخوانیم
🔹 امروز؛ صفحه صد و دوازده قرآن کریم
سوره مبارکه المائدة
✏️ توصیه مهم حضرت آیتالله خامنهای:
هر روز حتماً قرآن بخوانید حتّی روزی نیم صفحه، روزی یک صفحه بخوانید، امّا ترک نشود. در دنیای اسلام هیچ کس نباید پیدا بشود که یک روز بر او بگذرد و آیاتی از قرآن را تلاوت نکند.
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
Quran-page-112.mp3
2.39M
📢 هر روز #یک_صفحه_قرآن بخوانیم
🔹 صفحه صد و دوازده قرآن کریم، سوره مبارکه المائدة
با صدای آقای شهریار پرهیزگار بشنوید.
✏️ توصیه مهم حضرت آیتالله خامنهای:
هر روز حتماً یک صفحه قرآن بخوانید
#دعا_درمانی 🌱
#دعا_برای_ازدواج_کردن
ابو بصیر می گوید:امام صادق (ع) فرمود: هر گاه یکی از شما [بخواهد] ازدواج کند، چه می کند؟ عرض کردم: نمی دانم قربانت گردم، فرمود: هرگاه [کسی] قصد ازدواج داشت پس:
1- دو رکعت نماز به جا آورد.
2- و خداوند عزّوجلّ را سپاس گوید.
3- بگوید:« اللَّهُمَّ إِنِّی أُرِیدُ التَّزْوِیجَ فَقَدِّرْ لِی مِنَ النِّسَاءِ أَعَفَّهُنَّ فَرْجاً وَ أَحْفَظَهُنَّ لِی فِی نَفْسِهَا وَ مَالِی وَ أَوْسَعَهُنَّ رِزْقاً وَ أَعْظَمَهُنَّ بَرَکَةً وَ قَیِّضْ لِی مِنْهَا وَلَداً طَیِّباً تَجْعَلُهُ لِی خَلَفاً صَالِحاً فِی حَیَاتِی وَ بَعْدَ مَوْتِی.»
ترجمه ی دعا این است: ( پروردگارا من می خواهم زنی را به همسری گیرم، پس از میان زنان، پاکدامن ترین آنان و نگهدارنده ترین شان نسبت به جان و مالم و آن که روزیش فراوان تر و برکتش افزون تر باشد برایم مقدّر بفرما و از او فرزندی پاک و برومند نصیبم کن که در زندگی و مرگ من جانشینی صالح برایم باشد.)
نکته1:این دعای شریف را هم قبل از انتخاب همسر می توان خواند به این امید که انتخاب شایسته صورت گیرد، و هم هنگام تحقّق ازدواج و به اصطلاح شب زفاف.
نکته2:مورد حدیث مردی است که قصد ازدواج دارد، ولی این مانع آن نیست که دختر جوان و زن مؤمن که مجرّد است،بدان عمل کند و نزدیک به این مضمون در دعای خود از خدا بخواهد مرد شایسته و صالحی همسر او گرداند که در کنار او به خوشبختی دنیا و آخرت برسد
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
❤️ #تقویم_روز
🗓 #چهارشنبه ۷ شهریور | سنبله ۱۴۰۳
🗓 ۲۳ صفر ۱۴۴۶
🗓 28 اوت 2024
⊰━━━⊰ ≼ِ✺ 🌸 ✺≽ ⊱━━━⊱
🌹 امروز متعلق است به:
🔸امام موسي بن جعفر حضرت كاظم عليه السّلام
🔸السلطان ابالحسن حضرت علي بن موسي الرضا عليهما السّلام
🔸جواد الائمه حضرت محمد بن علي التقي عليهما السّلام
🔸امام هادي حضرت علي بن محمد النقي عليهما السّلام
⊰━━━⊰ ≼ِ✺ 🌸 ✺≽ ⊱━━━⊱
📆 روزشمار:
▪️5 روز تا شهادت حضرت رسول و امام حسن علیهما السلام
▪️7 روز تا شهادت امام رضا علیه السلام
▪️12 روز تا وفات حضرت سکینه بنت الحسین علیها السلام
▪️15 روز تا شهادت امام حسن عسکری علیه السلام
▪️16 روز تا عید غدیر ثانی، آغاز امامت امام زمان عج
⊰━━━⊰ ≼ِ✺ 🌸 ✺≽ ⊱━━━⊱
⊰━━━⊰ ≼ِ✺ 🌸 ✺≽ ⊱━━━⊱
📚 #تعبیر_خواب شب #پنجشنبه : طبق آیه ی ۲۴ سوره #نور میباشد.
⊰━━━⊰ ≼ِ✺ 🌸 ✺≽ ⊱━━━⊱
✅ برای #حجامت و #خون دادن روز مناسبی است.
✅ برای #اصلاح #سر و #صورت روز مناسبی است.
✅ برای گرفتن #ناخن روز مناسبی است.
✅ برای #زایمان روز مناسبی است.
⛔️ برای #ازدواج و #خواستگاری روز مناسبی نیست.
✅ برای #برش و #دوخت #لباس روز مناسبی است.
⛔️ امشب برای #مباشرت خوب نیست.
⛔️ برای #مسافرت رفتن روز مناسبی نیست.
🔰 زمان #استخاره :از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۲ ظهر و بعداز ساعت ۱۶عصر تا عشای آخر.
⊰━━━⊰ ≼ِ✺ 🌸 ✺≽ ⊱━━━⊱
🔹امروز روز مبارکی است.
🔸امروز برای شروع کارها خوب است.
🔸دید وبازدید با دوستان و خویشاوندان خوب است.
🔸کسی که در این روز بیمار شود خیلی زود بهبود یابد.
⊰━━━⊰ ≼ِ✺ 🌸 ✺≽ ⊱━━━⊱
🔹کسی که امروز گم شود، خیلی زود پیدا میشود. ان شاء الله.
🔹قرض دادن و قرض گرفتن خوب است.
🔹برگزاری مجالس عروسی و جاری ساختن صیغه ی عقد چندان پسندیده نیست.
🔹کشاورزی و باغبانی وآبیاری و خرید و فروش محصولات زراعی خوب است.
🔹خرید و فروش و تجارت، موجب سود است.
⊰━━━⊰ ≼ِ✺ 🌸 ✺≽ ⊱━━━⊱
🔸میانجیگیری برای اصلاح ذات البین و رفع اختلافات دوستان و خویشاوندان خوب است.
🔸کسی که در این روز متولد شود سالم خواهد بود.
🔸رسیدگی به ایتام ونیازمندان و بیچارگان خوب است.
🔸صدقه دادن خوب است.
⊰━━━⊰ ≼ِ✺ 🌸 ✺≽ ⊱━━━⊱
🔹امروز ناخن گرفتن ، خوب نیست.
🔹حجامت وفصد(فصد=رگ زنی)، در این روز باعث قوت دل است.
🔹 امروز،سر تراشیدن، موجب بیپولی است.
🔹رَک اَرقنوع یا به اصطلاح ماه ترکی، قوت روح، امروز در 《 شکم 》 است.باید مراقب بود که امروز به آن آسیبی نرسد.
⊰━━━⊰ ≼ِ✺ 🌸 ✺≽ ⊱━━━⊱
🔹مسیر رجال الغیب از سمت شمال میباشد.بهتر است هنگام حرکت به سمت محل کار یا در مکانی که حاجتی دارید رو به این سمت نهاده و از ایشان یاری بطلبید. چون کسی در نزد شروع در شغلی و سفری روی خود را به طرف ایشان کند و همت از ایشان طلبد، بدین نهج (صورت): بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحیم، اَلسَّلامُ عَلَیکَ یا رِجالُ الغَیبِ. اَلسَّلامُ عَلَیکَ اَیَّتُهاَ الاَرواحُ المُقَدَّسَةِ. اَغیثُونی بِغَوثِهِ و اُنظُروُا اِلَیَّ بِنَظرَةٍ یا رُقَبا یا نُقَبا یا نُجَبا یا اَبدالَ یا اَوتادَ یا غَوث َیا قُطُب و به هر زبانی که خواهد، مطلب خواهد و شروع در مدعا کند، البته به مقصود رسد.
⊰━━━⊰ ≼ِ✺ 🌸 ✺≽ ⊱━━━⊱
☜ #اوقات_شرعی_به_افق_تهران
☜ #اذان صبح 04:05 اذان ظهر 12:06
☜ اذان مغرب 18:56طلوع آفتاب 05:34
☜ غروب آفتاب 18:37 نیمه شب 00:21
⊰━━━⊰ ≼ِ✺ 🌸 ✺≽ ⊱━━━⊱
🌺 #دعا_جهت_رزق_روزی
🌺 هر کس با ایمان این آیات را در روز پنج شنبه اول ماه با نیت خالص شروع به خواندن کند وشخص کاسب یا تاجر در منزل خود یا دکان خود هر روز بخواند رزق او و کاسبی او بسیار شود و برکت در اموال و کاسبی او به ظهور رسد. آیات ۲۸ و ۲۹ سوره حدید : یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَآمِنُوا بِرَسُولِهِ یُؤْتِکُمْ کِفْلَیْنِ مِنْ رَحْمَتِهِ وَیَجْعَلْ لَکُمْ نُورًا تَمْشُونَ بِهِ وَیَغْفِرْ لَکُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ ﴿٢٨﴾ لِئَلا یَعْلَمَ أَهْلُ الْکِتَابِ أَلا یَقْدِرُونَ عَلَى شَیْءٍ مِنْ فَضْلِ اللَّهِ وَأَنَّ الْفَضْلَ بِیَدِ اللَّهِ یُؤْتِیهِ مَنْ یَشَاءُ وَاللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ ﴿٢٩﴾
⊰━━━⊰ ≼ِ✺ 🌸 ✺≽ ⊱━━━⊱
🗓 #ذات_الکرسی مخصوص روز #چهارشنبه است.
⏰ ذات الکرسی عمود ۱۶:۴۸
🤲 دعا خواندن در زمان ذات الکرسی #مستجاب میشود.
⊰━━━⊰ ≼ِ✺ 🌸 ✺≽ ⊱━━━⊱
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥گروهی که قطعا در فتنههای آخرالزمان غربال میشوند!
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
#دردو_دل_اعضا 💜🍃
سلام به همه
من یه دختر 26 ساله هستم که هم پدر و مادرم کارمند هستن و پدرم بازنشسته اس . 1 برادر و 4 تا خواهریم . فقط یکی از ما ازدواج کرده بقیمون تو خونه هستیم .
دو ساله درسم تموم شده . توی این دو سال بدترین عذابا شامل حالم شده از اینکه پدرم خرج من و به سختی میده و بیشتر خرج روی دوش مادرم هست . البته من حتی سالی یک بار هم لباس نمیخرم که دستمو جلوشون دراز نکنم .
