eitaa logo
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
167.7هزار دنبال‌کننده
4.5هزار عکس
1.2هزار ویدیو
13 فایل
داستان زندگی آدمها👥 شما فرستاده ایید⁦👨‍👩‍👧‍👦⁩📚⁦ کانال فروشگاهیمون☘️👇 https://eitaa.com/joinchat/2759983411Cdc26d961b4 تبلیغات پربازده👇✅ https://eitaa.com/joinchat/3891134563Cf500331796 ادمین گرامی کپی از مطالب کانال حرام و پیگرد دارد❌❌❌
مشاهده در ایتا
دانلود
📢 هر روز بخوانیم 🔹 امروز؛ صفحه صد و چهل و پنج قرآن کریم سوره مبارکه الأنعام ✏️ توصیه مهم حضرت آیت‌الله خامنه‌ای: هر روز حتماً قرآن بخوانید حتّی روزی نیم صفحه، روزی یک صفحه بخوانید، امّا ترک نشود. در دنیای اسلام هیچ کس نباید پیدا بشود که یک روز بر او بگذرد و آیاتی از قرآن را تلاوت نکند. ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
Quran-page-145.mp3
1.97M
📢 هر روز بخوانیم 🔹 صفحه صد و چهل و پنج قرآن کریم، سوره مبارکه الأنعام با صدای آقای شهریار پرهیزگار بشنوید. ✏️ توصیه مهم حضرت آیت‌الله خامنه‌ای: هر روز حتماً یک صفحه قرآن بخوانید
🌱 و 💫دعای مجرب جهت بازگشتن و حاضر شدن غائب در مخازن آورده اند که هر گاه کسی سوره مبارکه حمد را وارونه به نام غائب و مادرش بخواند بدون شک باز خواهد گشت هم چنین جهت حاضر شدن غائب این نام را ( یامالینوش ) بر سفال آب ندیده به نام کسی که غائب باشد بنویسد حتماحاضر خواهد شد ایضا برای مراجعت غائب با آب ریحان در کاغذی ( فیضعطکص ) بنویسد و در جای تاریکی دفن کند و باید که در وقت نوشتن نام غائب را بر زبان آورد. 📚 «چشمه رستگاری ص 186 و 187» 🌿🌺🌿 🌹🍃🍃🌹 ❤️👈هرڪس با ایمان این آیـہ را بر نان با نیت خالص و توجـہ بـہ خدا و معنے آن بنویسد و بـہ خورد زن دهد ❤️آن زن مطیع او شود و ذلولے و رام گردد اگر چـہ سرڪش و نا فرمان باشد . ✨ آیـہ ۱۴۲ سورہ انعام ✨ ✨ومِنَ الأَنْعَامِ حَمُولَةً وَفَرْشًا كُلُواْ مِمَّا رَزَقَكُمُ اللّهُ وَلاَ تَتَّبِعُواْ خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُّبِينٌ ✨ 📚 خواص آیات قرآن ڪریم ص ۶۰ ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
⊰━━━⊰ ≼ِ✺ ✺≽ ⊱━━━⊱ 🗓 ۹ مهر | میزان ۱۴۰۳ 🗓 ۲۶ ربیع الاول ۱۴۴۶ 🗓 30 سپتامبر 2024 🌹 متعلق است به: 🔸سبط النبي حضرت امام حسن مجتبی علیه السّلام 🔸سیدالشهدا و سفينة النجاة حضرت امام حسین علیهما السّلام 📆 روزشمار: ▪️8 روز تا ولادت حضرت عبدالعظیم حسنی علیه السلام ▪️12 روز تا ولادت امام حسن عسکری علیه السلام ▪️14 روز تا وفات حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها ▪️38 روز تا ولادت حضرت زینب سلام الله علیها ▪️46 روز تا شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها (روایت 75روز) ❇️ روز ۱۰۰ مرتبه: یا قاضیَ الحاجات "ای برآورنده ها" ❇️ این که مختص روز می‌باشد خواندنش موجب افزایش مال می‌شود ذکر روز دوشنبه به نام امام حسن علیه السلام و امام حسین علیه السلام می‌باشد روایت شده است آن دو بزرگوار در این روز خوانده شود بسیار بالایی دارد. ❇️  (یا ) ۱۲۹ مرتبه بعد از نماز صبح موجب می‌شود. 