13.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
محلول جادویی برای حذف موهای زائد
✅در این ویدیو با حضور دکتر علیپور در مورد طرز تهیه محلول جادویی که استفاده مکرر آن باعث از بین رفتن موهای زائد می شود صحبت می کنیم.
این پست رو با عزیزانتون به اشتراک بذارین ❤️
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#پرسش_اعضا 💜🍃 باسلام خدمت دوستان مجازی گلم انشاءالله همگی سالم باشیدخواهش میکنم پیام مراحتمابگذا
پاسخ اعضا 🌙🌺
سلام به مامان مریم عزیز که گفتی در بدن دخترت جن رفته باید بری دعا بگیری وجن از بدنش بیرون بکنه از تجربه که خو دم داشتم🌺
🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹
سلام میشه اون عزیزی که گفته برا لک حنا ونوره میزدم بگین تا چه مدت و چندبار وژل الوورا منظورتون طبیعی یا از لوازم آرایشی ژل بگیریم
🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹
سلام به خواهری که گفته نتیجه سکنگبین و ب انار بگم من رو قد بچم زود تاثیر گذاشت ولی هنوز دارم بهش میدم ولی برا رفع لک س. دایی زمان میبره باید هر شب سکنگبین بخوره🙏
🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹
دختر عزیز 24ساله که ناراحتی دیسک کمر گرفتی آخه این چه حرفیه من جای مامان تو هستم هر دو زانوم ساییدگی گرفتم ولی پیاده روی رو ول نکردم آخه عزیزم غصه برا چی، خدا نکرده مریضی بد که نگرفتی با یکم استراحت خوب میشی بعدبه ی کتر بسنده نکن چندین دکتر برو، از حالا تو این سن در زندگی جانزن
🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹
خانمی که گفته بچه 11ماهش شکمش کار نمیکنه احتمالا فرزندت گیر داره واین مشکل هیچ دکتری بلد نیست باید افراد محلی ببرید، اگر افراد محلی ندارید صبح که شکمت فرزندت خالی هست به رو شکم بخوابون کمرش با روغن چرب کن واز بالا به پایین دست بکش چند بار ودوباره به روی شکمش اینکار رو انجام بده احتمالا چیزی خو ده ودر روده گیر کرده بعد براش گل محمدی وثنا دم کن بده بخوره🙏🌹
🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹
سلام خواهری که گفتی پسرت همش خوابه وسر کار نمیره عزیزم فقط اینو بهت بگم که پسرت ی چی مصرف میکنه ببین چی هست آدم سالم اینقدر نمیخوابه🙏
🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹
سلام به دختر عزیزم شما دقیقا همسن دختر من هستی مگر ی زن از ی مرد جز محبت و انسانیت چی میخواد اگر تو در این رشته نبودی چی آیا دوست داشتی همسرت تو را کنار بزاره خواهشا به حرف مامانت از همین الان توجه نکن چون زندگیت رو آب هست، من جوانی میشناسم بهترین دندانپزشک هست ولی همسرش روستایی وخانه دار بهترین زندگی رو دارن، به حسنت نناز که به ی تب بنده، به مالت نناز که به ی شب بنده🙏🙏
🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹
سلام به اون عزیزی که گفته معده اش ترش کرده واسید معده زیاده، انغوزه از عطاری بگیر قبل وعده غذایی اندازه ی نخود کوچک با آب بنداز بالا، تا چند روز بخور، انشالله خوب شدی اعلام کنید🙏
🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹
سلام وقتتون بخیر دکتر سید محمد سیدمومنی متخصص اورولوژی شماره مطب
55645076
برای اون بنده خدایی که آدرس اورولوژ میخواستن
🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹
سلام خانمی که پرولاکتین دخترتون بالاس نگرانید اصلا نگرانی نداره برید متخصص زنان دارو میده خوب میشه هورمون ها تنظیم میشن منم باشم مامان سه قلوها🌹
🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹
