شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#پرسش_اعضا 🌻🍃 سلام دوستان عزیز وهمچنین ادمین محترم دوستان سوالی دارم که امیدوارم عزیزانی که همچین
#پاسخ_اعضا ❤️🍃
باعرض سلام خدمت دوستان گل وادمین محترم درجواب خانمی که گفتندرگهای قلب شوهرم گرفته پودرهسته ی خرماازعطاری بگیر روزی دوبار صبح و شب دمکن بده بخوره رگها رابازمیکنه برامامان وبابام عالی بود سلامتی مهدی موعود
🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
سلام برای خانمی که داداشهاشو خیلی دوست داره ولی اونا یا باهش قهرن و یا به همسرش بی حرمتی میکنن ، خواهرخوبم داداش میخوای چکار اینا اگر آدم بودن که هزار کار برات میکردن چه برسه به اینکه باهت قهرکنن و با حرفهاشون برنجوننت ،، من جای تو بودم محل بهشون نمیذاشتم ، آدم کسیو نداشته باشه بهتر از اینطور داداشهای بی معرفته که محل خواهرزاده هاشون نذارن و به شوهرخواهرشون بی احترامی کنن والبته در حقیقت اونا تورو دوست ندارن که با خانواده ات اینطوری رفتار میکنن ، با شوهر زحمتکش و فرزندان عزیزت خوشبخت باش و هرگز دور و بر اونا نرو هرگز .
🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
سلام بزرگواران...
برای اون پسری مینویسم که گفتن بیماری سرطان داشته وخوب شده وقت ازدواج به همسرش نگفته و....بعدهم ازخانمش طلبکاره..خرجش نمیکنه وعمدا حرص دختربیچاره رو درمیاره وشبها پیش مامانش میخوابه و...🧐
عزیزم ،سرکارمون گذاشتی؟..نه..جدا میگم.. این پسر شوخی داره ..😏
والا هیچ آدم عاقل که نه،حتی یه آدم با یه نیمه عقل هم میدونه این راه درست نیست...
اگه شوخی بودومیخواستی باطرح یه موضوع مضحک توگروه سرگرم بشی که هیچی...
وگرنه میگم یا یه تخته ات کمه..😒
یااگه واقعیت همینه که گفتی منم میگم دست اون خانم ۶۰ساله کارمند بازنشسته که توگروه پاسخ تو بایه تودهنی داد درد نکنه...دمش گرم🤨
🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
برای اون خانمی که عکس سر دخترشو گذاشته که پوست پوست شده منم 15،16 سال پیش پوست سرم همینجوری بودپوست پوست بود خیلیم خارش داشت بدن هم خارش میداد خیلی دکتر رفتم ازمایش دادم اما نتیجه ای نداد از داروھای عطاری هم استفاده کردم خوب نشد هر شامپو وصابونی که فکر کنی استفاده کردم خوب نشد یه دکتر هم گفت پوستت خشکه ولی داروهاش اثر نکرد تااینکه خودم ازداروخانه پماد ان ان و پماد کالاندولا گرفتم باهم قاطی کردم به سر و بدنم زدم خدا رو شکر خوب شد و تا الان که چند سال میگذره دیگه اونجوری نشدم در ضمن هر وقت حمام میکردم بدتر میشدم سر وبدنم بیشتر خارش داشت دختر شما هم شاید پوستش خشکه زیاد ازشامپو و صابون استفاده نکنین
🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
باسلام به شما حبیبه عزیز وتمامی دوستان داخل گروه اینو در رابطه با خانمی که گفتن دخترشون ۸ سالشه عکس سرشو فرستادن گفتن پشت گوشش پسوریازیس هست. بله عزیزم شک نکن پسوریازیس هست منم ۲۰ ساله درگیرش هستم از موقعی که ۲۰ سالم بود گرفتم اون موقع روی دستم زخم شد خیلی کوچیک به اندازه سکه ولی الان دوتا آرنج هام و گوشهام وسر زانوهام وتوی سرم پرشده وخیلی هم دکتر رفتم خوب نمیشه تادارو میزنی خوبه وباز دوباره پر میشه.حتی آمریکا این بیماری رو نتونسته داروش رو کشف کنه. فقط شما تاجایی که میتونی عزیزم ، استرس رو از دخترت دور کن که فقط منشا اون استرس هست . من که با داروهای شیمیایی خوب نشدم حتما ببرش گیاهی تا دارو بده برای کبدش چون تمام بیماریهای پوستی منشاشون از کبد هست ویک چیز دیگه من یک بار در دوماه دوبار حجامت کردم تو همین فصل بود تمام زخمها خوب شد.فقط خواهشی که دارم حتما ببرین ازین متخصص های حاذق سنتی تا کبدش رو درست کنن . تازه میدونین این بیماری ارثی هست و ممکنه یکی از اجدادش داشته و حالا به دختر شما رسیده از خدا میخام که تمامی بیماریهای پسوریازیسی رو شفا بده که واقعا درد بی درمونی هست🤲🤲مریلا نظام از مشهد دوستتون دارم
🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
سلام به شما وعزیزدلم سمیرا خانم که بچه دار نمیشن. خانم عزیز شما کدوم شهر تشریف دارید. میتونین بیاین مشهد هم یک زیارت آقام امام رضا میرید وهم ما یک دکتر داریم بنام فریده توتونیان که بزنی گوگل میاد خیلی پیر هستن و متخصص هم نیستن فقط لیسانس مامایی داره ولی من ۴۰ سالمه که ما بچه بودیم مامانای ما تحت نظر ایشون بودند وبعد خودمون واسه بچه هامون.فقط خواستم بگم خیلی حاذق و دستشون سبکه وآنقدر پیر شدند که با عصا میان معاینه میکنن😊 من خودم ۲ نفر رو معرفی کردم یکیشون ۷سال و اون یکی دیگه ۱۰ سال بود که باردار نمیشدن فقط بایکبار نسخه ایشون حامله شدن عزیزم بحق فاطمه زهرا شما هم بیای و بارداربشی وحال دلت خوب خوب شه انشالله🤲🌹تازه اصلا هم غصه نخور باور کن تو این دور و زمونه الان خدا دوست داره که بهت بچه نمیده چون با این وضعیت دختر پسرای حالا چی بگم خودتون می بینید دیگه. الان یک غصه دا رید که بچه ندارید.ولی اون موقع، خدا ببخشه بچه ها رو که غصتون هزار برابرست گلم . بازم براتون و همه کسایی که آرزوشو دارن از صمیم قلبم دعا میکنم.مریلا نظام از مشهد
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#داستان_زندگی_اعضا ❤️🍃 ستاره حمید بعد از گفتن حرفهاش از کنارم بلند شد و رفت و من موندم و ی دنیا اف
#داستان_زندگی_اعضا ❤️🍃
شیدا
نمیدونم از کجا شروع کنم ...
یه روز برفی ب دنیا اومدم
روزیکه هیچکس از اومدنم خوشحال نبود و مامانم قبل ،حین ، و بعد از به دنیا اومدنم ، افسردگی داشت
روزی که همه دوس داشتن من یه پسر میبودم ،جایگزین پسر قبلی ....
پسریکه توی ۳۲ ماهگیش ، ضربه مغزی شد و از دنیا رفت ...
اما خب من ک مقصر این مصیبت نبودم ...بگذریم
بخاطر افسردگی مادرم نتونستم از شیر مادر تغذیه بشم و با شیر خشک بزرگ شدم...
کم کم بزرگ شدم و با راه رفتنم و شیطنتام بخودم اسیب میرسوندم
و حسابی خودم و با اتیش و شعله بخاری میسوزوندم
ی داداش و ابجی داشتم ک به ترتیب ۷ و ۶ سال از خودم بزرگتر بودن .. شهاب و شیما ..
اسم داداش قبلیمم ،شایان بود .
چهار ساله شدم که فهمیدم مامانم باز بخاطر اصرار مادربزرگم باردار شده که پسر بدنیا بیاره و اسم شایان و براشون زنده نگه داره
و همین اتفاق هم افتاد ...
شایان ب دنیا اومد و جای منو براشون پر کرد ...
شد ته تغاری خونواده .لوس و خودخواه ...
بهش حسودیم میشد
چون همه دوسش داشتن..خیلی ازش بدم میومد .بارها میخواستم تو خواب خفه اش کنم حتی ی بارم ک مامانم تو اشپزخونه بود شایان و برداشتم بردمش حیاط ،با قاشق تو باغچه گودال میکندم ک شایان و بزارم تو گودال
۵/۵ سالم بود ،میرفتم مهد،شایان فقط چند ماه داشت
ی روز ک برگشتم ،دیدم ی هدیه کنار شایانه پرسیدم این چیه
مامان بزرگم ک خونه مون بود ،گفت این و شایان واست خریده ، خیلی تو رو دوس دارع
وقتی کادو رو باز کردم دیدم یه عروسک خوشگل و مامانی تو جعبه اس
کلی از شایان تشکر کردم و بوسیدمش و چه زود باور کرده بودم ک هدیه شایانه هههههه
(بعد ها فعمیدم مامان بزرگ خریده ک من حسم به شایان عوض شه و دوسش داشته باشم)
پدرم از قشر مرفه جامعه بود ...مادرم خانه دار ... برادر و خواهرمم ک محصل بودن ..