📚 شب : طبق آیه ی ۲۷ سوره می‌باشد. ✅ برای و دادن روز مناسبی است. ✅ برای و روز مناسبی است. ✅ برای گرفتن روز مناسبی است. ✅ برای روز مناسبی است‌. ⛔️ برای و روز مناسبی نیست. ✅ برای و روز مناسبی است‌‌‌. ✅ امشب برای خوب است. ⛔️ برای رفتن روز مناسبی نیست. 🔰 زمان :از طلوع فجر تا طلوع آفتاب و بعداز ساعت ۱۰ تا ساعت ۱۲ ظهر و از ساعت ۱۶ عصر تا عشای آخر. 🔹امروز روز خوبی است. 🔹امروز برای شروع کارها روز مناسبی است. 🔹دید وبازدید با دوستان و خویشاوندان خوب است. 🔹کسی که در این روز بیمار شود زود بهبود یابد. 🔹کسی که امروز گم شود زود پیدا میشود. 🔹قرض دادن و قرض گرفتن خوب است. 🔹کشاورزی و باغبانی وآبیاری و خرید و فروش محصولات زراعی خوب است. 🔹خرید و فروش و تجارت،انجام شود.سودمند خواهد بود. 🔹میانجیگیری برای اصلاح ذات البین و رفع اختلافات دوستان و خویشاوندان خوب است. 🔹کسی که در این روز متولد شود دارای خرد بالایی میشود. 🔹رسیدگی به ایتام  ونیازمندان و بیچارگان خوب است. 🔹صدقه دادن بسیار پسندیده است. 🔹رَک اَرقنوع یا به اصطلاح ماه ترکی، قوت روح، امروز در « سینه » است. 🔹باید مراقب بود که امروز به آن آسیبی نرسد. 🔹مسیر رجال الغیب، جنوب میباشد.بهتر است هنگام حرکت به سمت محل کار یا در مکانی که حاجتی دارید رو به این سمت نهاده و از ایشان یاری بطلبید.چون کسی در نزد شروع در شغلی و سفری روی خود را به طرف ایشان کند و همت از ایشان طلبد، بدین نهج (صورت):بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحیم، اَلسَّلامُ عَلَیکَ یا رِجالُ الغَیبِ. اَلسَّلامُ عَلَیکَ اَیَّتُهاَ الاَرواحُ المُقَدَّسَةِ. اَغیثُونی بِغَوثِهِ و اُنظُروُا اِلَیَّ بِنَظرَةٍ یا رُقَبا یا نُقَبا یا نُجَبا یا اَبدالَ یا اَوتادَ یا غَوث َیا قُطُب و به هر زبانی که خواهد، مطلب خواهد و شروع در مدعا کند، البته به مقصود رسد. ☜ صبح 04:35 اذان ظهر 11:54 ☜ مغرب 18:07 طلوع آفتاب 05:59 ☜ آفتاب 17:49 نیمه شب 23:13 🌸 🌸 مولف کتاب ختوم و اذکار می گوید : اگر می خواهی به ثروتی دست یابی که قابل جمع کردن نباشی از روز جمعه تا 41 روز و هر روزی 41 مرتبه این ذکر را تکرار کن «یا مُفَّتِحُ فَتِّحْ یامُفَرِّجُ فَرِّجْ یا مُسَبِّبُ سَبِّبْ یامُیَسِّرُ یَسِّرْ یا مُسِّهِلُ سِّهلْ یا مُتِّمِمُ تَمِّمْ وَحَسْبُنَااللهُ وَنِعْمَ الْوَکیلُ » این ذکر را باید با حضور قلب و دوری از گناهان به جای آورد و نباید فاصله ای در بین ایام ختم صورت گیرد 🗓 مخصوص روز است‌‌. ⏰ ذات الکرسی عمود ۱۴:۳۶ 🤲 دعا خواندن در زمان ذات الکرسی میشود. ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