سلام و ادب خدمت خانم بزرگواری که فرمودید دختر خانم گلتون وقتی پریود میشه خیلی خونریزی داره گلم یه خانم دکتر متخصص زنان به من گفتند سه چهار روز اول پریودی حتما از مسکن مثل مفانومیک اسید یا ژلوفن . هر مسکنی که قبلا خوردند و بهشون میسازه استفاده کنند و بعدهم غذاهایی رو که خون رو رقیق میکنه پرهیز کنن مثل گل محمدی زیره زنجبیل سیر کلم بروکلی.... و همچنین در دوران پریودی کارهای سنگین ممنوع به امید شفای عاجل
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
#چالش_هجدهم 😍❤️
سلام ایام به کام❤️
بیایید بگید چه چیز منفی یا عیب ظاهری توی بدنتون بوده که خودتون خیلی ازش ناراحت بودید ولی اصلا واسه همسرتون مهم نبوده ؟؟
برامون تعریف کنید😍
ادمین 👇🌹
@adminam1400
منتظریم ❤️
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#داستان_زندگی_اعضا ❤️🍃 گلناز اومدم دهنمو باز کنم و همه چیو بگم که یکی در اتاقو زد، رجب از اتاق رف
#داستان_زندگی_اعضا ❤️🍃
گلناز
انقدر بهم شک وارد شده بود که بی حس شده بودم
به صورت رجب زل زدم و گفتم تو اینارو از کجا میدونی، گفت بیبی چند رو قبل از رفتنش برام تعریف کرد،
دستمو گرفتم جلو دهنم. نمیتونستم باور کنم، بیبی رجب رو مَحرم دونسته و منو نه...دیگه چیا تو این زندگی بود که من ازش خبر نداشتم
رجب انگار حرفمو از چشام فهمید که گفت. بیبی نمیخواست تو رو ناراحت کنه، به من گفت چون انگار میدونست روزای آخرشه، گفت که حواسم به شما باشه، گفتم ولی بیبی هیچ وقت همچین کاری نمیکنه، زندگی دو نفرو خراب نمیکنه... گریه م گرفته بود، برادرمو کشته بودن، میگفت مادرم مرده ولی قبرشو بهم نشون نمیدادن، اینهمه سال فکر میکردم خواهر دارم و الان فهمیدم از دشمن بدتره برام.. در عرض چندماه بی کس شده بودم ...انگار تو یه دنیای بزرگ دستمو ول کرده بودن
رجب گفت اقات وقتی میره خواستگاری بیبی, بهش میگه زنم مرده، بیبی بعدا میفهمه که دروغ گفته
داشتم حقیقت های زندگیمو از دهن یه غریبه میشنیدم
دوباره در زدم، خود گلبهار درو باز کرد، نگاش نکردم، میترسیدم ببینمش و نتونم خودمو کنترل کنم، گفتم وسیله های بیبی رو بده، رفت تو یه بقچه آورد و پرت کرد جلوم، میدونستم طلاهای بیبی نیست، اما بازم پرسیدم، طلاهاش کجاست، اخم کرد و گفت کدوم طلاها، اون زن گورش کجا بود که کفن داشته باشه، یه پوزخند تلخ نشست رو لبام،نگاش کردم و گفتم، هیچوقت حلالت نمیکنم، امروزو یادت بمونه
چیزی نگفت و برگشت تو خونه
به زور رجب برگشتیم روستا، میخواستم وجب به وجب شهرو دنبال بیبی بگردم اما نذاشت... قلبم مثل یه پرنده خودشو میکوبید به در و دیوار سینهم،همش میگفتم مگه میشه دیگه بیبی نباشه، یعنی من دیگه هیچکسو ندارم، یعنی دیگه بیبیم نیست که بیاد بهم سر بزنه.. دیوونه شده بودم، با خودم حرف میزدم، گریه میکردم و یه دفعه میخندیدم میشنیدم که بیبی زهرا میگه ببریدش دیوونه خونه اما رجب بیشتر از همیشه مواظبم بود، ولی من هربار رجب رو میدیدم یاد بچه تو شکم طلعت میفتادم و از اونم بیزار میشدم... تنهایِ تنها بودم
چندماه گذشت، کلا با دنیای بیرون قطع رابطه کرده بودم و چیز زیادی یادم نمیاد از اون دوران
یادمه اوایل تابستون بود، اخر شب بود و رجب خوابش برده بود ولی من چون درد داشتم، یه گوشه نشسته بودم... هرچی میگذشت دردم بیشتر میشد..
نمیخواستم کسی رو صدا کنم. انگار لذت میبردم از اینکه درد بکشم، انقدر با دندونم لبمو گاز گرفته بودم که دهنم مزه خون میداد، صورتم خیس عرق بود
بیبی رو میدیم که کنار نشسته و نگام میکنه..
بیبی با یه صورت آروم و یه لبخند قشنگ نگام میکرد،چشمامو بستمو و وقتی بازکردم دیگه نبود...