خودمم یه دختر حسابی درسخون
سال ۸۶ بود و من ۱۴ ساله ...
کلاس سوم راهنمایی بودم ـتیزهوشان(نمونه دولتی قدیم) درس میخوندم ،
دختر مذهبی ای بودم اما فکر میکنم ب دلخواه خودم نبود..درسته خدا رو قبول داشتم ولی چادری بودنم ،باب میلم نبود ...چون خونوادم مذهبی بودن مجبور بودم چادر بپوشم ...
از فروردین ۸۶ ،بی دلیل معده درد های شدیدی اومد سراغم ک امونم و میبرید. اونقدری ک از شدت درد ب خودم میپیچیدم ...(کم یا زیاد شدن دردم و خودم حس میکردم ،ب اینصورت بود ک از سمت چپ کمرم شروع میشد ،درد به سمت راست حرکت میکرد و باز دردم از راست به چپ برمیگشت و حالم خوب میشد ک این پروسه حدودا ۱۵ دقه ای طول میکشید،درد بشدت وحشتناکی بود)
دوای دردم فقط مسکن بود و سرم ..پیش هزاران دکتر عمومی و ،متخصص تو شهرمون رفتم اما هیشکی متوجه دردم نمیشد
... فقط قرص امپرازول و رانیتیدین و ... تجویز میکردن ..شش ماهی از این قضیه گذشت ، تا اینکه دوباره پیش یه دکتر عمومی رفتم .اون گفت حتما سونو و عکس از شکم انجام بدین ...
بعد از انجام سونو متوجه یه توده توی شکمم قرار داره .... و گفتن جای نگرانی نیست ..
)تو این مدت خواهرم با یکی از اقوام عقد کرده بود (
تا اینکه یه روز خواهر شوهر خواهرم مارو برای پاگشا به صرف شام دعوت کرد
همه خونشون بودیم ،بعد از اینکه شام خوردیم ،اونیکی خواهر شوهر ابجیم منو صدا زد و گفت میتونی لباس منو درست کنی ؟گفتم اره و مشغول شدم
حین انجام کار بودم ک یهو دردم شروع شد .. بهش گفتم فاطمه داره دردم شروع میشه یکم صبر کن بعد ک خوب شدم واست باقیش و انجام میدم ،گفت باشه
ربع ساعت گذشت ،دردم کم نشد
مامانم اومد بالا سرم گفت شیدا خوب شدی
گفتم نه مامان دردم داره بیشتر میشه ،سریع رفت بع بابام گفت ،بابام از ترس زنگ زد اورژانس ،اما اونا با فهمیدن شرایطم گفتن ماجرات نمیکنیم بیایم و خودتون بیارینش بیمارستان ..
از درد به خودم میپیچیدم زیر دستم و گرفتن و منو گذاشتن تو ماشین ،رفتیم بیمارستان
خوابیدم رو تخت معاینه ، اونجا یهو دردم کم شد و اروم شدم فشارم و چک کردن نرمال بود .خانوم پرستار گفت از منم سالمتری پاشو دختر ...
همینکع اومدم پاشم،سرم گیج رفت و از حال رفتم و دیگه چیزی یادم نمیاد ...
دو شب بعد ...
وقتی چشمام و بازکردم دیدم تو بیمارستانم و سرم بهم وصله ،مامان و بابام کنارم بودن و دخترعمه هام ،دختر داییام و.. از پشت شیشه نگام میکردن (.. بهمن یا اسفند ماه86 بود فکر میکنم
همش نگران امتحانات ام بودم ... حتی یادمه زمان درد کشیدنمم کتاب از دستم نمیفتاد ...)
مامانم گفت دوشبه بیهوشی ،انواع ازمایشا، چند بار سونو واست انجام دادن اما متوجه چیز دقیقی نمیشن و بهمون نمیگن چی شده ...
فقط میگن باید عمل شی
..ما شهرستان بودیم بابام جرات نمیکرد من و ببره زیر تیغ جراحای شهرستان
چند ساعتی حالم به زور سرم و .... خوب بود
بالاخره بابام با امبولانس منو واسه بیمارستان شیراز
#ادامه_دارد
#احکام_دین ☀️🍃
برداشتن رد مظالم خود به جهت فقیر بودن🌸🍃
پرسش :کسی که رد مظالم بر او واجب است و خود نیز فقیر می باشد می تواند بابت صدقه به خودش از طرف صاحب حق محسوب کند؟
پاسخ :
در صورتی که حاکم شرع تایید کند می تواند استفاده نماید.