چند جا دنبال کار رفتم توی ازمون های استخدامی شرکت کردم ولی فایده نداشته ، تصمیم گرفتم برای ارشد بخونم و زبانومو قوی کنم از کشور خارج شم ولی نمیتونم حتی کلاس زبان برم چون پولشو ندارم و از خانوادم هم نمیگیرم چون اگه رو بزنم ندارن بدن و مادرم هم دوست نداره به ما نه بگه یه جورای شرمنده میشه .
ولی پدرم تو روم میگه تا 18 سالگی مسئولیت بچه با پدر و مادره بقیش با خودش ، مستقیما میگه برو خودت خرج خودتو بده وظیفه ای من نیست . یه ذره دوسمون نداره ما با هم ارتباطی نداریم مخصوصا با من ! اگه من تو یه اتاقی باشم و اون کار داشته باشه تا ببینه منم راشو برمیگردونه و نمیاد تو اتاق ، من از این رفتارای پدرم دارم خسته میشم احساس میکنم اضافی ام ..
حتی نمیذارن ازدواج کنم هر کس اومد یه عیبی روش گذاشتن گفتن فلانی موهاش کمه فلانی وضعش مالیش خوب نیست فلانی فلانه ،حتی نظرمم هم نپرسیدن جای هم که من نظرم مثبت بود خودشون رد میکردن .. نه خرجم و میدن نه میذارن برم دنبال زندگیم ...فکر میکنن باید از من سود مالی به دست بیارن یا برم سرکار نون و آب دار یا ازدواج با یه شخص عالی! مگه دست منه ؟
من فقط آرامش میخوام چیزی که تو خونه ی پدرم ندارم . پدر و مادرم همیشه با هم دعوا دارن دعواهای که با صدای بلند باشه نه ها جنگ روانی بر علیه هم دارن و بیشترین اسیب و ما بچه ها میبینیم .
گاهی دلم میخواست طلاق بگیرن یا یکیشون از دنیا بره یا حداقل من از دنیا برم ولی با خودم میگم من هنوز نیاز دارم بهشون فقط نیاز مالی من که از خیر نگاه محبت امیز و این که جای دستمو بگیرن گذشتم ولی دارم میبینم بخاطر اینکه محتاج یه لقمه ی نونشونم دارن اذیت میکنن .
اگه دو روز متوالی از بابام 15 تومن پول بخوام میگه رعایت نمیکنم و خرج اضافی میکنم مادرم هم همیشه میگه ندارم چون خسته شده کار کرده ولی به جای بابا خرج بچه ها رو داده خرج تحصیل پوشاک گردش !
بابام با پسر عموی معتادم که از همه جا رونده شده میگرده پسر عموم 45 سالشه میارتش تو خونه و من خیلی میترسم وقتی هم بهش میگیم این کارو نکن غیر منطقی حرف میزنه و میگه باید کمکش کنم کسی که خانوادش هم تردش کردن تو میخوای کمکش کنی؟
200 تومن 200 تومن خرجش میکنه ولی برای من 15 تومن هم نمیده دلم خونه و جیگرم پاره پاره ... من پدرمو یه نامحرم میدونم حتی دستش هم نمیگیرم سعی میکنم دستم به دستش نخوره البته خودش این سد و درست کرده .
وقتی راهنمایی بودیم باهامون حرف نمیزد بهمون محبت نمیکرد الانم که بزرگ شدیم ما هم دیگه اون محبت و نمیخوایم . شبا نمیتونم بخوابم . همیشه سر درد دارم وقتی شب میخوایم بخوابیم تا ساعت 3 شب بیداره و تی وی میبینه و صداشو انقدر بلند میکنه که انگار تی وی تو اتاقه منه .
مادر بیچارم هی میگه صداشو کم کن ولی اینکارو نمیکنه چون همه خوابیم و این سرو صدا میکنه و اصلا هم خودش متوجه نیست که سوهان روح خانوادش شده یا هی درارو محکم موقع رفت و امدش به هم میکوبه که در اتاق من میلرزه .
صبح ها با صدای بلند اواز میکنه موقع نماز صبح موبایلش اذان گو میزاره با صدای بلند حتی پا نمیشه نماز بخونه فقط با صداش ما با سردرد بیدار میشیم ... هر کی بخواد نماز بخونه برا خودش ساعت میذاره نیازی به این کار نیست ..
یه بار به من گفت اینجا خونه ی منه هر چی من گفتم . منم گفتم چقدر بدبختم که ما زیر دست توایم ! ( تند رفتم ) ولی جونم به لبم رسیده بود .خسته ام .. نمیدونم چیکار کنم . اعتماد به نفسم اومده پایین نمیتونم تو جامعه باشم فکر میکنم از همه کمترم ادم بدبخت و بیچاره ایم ..موهای سرم سفید شده .انقدر غصه تو دلمه که دارم خفه میشم هیج جا هم نمیرم چون هر جا برم پول میخواد پس خونه نشینم ..
نمیدونم این عذاب تا کجا ادامه داره دیشب با خودم میگفتم فقط کاش زودتر بمیرم واقعا اگه بمیرم ناراحت نمیشم چون تو بد عذاب و آتیشیم ... سردرد های مکرر از این خونه و نداشتن ارامش .. نمیتونم تمرکز کنم و راه نجات پیدا کنم
پدرم حتی به امور و سر و وضع خونه نمیرسه دیوارامون خراب و کهنه شده یه رنگ نمیزنه .. خیلی حالم بده دیگه نمیدونم چی بگم ؟
تو رو خدا منو راهنمای کنید یا حداقل برام دعا کنید .
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#پرسش_اعضا ❤️🍃 سلام خدمت حبیبه خانم عزیز خداخیرت بده که گره ازکار خلق بازمیکنی ..وسلام خدمت عزیز
پاسخ اعضا 🌺🌙
سلام وقت بخیدایام به کام درمورداون خانمی که گفتن فرزندشون واردشرکت هرمی شدن وازشون خبرندارن هروقت زنگ میزنن کسی بهشون یادمیده چی بگن تجربه شخصی خودم میخام بگم من یه دوستی دارم که فرزندشون رابه بهانه کارپردرامدگول زده بودن واورده بودن کرج بعدتویه خونه زندانی کرده بودن مجبورمیکردن به پدرومادرشون زنگ بزنن وبگن پول میخادبنده های خدامیدادن ولی هرچی میپرسیدن کجای چرانمیای میگفت میام رفته بودن شکایت کرده بودن تایه روزدوستم زنگ زدبه من فکرکردهمسرم نظامی هست گفت که بچشواوردن توشهرماوتونسته ازغفلت اونااستفاده که وبه بهانه دستشویی رفتن گوشی برداره بره توسرویس بهداشتی لوکیشن بفرسته خلاصه من رفتم موقعیش راازروی عکس لوکیشن که فرستاده بودچون قم راخوب بلدم پیداکردم خونه راشناسایی کردم رفتم کلانتری شکایت کردم شماره موبایل فرزنددوستم رادادم ردیابی کردن خلاصه بعدازکلی گشتن تونستم پیداش کنم باورکنیددعای مادرش مستجاب شدتونسته بودازدستشون فرارکنه من هم توخیابونهادنبالش میگشتم تابالاخره پیداش کردم بردم خونه به مادرش زنگ زدم که پسرشوپیداکردم بعدازدوسال بالاخره خانواده به فرزنشون رسیدن کتک خرده بوداذیت شده بودومجبورشده بودکه ازهمه پول بخادباتجربه ای که من دارم شماهم بریدپیش پلیس تاکمکتون کنن این شرکت هرمی هافقط پول میخان هرچی هم بدین بیشترمیخان اگردوسداشته باشیدشماره میدم ادمین صحبت کنیم تاراهکاربدم بتونیدفرزندتون پیداکنید
🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹
سلام به اون خواهری که گفتن تنبل هستن وخونه نامرتب وشلخته هست درسته به مادرشوهرربطی نداره ولی همسرتون تایه جایی تحمل میکنه من اول زندگی خیلی مرتب وتمیزبودم ولی بعدکه بچه دارشدم حالاهم که مریضم خونه نامرتب هست درتوانم نیست که مرتب کنم همسرم غرمیزنه ولی نمیتونم درتوانم نیست بنظرمن شماافسردگی داریدسعی کنیدهراهنگی که دوسداریدبزاریدنشاط پیداکنیدمن چون مذهبی هستم بااهنگ غربی حالم خوب نمیشه ولی شماسعی کنیدبه هرطریق که میتونیدحالتون خوب کنیدانرژی بگیریدبه خودتووخونه برسیدببینیدچقدرروحیه خودتون وهمسرتون بهترمیشه زندگی لذت بخش میشه مادرم۷۰سال داره وقتی میرم خونش فکرمیکنم خونه عروس رفتم ازبس مرتب وتمیزهست همیشه ارزومیکنم ای کاش منم مثل مادرم بودم یکم ازگوشی کم کن مثلاروزی یک ساعت به کارهای خونه برس همه کارهارایک روزانجام نده هرروزیه کاری بکن موفق میشی الهی زندگی بکامت
🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹
سلام وقت بخیردرمورداون اقای که دوران عقدهستندباتجربه بگم یک باربرای همیشه خیلی جدی باخانم صحبت کنیداگراحلاق بدسوکنارنگذاشت زیریک سقف زندگی کردن اشتباه بزرگی هست الان که عقدهستیدایشون این اخلاق دارن وقتی که زیریک سقف باشیدوبچه داشته باشیداخلاقشون بسیاربدترمیشه رفتن به منزل ایشون کم کنیدوبهشون بگیدهروقت که شمابخاهیدامکان نداره که بیام اجازه مدیدموبایل چک کنندیااگرچک کردن اجازه ندیدکه روابط شماباخانواده ودوستان دخالت کنن یکی ازفامیل ماهم مثل ایشون بودن الان پیرسدن ولی زندگی جهنمی دارن خانم همش بدبین توهین دعوا...ازبزرگترهاکمک بخواهیدبگیدکه بااین اخلاق نمیتونیدبسازیدمطمئن باشیداثرداره چون هرچی زورگفتن شماگوش کردیدپرتوقع شدن کمتربه خاستهاش بهابدین وقتی میگن بگودوستم داری بگیدهرلحظه لازم نیست این جمله رابگم همینکه ازبین این همه دخترشماراانتخاب کردم ینی دوست دارم الهی زنگی بکامتون سلامتی وفرج مولاصلوات
🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹
سلام وقت بخیرایام بکام خدمت برادرگرامی که گفتن خانموشون ۱۱ساله همه کاری براشون کردن الان درخواست طلاق دارن بایدبگم که ایشون ازمحبت کردن زیادی وکمبودمحبت خسته شدن صادقانه هروقت که ایشون حقوقشون به شمادادن برای تشکربراشون گل خریدین هروقت که جمله محبت امیزروی ظرف غذانوشتن شماباپیامک یاقبل ازسرکاررفتن روی ایینه یک جمله بعنوان تشکرنوشتیدیااون موقعی که خیانت کردیدبراجبران کاری کردید۹۵درصداقدامی نکردیدالانم هم باایشون صحبت کنیدبگیدکه فعلاطلاق نگیریم برای ایشون یه منزل اجاره کنیدتایکسال دورازهم باشیدتابتونیدسرفرصت تصمیم درست بگیریدتواین زمان براش هدیه بخیرپیامک محبت امیزارسال کتیدیاحتی اگرملکی داریدبه نام ایشون بزنیدکه ثابت کتیددوسش داریدایشون رنجیده شدن دلزده شدن راه سختی داریدولی طلاق ندین چون هردوپشیمان میشیدفرصت بدین میدونم دوباره زندگی خوبی باهم میتونیدداشته باشیدموفق باشید
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
۱۰۰ روز از نبودنت گذشت ...