به نفس نفس زدن افتاده بودم،نزدیک صبح بود که دیگه نتونستم تحمل کنم و جیغ زدم، رجب یه دفعه پرید از خواب و فوری اومد طرفم، گفت چی شده،وقتشه... نمیتونستم حرف بزنم...منتظر جوابم نموند و کتشو پوشید و رفت بیرون... به هرچی کنارم بود چنگ میزدم، احساس میکردم همه استخونام داره میترکه، همه خدمتکارای خونه اومده بودن تو اتاق، ولی از بیبی زهرا خبری نبود... هر کدوم از دستام رو یکی گرفته بود که خودم رو به درو دیوار نکوبم، انقدر جیغ زده بودم، گلوم میسوخت و خوب میدونستم به خاطر درد نیست، به خاطر زجرهایی که کشیدم، به خاطر نبود مادریه که دلش میخواست بچمو ببینه...
در اتاق باز شد و یه پیرزن اومد تو، رجب پشت سرش بود، پیرزن در اتاقو بستو رجب رو دیگه ندیدم...
هوا روشن شده بود و من هنوز زایمان نکرده بودم، دیگه نایی واسه داد زدن نداشتم، آخرین تلاشمو کردم صدای ضعیف گریه یه بچه تو اتاق پیچید و پلکام رو هم افتاد..
چشم که باز کردم آفتاب ظهر وسط اتاق بود، سرمو چرخوندم، کسی تو اتاق نبود، نیم خیز شدم و خواستم داد بزنم، ولی صدایی از گلوم در نیومد..
به زور بلند شدم و از دیوار گرفتم و از اتاق رفتم بیرون، یکی از خدمتکارا منو دید و اومد طرفم، گفت کجا میری خانم، زن زائو که بلند نمیشه... گفتم دخترم کو، کجا بردینش... خندید و گفت تو یه اتاق دیگه ست ،آقا رجب پیششه میخواست شما بیدار نشی... بعد یکم نگام کرد و گفت ولی خانم بچه پسره.. بهت زده نگاش کردم، من چقدر تو رویاهام با دخترم حرف زده بودم، میخواستم به یاد بیبی اسمشو بذارم حیات، میخواستم تنهایی هامو پر کنه..
اون دختر ادامه داد خان خیلی خوشحاله که بچه پسره، خوشبحالتون خانم خیلی عزیز میشین...
دستمو از دستش کشیدم بیرونو گفتم رجب کدوم اتاقه، به اتاق رو به رویی اشاره کرد و بعدم دوباره بازومو گرفتو تا دم اتاق کمکم کرد، در اتاقو باز کردم. رجب کنار یه موجود کوچیک که لای پتو پیچیده بودنش، دراز کشیده بود و زل زده بهش...چند قدم رفتم جلوتر، خیلی درد داشتم، نشستم کنارشون و رجب تازه متوجه من شد... بلند شد و گفت چرا از جات بلند شدی، گفتم میخوام بچمو ببینم، جرمه...
#ادامه_دارد...
وصیت نامه شهید محمد جهان آرا
شهید محمد جهان آرا ، فرمانده سپاه خرمشهر بود که خاطره مقاومت جانانه او نیروهای تحت امرش در این شهر ، بخشی از تاریخ ایران است. او به هنگام آزادی خرمشهر ، به خیل شهدا پیوسته بود و همرزمانش بعد از فتح خرمشهر ، به یادش می خواندند: " ممد نبودی ببینی شهر آزاد گشته... "
از روزی که جنگ آغاز شد تا لحظه ای که خرمشهر سقوط کرد یک ماه بطور مداوم کربلا را می دیدم. «ربنا افرغ علینا صبرا و ثبت اقدامنا و انصرنا علی القوم الکافرین».
بارپرودگارا، ای رب العالمین، ای غیاث المستغیثین و ای حبیب قلبو الصالحین. تو را شکر می گیوم که شربت شهادت این گونه راه رسیدن انسان به خودت را به من بنده ی فقیر و حقیر و گناهکار خود ارزانی داشتی.
من برای کسی وصیتی ندارم ولی یک مشت درد و رنج دارم که بر این صفحه ی کاغذ می خواهم همچون تیری بر قلب سیاه دلانی که این آزادی را حس نکرده اند و بر سر اموال این دنیا ملتی را، امتی را و جهانی را به نیستی و نابودی می کشانند، فرو آورم.
خداوندا! تو خود شاهدی که من تعهد این آزادی را با گذراندن تمام وقت و هستی خویش ارج نهادم. با تمام دردها و رنج هایی که بعد از انقلاب بر جانم وارد شد صبر و شکیبایی کردم ولی این را می دانم که این سران تازه به دوران رسیده، نعمت آزادی را درک نکرده اند چون دربند نبوده اند یا در گوشه های تریاهای پاریس، لندن و هامبورگ بوده اند و یا در ...