ما سخت‌تر از این روزها را به چشم خود دیده‌ایم... سال۶۰ خرمشهر در اشغال ارتش بعثی بود. و آبادان در محاصره. هواپیماهای صدام روزانه چند استان را بمباران می‌کردند. در تهران اما: ۳۰خرداد بنی‌صدر، اولین رییس‌جمهور ایران عزل شد. ۶تیر آیت‌الله خامنه‌ای ترور شد. ۷تیر دفتر مرکزی حزب منفجر و رییس‌قوه قضا و ۷۲ وزیر، نماینده و ارکان حکومتی توسط منافقین ترور شدند. ۸شهریور، رییس‌جمهور، نخست‌وزیر، رییس‌شهربانی ترور شدند. ۱۴شهریور دادستان کل انقلاب ترور شد‌. ۷ مهرماه، فرماندهان عالی‌رتبه سپاه و ارتش در سقوط هواپیما شهید شدند. تابستان۶۰ بخش مهمی از ارکان کشور هدف ترور قرار گرفت. و این یعنی یک فروپاشی امنیتی در یک کشور تازه انقلاب شده... اما یک ماه بعد ایران جان تازه‌ای گرفت... حصر آبادان شکسته شد... و ۶ ماه بعد در خرداد ماه ۱۳۶۱ خرمشهر نیز آزاد شد... و ایران ماند... خدایِ سال۶۰ همان خدایِ سال۱۴۰۳ است... ✍موگویی ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
💜🍃 دختری از دیار کریمان سلام و صدسلام تازگیا نیستم، میدونین چرا؟! چون مدارس باز شده وقت ندارم، خستم، دلتنگم، و... 😔 از پیام دوستان متوجه شدم، عزیزی سالی یه بار میره خونه داداشش ده روز میمونه، و الان دعوا شده و... باید بگم واقعآ دم زنداداشتون گرم که ده روز شمارو تحمل میکنه والا زنداداشی من دارم عید تا عید خودش مارو دعوت میده اونم فقط بخاطری که طلاها و لباس هاشو بکنه تو چشم ما اما جوری پذیرایی و رفتار میکنه که خودم به شخصه با گلوی پر بغض برمیگردم خونه، بااینکه هروقت اومدن خونمون بهترین پذیرایی رو کردم اصلأ تو ذاتم بی احترامی به میهمان نیست اما یک ذره چشمش رو نمیگیره و شرمنده نمیشه که بخواد احترام بزاره، حالا شمام هرچی بوده و نبوده با داداشت صحبت کن که زنش رو برگردونه، بینشون بگیر، مطمئنم زنداداشت آدم خوبی بوده که ده روز شمارو پذیرایی کرده وگرنه کاری می‌کرد که بری پشت سرتم نگاه نکنی دقیقا مثل من الان 2 ساله رنگ خونه ی داداشم ندیدم، منکه واگذار کردم به خدا، یه روزی میرسه که عروس و داماد های خودشون هم رفتاری مثل خودشون باهاشون میکنن، چونکه خدای ما وعده داده که به هردست بدی به همون دست بگیری، بله دوستان این بود حکایت دنیای نامرد و آدمای نامردتر از خودش یه صحبت خودمونی بگم؟ دوست عزیزم آخه ده روز؟!؟! زیاد نیست؟!؟! زن وشوهرم نیاز به خلوت و آرامش دارن عزیز جان، وقتی مرد نتونه به نیازش برسه عصبی و پرخاشگر میشه، زنم همینجور، روح و روان آدم بهم میریزه وقتی نه خلوت باشه، نه آسایش، مثلآ مهمون خونه نباشی میتونیم با یه آبدوغ خیار هم سروته نهارمون هم بیاریم یا شام گوجه خیار بخوریم اما مهمون که باشه همه جوره آدم تحت فشاره ولو خواهر برادر خودمون باشه، آدم موذبه، ده روز بشور بساب بپز، به نظر من حتی طرف خرجشم باخودش بیاره ارزش آرامش آدمو نداره، اول آرامش، آسایش بعد پول عزیزان در مورد داستان سیاوش ،از تمام وجودم گریه کردم و فاتحه خوندم ،ولی زندگی جریان دارد و شما خواهر عزیزم با شیرینی و شادی مابقی زندگی تون رو بازسازی کنید اما اون خانمی که صددرجه تغییر روش و منش دادی و از یه دخترخانمی که از صراط مغضوبین و اعتیادمثبت۱۸،به سمت قرآن و در اصل مورد رحمت الهی قرار گرفتید،اصلا و ابدا در مورد گناهان قبل