جای تان در دیدار هیئت دولت با رهبری خالی بود
هنوز باورم نمیشه...😢
┄┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#داستان_زندگی 🌸🍃 ساغر ساعت بعد بیدار شدم از خستگی. دیگه تقریبا عصر شده بود دیدم اونم برنگشته سرک
#داستان_زندگی 🌸🍃
ساغر
با پولایی که جمع کردم و وامی که گرفتم( شوهرم نمیدونه وام رو) تونستم ماشینم رو عوض کنم
ازش مشورت میگرفتم واسه ماشین و .. کلا سخت بود واسم بتونم انتخاب کنم و توی تحقیق بودم… اونم فکر میکرد که میخوام خودش برام عوض کنه…
شوهرم تو سفر کاری بود
منم یه ماشین رو دیدم و خوشم اومد
معاینه فنی هم بردم خوب بود و ذوق داشتم حسابی
رفتیم دفترخونه
و درصدیش رو نقدی دادم و چک یک هفته ای تا ماشینم فروش بره
شوهرم فرداش اومد…
استراحت کرد
شب بهش گفتم
سر اینکه تنها رفته بودم دنبال ماشین و معامله ماشین کردم یه دعوایییی راه انداخت که …. ذوقمو کور کرد
بهش گفتم که من مگه بچم مگه بلد نیستم چی میگی؟ و … اونم اصلا نمیفهمید
از عصبانیت داشت میترکید
منم رفتم فسق کردم ماشینو چون گند زده بود به اعصابم و نمیخواستمش دیگه
کلا نمیخواد کاری کنم خودم تنهایی و فکر میکنه الان اسمون به زمین میاد یا مثلا فلانی زن تنها میبینه حرف چرت میزنه و … فکر میکنه مثل هزار سال پیشه
ماشین خودمو که خریده بودم خودم معاملش کردم
😐
حالا مثلا ازدواج کردم باید برم تو غار؟
اینقدر کارش مسخره بود…
یهو سر چیزای اینطوری قاطی میکرد رد میداد و گند میزد به زندگیمون الکی
تعمیر کار برای نصب و اینا میومد من باید میرفتم تو اتاق نمیومدم بیرون
یه بار یه اگهی تو دیوار دیدم زنگ زدم جلوش
داشتم میدیدم زمین و خونه رو … قیمت و موقعیت و … دستم بیاد
( اون موقع قصد خرید نداشتم چون پولم جمع نشده بود میخواستم از قبلش دنبالش باشم)
یکم حرف زدم با طرف اومد گوشیو گرفت قطع کرد داد و بیداد که با مرده حرف میزنی الان عکستو میبینیه الان فلان میکنه
الان تو این چند سال که زندگی کردیم خونه و زمین دارم که نمیدونه چون حوصلشو ندارم
هروقتم بفهمه دیگه برام مهم نیست چون دیگه خسته شدم ازش
به پوشش و لباسم گیر نمیده
ولی بعضی وقتا میده اونم …
یه بار تو کوچه سر و صدای شدید شد، خواهرزادم تو بالکن بود من ترسیدم دوییدم تو بالکن ( پیرهن سفید تنم بود، باز بود) شوهرمم ترسید دویید ازپشت تلویزیون
تو بالکن بلند صدا کردم خواهرزادمو یکم توجها سمت تراس ما جلب شد( در حد ۳ ثانیه)
مردمم تو کوچه بودن پی دعوا کی با من کار داره اون وسط
شوهرم سگ شده بود ولی هیچی نمیگفت رفت تو اتاق
وقتی خواهرزادمو خواهرم اومد ببره شوهرم اومد سلام اینا کرد ولی خواهرم اشاره کرد که چشه
منم هی میگفتم توروخدا شب بمونیددد 🤣🤦🏻♀️ چون مدرسه داشت بچش باید میرفت
بعد که رفتن ، شوهرم در واقع جنگ راه انداخت که چرا با لباس سفید رفتی تو بالکن داد زدی😐
واقعا نمیفهمه هی میگفتم من دست خودم نبود ترسیدم تو خودت دوییدی فهمیدی چی تنته؟ اصلا نمیفهمید
دیگه هم اشتی نمیکرد😐
میگفت کمرمو شکوندی😐
منم گذاشتم کمرش بشکنه😒
قهرامون کوتاه شده ولی بازم بود و هست با اعصاب خوردی و خودش که تا مرز سکته میره
یا مثلا تو پمپ بنزین بودیم شوهرم داشت بنزین میزد من سرمو کردم بیرون اروم بهش گفتم «وای من عاشق بوی بنزینم.» با تن صدای عادی و اروم
بعد یه متصدی اونجا بود خندید شوهرم رفت زدش و دعوا شد 😐 مهمونی هم نرفتیم شوهرم ترکونده بودش.کلی داستان داشتیم تا شکایتو پس گرفت… برادرشوهرمو زنگ زدم بیاد به شوهرم بود که نمیومدیم…..
اخه شاید حالت قیافه منو دیده خندیده یارو یا اصلا با من نبوده یا مثلا چیش بده که بخنده :/ من که اصلا ندیدم
من به برادر شوهرم گفتم ببرش خونتون 😂🤦🏻♀️ داشت خون میچکید از چشاش شوهرم…
شوهرم نرفت، به برادر شوهرم گفتم بمونه خونمون😑🤦🏻♀️ یعنی شوهرم داشت دیوونه میشد اصلا منو نگاه نمیکرد تازه شاکیم بود از برادرشوهرم که چرا رفتی رضایت بگیری ازش
منم اصلا حرف نمیزدم ( واقعا ترسیده بودم و دوست داشتم برم خونه بابام😞)
برادر شوهرم کلی باهاش حرف زد و …. منم به برادر شوهرم گفتم پیش خودت بخوابه شب 😑😂🤦🏻♀️
( برادر شوهرم خودش بدتره از این ولی خب سعی میکرد بین مارو درست کنه، خودش مجرده)
تا دو سه روز نذاشتم برادر شوهرم بره🤦🏻♀️ هی میگفت ارومه بابا من کارو زندگی دارم من میگفتم نه نرو 🤦🏻♀️🤣 کلا بمون با ما زندگی کن🤣
تازه فردا شبش شوهرم اخماش داشت باز میشد… دستشویی میخواست بره من میرفتم تو اتاق که شوهرم اذیت نکنه 🤣 ( حالا خنده داره ولی واقعا میترسم ازش و به اصل قضیه نگاه کنید اینکه این حجم خشونت داره واقعا فان نیست🤦🏻♀️)
برادرشوهرم کلا ادم با مزه ایه فرداش کلی شوخی کرد و اینا … شوهرم روحیش عوض شد ولی باهام حرف نمیزد… هنوزم نمیفهمم من که حرف بدی نزدم کار بدی نکرده بودم… غذای مورد علاقشو پختم و سعی میکردم اروم باشه ولی میدونستم دارم باج میدم و از ترسه همش
برادر شوهرم که رفت شوهرم اروم بود تا گفت بیا حرف بزنیم من طفره میرفتم
#ادامه_دارد
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#داستان_زندگی 🌸🍃 ساغر ساعت بعد بیدار شدم از خستگی. دیگه تقریبا عصر شده بود دیدم اونم برنگشته سرک
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
#نکات_سلامتی 🍎
🇮🇷🇮🇷📚📚✅ درمان ۸۰ درصد از بیماریهای گوارشی !
🔷بارهنگ عرق نعنا
🔹↫ یک قاشق مرباخوری تخم بارهنگ در یک لیوان عرق نعناع ۵ دقیقه جوشانده بعداز ولرم شدن با یک قاشق مرباخوری عسل شیرین کنید و روزی یک لیوان میل شود «بمدت ۴۰ روز«
🔷خـواص درمانی
🔺نفخ
▫️ کولیت
▫️ گاز روده
▫️ زخم معده
▫️ عفونت روده
▫️ دلدردهای شدید
▫️ خونریزی مقعد از سردی
▫️ تهوع سرد و برگرداندن غذا
▫️ ملین و نرم کننده روده جهت رفع یبوست
▫️ کم اشتهایی با منشاء سردی معده و روده
🔻عفونت «هلیکوباکتری» معده و.....
🔷↫ افردای که یبوست دارند یک استکان گلاب و عرق نعناع ترکیب کنند و با تخم بارهنگ طبق دستور بجوشانند و مصرفرکنند.
🔷↫ استفاده از این ترکیب در نوزادان روزانه ۳ تا ۵ قاشق چایخوری بدون عسل
🔷↫ در خردسالان روزانه یک استکان
🔷↫ در زنان باردار تحت نظر طبیب طب سنتی باید مصرف شود.
🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎
🌱🌸 #پرشدن_صورت
✍مصرف عرق یونجه با عسل یک فنجان قبل از نهار و شام حتما با عسل
✍ماساژ روغن زفت روی گونهها و اندام لاغر
✍ماساژ اندام لاغر مخصوصا گونهها با روغن خراطین اصل روزی دو مرتبه
✍پرهیز از غذاهای سرد و خشک
✍برای تنظیم و پر شدن صورت خوردن دمکرده یا عرق رازیانه تا ۱۲۰ روز ،روزی یک لیوان میان وعده با عسل «فقط خانمها»
✍مصرف خونسازها
⇦✨بهترین معجون برای ⇩
🔺کمخونی
▫️ضعف اعـصاب
▫️پرشـدن صـورت
🔻ضعف عمـومی بـدن
✍یک عدد سیب رارنده کرده با یک قاشق عسل خالص و یک استکان عرق بیدمشک مخلوط نموده هرروز میل نمایید.
🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎
🔴 علت #ریزش_موی_پا
♻ با ریزش موی پا نباید خوشحال شد، بلکه باید #احساس_خطر کرد، چراکه نشانه افزایش #خون_غلیظ و سرد در اندام انتهاییست.
این خون غلیظ میتواند موجب بیماریهایی از قبیل #زخم_پای_دیابت، #نقرس، #سنگ_کلیه، #سکته و ... گردد.
🔹 علاج:
۱. اصلاح #نان مصرفی(نان حتما باید از #آرد_طبیعی گندم یا جو تهیه شود)
۲. مصرف غذاهای لطیف و پرهیز از غذاهای غلیظ مثل فست فود، قارچ، ماکارونی...