و تو ای امامم! ای که به اندازه ی تمام قرنها سختی ها و رنج ها کشیدی از دست این نابخردان خرد همه چیزدان! لحظه لحظه ای این زندگی بر تو همچن نوح، موسی و عیسی و محمد (ص) گذشت. ولی تو ای امام و ای عصاره ی تاریخ بدان که با حرکتت، حرکت اسلام را در تاریخ جدید شروع کردی و آزادی مستضعفان جهان را تضمین کردی. ولی ای امام کیست که این همه رنجها و دردهای تو را درک کند؟! کیست که دریابد لحظه ای کوتاهی از این حرکت به هر عنوان، خیانتی به تاریخ انسانیت و کلیه انسان های حاغضر و آینده تاریخ می باشد؟
ای امام! درد تو را، رنج تو را می دانم چه کسانی با جان می خرند، جوان با ایمان، که هستی و زندگی تازه ی خویش را در راه هدف رسیدن حکومت عدل اسلامی فدا می کند. بله ای امام! درد تو را جوانان درک می کنند، اینان که از مال دنیا فقط و فقط رهبری تو را دارند و جان خویش را برای هدفت که اسلام است فدا می کنند.
ای امام تا لحظه ای که خون در رگ های ما جوانان پاک اسلام وجود دارد لحظه ای نمی گذاریم که خط پیامبر گونه تو که به خط انبیاء و اولیاء وصل است به انحراف کشیده شود.
ای امام! من به عنوان کسی که شاید کربلای حسینی را در کربلای خرمشهر دیده ام سخنی با تو دارم که از اعماق جانم و از پرپر شدن جوانان خرمشهری برمی خیزد و آن، این است؛ ای امام! از روزی که جنگ آغاز شد تا لحظه ای که خرمشهر سقوط کرد من یک ماه بطور مداوم کربلا را می دیدم هر روز که حمله ی دشمن بر برادران سخت می شد و فریاد آنها بی سیم را از کار می انداخت و هیچ راه نجاتی نبود به اتاق می رفتم، گریه را آغاز می کردم و فریاد می زدم ای رب العالمین بر ما مپسند ذلت و خواری را.
#یک_نکته_از_هزاران 🌱
روزی در حدود چهل نفر از زنان قریش گرد آمده و به حضور علی (ع ) رسیدند گفتند: یا علی چرا اسلام به مردان اجازه چند زنی داده است اما به زنان اجازه چند شوهری نداده است ؟ آیا این امر یك تبعیض ناروا نیست ؟
علی (ع ) دستود داد: ظرفهای كوچكی از آب آوردند و هر یك از آنها را به دست یكی از زنان داد سپس دستور داد همه آن ظرفها را در ظرف بزرگی كه وسط مجلس گذاشته بود و خالی كنند. دستور اطاعت شد آنگاه فرمود: اكنون هر یك از شما دو مرتبه ظرف خود را از آب پر كنید، اما باید هر كدام از شما عین همان آبی كه در ظرف خود داشته بر دارد. گفتند: این چگونه ممكن است ؟ آبها با یكدیگر ممزوج شده اند و تشخیص آنها ممكن نیست . علی (ع ) فرمود: اگر یك زن چند شوهر داشته باشد خواه ناخواه با همه آنها همبستر می شود و بعد آبستن می گردد، چگونه می توان تشخیص داد كه فرزندی كه بدنیا آمده است از نسل كدام شوهر است . البته این بهترین و ساده ترین دلیلی بود كه آن حضرت برای آنان اقامه كرده است وگرنه از جهتی دیگر: زن مانند مرد نیست كه فقط بر اساس نیاز غریزه جنسی تن به ازدواج دهد بلكه زن بیشتد از غریزه جنسی به محبّت و عاطفه می اندیشد و لذا زن در چند شوهری هرگز نمی توانسته است حمایت و محبت و عواطف خالصانه و فداكاری یك مرد را نسبت به خود جلب كند. از این رو چند شوهری نظیر روسپی گری همواره مورد تنفر زن بوده است . علی هذا چند شوهری نه با تمایلات و خواسته های مرد موافقت داشته است و نه با خواسته ها و تمایلات زن.
🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱
عبید زاكانی در تاریخ ایران معروف است ، و این معروفیت او از كار شاعری و طنزگوئی و شوخ طبعی او به وجود آمد، او در سال 690 قمری در روستای زاكان (پانزده كیلومتری شمال غربی قزوین ) به دنیا آمد و در سن 82 سالگی در سال 772 درگذشت . عبید كه از علمای عصر شاه طهماسب بود، هنر شاعری را در 23 سالگی آغاز كرد و در 26 سالگی از چهره های سرشناس شعر زمان خود به شمار می آمد، از معروفترین شوخیهای او وصیت عجیب او است به این ترتیب : او در سالهای پیری با اینكه چهار پسر داشت ، تنها بود و پسرهای او هزینه زندگی او را تاءمین نمی كردند، او در این مورد چاره ای اندیشید و آن اینكه هر یك از پسرانش را جداگانه به حضور طلبید و به او گفت : علاقه مخصوصی به تو دارم و فقط به تو می گویم به برادرهایت نگو، عمری را تلاش كرده ام و اندوخته ای به دست آورده ام و متاءسفانه هیچكدام از پسرانم غیر از تو لیاقت ارث بردن از آن را ندارد، و آن را به صورت پول در خمره ای گذاشته ام و در فلان جا دفن كرده ام ، پس از مرگ من تو مجاز هستی كه آن را برای خود برداری . این وصیت جداگانه باعث شد كه از آن پس ، پسرها رسیدگی و محبت سرشاری به پدر می كردند، و بخصوص دور از چشم یكدیگر این كار را می نمودند تا دیگران پی به ((راز)) نبرند، به این ترتیب ، عبید آخر عمرش را با خوشی زندگی گذراند تا از دنیا رفت . پسران هر كدام در پی فرصتی بودند تا به آن گنج دست یابند، كنجكاوی آنها در مخفی نگهداشتن گنج ، باعث شد كه هر چهار پسر به اصل جریان پی بردند و فهمیدند كه به هر چهار نفر این وصیت شده ، با هم تصمیم گرفتند در ساعت تعیین شده سراغ آن خمره پر پول بروند. با شادی و هزار حسرت به آن محل رفته و آنجا را كندند تا سر و كله خمره پیدا شد، همه در شوق و ذوق غرق بودند، و هر چه به وصل آن پول نزدیك می شدند آتش عشقشان شعله ورتر می گردید. وقتی كاملا دور خمره را خالی كردند و سر خمره را باز نمودند، ناگهان دیدند، درون خمره خالی است ، تنها برگ كاغذی یافتند كه روی آن شعر نوشته بود:
خدای داند و من دانم و تو هم دانی كه یك فلوس ندارد عبید زاكانی
داستان دوستان / محمد محمدي اشتهاردي
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔:
#دردو_دل_اعضا ❤️🍃
سلام این لحظه که دارم این سوالو میپرسم بدترین لحظه عمرمو دارم سپری میکنم تورو خدا هر کدومتون اگه راهکاری دارین بهم بدین
من دختر20 ساله هستم نه خاله دارم نه خواهر همیشه کنارم بعد از خدا قفقط مامانم بوده و زنداییم که دختر عموی مامانمم هستو بش میگم خاله جون واقعا همیشه با تموم وجود کنارم بوده هر کاری که داشتم اون اولین نفر برام بوده .همیشه میدونستم با داییم مشکل دارن اما
امروز داییم اومد خونمون و گفت ازش 5 ماهه جدا شده و
خالمم الان یکماهه خونه باباشه نگفته بودن تا من کنکورمو بدم اونا باهم پسرعمو دخترعمو هستن و یه پسر 11 ساله دارن اونا به هیییچکس نگفتن از خانواده ها و کاملا توافقی جدا شدن و 4 ماه منتظر موندن مدرسه ها تموم بشه و فقط همخونه بودن مامانم چشمش خونه میگه خواهرمو همدممو از دست دادم من الان که دارم مینویسم انگشتر شرف اشمس اونه که تو دستمه
دارم دیوونه میشم حس میکنم پشتم خالیه
حالا شما بهم بگید الان ما چکار میتونیم بکنیم ؟منو مامانم امید داریم برگردن .امکانش هست ؟اخه یه چیز امید وار کننده هست اونا باهم اس میدن داییم میگه ما دیگه زنو شوهر نیستیم اما دخترعمو پسر عمو که هستیم نشونم داد دیشب تا 3 داشتن اس میدادن و خبر میگرفتن از دوطرف اما فک میکنم واسه اینه که داییم از اونور باخبر بشه و اینکه خالم اونجا خیلی تنها مونده از نظر حمایت خانواده چون خوب پدراشون باهم برادرن و این موجب ناراحتی و ...اوناهم شده