با هیچ خواستگاری صحبت نکنید،و گذشته ها گذشته و من خودم روانشناسی خوندم ،و اونا خودشون تحقیق کنم و شاید از شما بخوبی یاد شد،چون عواقب بیان گذشته برای یه دخترخانم،طلاق بی چون و چرا و سرکوفت و شماتت در پی خواهد داشت ،و روایت داریم از گناهان خود پیش بندگان اعتراف نکنید اگر که توبه کرده اید و به خداوند بازگشتید و اون خانم که تربیت معلم قبول شدن و پرستاری دوست دارن،دختر خوب من خودم سالها بیمارستان بودم ،و بسیار زندگی سختی گذراندم و بیمارستان سرشار از انرژی منفی و بیماری هاست و در صورتی که مدرسه شوق و ذوق و رشد و سازندگی ،و اگر از قانون انرژی ها بخونید ،هرگز پرستاری رو انتخاب نمیکنید ،ما خانوادتن بیمارستانی هستیم ،از تابستان و عید و بهار و شب در جمع خانواده بودن خبری نیست،و اگر حامی داری که می‌تونه شما رو حمایت کنه ،و شما هم فکر ازدواج و شیردهی و شب زنده داری بکنید و اگر میتونید بچه تون رو هر شیفت به پرستار یا دلسوز و حامی انتقال بدین ،بسم الله بفرمایید بیمارستانی بشید در مورد اگزما و خشکی پوست که ناشی از سودا و صفرای بدن هس،بجای استفاده از کرم های پوستی برید با طب سنتی حرارت بدن و کبدتون پایین بیارین و از گلیسیرین و آبلیمو مخلوط کنید و به پوست بزنید و از صابون گلنار جوان ،بجای مایع دستشویی و صابون حمام استفاده کنید من به آرزوهایم قول رسیدن دادم💚 ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
10.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
. ♨️ سردار «سرتیپ پاسدار عباس نیلفروشان» که بود؟ ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#درد_دل_اعضا ❤️🍃 پرسش سلام دوستان دختری ۲۶ ساله هستم با پسری ۳۷ ساله آشنا شدم به صورت سنتی. من
پاسخ اعضا 🌙🌸 ‌ سلام در مورد اون خانمی که فرموده بودن شما شبیه مردی هستی که روسری سرت می‌کنی وقت نمی‌کنن که به خودشون برسن خواهر گلم شوهرتون خیلی حق داره که اینجوری بگه توی جامعه‌ای که الان ما هستیم می‌بینیم که خیلی از خانم‌ها صورتشون آرایش کرده و مرتب و خیلی به خودشون می‌رسن و همسرتون حق دارند که از شما بخوان که شما زیبا و جذاب باشین برای ایشون و این واقعاً وظیفه یک خانم خونه داره و اولین راهکار اینه که شما خودتون صبح زود از خواب بیدار بشین زمانی که بچه‌ها هنوز خوابند به کارای خونتون برسین و می‌تونین بچه‌هاتون رو سرگرم کنین اگه آرایشگاه نزدیکه برین و سریع برگردین و اینکه وقتی می‌دونین الان که شوهرتون می‌خواد برسه به منزل شما یک خوراکی جلوی بچه‌هاتون بذارین تا سرشون گرم بشه و شما برین و سریع آرایش کنین داخل اتاق و آرایش کنید یک رژ لب هم می‌تونه یک تغییر زیبا باشه برای شمایی که آرایش نمی‌کنید اصلاً و برای موهای زائد هم من پیشنهادم اینه که یا از لوازم آرایشی‌ها موم بخرین و خیلی ساده اپیلاسیون کنید یا اگه وسعتون می‌رسه برای خودتون یک اپیلیدی تهیه کنید و مدهای دست و پا را با اون بزنید و اون هم از ریشه موها رو می‌کشه و نکته آخر اینکه هیچ وقت فراموش