انداختن رد مظالم در صندوق صدقات🌸🍃
پرسش :آیا می توان رد مظالمی که مبلغ آن کمتر از صد هزارتومان می باشد را در صندوق صدقات انداخت؟
پاسخ :
بهتر است به شخص فقیری که می شناسند بدهند.
دزدیده شدن مبلغ رد مظالم🌸🍃
پرسش :مبلغی رابه عنوان ردمظالم تعین کردم وآن مبلغ دزدیده شد کفایت میکند یا دوباره پرداخت شود؟
پاسخ :
باید دوباره پرداخت شود.
پیدا شدن صاحب مال بعد از دادن رد مظالم 🌸🍃
پرسش :دنبال شخصی میگشتم تا حلالیت بطلبم ولی او را نیافتم، بعد از دادن رد مظالم او را دیدم ولی جلو نرفتم، حال تکلیف من چیست؟
پاسخ :
احتیاط آن است که رضایت او را بدست آورید.
تعریف ودیعه و امانت🌸🍃
پرسش :اگر مالی را به کسی بدهیم در چه صورت حکم امانت دارد؟
پاسخ :«ودیعه» آن است که انسان مال خود را به دیگرى به عنوان امانت و به منظور حفظ و نگهدارى بسپارد.
کیفیت تحقق امانت🌸🍃
پرسش :آیا در امانت لازم است صیغه خوانده شود؟
پاسخ :هر گاه با صیغه لفظى، یا بدون اینکه صیغه اى بخواند به شخص امانتدار بفهماند که مال را براى نگهدارى به او مى دهد و او هم به همین قصد بگیرد، باید به احکام ودیعه و امانت عمل نماید.
زمان پس دادن امانت🌸🍃
پرسش :چه موقع باید امانت را به صاحبش پس داد؟
پاسخ :هر وقت صاحب امانت از امانتدار بخواهد باید امانت را به او بدهد، خواه صاحب امانت مسلمان باشد یا غیر مسلمان؛ و کسى هم که امانتى قبول کرده هر وقت بخواهد مى تواند آن را به صاحبش بازگرداند.
حکم قبول امانت از بچه یا دیوانه🌸🍃
پرسش :آیا می توان از بچه که بالغ نیست امانت قبول کرد؟
پاسخ :هرگاه از بچه یا دیوانه چیزى را بطور امانت قبول کند اگر آن چیز مال خود آن بچه یا دیوانه است باید به ولىّ او برساند و نمىتواند به خود او بازگرداند و اگر مال شخص دیگرى است باید به صاحبش بدهد.
عدم وجوب قبول امانت🌸🍃
پرسش :آیا قبول امانت واجب است؟
پاسخ :کسى که توانایى نگهدارى امانت را ندارد نباید آن را قبول کند، ولى اگر صاحب مال در نگهدارى آن عاجزتر باشد و کسى هم که بهتر حفظ کند وجود نداشته باشد، قبول کردن آن مانعى ندارد.
انصراف از نگهداری امانت🌸🍃
پرسش :اگر شخص امانتدار از نگهداری مورد امانت منصرف شود تکلیف چیست؟
پاسخ :هرگاه انسان از نگهدارى امانت منصرف شود و ودیعه را فسخ کند باید هرچه زودتر مال را به صاحب آن یا وکیل یا ولىّ او برساند، یا به آنها خبر دهد که مالشان را ببرند و اگر بدون عذر مال را به آنها نرساند و خبر هم ندهد چنانچه تلف شود باید عوض آن را بدهد.
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
#نکات_سلامتی 🍎
🔴 #خشکی_مغز و راههای ساده درمان آن
✍در جمجمه یک درز و شکاف وجود دارد که در منابع طب سنتی به آن #یافوخ و در طب نوین شیار #ساژیتال گفته میشود.
حکما به افرادی که دارای مغز خشکی هستند که یکی از عارضههای آن #خواب_سبک و #سوت_گوش هست، توصیه میکنند که مسیر درز یافوخ را با روغن بنفشه یا بادام شیرین چرب کنند.
یکی از رطوبتبخشهای طبیعی دیگری که باید خیلی خیلی به آن توجه کنیم، کشیدن #مسح_سر هست که در طی شبانهروز چندین مرتبه به مغز رطوبت بخشیده و باعث #آرامش_اعصاب و ... در فرد میگردد
رفع #امواج_مضر با وضو
در احادیث آمده است که #آب_وضو را خشک نکنید...