چکار بکنیم ؟راهی هست که پشیمون بشن ؟
از نظر مشکلشونم اینجور که داییم میگه ما دوتا مغز جدا بودیم هیچ نقطه اشتراکی نبود و درضمن اونا توی عقد پشیمون میشن که طلاق بگیرن اما خوب عموی مامانم یعنی بابای دختر میگه طلاق بگیری اسمتو نمیارم ابرومو میبری .این فکر میکنم توی ذهن داییم کهنه شده که اون منو دوس نداره به خاطر باباش مجبور شده بام زندگی کنه
تروقران هرچی به فکرتون میرسه بگین اینم میدونم که داییم اینقد تنهاس که تو فکر پیدا کردن یکی دیگست تا دیر نشده بمون بگید
فکر میکنید امیدی هست با توجه به اینکه اونا میگن این تصمیمو توی 6 ماه فکر کردن گرفتن ؟میگن واسه پسرمون جداشدیم تیک عصبی گرفته از بس تو خونه جنگ و دعواست اینجوری ارامش داره هر وقتم بخواد میاد پیش هر کدوممون که میخواد
منو مامانم مخصوصا من به اونو خواهرش وابسته بودیم که مطمنیم دیگه ادامه پیدا نمیکنه الان دو هفتس بم زنگ نزده و خطشم عوض کرده که من ندارم اخه خانوادش بفهمن بام در ارتباطه اذیتش میکنن شایدم خود خواهی ماستو اونا اینجوری خوشبخت تر باشن به هر حال اونا خیلی هنوز جوونن اما مامانم میگه مثل روز برام روشنه پشیمون میشن شما چی فکر میکنین ؟برام هر چی میدونین نظر بذارین ممنونم
💜❓💜❓💜❓💜❓💜❓
سلام
من یه دختر دانشجو هستم که چند روز پیش درگیر مسئله ی لعنتیِ شکست عشقی و عاطفی شدم، عمق این فاجعه و ابعاد خیانت طرف مقابلم در حدی هست که مطمئنم ارتباط ما بازگشتی نخواهد داشت. در حالی که هنوز امتحانات ما ادامه دار هست، اما من مشابه هندوانه ای هستم که زیر چرخ های بزرگ یک تریلی ترکیده. همون قدر خراب و داغون و آشفته و پراکنده... و بیش از همه،گیج!
این مقدمه بود
سوال های اصلیم ایناست که چه جوری خودمو جمع و جور کنم؟ من آدمی نیستم که خود خوری کنم. یه کم منطقی تر هستم. البته کم کم احساساتم داشت به کار می افتاد که ارتباطمون منجر به شکست شد. ولی بالاخره هر فرد نرمالی بعد از یه شکست عاطفی حالش خرابه. خصوصا من که اصلا اهل عواطف نبودم و نمی دونم احساسات و عواطف رو چه جوری باید جمع و جور کرد!
کمکم کنید بتونم پا شم. چون فشار شدید درسی جواز موندن توی این وضع رو به من نمیده. و البته از طرفی من هم نمیدونم چطور حالمو اورژانسی و برای کوتاه مدت بهتر کنم تا بتونم درسامو بخونم و تمرکز کنم
معدلم رو به الف شدن داشت پیش میرفت ولی با وضع اخیر تنها آرزوم اینه که نیوفتم! آخه تجربه ای در این زمینه ها هم ندارم .
سوال بعدی اینه که چطور برای بلند مدت حالم بهتر شه؟ ببینید من حال و هوای عشق و عاشقی نداشتم اصلا. سرم به کار خودم بود. یهو یه نفر پیدا شد عاشقم کرد و دلمو لرزوند و منو برد تو یه دنیای جدید و عجیب و بعد ولم کرد و رفت! به همین سادگی... و سرعت این ها اونقدر زیاد بود که من هنوز گیجم .
میخوام فعلا عاشق نشم.چون حس میکنم دارم به درسم و اینده شغلیم خیانت میکنم ، درسم سنگینه و فعلا ترم های زیادی ازش مونده و من فرصت این مسائل رو ندارم . همین ارتباط هم داشت به درس و اینده ام زیادی صدمه میزد ، شاید شعاری و مزخرف به نظر بیاد ولی حس میکنم نمیتونم فعلا هم به هیچ کس دیگه اعتماد کنم ، بگذریم ...
میخوام یه استارت جدید بزنم ، ولی بجز چسبیدن به درس، دیگه نمیدونم چه فاکتور هایی رو باید دستکاری کنم تو سبک زندگی و تفکرات خودم تا این استارت منتهی به زایش یه آدم بهتر از شخصیت فعلیم بشه .
میشه فاکتور هایی که از نظرتون میتونه برا یه دختر جوون مفید باشه رو ذکر کنید؟ البته همراه با راهنمایی هایی برای تقویت اونا ، در کل،می خوام پا شم چون اون ارزش حال خرابم رو نداره ... ، حرفام یه کم پراکنده بود ، شما ببخشید!