۳. خوب #جویدن غذا
۴. #ورزش روزانه حداقل ۳۰ دقیقه(#پیادهروی روی سنگلاخ یا سنگریزه)
۵. استفاده از #نوره_طبیعی که ترکیبی از آهک و زرنیخ است، هفتهای یک مرتبه(اگرچه پا مو ندارد ولی استفاده از آن موجب تحلیل رطوبت زائد میگردد).
🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎
🔴 خارپاشنه، علت و درمان
♻️ علت: غلبه خلط سودا؛ این خلط که بیشترین ماده خاکی را دارد، سنگین شده و به سمت اندام تحتانی (کف پا) حرکت میکند و باعث خارپاشنه میشود.
🔷 درمان:
🔹 باید با ورزش و ایجاد حرکت و حرارت، عنصر آتش را در بدن افزایش داد. این حرکت(ورزش)، با افزایش حرارت در بدن، حرکت دیگری در خون ایجاد میکند؛ یعنی خون غلیظ در اندام انتهایی را حرکت داده و به سمت اندام فوقانی هدایت میکند. با ادامه ورزش، حرارت بر این رطوبت غلیظ تصرف میکند و آن را تبدیل به بخار دخانی میکند که این بخار دخانی، تبدیل به مو میشود. پس ورزش با این عملکرد، علاوه بر درمان خار پاشنه، باعث بهبود ریزش مو در این افراد نیز میشود.
🔹 مصرف سرکنگبین، استفاده از روغن سیاهدانه در موضع و ضماد سیاهدانهای که مقداری در سرکه مانده و سپس له شده، در موضع کمک کننده است.
🔹 با استفاده از یافتههای فوق درمییابیم که ازاله منظم موهای بدن (دو هفته یکبار)، به خروج بهتر مواد زائد از بدن کمک میکند، زیرا مو و ناخن از فضولات هضم چهارم (هضم بافتی) است که از بدن خارج میشود.
🔹اینکه برخی با انجام لیزر، مانع رشد موی سطح بدن میشوند، در واقع مانع خروج مواد زائد بدن خود میشوند که بسیار مضر است.
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
23.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ــ🌺🍃┅═ঊঈ 🌺﷽🌺ঊঈ═┅╮
ـ
✍طرز تهیه روغن کدو درمان اگزما کودکان ‼️
🎥 دکتر شیرویه
📲لطفا انتشار دهید
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
#عاشقانه_با_شهدا ❤️🍃
ادامه زندگینامه
گفتم: پس می خواهی بروی سوریه؟ باز خندید. گفتم نمی خواهم بروی. گفت: با نرفتنم آبرویم پیش فرمانده و حضرت زهرا می رود. قول می دهم دفعه آخرم باشد. نمی دانم چه شد که حرفی نزدم.کیفش را بر
داشت. گفت: وصیتم را پاره نکن! گفتم: ان شاءالله به سلامتی برمی گردی و با هم به وصیتی که نوشتی می خندیم و با هم پاره اش می کنیم. خندید و گفت إن شاءالله. رفتم قرآن را برداشتم و از زیر قرآن ردش کردم. دلم آرام نگرفت گفتم باز برگرد، برگشت و دوباره قرآن را بوسید و دوباره هنگام بیرون رفتن از زیر قرآن ردش کردم. چون به تازگی وارد خانه جدیدمان شده بودیم، وسایل خانه هنوز چیده نشده بود و همه چیز وسط سالن با کارتن هایش بود. موقع رفتن نگاهی به خانه انداخت و گفت: خدا را شکر که سقفی بالای سرتان هست خیالم راحت است. گفت: دست به وسایل خانه نزن، وقتی برگشتم با هم وسایل را می چینیم، ولی سعی کن سالن را مرتب کنی! شاید چند وقت دیگر مهمان هایی برای تان بیاید. گفتم: مهمان؟ گفت: آره! گفتم: کی؟ گفت: بعد خودت می فهمی! منظورش همان هایی بودند که بعد از شهادتش به دیدار ما آمدند، ولی آن روز منظورش را نفهمیدم. سوار ماشین شدیم و در بین راه باز مداحی حضرت زینب را گوش می دادیم تا رسیدیم ترمینال صفه. گفت من فرصت نکردم محمدپارسا را ببوسم، از طرف من ببوسش. گفتم: چشم! گفت: مواظب خودتان باشید. گفتم: چشم ولی کسی که باید مواظب خودش باشد تویی نه ما. گفت: نه شما بیشتر مواظب خودتان باشید من مواظبم و خندید. گفتم: اجازه بده بیایم داخل ترمینال تا وقت رفتن کنارت باشم. گفت: نه خیلی شلوغه. برو، جای پارک نیست، نگران نباش. گفتم: باشه پس حسابی مواظب خودت باش. گفت: چشم موقع رفتن دستش را گذاشت روی در ماشین و خواست حرفی بزند، ولی پشیمان شد! گفتم: چیزی شده؟ گفت: نه! باز خواستم بروم دوباره پایش را گذاشت جلو. سه مرتبه این کار را انجام داد! ولی حرفش را نزد. نمی دانم چه می خواست بگوید و نگفت. در آخر گفت برو به سلامت و خداحافظی کرد. آخرین دیدار دونفره مان به همین سادگی تمام شد. هر روز این صحنه در برابر دیدگانم مرور می شود. آخرین ساعات سید آخرین تماسش را هم به یاد دارم. زمانی که تماس گرفت گفت: در محاصره هستیم، برای مان دعا کن. در آن لحظه در جمعی بودم و هیچ حرفی نتوانستم بزنم. فقط آشوب و اضطرابی داشتم که تا به حال آن را تجربه نکرده بودم! آری! من به چشم خویشتن دیدم که جانم می رود. در دل دعا می خواندم و از خدا می خواستم تنهایش نگذارد. من به برگشتنش مطمئن بودم. هرچند که این روزها هم من با خودش زندگی می کنم و وجودش را در زندگی مان حس می کنم. آنچه می دانم روایت همرزمان ایشان است. همرزمانش می گفتند: سید سجاد در سوریه هر کاری از دستش برمی آمده انجام می داده و به همه کمک می کرده است. پشت بی سیم آنقدر شوخی می کرده که هر کسی او را نمی شناخت می خواست بداند صاحب این صدا کیست؟ در سوریه مجروح شده بود، اما به کسی چیزی نگفته بود تا به عقب برنگردد. همرزمانش از تنها نگرانی سجاد برایم گفتند. به آنها گفته بود: نگران همسرم و مادرشان هستم. آنها یک بار سختی این راه را چشیده اند و حال دوباره سختی نبود من را هم باید تحمل کنند. حق هم داشت، بعد از رفتن او سختی ها چندین برابر شده، اما به شوق دیدارش روزها را می گذرانم. خبر شهادت به درخواست سید سجاد دانشگاه رفتم و در حال حاضر دانشجو هستم، صبح روز ۱۱ آبان ماه بود که از خانه به سمت دانشگاه خارج شدم، بنر شهید «دایی تقی» را که دیدم ناخودآگاه از خدا برای همسر شهید طلب صبر کردم. در بین کلاس بود که با دیدن تماس های بی پاسخ گوشی کمی دلواپس شدم. آخر من مسافری در آن سوی مرزها داشتم و این دلواپسی من را بیشتر می کرد. در راه رفتن به درچه با تماس دوست سجاد مواجه شدم که به من گفت، خبر تیر خوردن سید سجاد درست است؟ به شدت پایم را بر ترمز ماشین زدم و توان صحبت نداشتم. وقتی دوست سید سجاد متوجه شد که من بی خبر از همه جا هستم، ادامه داد که شنیده است دست سجاد تیر خورده و همین. دلواپسی ام کم تر شد و به راهم ادامه دادم، ولی زمانی که به درچه رسیدم، نگاه دائی ام با من صحبت از پرواز کبوتر عزیزم سید سجاد به آسمان بود. بله سید سجاد حسینی همسر مهربانم در دفاع از حرم به شهادت رسید. تشییع پیکر و حال و روز همسر خوب یادم هست کنار خیابان نشسته بودم و تنها مادربزرگم در کنارم بود. هیچ کسی نمی دانست من همسر شهید هستم و به دنبال همسر شهید می گشتند! وقتی می فهمیدند من همسر شهید هستم باور نمی کردند! من اصلاً گریه نمی کردم، فقط بهت زده بودم به اطرافم نگاه می کردم سیدسجاد را آوردند و همه به سمتش رفتند. مادربزرگم می گفت: آب نیاز نداری؟ چیزی نمی خواهی؟ و من با تعجب فقط نگاه می کردم. حتی نمی توانستم حرف بزنم! یک بغض سنگین توی گلویم بود و جلوی حرف زدنم را گرفته بود.
یاد حرف های سیدسجاد افتادم که در تماس های آخرش به من گفته بود اگر من شهید شدم، به کسی معترض نشو، از کسی ناراحت نباش و حرفی نزن! مخصوصاً به فرمانده ام. گفته بود تا می توانی آبروداری کن گریه نکن. سنگین رفتار کن من خودم راهم را انتخاب کردم. دیدم همکلاسی
های دانشگاهم، همه آمده بودند. آمدند و یکی یکی بغلم کردند! دوست صمیمیم آمد و شروع کرد به گریه کردن! به من گفت: منم وقتی مادرم از دنیا رفت، مثل تو بودم تو باید گریه کنی، این طور نباش! و حرف هایی می زد که اشکم را در بیاورد، ولی من فقط نگاهش می کردم همین طور مراسم داشت پیش می رفت، مداح می خواند، سخنران صحبت می کرد که وقت نماز برای شهید شد و همه به نماز ایستادند. من هم مثل مردم، نماز که تمام شد، با پیکر شهید همراه شدیم به سمت گلستان دینان با صدای تکبیر و مداحی و صحبت های زیبای آقای گنجی که داد می زد سیدسجاد، سیدسجاد... به من گفتند خانواده شهید را با ماشین به گلستان برده اند تو هم بیا سوار ماشین شو! گفتم: نه این آخرین باری است که می توانم با همسرم باشم و با همسرم راه بروم! به احترام همسرم کفش هایم را از پا در آوردم و با مردم راهی شدم. خیابان خیس بود ولی با این حال پا برهنه راهی شدم! سیدسجاد به آرزویش رسید و بعد از شهادتش به پیشنهاد دایی ام کنار قبر پدرم به خاک سپرده شد و همسرم با پدرم در یک قبر به صورت اتفاقی قرار گرفتند به نحوی که مردم محل با قرار گرفتن شهید در قبر پدر شهیدم، می گفتند «سید باقر داماد مدافع حرمش را در آغوش گرفت». شکلات های روی سنگ قبر نزدیک به چهارسال عقد بودیم. سید سجاد هیچ وقت دست خالی به منزل مان نمی آمد. همیشه یک شاخه گل برایم می آورد. طوری که حتی اگر یادش می رفت یک شاخه گل بخرد، از باغچه حیاط منزل مان می چید. به همین خاطر از موقع شهادتش تا به حال، هیچ وقت دست خالی به مزارش نرفتم و نمی روم... حداقل یه بسته شکلات هم که شده برایش می برم و روی سنگ مزارش می گذارم. به جبران شیرین ترین لحظاتی که در این یازده سال برایم ساخت و روزهایی که با گل به دیدنم می آمد.