دلیل پزشکی آن است که بدن در برابر سرمایی که حس میکند خود به خود درجه حرارت را بالا میبرد تا آن را خشک کند
این تحریکات باعث بهبود و افزایش گردش خون و ورود اکسیژن بیشتری به بافتها و عضلات زیر پوست شده که باعث #شادابی و #نشاط میشود.
امروزه هم بارهای الکتریکی زائد در اثر تحریکات مغناطیسی و الکتریکی اطراف ما همچون نیروگاه های برق، موبایل، تلویزیون و سشوار بر #مغز تاثیر میگذارد و این اثرات در نواحی که تحریکات عصبی بیشتری دارد، خطرات جدیتری را به دنبال دارد.
این نواحی دقیقا همان نواحی شستوشوی وضو است (سر، صورت، دست، مچ دست و پا). که بهترین و ارزانترین و بیخطرترین راه برای دفع این امواجِ زائد، آب است که در وضو باعث انتقال بارهای ساکن از بدن به اطراف میشود.
همچنین امروزه اثرات وضو در پیشگیری از #سرطان_پوست که از عوارض تابش آفتاب و اشعه UV است توسط دانشمندان اثبات شده است
🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊
🔴عوارض وحشتناک برخی داروهای لاغری:
1- از بین رفتن چربی های مغز و کاهش هوشیاری، شروع افسردگی، فراموشی و آلزایمر
2- لاغر شدن سریع، یعنی آب شدن چربی های شکم و لذا از بین رفتن شحم دور کلیه ها،
🔻اگر شحم کلیه ها از بین برود، احتمالا چند سال بعد دیالیزی می شوید.
3- وقتی چربی شکم از بین برود، روده ها خشک شده، و یبوست دایمی از عوارض آن است،
🔻یبوست، مادر تمام بیماریهای جسمی و روحی است.
4- با کاهش وزن، چشم ها نیز خشک می شود،
🔻عینکی شدن نیز از عوارض رژیم های شدید لاغری است.
5- باید بدانیم لاغری سلامتی نیست، بلکه وزن هر کس باید متناسب با طبع(مزاج پایه) او باشد.
6- لاغری برای زنان تمجید نشده است و خلاف طبیعت ذاتی و زنانگی ایشان است.
7- در اسلام نیز، لاغری توصیه نشده است، بلکه از چیزهایی که انسان را لاغر می کند مثل خوردن ماهی نهی شده است. و از برخی غذاهایی که سبب چاقی می شود، بسیار تمجید شده است، مانند گوشت، برنج ، شیر، سویق، غذای حضرت نوح و ...
8- آنچه مذموم است پرخوری و بدخوری، ریزه خواری است، که موجب بیماری می شود.
9- یک فرد چاق، شاداب و سرحال بهتر از لاغر افسرده و بداخلاق و فراموشکار
10-بجای رژیم و داروی لاغری، فقط کافی است بلغم خود را کاهش دهید و میوه و سبزی زیادتری به جای ماست و دوغ و مرغ بازار مصرف نمایید و غذای خود را خوب بجوید. و خوردن صبحانه را فراموش نکنید. و بتدریج ناهار خود را حذف نمایید.
11- مدل بانوی ایرانی، مانکن و هنرپیشه خارجی نیست که برای لاغر شدن، زنانگی الهی و هنر باروری خود را با پول و برای پول و جلوه هنری شدن، نابود کرده است
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
9.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⬅️ یکدفعه از رختخواب جدا نشوید!
🔹️یکدفعه بیدار شدن باعث میشود، کارکرد مغز کاهش یابد.
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
#دردو_دل_اعضا ❤️🍃
پرسش
سلام میکنم به همه
من به تازگی بدترین دعوایی که فکرش رو هم نمیکردم با همسرم داشتم. جوری که داد و بیداد راه انداختیم و همسایه ها جمع شدن. (داخل آپارتمان زندگی میکنیم) .
همسرم آدم عصبی و پرخاشگری هستش و تقریبا هر روز سر مسائل حتی بی اهمیت عصبی میشه. تا حالا زیاد با هم بحث و دعوا داشتیم ولی این بار به شدت عصبی بود سرم داد میزد و فحش میداد. هر چی دم دستش بود پرت میکرد. انقدر منو هل داد و بازوم رو فشار داد که حسابی کبود شد!
شاید فکر کنید اتفاق خیلی مهمی افتاده، اما واقعا انقدر مهم نبود. من فقط یه جمله رو بهش نگفته بودم و بعدا از زبون کسی دیگه شنید.