ممنونم دوستای عزیزم
#ایدی_ادمین👇🌻
@adminam1400
#نکات_سلامتی 🍎
🔰راهکارهایی جهت درمان #سینوزیت
✍🏻برای درمان سینوزیت ابتدا باید رطوبت مغزی را کم کرد؛ چند راهکار👇🏻
⭕️توصیه میشود کیسه نمک گرم نواحی سینوسها(روی پیشانی و گونهها) قرار داده و حرکت دهید تا پوست نسوزد؛ روزی دو مرتبه هر مرتبه ده دقیقه
⬅️این کار باعث میشود رطوبات منجمد شده رقیق و خارج شوند
⭕️توصیه میشود بعد از کیسه نمک گرم از شستشوی بینی با سِرم شستشو یا استنشاق استفاده شود تا اگر موادی هست تخلیه شود
⭕️همچنین یکی از بهترین بخورها، بخور بابونه و تخم گشنیز است (این بخور نه سرد و نه گرم است) به فاصله ۳۰ سانتی انجام شود
⭕️و مغز(دماغ) با استفاده از بادام، مویز، فندق روزانه نیاز هست که تقویت شود و باعث میشود که سر رطوبت را کمتر قبول کند
⭕️توصیه میشود شبها زمان خواب به سر باد نخورد و همچنین بعد از استحمام با چند حوله سر و موها خشک شود
🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊
🔴 علت و درمان #عدم_نعوظ
♻️ نعوظ ناشی از تولید بادی است که بر اثر تصرف #حرارت_ضعیف بر #رطوبت_غلیظ پدید آمده است. بنابراین کسانی که دچار مشکل عدم نعوظ هستند، باید غذاهایی مصرف کنند که تولید کننده باد هستند، مانند #نخود و #لوبیا.
🔶 درمان
🔸 موردی که توسط حکما توصیه شده است، خوردن نخود خیسانده شده به صورت #خام است، به این شکل که مقدار دو قاشق غذاخوری نخود را به مدت ۲۴ الی ۴۸ ساعت در یک لیوان آب خیسانده، صبح ناشتا نخودها را به صورت خام؛ و آب آن را با #عسل مخلوط کرده، میل کند.
🔸 همچنین قرار دادن ورزش در برنامه روزانه و انجام بادکش شکم و کشاله ران، توصیه میشود.
‼️ برای درمان کامل، باید رژیم غذایی و سبک زندگی اصلاح شود.
🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊
🔖میخچه ، از چیستی تا درمان
✔️ميخچه، توده هايي از سلول هاي مرده اي هستند که حاصل اصطکاک و بر خورد بين پاها و کفش مي باشد.
مهمترين عوامل ایجاد میخچه پا :
1️⃣استفاده از کفش نامناسب،کفش هاي تنگ ونوك تيز،پاشنه بلند ويا گشاد و سست
2️⃣از عوامل ایجاد میخچه بخصوص در کودکان مي تواند اشكالات استخوان بندي خود فرد باشد.
3️⃣رعايت نکردن بهداشت پا و استفاده از جوراب نامناسب(جوراب پلاستیکی)
4️⃣ايستادن هاي طولاني مدت
پيشگيري و درمان :
1️⃣پوشيدن کفش در اندازه مناسب، عرض جلوي کفش مناسب باشد،همچنين پوشيدن كفش بزرگ به اندازه کفش تنگ مضر است.
2️⃣جوراب نخي و مناسب و شستن روزانه جورابها
3️⃣پرهيز از ايستادن هاي طولاني
4️⃣شبها پاها را شسته و خشك كنيد و كرم مرطوب كننده يا روغن كرچك استفاده كنيد.
درمانهاي كلي ميخچه:
كرايو-كوتر-چسب ميخچه و يا جراحي است كه به صلاحديد پزشك انجام مي شود.
درمانهاي طب سنتي ميخچه:
1️⃣براي درمان ميخچه مي توان پا را به مدت ده تا پانزده دقيقه در آب گرم قرار داد و سپس به آرامي سنگ پا بر روي قسمت نرم شده ميخچه بماليد.(به هيچ وجه با ناخن گير،قيچي،تيغ و وسايل نوك تيز و آلوده به ميخچه ها دست نزنيدو ريسك آلودگي را بالا نبريد) وبعد از روغن كرچك استفاده نمود.
2️⃣مي توان سير را له کرد ودرشب هنگام خواب بر روي ميخچه قرار داد.
3️⃣پنبه استريل آغشته به سركه سيب را روي ميخچه گذاشته و با چسب شب تا صبح ببنديد و صبح محل را با سنگ پا خيلي ملايم بشوريد.
🖊دكتر زهره صابری(متخصص طب سنتی ايراني)
🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊
😷 تدابیر درمانی #آنفولانزا و سایر بیماری های تنفسی در کودکان
🔹تدابیر پیشگیری رو گفتیم و اکنون تدابیر درمانی....