پایان ✅
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴 سیاهپوش شدن ضریح منوره حرم مطهر رضوی همزمان با ایام عزاداری دهه آخر ماه صفر
#چهارشنبه_های_امام_رضایی
┄┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
#پرسش_اعضا 💜🍃
سلام دوستان عزیز وادمین محترم ممنون ازکانل خوبتان من می خواستم ازخواهر عزیزی که ادرس وشماره تلفن استاد دکتر بابایی روگذاشته بود دوباره بزاریدباتشکر ویک سوال دیگه اباکسی نتیجه گرفته هرجندکم باشد
❓❓❓❓❓❓❓❓❓
سلام به همه دوستان گل گروه وسلام به حبیبه جان که همچین گروهی را برای ما گذاشتند از اینجا که دیدم دوستان خوب جوابگو هستن منم میخواستم برای من ببینم جوابی دارند بدهند ممنون میشم
چند وقتی هست سرما خوردم دارو هامو تا اخر مصرف کردم ولی الان سرفه در حد خفگی دارم وهمینطور وقتی سرفه میکنم گلوم معذرت خواهی میکنم خلط دارد ولی خلط سفید من چکار کنم وچه داروی گیاهی بخورم که هم خوب بشم واینقدر اذیت نشم ممنون از حبیبه جان
❓❓❓❓❓❓❓❓❓
سلام وقتتون بخیر ببخشید میشه سوال من رو هم داخل گروه بزارید تا دوستان عزیز راهنمایی کنن من 26سالمه همسرم 33سال دوتا فرزند ی دختر 6ساله و ی پسر 10ماهه داریم مشکل بزرگ من اینه ک همسرم اعتیاد دارن یعنی قبل ازدواج داشتن من نمیدونستم الان هشت سال هست ک ازدواج کردیم و ایشون هرروز بدتر شده اوضاعشون بارهاااا کمپ رفتن اجباری و اختیاری اجباری ینی بیرون گرفتنش بردن مرکز اخوان هربار ک بهش فرصت دادم ب خاطر این بود ک بهش کمک کنم ولی الان بعد هشت سال با وجود دوتا بچه دیگه بریدم یا نیست خرجی بده یا اگه هست بیشتر خرج مواد میکنع یا دزدی و اینا ک آبرو برام نذاشته دیگ. الان موندم بنظرتون من طلاق بگیرم یا چی. موندم کار درست غلط چیه. اعتیادشون هم ب شیشه و هرویین هست خونه پدرم هستم الان سه ماهه پدرم اجازه کار کردن نمیده از لحاظ مالی مشکل پیدا میکنم با دوتا بچه ن راه پس دارم ن پیش. شما راهنماییم کنید ممنون میشم
❓❓❓❓❓❓❓❓❓
سلام خواهش میکنم پیام من زود بزار گروه شاید یکی تجربه ی مشابه داشته باشه راهنمایی کنه ،برادرم روز اول ماه صفر در اثر سانحه پاشنه ی پاش شکست الان دو هفته میشه هر دکتری میری یه نظر میدن تا حالا بیمارستان چمران ویه بیمارستان دیگه بستری شده یه دکتر میگه عمل یکی میگه گچ یکی میگه استخوان پاشنه از بین رفته قابل عمل نیست تا آخر عمر لنگمیمونه ،گفتن شیراز فقط دوتا دکتر هستن که این عمل انجام میدن پیش یکیشون رفته گفته ۶۰ میلیون بزن حساب بیا عملت کنم از یک طرف این همه پول ندا ه از طرفی اطرافیان میگن این دکتر خوبی نیست فقط عصب پا رو قطع میکنه که درد روحس نکنی خواهش میکنم اگر کسی تجربه ایی داره ما رو راهنمایی کنه ممنونتون میشم
❓❓❓❓❓❓❓❓❓
سلام دوستان من ۴۳سالمه . من سمت چپ صورتم داره جای خط خنده میفته. یه خط بلند ظریف میلیمتری داره جا میفته لطفاً اگر کسی کاری کرده و جواب گرفته بهم بگه یا اگر کسی واقعا با کرمی چیزی تونسته خط خنده رو محو کنه اسم کرم رو بگه. ژل هم نمیخوام تزریق کنم خدا خیرتون بده حاجت دل همه دوستان و تعجیل در فرج آقا امام زمان صلوات
❓❓❓❓❓❓❓❓❓
سلام عزیزم وقت تون بخیر .عزیزم ازاون دوست عزیزی که برای تکنسین داروخانه دوست مون رو راهنمایی کردن میشه لطف کنن بگن باید چند کلاس سواد داشته باشی که بتونی ثبت نام کنی درکلاس های تکنسین داروخانه و کجا اقدام کنیم .ممنون میشم راهنمایی کنن
❓❓❓❓❓❓❓❓❓
سلام به همگی دوستان.ی خانومی گفتن که تنگی کانال از مچ دست دارن و به تازگیا شست هر دو دست قفل شده.عزیزم دقیقا منم مشکل شمارو دارم.چند سالی ازبی حس شدن انگشتام عذاب میکشیدم تقریبا ۸ ماهی میشه شستم قفل شده.نمیدنم باید چه کار کنم.دوستان کسی هست که این مشکل رو داشته عمل کرده راضیه.
❓❓❓❓❓❓❓❓❓
یه دکتر خوب در مشهد برای عمل پلک یا بلفاروپلاستی میخواستم که قیمت مناسب و مطمئن باشه آخه پلک خواهرم خیلی افتاده ست در حدی که انگار چشماش بسته ست ممنون میشم راهنمایی کنید اگه امکان داره زودتر جوابمو بدین چون ما از یک شهرستان دیگه میاییم مشهد واسه اربعین همینجا دیگه عملشم انجام بده
در ضمن خواهرم ۸میلیون بیشتر نداره
#ایدی_ادمین 👇❤️
@adminam1400
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
#پرسش_اعضا 🌻🍃
سلام
کسی بچه ش پاهاش اینجوری ترک خورده ؟
روی پاهاشم خشکی شدید میشه تاول های ریز میزنه میسوزه
با چی خوب میشه ؟ ۵ سالشه دخترم
هر پمادی میزنم یه مدت خوبه دوباره میشه این عکسا تازه موقع بهتر شدنشونه
بعد از پماد آد
پماد کالاندولا
پماد زینک سولفات
پماد آی چشمی
روغن بچه
ولی هیچ کدوم فایده نداشته
بعد حمام بیشتر پوست میشه و خشک
#ایدی_ادمین 👇🌻
@adminam1400
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
#یک_نکته_از_هزاران 🌱
در آذرماه 1360 توفيق خلوتي نصيبم شده بود و حال و هواي ديگري پيدا كرده بودم.
روزي كه سرگرم مطالعه و بررسي اشعار آييني شعراي شيعي بودم، ناگهان به ذهنم اين مسأله خطور پيدا كرد كه هنوز مجموعه قابل مقبولي از اشعار برگزيده «علوي» در اختيار شيفتگان مولا اميرالمؤمنين علي عليهالسلام قرار نگرفته و بسيار به جاست از فرصتي كه دست داده استفاده نموده و اين خلأ ملموس را در حد تواني كه دارم پر كنم.
در نهايت تصميم گرفتم اين مجموعه را در پنج بخش تنظيم كنم:
الف- ميلاد مولا علي عليهالسلام
ب- غدير خم
ج- مناقب مولا علي عليهالسلام
د – مراثي مولا علي عليهالسلام
هـ - رباعيات علوي
و بلافاصله ذهنم به اين نكته معطوف شد كه چون انجام اين كار صبغه ولايي و الهي دارد و مرا باطناً به اين كار واداشتهاند زيرا از پيش اصلاً پيرامون اين مسأله فكر نكرده بودم و كاملاً به صورت ناگهاني و غير عادي به انجام اين مهم سوق داده شدهام،
لذا بايد اولاً در انتخاب آثار دقت لازم را داشته باشم، ثانياً طبيعت اين گونه امور «حواله»اي اقتضا ميكند كه با حال وضو و توجه به استقبال آنها رفت و به اميد آن كه اين طهارت ظاهري مقدمهاي براي طهارت باطني باشد، بايد از توكل به خدا و توسل به مولا علي عليهالسلام غافل نبود و اين مأموريت را به گونهاي سامان داد و به پايان برد كه خشنودي خدا وامير مؤمنان علي عليهالسلام را از پي داشته باشد.
در اين اثنا ذهنم به سمت مسألهاي رفت كه براي من بسيار مغتنم و راه گشا بود و تصميم گرفتم كه يكصد و ده شعر ناب را از ميان آثار منظوم شصت و شش تن از شعراي گذشته و حال انتخاب كنم!
و با اين كار بود كه ميتوانستم به آرزوي ديرينه خود جام، عمل بپوشانم! چون عدد «الله» به حساب ابجدي «66»، و عدد ابجدي نام مبارك «علي» برابر با «110» بود و من با تدوين اين مجموعه ميتوانستم به شيفتگان حضرتش بگويم كه در واقع اين «خدا»ست كه ستايشگر«علي» است!
به خاطر دارم كه اين كار در فاصله زماني كوتاهي به پايان رسيد و روزي كه من سرگرم شماره گذاري صفحات كتاب بودم، زنگ خانه به صدا درآمد!
هنگامي كه در را باز كردم با چهره بشاش و خندان يكي از مداحان با اخلاص آلالله عليهالسلام روبرو شدم.
پس از سلام و احوال پرسي، گفت:
من حامل پيغامي براي شما هستم و بايد بروم!
وقتي كه از جريان امر جويا شدم، گفت:
ساعتي پيش در خدمت آقاي مجتهدي بودم. ايشان به من فرمودند:
آقاجان! ميدانيد آقاي مجاهدي چه كار جالبي كردهاند؟!
عرض كردم:
چند روزي است كه از ايشان خبر ندارم.
فرمودند:
مجموعه بسيار جالبي از اشعار برگزيده شاعران درباره مولا علي عليهالسلام فراهم آوردهاند، و جالب تر اين كه «110» اثر را از «66» شاعر انتخاب كردهاند تا به ما بگويند:
اين خداست كه مداح « علي - ع » است!
از ما به ايشان سلام برسانيد و بگوييد:
آقاجان! عرض ادب شما را پذيرفتند!
گر انگشت سليماني نباشد ... !
حجت الاسلام سيد شجاع الدين اوليايي از روحانيون با اخلاصي است كه مجالست با آيت الله كشميري - ره را مغتنم ميشمرد و مورد عنايت آن بزرگوار قرار داشت.
روزي به سراغ من آمدند و گفتند:
مدتي است كه آقاي كشميري سكوت اختيار كرده و با كسي سخن نميگويند و به جواب سلام و پرس و جوي كوتاه از اشخاص بسنده مي كنند و ارادتمندان ايشان نگران حال اين بزرگوار هستند.