حتی اون جمله هم مهم نبود، اما همسرم نسبت به اینکه چیزی ازش پنهون بمونه خیلی حساسه، منم تلاشم رو میکنم که هیچ چیزی پنهان نباشه و کاملا در جریان همه چی باشه اما گاهی از عصبی بودنش و پرخاشگری هاش میترسم و از ترس ممکنه چیزی رو نگم.
حالا یک هفته از اون اتفاق گذشته و آشتی کردیم. اما مشکل اینجاست که هر کار میکنم اون صحنه ها از جلو چشم هام نمیره!
اینکه عین یه موجود بی ارزش باهام رفتار کرد و هر حرفی رو زد خیلی آزارم میده، دیگه نمیتونم خالصانه دوستش داشته باشم، دلم شکسته از حرف هایی که بهم زد، بهش گفتم ازش متنفرم و جدا میشم.
از اون روز شروع کرد به تمارض و میگه قفسه سینش درد میکنه و حتی گفت رفته دکتر و نوار قلب گرفته بهش گفتن فشار عصبی بهش وارد شده و قرص زیرزبونی خورده! اما واقعا هیچ کدوم رو باور ندارم.
مطمئنم داره تمارض میکنه که ثابت کنه من مقصر بودم و باعث بیماریش شدم. سوالم از شما اینه که بدترین بحث و دعوایی که داشتین چی بود؟ چطور حلش کردین؟ چطور فراموشش کردین؟ تونستین همسرتون ببخشید و بازم مثل قبل دوستش داشته باشین؟
من چکار میتونم بکنم که حالم خوب بشه؟
❓❤️❓❤️❓❤️❓❤️❓
سلام
دو سال میشه ازدواج کردم 30 سالمه شوهرم رو خیلی دوست دارم به خاطر کارش ما آخر هفته ها هم رو میبینیم من اوایل واسه دیدنش پر پر می زدم خیلی دوسش داشتم اینقدی که فکر نمیکردم کسی اندازه من شوهرشو دوست داشته باشه .
وقتی شوهرم می اومد اینقد محبتش می کردم که خدا میدونه ولی کم کم اخلاقش مشخص شد بد دله میترسم پیشش با یک مرد صحبت کنم آخرین بار که با شوهر خواهرم تلفنی صحبت کردم و شوهرم کنارم بود گفت چرا آخر حرفات صدات رو نازک کردی در حالی که اصلا اینطور نبود .
من عادی حرف میزدم آخه چرا باید واسه شوهر خواهرم صدام رو نازک کنم سر همین بحثمون شد و حرفایی که نباید بزنه میزنه اینقد ناراحت شدم که خدا میدونه چند بار سر همین چیزا بحث کردیم برای همین دیگه مثل قبل دوسش ندارم .
هر چند به خودم میگم هر مردی یک عیبی داره ولی شیطون گولم میزنه و این عیبش رو برام بزرگ میکنه هر چند شوهرم بعد از بحث عذرخواهی می کنه ولی چه فایده ؟ دلی که نباید میشکست شکسته .
پیشش میترسم با یک مرد نامحرم حرف بزنم اینقد غیرتی میشه که خدا میدونه. من تو محیط خانوادگی که بزرگ شدم اصلا این چیزا وجود نداشته پدرم با اینکه خیلی مذهبی است هیچوقت بهم نگفت چی بپوش با کی برو کجا نرو منم به حال خودم بزرگ شدم و هیچوقت شکر خدا دست از پا خطا نکردم.
چکار کنم با این تعصب شوهرم؟ دوست دارم مثل قبل دوسش داشته باشم دلم براش تنگ تنگ بشه. وقتی با هم این روزا ابراز احساسات می کنم براش مثل قبله ولی از ته دل نیست صوریه ...
#ایدی_ادمین 👇❤️❤️❤️
@adminam1400
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
#حرف_اعضا ❤️🍃
سلام خدمت همگی
این مطلب من صرفا سوالی نیست فقط میخوام با دید بازتری به اطراف نگاه کنید و کلیشه ای رفتار نکنید!
اول اینکه،خیلیا (چه مرد و چه زن) اغلب اوقات خاطر چیزی بسیااار پیش پا افتاده اما به ظاهر مهم توسط کسی که دوستش دارن یا خانوادش رد میشن؛ظاهر!
عزیزان،من میتونم درباره ی فردای خودم تصمیم بگیرم، میتونم آیندمو خوب بسازم یا بد. اینا دست خود منه. اما ظاهر چی؟ میتونم پدر و مادرمو انتخاب کنم؟ همونطور که ملیتم دست خودم نیست ظاهرمم خلقت خداست. هیچ انسانی هیچ زشتی ای نداره چون با دست خود خدا ساخته شده. چه کار بدیه که به خلقت خدا توهین میکنید؟!