نکنید خونه به هم ریخته هیچ مشکلی به وجود نمیاره و شوهر شما را دلسرد نمی‌کنه از زندگی ولی اینکه شما شوهرتون را راضی نتونی نگه داری و اینکه مرتب و زیبا و جذاب نباشی برای همسرت می‌تونه باعث دلسردی همسرت بشه انشالله که بتونی تغییر کنی و جذاب‌ترین زن برای همسرت باشی😍 🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺 سلام ب همگی انشالله همگی حاجتروا🙏خواهری ک گفته بودشوهرم گف شبیه مردی ک روسری پوشیده..خواهرم شوهرت اینجوری بت میگه دوستت داره ک دوست داره ک بخودت برسی نمیخاد خیانت بکنه خواهر من تو ی برگه واسه خودت برنامه ریزی داشته باش مطمعنا اگه برنامه ریزی داشته باشی وقت اضافه هم میاری همش ک زندگی ب بشور بساب نگهداری بچه ها نیس ی ۵دق فرصت نداری خودت اصلاح کن ماهم زیاد نمیریم آرایشگاه اما خودم اصلاح میکنم کم کم یاد میگیری ابروهات رو با موچین بگیر ی آرایش هم کن حالا اگه تونستی موهات رو رنگ کن یا اگه موهات مشکیه ی حالتی بش بده لباست مرتب اتو زده ی عطری بزن بخودت اوایل خیلی سخته اما دیگه عادت میکنی میگی نمیشه نمیتونم وقت ندارم یبار انجام بده بخاطر دل شوهرت.اگه خدایی نکرده شوهرت بت خیانت بکنه بعد میگی ای وای چرا اینجوری خاست نکردم و چراهای دیگه.بعضی از مردها وختی زنشون بخودشون نمیرسه راحت خیانت میکنه اما خدا رو شکر کن ک شوهرت بت گفته ک بخودت برس .امیدوارم موفق باشی بیایی تو کانال بگی 🙏. 🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺 اون خانمی که گفته برا سوسک دارو برسودا بهترین برا سوسک کشی خودم استفاده به چند نفر هم پیشنهاد دادم خیلی دعام کردن کاملا از بین بردشون (برسودا) 🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺 سلام برای عزیزی که پلاکت خون شون پایینه،با وعده های غذایی تون یک بشقاب جوانه شبدر میل کنید خیلی موثره 🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺 سلام به همه بندگان خوب خدا روح همه اموات با وارث وبدون وارث به جز اموات ظالم شاد وقرین رحمت الهی 🔷همیشه برام سوال هست که چرا افراد ظالم اینقدر هم حق به جانب هستن که اصلا قبول ندارند رفتار وکردارشون ظالمانه هست😳 🔷تو روستامون در همسایگی خونه پدری همسایه ای داشتیم که شوهرش فوت شده بود چند دختر وپسر بی سرپرست داشت دختر آخری خدا رحمتش کنه دوساله بود که پدرش فوت شده بود خلاصه تو خونه بدون پدر با فقر ونداری بزرگ شد بسیار دختر با آبرویی بود ازدواج کرد خدا بیامرز شوهرش مرد خوبی بود ولی خانواده شوهرش خصوصا مادرشوهرش بسیار ظالم بود القصه این زوج یه پسر دوساله داشتن تازه داشت اوضاعشون خوب میشد که شوهره تصادف کرد وفوت شد😭 🔷بدبختی های دختر همسایه ما از همون موقع شروع شد خانواده شوهر بدون اینکه جهازش بدن از خونه با یه بچه صغیر بیرونش کردن😭 🔷باهزار مکافات وکمک مادر دختر وکمیته امداد یک خونه نیمه تو یه جای پرت برای دختر همسایه وپسرکوچولوش ساختن حالا بماند که چطور زندگی توتنهایی با یه بجه یتیم میگذرون 🔷سالها پیش