پرسيدم:
مگر اتفاق تازهاي افتاده؟!
گفتند:
چندي پيش كه آقا در تهران بودند، خانه ايشان مورد سرقت قرار ميگيرد و برخي از چيزهايي كه مورد علاقه ايشان بودند بودند، از جمله انگشتري مخصوص آقا را با خود ميبرند!
پرسيدم:
دوستان در اين مدت براي رفع نگراني ايشان چه كردهاند؟
گفتند:
تلاشهاي زيادي براي پيدا كردن سارق صورت گرفته ولي هنوز به نتيجه نرسيده است. حتي برخي از دوستان ار طريق اداره « آگاهي» اقدام كردهاند و مأموران با حضور در خانه ايشان از نزديك صحنه سرقت را بررسي كرده و رفتهاند!
پرسيدم:
از دست من چه كاري ساخته است؟
گفتند:
حضور شما در جمع دوستان بيفايده نيست. اگر مايل باشيد به اتفاق به منزل آقا ميرويم، شايد خدا فرجي كند!
با هم به ملاقات آیت الله كشميري رفتيم. در اتاق دوستان جمع بودند و آقا سر به زير انداخته و صحبت نميكردند.
سلام كردم و پس از مصافحه با آن مرد خدا، در كنار در ورودي نشستم، و ايشان با گفتن «اهلاً و سهلاً» به عرض ارادت من پاسخ گفتند.
فضاي سنگيني بر اتاق حاكم بود، و دوستان براي رعايت حال آن ولي خدا از صحبت كردن پرهيز داشتند، ولي با نگاههاي خود به من ميگفتند كه بايد سكوت را شكست و باب سخن را آغاز كرد!
با مروري بر غزلياتي كه از لسان الغيب حافظ به خاطر داشتم، دو بيت از آنها را براي عنوان كردن در آن محضر بسيار مناسب ديدم، و هنگامي كه براي چند لحظه نگاه نافذ ايشان به جانب من معطوف شد، گفتم:
حافظ، بيتي دارد كه بسيار پرمعناست و استغناي مردان خدا را در نهايت زيبايي به تصوير ميكشد.
پرسيدند:
كدام بيت؟
عرض كردم:
ولي كه غيب نماي است و جام جم دارد
ز خاتمي كه ازو گم شود، چه غم دارد؟!
با شنيدن اين بيت، تغيير محسوسي در چهره ايشان آشكار شد، و لبخند متيني كه بر لب ايشان نشست حاكي از انبساط خاطري بود كه رضايت آن مرد خدا را به همراه داشت.
از فرصتي كه به دست آمده بود، استفاده كردم و گفتم:
كساني كه فكر ميكنند اگر انگشتري شما را به دست كنند، درهاي آسماني بر روي آنان گشوده خواهدشد! و بدون زحمت و مرارت ناديدنيها را به تماشا خواهند نشست! سخت در اشتباهاند. تا اهليت نباشد خواص اسماء الهي براي كسي آشكار نخوادشد
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
#داستان_یک_اشتباه ❌
شش ماهی از زایمان ناموفقم گذشته بود ولی نمیدونستم چرا انقدر حالت تهوع دارم
همسرم مدام بغلم میکرد و میگفت حتما خبراییه عشقم
همیشه م بهم روحیه میداد و میگفت تو دوباره مادر میشی
بهترین مادر دنیا هم میشی
بعدشم چشمکی بهم میزد و میگفت تو جواب دعاهای مادرمی
اما انگار خبری نبود چند بار ازمایش داده بودم منفی بود یه روز رفتم دستشویی که یه دفه مثل چند دفه ی قبل که سقط داشتم همون حالتا برام پیش اومد با وحشت همسرمو صدا کردم تا بیاد کمکم کنه. رنگ به رخسار نداشتم با کمک همسرم سرپا ایستادم
بوی خیلی بدی توی دستشویی پیچیده بود جوری که نمیشد نفس کشید وقتی چیزی رو که سقط شده بود دیدیم شاخ دراوردیم . من غش کردم ولی صدای همسرم رو میشنیدم که سریع زنگ زد به پلیس...👇🏻🔞
https://eitaa.com/joinchat/3033399661Cce36688bbf
کانال مخصوص #متاهلین میباشد❌❌❌
#چالش_یازدهم ❤️🍃
من خیلی اذیت شدم از دست شوهر که همش اعصبانی بوده .. بد بین هست شکاک هست .. به خدا دخترم میگه میخاستی همون روزها طلاقت را میگرفتی.. خب من کوچیک بودم میگفتم شاید بهتر بشه ولی نشد تازه بدتر هم شده ... من حتی نمیتونم یک روز با خواهرام بروم بیرون میاد دعوا میکند فقط دلشوره انداخته تودلم ..واعظطراب نمیدونم باید چیکار کرد خیلی جوشی هس😭😭😭 جوانیم را ازدست دادم صاحب چند درد شدم هنوزم ول نمیکند
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
سلام در مورد چالش آشنایی من چهارده سالم بود که خونه جدید اسباب کشی کردیم بعد دوماه همسرم که دوست داداشم بود موقعی که داداشم میرفت سربازی جلوی در خونه من یه لحظه سرمو از در حیاط آوردم بیرون همسرم که همسایه چند قدم بالاتر ما بودن و همراه داداشم بودن یه لحظه منو دیده و به قول خودش میگه انگار منو برق گرفت قلبم افتاد😍😍 از اون موقع عاشقم شد حالا فکر نکنین خیلی زیبا بودم نه معمولی بودم با یه وجب سبیل 😂😂😂. هنوزم خواهرم میگه من موندم شوهرت چجوری با این همه سیبیل عاشقت شد. البته اینم بگم بعد ازدواج به شدت زیبا شدم و الآنم که ۴۳سالمه انگار سی و دوسهسالمه 😍 خلاصه تا بعد دوسال که همراه داداشم سربازیش تموم شد بیچاره تا بیاد خواستگاری من با یه شخص دیگه نامزد کردم شوهرم میگه آنقدر رفتم پشت مدرست گریه کردم واز خدا تورو خواستم و ولی گفتم خدایا در هر حال خوشبخت بشه. و بعد سه روز صیغه محرمیت که داشتیم به طور معجزه آسایی قضیه ازدواج به هم خورد منم از اون قیافه پسره خوشم نمیومد😝😝و همسرم خوشحال بدو بدو اومد خواستگاریم😍😍. الان بیست و شش سال میگذره و دو تا پسر داریم و خدارو شکر خوشبختیم انشالله خوشبختی سهم تمام زنان و مردان سرزمینم باشه 🙏 اینم اضافه کنم که باید در زندگی مشترک مخفی کاری و دورویی نباشه. همیشه همسرم از سرکار بیادو بره میرم استقبال و بدرقه همیشه تو خونه آراسته هستم وسعی میکنم مرد خسته از سر کار میاد خونه خونه رو بهشت کنم براش و بهش خوش بگذره. بعد ناهار یا شام هم کلی حرف از وقایع روزانه باهم صحبت میکنیم و به قول همسرم از هم صحبتی با هم سیر نمیشم همسرم میگه آنقدر در زندگی ارامش دارم که نگوووو😍😍. اینارو گفتم که بعضی زوجای جوان بدونن ساختن زندگی خوب تا حد زیادی دست خودم آدمه ... داشتن صداقت و عشق و احترام ...تعجیل در فرج آقا امام زمان صلوات
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
سلام .
من 46 سالمه حدودا 26 ساله که ازدواج کردم ازدواجی که اصلا علاقه ای توش نبود وفامیلی بود.شوهرم پسر داییمه .من عاشق کس دیگه بودم ولی به اجبار با پسر داییم ازدواج کردم.با وجود سه تا بچه که الان پسر بزرگم ماشالله 25 سالشه .دخترم 18 وپسر کوچیکم 11 سال .ولی همچنان عاشق اون شخص هستم با اینکه 26 ساله ندیدمش عشقم بهش همون قدر جوان وبا شکوه هست...
نمیتونم فراموشش کنم وهیچ وقت علاقه ای به شوهرم پیدا نکردم .
میخوام از دختران سرزمینم بخوام به هیچ عنوان به زور ازدواج نکنن مثل من حسرت به دل نشن خدای نکرده.
هیچ جور نمیتونم به عشقم فکر نکنم چیکار کنم اسمش اگه گناهه باشه
تو وجودمه تو قلبمه بی نهایت دوستش دارم..از مردن میترسم نه به خاطر خودم به خاطر عشقی که تو دلمه نمیخوام این عشق بمیره
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
سلام خسته نباشید میگم به حبیبه جون وتیمشون.اشنایی مندبا همسرم اینگونه بود که همسرمن با شوهر خواهرم دوست بودن و من حتی یکبار ایشون رو ندیده بودم همسرمن از شوهر خواهرم خواسته بودن که کیس مناسبی اگه سراغ دارن واسه ازدواجشون بهشون معرفی کنن .شوهرخواهرم هم دوست من رو که در همسایگی خونه خواهرم بودن رو بهشون معرفی کرده بود وباهماهنگی من قرار بود یه جوری من دوستم رو بیارم تو کوچه تا شوهرخواهرم وهمسرم رد میشن ایشون رو ببینه ببینم چه شکلیه و... درصورتیکه من هیچی به دوستم نگفته بودم قبلش.موقعی که اقایون خواستن رد بشن من کلی استرس گرفتم که دوستم بو نبره از دستم ناراحت بشه.خلاصه جناب همسر حین رد شدن چشمشون منو میگیره وبه شوهر خواهرم میگه من اونیکه فلان مانتو تنشه به دلم نشسته در صورتیکه دوستمم خداییش خییلی خوشگل بود وشوهرخواهرم هنگ میکنه که این اون نیست 🙈والان چجوری من به خواهر خانمم بگم 😢.....خلاصه وصلت صورت گرفت وبعداز چندین سال یادمون میفته کلی میخندیم که قسمت هرچی باشه همون میشه☺️☺️
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
چالش چگونگی اشنایی با همسر
خواهر بنده جاری خواهرشوهرم بود
خواهرشوهرم از اخلاقو ادبه خواهر۲قلوم خوشش اومدو منو گرف برا برادرش
ولی الان خواهرشوهرم متاسفانه از همسرش جدا شده
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
سلام من همسرم که پسر دایی م میشد وتا بیست سالگیش ندیده بودمش روزی که آمده بودن ب مامانم سر بزنن ی دفعه من در رو باز کردم همون لحظه پسر دایی م خشکش زده بود و گفت سلام شما منم گفت شما مزاحم شدید پس شما 😁اونم خندید وهمون شد اول اشناییمون☺️کاش همون موقع گفته بودم اشتباه آمدید در همسایه رو بزنید😁😁😁😁
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
#نکات_سلامتی 🍎
🇮🇷🇮🇷🇮🇷✳️ نزله چیست؟
به فضولات مغزی که از راه بینی خارج میشود زکام میگویند.
و به فضولات مغزی که به حلق و گلو میریزند، نزله میگویند.