یکم منطقی اگر فکر کنید، ظاهر بجز نگاه اول در اشنایی و دیدار هیچگونه تاثیری نداره.چه بسا آدمای بسیار زیبایی که فریبشونو خوردیم و چه بسیار آدمهای متینی که برای ظاهر ردشون کردیم.اینطور نیست؟
کسایی که در شرف ازدواجند؛
خواهش و تمنا دارم که معیار زیبایی رو در درجه ی آخر قرار بدن. علتش هم کاملا مشخصه. شما دکور خونتونو عوض کنید فوقش تا یک ماه براتون جذاب باشه. بعدش عادی میشه براتون! اما چیزی که هیچوقت کهنه نمیشه و اگر زیبا نباشه به هیچ وجه قابل کنار اومدن نیست اخلاقه!!! اخلاق مدام مثل ظاهر جلوی چشمته ولی بر خلاف زیبایی برخوردها، تصمیم ها و در کل زندگی رو میسازه.
یه مسئله دیگه هم هست که شاید تقریبا هیچکس قبولش نداشته باشه ولی خوشحال میشم نظراتتون رو در موردش بشنوم وضعیت مالیه. قطعا داستانایی هر چند کوچیک در مورد کسانی که یک شبه ورشکست شدن و از عرش به فرش رسیدن شنیدیم.باد آورده رو باد میبره!پول یه چیز مادیه؛پس فانیه!
میتونه به خواست خدا در کسری از ثانیه نابود بشه. پس اگه معیار ازدواج در درجه اول پول و سرمایه باشه از آیندتون مطمئن نباشید.چه بسا همون شخص به اصطلاح آس و پاسی که ردش کردین اگر خواست بخواد وضع زندگیش رو به راه شده،چه بسا همون کسی که بخاطر سرمایه کلانش توی انتخاباتون بوده بخاطر یه اشتباه کوچیک به وضع بدی رسیده!
ببخشید که طولانی شد. از صمیم قلب آرزوی خوشبختیتونو دارم و دلم میخواد نظرات نقادانه و عاقلانه و از همه مهمتر مودبانه! تون رو بشنوم،برای هم دلیل بیارم و به یک نتیجه ی منطقی برسیم :)
در ضمن،اگر مطلب مفید بوده براتون لطف کنید و نشرش بدید.شاید انسان دو دلی رو نجات بدیم، شاید سد بزرگی رو از پیش روی کسی برداریم :)
#یک_نکته_از_هزاران 🌱
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
امام باقر (ع ) فرمود: روزى امير مؤ منان على (ع ) در رحبه (ميدان ) كوفه بود، جميع كثيرى از مردم در محضرش اجتماع كرده بودند، در اين ميان مردى (كه از شام آمده بود و بى آنكه خود را معرفى كند به طور مخفى در ميان مردم راه يافته بود) برخاست و گفت :
سلام بر تو اى امير مؤ منان ، و رحمت و بركات خدا بر تو.
على (ع ) جواب سلام او را داد و سپس فرمود: ((تو كيستى ؟)).
او گفت : ((من ، يكى از افراد ملت تو و اهل شهرهاى تحت حكومت تو مى باشم )).
على (ع ) فرمود: ((تو از افراد ملت من نيستى و در سرزمين هاى تحت حكومت من سكونت ندارى ، و امور بر ما پوشيده نيست ، آيا مى خواهى تو را خبر دهم كه چه وقت وارد كوفه شدى ؟ تو از جنگجوهاى دشمن (معاويه ) هستى ، ولى اينك كه آتش جنگ فرو نشسته مانعى ندارد، و بر تو سخت نمى گيريم .
او گفت : مرا معاويه به صورت ناشناس به حضور تو فرستاده است تا پاسخ چند سؤ ال را از شما بگيرم ، اين سؤ ال ها را ابن الاصفر (يكى از رجال مسيحى ) از معاويه پرسيده و گفته اگر معاويه پاسخ اين سؤ الها را بدهد، از معاويه پيروى مى كند و هدايايى مى فرستد و تسليم مى شود. معاويه در پاسخ اين سؤ الات ، درمانده و مرا به حضور شما فرستاده تا پاسخ آنها را از شما دريافت كنم .
امير مؤ منان على (ع ) فرمود: خداوند فرزند هند جگر خوار را بكشد چه چيز او و پيروانش را گمراه و كور كرد، با اين كه حكم خداوند بين من و امت ، نزد من است ، معاويه و پيروانش ، پيوند خويشاوندى را گسستند و روزهاى عمر مرا تباه ساختند، و حق مرا پامال نموده ، و مقام ارجمند مرا كوچك شمردند و براى جنگ با من اجتماع نمودند.