طفلک دختره آتیش گرفت و سوخت وبعد چندروز بستری تو بیمارستان رفت پیش خدا وشوهرش 😭الهی همنشین اولیاء الله باشه 🔷اما من برام خیلی سوال هست که همین مادر شوهر با دوتا عروس دیگه که حتی از نظر قیافه هم خیلی پایین تر از عروس قبلی هستن اینقدر خوبه که انگار بهترین مادرشوهر دنیاست 🔷نمی دونم شانس دختر همسایه فلک زده ما بود یا تقدیر الله علم ولی این من خوب متوجه شدم که به همان اندازه که بعضی انسانها ظالمرهستن به همان اندازه هم مغرور وحق به جانب 🔷من که تا عمر داشته باشم برای دختر همسایه مظلوم فاتحه میدم ولی نمی دونم چرا این ظالما سالم هستن خیلی وقتا با روح دختر همسایه دردل میکنم چون خودم هم گرفتار یه شوهر ظالم شدم
🔷همانطوری که میگن خدا از رگ گردن به آدم نزدبکتر هست فاصله حق وباطل هم یه تار موهست 🔷خیلی هامون از نظر خودمون ظالم نیستیم ولی اگه با رفتار وکردارمون حال روحی شخصی را بدکردیم اشکش دارآوردیم یقین بدونیم که داریم ظلم میکنیم برای شادی روح زهرا دختر همسایه ما وشفای همه مریضا یه صلوات بفرستید ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#داستان_زندگی_اعضا ❤️🍃 نجمه هر روز صبح میرفتم دادگاه و ظهر برمیگشتم، سحر اکثرا تو خونه تنها بود.
❤️🍃 نجمه خوب نبودم ، همه دارو ندارم تو کیفم بود، پولم، مدارکم.. بالاخره به خودم اومدم ،شماره پلاک رو از یکی از آقایون گرفتمو رفتم کلانتري نزدیکمون، خیلی خودمو کنترل میکردم که اشکم در نیاد...برای سرباز دم در توضیح دادمو اونم بهم گفت که کدوم اتاق باید برم،گوشیمو تحویل دادم و رفتم تو ( همون موقع که گوشیو خطمو فروختم، با یه مقدر از پولش یه گوشی 1100 دست دوم و یه خط اعتباری خریدم) در اتاقو زدمو رفتم تو، یه آقایی پشت میز نشسته بود و داشت چیزی می‌نوشت، بدون اینکه نگام کنه گفت بفرمایید ، صدام بغض داشت، گفتم کیفمو زدن، خودکارشو گذاشت رو میزو سرشو آورد بالا، اخم داشت، گفتم من باید چیکار کنم، گفت دیدینش؟ مشخصاتشو دارین؟ شماره پلاکش رو برداشتین؟!رفتم جلوتر و کاغذ تو دستمو گذاشتم رو میزش، یه نگاه به شماره پلاک کرد و یه نگا به من، فهمید حالم خوب نیست، یه کاغذ جلوم گذاشت و گفت اسم و شماره تماس‌ تون رو بذارید، ما پیگیری میکنیم... هرچی که خواستو نوشتم و دست از پا دراز تر برگشتم خونه... دلم پر بود، خیلی از خدا گله داشتم اما نمیدونستم این روزای تلخ شروع یه زندگی آرومه... چند روز بعد از کلانتری زنگ زدن و گفتن دزدو پیدا کردن، انقدر ذوق زده بودم که نفهمیدم به جای کفش دمپایی پوشیدم، رسیدم کلانتری، بازم گوشیمو تحویل دادم و رفتم تو همون اتاق، در زدمو و سلام کردم، داشت با تلفن حرف میزد دستشو آورد بالا و به صندلی های کنار میزش اشاره کرد... روی صندلی نشستم.. تلفنش که تموم شد گفت ببخشید خیلی طول کشید، گفتم خواهش میکنم، پیداشون کردین؟ گفت بله، و بلند شد و از کمد کنار میزش کیفم رو درآورد، چشمام چراغونی شد، بلند شد و رفتن طرفشو کیفمو گرفتم، گفت همینجا بازش کنید، دوباره رو صندلی نشستم و کیفم رو باز کردم و داخلش رو چک کردم، چند بار نگاه کردم ولی نبود، متوجه حالم شد و پرسید چیزی شده، گفتم 200 هزار تومن پول توش بود که نیست، گفت مدرکی دارین؟ از تو کیفم فیش برداشت بانک رو درآوردم و دادم بهش، گفت چند لحظه صبر کنید و از اتاق رفت بیرون... وقتی برگشت یه بسته دو هزار تومنی دستش بود که گذاشت رو میز، گفتم، این پولای من نیست، گفت اونارو خرج کردن، اینارو داشتن، پولارو برداشتم، خیلی خوشحال بودم، کلی تشکر کردم، خواستم از در برم بیرون که فامیلیمو صدا کرد، برگشتم،میخواست یه چیزی بگه یکم من من کرد و گفت به سلامت، اون موقع اصلا تو حال خودم نبودم که بخوام تعجب کنم، دوباره خداحافظی کردمو رفتم خونه.. طیبه خانم تو یه خیاطی برام کار پیدا کرده بود هم محیطش زنونه بود هم حقوقش خوب بود..اون روزا من خوشحال ترین آدم بودم طرفای ظهر بود داشتیم با سحر تکرار سریال جواهری در قصر رو نگاه میکردیم، که زنگ رو زدن، چادرمو سرم کردم و رفتیم پایین، رحیم پشت در بود،خیلی تعجب کردم آخه خیلی وقت بود ندیده بودمش، تعارفش کردم بیاد تو ولی نیومد فقط گفت قسط کمیته امداد عقب افتاده، بهم زنگ زدن، رحیم ضامنم شده بود تا از کمیته امداد 500 هزار تومن وام بگیرم... خیلی خجالت کشیدم، گفتم ببخشید تازه کار پیدا کردم زود همه رو پرداخت میکنم، گفت میخوام ضمانتمو پس بگیرم، با تعجب نگاش کردم، اشکام پشت پلکام منتظر بوددید حالمودید جیزی نگفت، دلش سوخت، میدونستم حرفای خودش نیست، کار نرگس بودبدون هیچ حرفی فقط خداحافظی کرد و رفت برگشتم بالا، حالم خیلی بد، چرا نرگس انقدر از من بدش میومد، من مگه چیکارش کرده بودم سعی کردم آروم باشم، هدف اونا این بود یه کاری کنن زندگی من خراب شه و بگن دیدین نتونست، ولی نمیخواستم بذارم همچین اتفاقی بیفته یادم نمیاد برای چی اما دو سه روز تعطیلی بود،تصمیم گرفتیم بریم روستا،هم از خیاطی مرخصی گرفتم و هم از مدرسه سحر و با اتوبوس راه افتادیم صبح زود رسیدیم اونجا، به کسی خبر نداده بودم، راننده اتوبوس مارو کنار تاکسی خطی های روستامون پیاده کردنیم ساعت بعد رسیدیم سر کوچه مون، قلبم تند تند میزدطاقت حرفای تلخ خانم جونو نداشتم، ولی دلم واسه دیدنشون پر پر میزددر حیاط باز بود، درو باز کردم و بلند گفتم آقاجون، خانوم جون نسرین اومد رو ایوون، سحر دستمو ول کرد و رفت طرف خالش، عاشق همه دیگه بودن.خانوم جون اومد بیرون، سحرو بغل کرد و جواب سلام منو داد، همه رفتیم تو، آقا جون نبود. عصر همون روز نرگس و رحیم و دخترشونم اومدن، نمیدونستم قراره بیان وگرنه من نمیومدم، اصلا دلم نمیخواست باهاشون چشم تو چشم بشم اما راهی نبودبا نسرین شامو آماده کردیم، سحر یه تیشرت و شلوار صورتی پوشیده بود، تازه خریده بودم براش و خیلی دوسشون داشت، چند تا گیره صورتی هم داشت که زده بود جلوی موهاش، و کلی ذوق داشت براشون و هر چند دقیقه میرفت جلوی آینه و مرتبشون می‌کردسر سفره شام بحث رسید به احمد، نمیخواستم بشنوم اما چاره ای نبود، نرگس گفت حیف شد مرد خوبی بود، ...