عوارض نزله:
❌نزلهها بسیار خطرناک هستند و حتماً باید از بدن خارج شوند.
❌نه در مغز بمانند و نه در گلو بریزند و وارد دستگاه گوارش بشوند.
حکما به یبوست میگویند ام الامراض و به نزله میگویند ابوالامراض
یعنی پدر بیماری ها
❌بسیاری از بیماریهای چشم مثل آب مروارید و تنبلی چشم و عفونت چشم، بیماریهای گوش مانند عفونت و ضعف گوش، برخی دندان دردها، بسیاری از مشکلات معده مثل درد و زخم معده، مشکلات روده مثل اسهال و زخم روده و کولیت (قولنج)، سرفه و آسم و ... ناشی از نزله هاست.
❌اگر از راه گوارش وارد خون شود به حساس ترین نقاط مثل رحم و پروستات آسیب میرساند.
بسیاری از مشکلات رحم مانند کیست و فیبروم و ... از نزلههای مغزی است.
❌اگر در سر بماند و خارج نشود باعث سکته، صرع، فلجهای مغزی (ام اس و ...) میشود.
💠انواع نزله:
هرکدام از زکام و نزله دو نوع سرد و گرم دارد که راههایی برای تشخیص دارند:
1. حرارت نزله:
نزلههای گرم ناشی از عوامل گرم هستند. عوامل خارجی مثل آفتاب، حمام، هوای گرم، بوییدن چیزهای گرم، دود آتش است.
عوامل داخلی مثل فعالیت زیاد فکری، غذاهای صفرا زا، عصبانیت و ... هست. (علت تشنگی در ابتدای نزله گرم، خارج شدن رطوبات از مغز است.)
و نزلههای سرد ناشی از عوامل سرد (هوا و آب سرد، نپوشاندن سر پس از حمّام، خوردن سردیجات زیاد و ...)
2. غلظت نزله: معمولاً نزله سرد غلیظ (خلط سبز یا سفید) است ولی نزله گرم رقیق و آبکی (زرد یا سرخ) میباشد.
3. تأثیر نزله: نزله سرد در بینی و گلو، درد ایجاد میکند.
نزله گرم سوزش و آلرژی و خارش. نزله گرم سرخی چشم و بینی و صورت هم دارد..
✅نکته: شاید بتوان گفت چرندیات غربیها در مورد میکروب و ویروس دلالت بر سردی و گرمی بیماری میکند.
زیرا میکروبها در گلو چرک و درد ایجاد میکنند اما ویروسها اکثراً سوزش و التهاب در گلو و لوزهها ایجاد مینمایند.
❌همین نزلهها اگر در سینوسها جمع شود میشود سینوزیت.
علائم سینوزیت (بیماری بسیار رایجی که بعضاً با آسم و آلرژی و میگرن اشتباه میشود و پزشکی جدید در تشخیص و درمان ناتوان است):
سردرد و سنگینی سر بالاخص هنگام خم شدن، ترشحات پشت حلقی بالاخص صبح، بوی بد دهان، بیاشتهایی بالاخص برای صبحانه، تنگی نفس و بدخوابی شبانه، سرماخوردگی مکرر، سنگینی گوش، خستگی چشم مخصوصاً هنگام مطالعه (گاهی فقط همین یک نشانه هست)، گرفتگی بینی، پف دور چشم، عدم تمرکز، مشکلات عصبی
4. تأثیر نزله از تب: نزله گرم با تب بدتر و نزله سرد با تب بهتر میشود.
بخور سرد و گرم به این دلیل است..
✅ بسیاری اوقات روزهای اولیه زکام و نزله (که سوزش وجود دارد) باید بنفشه خورد و بخور داد و در روزهای بعد از گرمیها استفاده کرد.
5. نزله سرد بیشتر همراه سردرد است (چون غلیظ است در سر و گردن میماند که باید سریع تخلیه کرد) و نزله گرم بدون سردرد است (چون رقیق است سریع عبور میکند و به پایین بدن میرود)
نکته: بیشترین زمان تولید و حرکت نزله ها، سحر و صبح هست که سحرخیزی از تأثیرگذاری نزلهها جلوگیری ميكند
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اگر تمایل به ترشی داری معدت سرده!
✅در این ویدیو با حضور دکتر زارعی در مورد اینکه علت تمایل بیش از حد به شیرینی ممکن است کبد چرب باشد و تمایل بیش از حد به ترشی نشان دهنده سرد بودن معده است صحبت می کنیم .
این پست رو با عزیزانتون به اشتراک بذارین ❤️
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
#حرف_اعضا 💜🍃
سلام
میخوام درسهایی که از زندگی پدر مادرتون باهم یا خواهر و شوهر خواهرتون یا برادر و زن برادرتون با هم یاد گرفتین که عبرتی باشه برای زندگی آینده خودتون رو اینجا بگین منظورم اینه مثلا تصمیم میگیرین که تو زندگی خودتون کاری که مادرتون کرد رو انجام بدین یا بر عکسش؟ چرا؟
برای مثال خوده من هیچ کمبودی نداشتم و ندارم تو خونه ی پدریم ولی برای زندگی آینده ی خودم تصمیم دارم بارداری رو بذارم برای همون سال اول چون نازایی و سقط جنین خیلی زیاد شده بخاطر بعضی مواد غذایی و جلوگیری های زیاد از حد و..... که بعدا هی امیدوار نشم باردار بشم .
ولی بخاطر جلوگیری های گذشته ام بچه نمونه و سقط بشه و حسرت بچه رو بخوریم ( به علت لقاح خارج از رحم یا لیز شدن رحم یا تنبلی تخمدان یا کیست و.... که همگی مانع بر سره راهه بارداری هستن) .
یا وقتی کارمند شدم تحت هیچ شرایطی طی 4-5 سال اول تولد بچم سر کار نرم و مرخصی بگیرم چه با حقوق چه بی حقوق! چون هر چقدر هم پدر و مادر با محبت باشن بازم بچه نیاز داره که حضور پدر و مادرشو همیشه حس کنه ، نه مثه من که بچه بودم همیشه ترس اینو داشتم الان مامانم و بابام میرن سرکار و پیشم نیستن .
متاسفانه اگه خونه و زندگی نیاز به حقوق زن نداشته باشه زن هم ترجیح میده بیشتر با بچه اش باشه هر چند مادر من هیچی واسه من و پدرم دریغ نکرد ولی زن کارمند خودش خسته و داغون میشه.
همین الان بچه ی بعد از من همیشه با ترس و لرز میخوابه و بیدار میشه که هر لحظه امکان داره مامانم پیشش نباشه بدبختی تو این شرایط وابستگی به پدر و مادر بیشتره و دوری از اونها هم سخته و من وقتی ناراحتی خواهر/برادر بعد از خودم بخاطر دوری از مامانم ( بیشتر مادرم هر چند به پدرم هم وابستس ) رو میبینم هم یاد بچگی های خودم میوفتم .
هم واسش کلی غصه دار میشم و دوست دارم زمین و زمانو بهم بدوزم تا دیگه اینجور پر بغض نباشه.
منتظرم دوستان شما هم از تصمیماتتون بگین
💜🍃💜🍃💜🍃💜🍃💜
سلام
من یه خانومم، 29 سالمه، تک فرزند خانواده بودم، بچه باهوشی بودم، اما از بچگی از پدرم خشونت فیزیکی و روانی دیدم. همیشه بهم میگفت که منو نمیخواسته و اگه من نبودم خوشبخت بود.
وضع مالی خوبی هم نداشتیم، توی مدرسه همیشه بهترین بودم، ولی ازم حمایت مالی نشد نتونستم رشته خوبی توی کنکور قبول بشم اما با همه مشکلات دانشگاه رفتم و با یه آقایی آشنا شدم، همدیگه رو دوست داشتیم با سختی ازدواج کردیم و توی شهر ایشون زندگی مون رو شروع کردیم.
تنها بودم همیشه، ولی تحمل می کردم، بعدها فهمیدم توی خیلی از مسائل مالیش بهم چیزی نگفته و یه جورایی مشکلات مالی بزرگی رو ازم پنهون کرده با این استدلال که من ناراحت نشم، مرتب یه سری مشکلات مالیش به گوشم میرسه که خبر نداشتم.
مثلا یه وام بزرگ میگیره و من ازش خبر ندارم و میگه دوست ندارم مسائل کاری و مالی رو تو بدونی و ناراحت بشی، فهمیدم که به شدت از خانوادش حمایت میکنه و چون پدر بی مسئولیتی داره برای خواهر و برادرهاش پدری میکنه، با این هم مشکلی نداشتم و مجبورا کنار اومدم، ولی فهمیدم که همه داشته های مالی مون رو با اونا شریک میشه بدون اینکه اون ها ریالی داده باشن.
احساس بی پناهی کردم و نا امید و دلسرد شدم، درسته خیلی به من ابراز علاقه میکنه و آدم خوش اخلاقی هست، اما رفته رفته حس تنهایی من بیشتر شد، حس کردم یه غریبه ام. من پدر حمایتگری نداشتم دلم میخواست شوهرم حمایتگرم باشه، اما لحظه آخر اون خانواده ش رو به همه ترجیح میده، فکر کردم که ازش جدا بشم اما من دوسش دارم و اینکه دلم نمیخواد برگردم به خونه ای که اون پدر توشه و دوباره روزهای بد گذشته ام شروع بشه.
ترجیح دادم همین طوری زندگی کنم و قبول کنم که اولویت دوم شوهرم هستم و منم باید به فکر خودم باشم، مرتب کلاس رفتم، کار می کنم و سعی می کنم درآمدی داشته باشم هر چند کم باشه، مدتیه فکر می کنم که بچه دار بشم تا برای خودم اطرافیانی داشته باشم.
چون میدونم برای بچه اش پدر خوبی میشه و آدم بی مسئولیتی نیست، خواستم کسی بیاد توی زندگیم که من پشتیبان اون باشم اون هم پناه من باشه، از تنهایی در بیام، کسی باشه که از خون خودم باشه. اما میترسم یه آدم بی گناه رو وارد مشکل خودم بکنم.
احساس افسردگی دارم، یه مدت دارو خوردم، خیلی هم به خودکشی فکر می کنم، اما با این مشکل هم کنار اومدم و یه جورایی سعی می کنم زندگی کنم، به نظر شما چیکار کنم؟، همسرم که تغییر نمیکنه، منم که دوسش دارم، برای اون خانوادش خیلی اهمیت دارن و همیشه میخواد پشتیبان اونا باشه، حتی از لحاظ مالی و حتی با اینکه خودمون چیز زیادی نداریم ولی اونا رو توی کمترین داشته های مالی شریک میکنه.