1⃣ استراحت و خواب کافی
2⃣ برای کنترل تب: استامینوفن، پاشویه، مصرف فراوان مایعات مانند سوپ جو رقیق با سبزی گشنیز و عناب (بدون شیر، خامه، گوشت، روغن، قارچ، ذرت و سیب زمینی!)، شوربای ماش و کدوحلوایی، آب سیب طبیعی، آب لیمو شیرین، شربت آبلیمو و شکر، دمنوش بنفشه، دمنوش پنیرک، لعاب به دانه
3⃣ برای کنترل سرفه های خشک: لعاب به دانه، قدومه شیرازی و یا بارهنگ، روغن مالی گلو و قفسه سینه با روغن بادام شیرین، فرنی با نشاسته، سوپهای ملین مانند سوپ برنج و کدوحلوایی، پوره پخته سیب و عناب
4⃣ برای کنترل سرفه خلط دار: بخور، غرغره و نوشیدن آب دمنوش آویشن و عناب، دمنوش بابونه، پونه، مرزنجوش، روغن مالی قفسه سینه با روغن بابونه و بادکش آن، چکاندن روغن بنفشه در بینی، نخوداب، دمنوش بارهنگ، ماءالعسل
5⃣ برای بازتوانی و رفع ضعف جسمانی: مصرف مواد مغذی مانند تخم مرغ عسلی، عصاره گوشت یا مرغ، عسل زیرزبانی، کمپوت سیب و گلابی خانگی، آب انار شیرین، نخوداب، انجیر، مویز، شربت تخم بالنگو و گلاب، فالوده یا آب سیب طبیعی
❌❌مهم حتما بخونید لطفا❌❌❌
سلام خدمت دوستان عزیز و اعضای بزرگوار کانال
ایام به کام
دوستان گلم به دلیل حجم بالای پاسخ اعضا و محدودیت در ارسال روزانه یه تصمیمی گرفتیم 👇
پاسخ هایی که شما به سوالات میدین ممکنه چند روز طول بکشه که در کانال ارسال بشه چون باید به جز پاسخ اعضا مطالب دیگه ای هم در کانال بزاریم
و به این خاطر که اعضای محترممون زودتر به پاسخشون برسن
تصمیم گرفتیم یه کانال دیگه اختصاص بدیم به این قضیه
یعنی اونجا فقط مختص پاسخ اعضا باشه
پاسخ هایی که توی کانال اصلیمون جا نداریم بزاریم رو اونجا قرار میدیم
یعنی یه بخشیش در همین کانال و تعدادی دیگه ش در کانال دیگه ای قرار میگیره
فقط دقت کنید عزیزان هردو کانال رو چک کنید حتما ❌❌❌👆👆چون در هر دوکانال پاسخها تکراری نیستند
ممنون میشم همگی اون کانال هم عضو باشید برای دسترسی بهتر به پاسخها✅✅✅👇👇👇👇
در ضمن اینجا مخزن میشه برای دسترسی بهتر به مطالبی که میخواید بعدا پیداشون کنید😍✅
https://eitaa.com/joinchat/3518169438Cd5294f4139
عضو بشید همگی🙏👆
کانال خصوصیه دوستان و مختص اعضای خودمونه🌸
#ارادتمند🙏🌸
#حبیبه
#داستان_یک_اشتباه ❌
شش ماهی از زایمان ناموفقم گذشته بود ولی نمیدونستم چرا انقدر حالت تهوع دارم
همسرم مدام بغلم میکرد و میگفت حتما خبراییه عشقم
همیشه م بهم روحیه میداد و میگفت تو دوباره مادر میشی
بهترین مادر دنیا هم میشی
بعدشم چشمکی بهم میزد و میگفت تو جواب دعاهای مادرمی
اما انگار خبری نبود چند بار ازمایش داده بودم منفی بود یه روز رفتم دستشویی که یه دفه مثل چند دفه ی قبل که سقط داشتم همون حالتا برام پیش اومد با وحشت همسرمو صدا کردم تا بیاد کمکم کنه. رنگ به رخسار نداشتم با کمک همسرم سرپا ایستادم
بوی خیلی بدی توی دستشویی پیچیده بود جوری که نمیشد نفس کشید وقتی چیزی رو که سقط شده بود دیدیم شاخ دراوردیم . من غش کردم ولی صدای همسرم رو میشنیدم که سریع زنگ زد به پلیس...👇🏻🔞
https://eitaa.com/joinchat/3033399661Cce36688bbf
کانال مخصوص #متاهلین میباشد❌❌❌