منم از خودم میپرسم پس آینده مالی ما چی میشه، موندم من با این تنهایی و بی کسی توی شهر غریب چه کنم، بچه داشته باشم بهتره یا نداشته باشم، منم حق زندگی و آرامش دارم ولی نمیدونم کی قراره بهش برسم، یعنی من باید همه آرزوهام رو خاک کنم و همین جوری ادامه بدم، آیا کسی شرایط مشابه منو داره که راه حلی به من بده؟
#ایدی_ادمین 👇❤️
@adminam1400
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#داستان_زندگی 🌸🍃 ساغر با پولایی که جمع کردم و وامی که گرفتم( شوهرم نمیدونه وام رو) تونستم ماشینم
#داستان_زندگی 🌸🍃
ساغر
داد زد 😞🤦🏻♀️قلبم مثل گنجشک میزد واقعا حس کردم ازش میترسم و همه زندگیمو کرده دعوا و جواب پس دادن و استرس
گفت چرا حواست نیست چرا به من اهمیت نمیدی و … اخرشم گریه کرد🤦🏻♀️
من ترسیده بودم هیچی نمیگفتم بعد منم زدم زیر گریه
اومد منو بغل کرد سرمو بوسید
گفتم توام زندگیمو همش دعوا کردی دیگه ازت میترسم هرچی میشه منو مقصر میدونی یا باید بهت جواب پس بدم سر مسخره ترین چیزا اذیت میکنی منو
بعد بهش گفتم شاید اشتباه کردیم
گفت چیو اشتباه کردیم؟ گفتم ازدواجمونو😞
از بغلم اومد بیرون رفت اونور دیگه هم حرف نزد باهام
ته دلم این نبودا ولی خب خسته شده بودم
هم عاشقش بودم هم اذیت بودم وقتی همه چی خوب بود فکر میکردم یه چیزی میشه باز دعوا میشه
خیلی ناراحت شد
منم گفتم اینهمه وقته میای منو عوض کنی
بس کن نمیشه دیگه من کاری نمیکنم همش به من حس گناه میدی منو بازخواست میکنی واسه هرچی.
خسته شدم دیگه چرا اینقدر عذاب میدی منو.
من داشتم سکته میکردم اگه یارو هلت میداد یا تو یارورو هل میدادی سرش میخورد چیکار میکردم من
تو گفتی دیگه دعوا نمیکنم ولی کردی
( تو دوستیمون قول داده بود)
جای اینکه من شاکی باشم ازت تو سر من داد میزنی یا من ازت بترسم
گفتم دیگه نمیخوام باهات هیچجا برم چون لحظه هایی باهاتم رو تو ترس میگذرونم که چیزی نگی باز
( حالا در این حد نیست ولی خب خسته بودم دیگه)
بعدم گفتم بریم جدا شیم ( انگار شمشیر خوردم وقتی اینو گفتم خیلی ناراحت شدم حتی تصورش هم نمیتونم بکنم)
گفت کاش نمیشنیدم چی گفتی و نمیذاشتم حرف بزنی
و رفت بیرون از خونه
من مثل ابر بهاررررر گریه میکردم
دو ساعت بعد زنگ میزدم جواب نمیداد
نصف شب شده بود نیومده بود .پتو که انداخت روم بیدار شدم اینقدر گریه کردم خوابم برده بود رو کاناپه.
نشستم
شوهرمم نشست رو مبل. چشاش خون شده بود… گفتم کجا بودی هیچی نگفت
چند دقیقه بعد گفت میخوای جدا شی
منم مثل … زدم زیر گریه باز گفتم نه
اونم گفت منم نمیخوام و اونم گریه کرد🤦🏻♀️
من گریه اون گریه مثل احمقا😑
همو بغل میکردیم گریه میکردیم😂 ( دیوونه شده بودیم اینقدر دعوا میکردیم ولی همو دوست داشتیم)
تازه با مشاور رفتن رابطمون این بود با این همه اختلاف توی شخصیتامون اگر نمیرفتیم که قطعا یکی اون یکیو کشته بود
بعدا بهم گفت اون شب رفته جاده چالوس جایی که اولین بار همو بوسیدیم و قرار ازدواج گذاشتیم😞 منم گفتم الکی نگو رفتی ارکیده شام خوردی🤣🤣 اونم میگفت نه بخدا
اینو فهمیدیم با این همه اختلافی که داریم توقع یه زندگی صاف نباید داشت
که البته همه ی دعواهارو شوهرم شروع میکنه و اونم فکر میکنه من با رفتارم شروع میکنم
( البته میگم ما لحظات خوبم کنار همدیگه داریم که واقعا خیلی بیشتر از دعواهامونن و جفتمون همو درک میکنیم و باهم ساعتها حرف میزنیم و من خیلی بهش محبت میکنم ولی خب وقتاییم که دعوا میکنیم واقعا بد دعوا میکنیم)
شوهرم وقتی میاد خونه حالش خوبه منم حالم خوبه کنار هم ارومیم واقعا مثل رفیق میمونیم و این مارو نگه داشته تو این زندگی ولی یهو یه چیزی میشه … مثلا حداقل دو ماه یک بار… ولی زیاد…
اینقدر عاشقشم گفتم بهش بیا چند روز بمونیم تو خونه هیچجا نریم هیچ کار نکنیم توام نرو سرکار بمونیم ور دل هم دیگه و بهونه دعوا پیدا نکنیم واقعا از بهترین روزامون بود.
رفتیم باز مرتب مشاور، رابطمون بهتر داره میشه
اینو بخوام بنویسم واسم سخته… خیلی سخته…
چند وقت بود که من میرفتم دانشگاه واسه ادامه تحصیلم و سرکار هم میرفتم
پریودیم عقب افتاد… بیبی چک گذاشتم دیدم مثبته دو تا دیگه گذاشتم دیدم مثبته… سکته کردم… خیلی ترسیدم… نمیدونستم باید چیکار کنم و هول کردم سعی میکردم احساسی فکر نکنم و احساسمو خاموش کنم و منطقی فکر کنم…
از طرفی ما به فکر مهاجرت بودیم و کارمون جور نشده بود و برنامه هامون خراب شده بود و …
امادگی هیچجوره نداشتم ولی شده بود
خیلی سریع تصمیم گرفتم بندازمش… بدون فکر…. چون واقعا ترسیده بودم …
ولی دیدم نمیتونم… به شوهرم گفتم حاملم اونم شوکه شد… کلا دوره خوبی بود دعوا که اصلااا نداشتیم شوهرم دیگه گیر نمیداد… همشم که دورم میچرخید …. بچم ۹۴ روزش بود… پسر بود…
توی چهار راه داشتیم میرفتیم یه ادم (🙂 واقعا ادم؟) چراغ قرمزو رد کرد زد در سمت شاگرد که من بودم….
از نظر جسمی که داغون شدم و شانس اوردم که زندم… ولی بچم سقط شد… از وجودم درش اوردن…
حالم خیلی بد بود اصلا نمیدونستم کجام و انگار چند سال با بچم زندگی کرده بودم حالا نبودش… شبانه روز اشک میریختم
شوهرمم دیگه سرکار نمیرفت از بس من داغون شده بودم کارم فقط گریه بود از طرفی حال جسمیم هم بد بود درد داشتم
مشاوره نمیرفتم
#ادامه_دارد
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
#احکام_دین ☀️🍃
رهن با چک و سفته🌸🍃
پرسش :یکى از مسائل لازم در اسناد تجارتى (چک، سفته، برات) پشت نویسى آنهاست که به وسیله پشت نویسى انتقال آنها صورت مى گیرد امّا نظر به این که اینها در بین تجّار و بازرگانان ارزش تجارتى دارند و حتّى به جاى وجه نقد معامله و معاوضه مى شوند آیا مى توان این اسناد را به طور مستقل (نه این که همراه با قراردادى نزد بانک وثیقه باشند) به عنوان مال مرهونه (مال در گرو وثیقه) وثیقه و گرو گذاشت یا نه؟
پاسخ :اگر چک و سفته از فرد معتبری باشد می توان آن را به عنوان وثیقه پذیرفت.
دریافت کارمزد های کلان بانکی🌸🍃
پرسش :گاهی دیده می شود که بانکها و مؤسسات مالی و اعتباری نام کارمزد بر روی سودهای کلان خود می گذارند و می گویند ما ۲۶ درصد کارمزد می گیریم. نظر معظم له در این خصوص چیست ؟
پاسخ :این اسم عوض کردن است وگرنه همان رباخواری است؛ کارمزد بیش از چهار درصد رباخواری است و اگر دریافت کارمزد از چهار درصد بیشتر شود باید تحت عقود اسلامی همچون مضاربه و اجاره به قصد تملیک و امثال آن صورت گیرد و این مساله باید با جدیت پیگیری شود و این نکته را هم نباید فراموش کرد که اداره پرسنل صندوق ها با چهار درصد کاملاً ممکن است.
کارمزد در وام های قرض الحسنه🌸🍃
پرسش :آیا کارمزدهایی که بانک ها از وام گیرندگان می گیرند حلال است؟
پاسخ :چیزى را که صندوق هاى قرض الحسنه به عنوان کارمزد و حقّ الزّحمه در برابر خدماتى که براى نگهدارى حساب اقساط و امثال این امور مىگیرند اشکال ندارد، ولى احتیاط واجب آن است که این مبلغ متناسب با زحمات و هزینه هاى بانک باشد، نه این که همان سود پول را به نام کارمزد بگیرند و حداکثر کارمزد ۴ درصد است.
حکم کارمزد مجدد سالیانه برای یک وام🌸🍃
پرسش : معظم له فرموده اید: کارمزد بیش از چهار درصد در وام های قرض الحسنه جایز نیست؛ آیا بانک می تواند هر ساله چهار درصد کارمزد برای یک وام دریافت دارد؟
پاسخ :تنها گرفتن چهار درصد از کل وام به عنوان کارمزد بی اشکال است و کارمزد سالیانه جایز نیست.
حکم دریافت کارمزد مجدد برای تمدید مدت پرداخت وام 🌸🍃
پرسش :گاه وام گیرنده نمى تواند در موعد مقرّر تمام اقساط را پرداخت نماید، بدین جهت تقاضاى تمدید مدّت سر رسید را دارد. با عنایت به این که پرداخت به موقع اقساط توسّط وام گیرندگان موجب مى شود، تا ضمن پرداخت وام به افراد دیگر، کارمزد دیگرى نیز جهت پوشش هزینه ها اخذ گردد، آیا مى توان به خاطر تمدید مدّت وام، کارمزد مجدّدى دریافت نمود؟
پاسخ :در صورتى که مبلغ دریافتى صرف مصارف کارمزد شود، مانعى ندارد.
کسر کارمزد از اصل وام 🌸🍃
پرسش :آیا کارمزد وام را مى توان از اصل وام قرض الحسنه کسر کرد، و ما بقى را پرداخت نمود؟
پاسخ :اشکالى ندارد; مشروط بر این که بیش از هزینه هاى صندوق نباشد
تعریف سفته🌸🍃
پرسش :سفته چیست؟
پاسخ :«سفته» به ورق هاى مىگویند که پول نیست بلکه سند بدهکارى است، به همین جهت معامله به خود آن واقع نمىشود
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حدود صد روز از شهادت رئیس جمهور می گذرد و همچنان داغش سنگین است😔
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