سپس امام (ع ) فرزندش حسن را خواند تا به سؤ الات آن مرد پاسخ دهد.
🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
مردى از قبيله مزينه گفت : من در خدمت حضرت اميرالمؤ منين (ع ) نشسته بودم ، گروهى از قبيله مراد خدمت آن حضرت آمدند و ابن ملجم در ميان ايشان بود، پس آن گروه گفتند: يا اميرالمؤ منين ! ابن ملجم را ما با خود نياورده ايم ، بدون اختيار ما، او با ما آمد و ما مى ترسيم كه به شما آسيبى بزند، و بر تو مى ترسيم از او.
حضرت به آن ملعون گفت : بنشين و نگاه طولانى به صورت او كرد و او را سوگند داد كه آن چه از تو مى پرسم راست بگو. پس فرمود: آيا تو نبودى در ميان جمعى از كودكان ، در كودكى با ايشان بازى مى كردى و هر گاه تو را از دور مى ديدند مى گفتند: آمد فرزند چراننده سگ ها؟ آن ملعون گفت : بلى . حضرت فرمود: چون به سن جوانى رسيدى از جلوى راهبى گذشتى به تو نگاه تندى كرد و گفت : اى شقى تر از پى كننده ناقه صالح .
گفت : بلى چنان بود.
باز حضرت فرمود: مادر تو، تو را خبر نداد كه در حيض به تو حامله شده بود؟
چون آن ملعون آن را شنيد اضطرابى در سخنش به هم رسيد و آخر گفت : مادرم مرا چنين خبر داد.
پس حضرت فرمود: شنيدم از رسول خدا(ص ) كه كشنده تو شبيه است به يهود بلكه از يهود است .
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
❌❌مهم حتما بخونید لطفا❌❌❌
سلام خدمت دوستان عزیز و اعضای بزرگوار کانال
ایام به کام
دوستان گلم به دلیل حجم بالای پاسخ اعضا و محدودیت در ارسال روزانه یه تصمیمی گرفتیم 👇
پاسخ هایی که شما به سوالات میدین ممکنه چند روز طول بکشه که در کانال ارسال بشه چون باید به جز پاسخ اعضا مطالب دیگه ای هم در کانال بزاریم
و به این خاطر که اعضای محترممون زودتر به پاسخشون برسن
تصمیم گرفتیم یه کانال دیگه اختصاص بدیم به این قضیه
یعنی اونجا فقط مختص پاسخ اعضا باشه
پاسخ هایی که توی کانال اصلیمون جا نداریم بزاریم رو اونجا قرار میدیم
یعنی یه بخشیش در همین کانال و تعدادی دیگه ش در کانال دیگه ای قرار میگیره
فقط دقت کنید عزیزان هردو کانال رو چک کنید حتما ❌❌❌👆👆چون در هر دوکانال پاسخها تکراری نیستند
ممنون میشم همگی اون کانال هم عضو باشید برای دسترسی بهتر به پاسخها✅✅✅👇👇👇👇
در ضمن اینجا مخزن میشه برای دسترسی بهتر به مطالبی که میخواید بعدا پیداشون کنید😍✅
https://eitaa.com/joinchat/3518169438Cd5294f4139
عضو بشید همگی🙏👆
کانال خصوصیه دوستان و مختص اعضای خودمونه🌸
#ارادتمند🙏🌸
#حبیبه
♨️خبرفوری
مشکلات پروستات و عفونت مجاری ادراری درمان شد
🧬 درمان گیاهی (🌱)
و بدون بازگشت ^مشکلات پروستات^
🟣 زیر نظر بهترین کارشناسان و مشاوران طب سنتی در سلامت رویال انجام می شود.
🚨 برای درمان مادامالعمر مشکلات پروستات
همین الان فرم مشاوره (رایگان) پر کنید.👇🏻
digiform.ir/wa02a0abc
digiform.ir/wa02a0abc
📌 با مجوز رسمی و رضایت 7 هزار درمانجو
🔴معتبر ترین کانال بهبود پروستات در اپیکیشن(ایتا)✅
https://eitaa.com/joinchat/1425933214Cbfd24081fe
#مریم_عباس❤️❤️❤️
هیچ وقت به گوشی عباس دست نمیزدم ولی اون روز بلافاصله بعد از رفتنش موبایلش رو برداشتم و رفتم توی پیامهاش ..
اسم نرگس رو مامان پسرم سیو کرده بود .. دستهام میلرزید .. پیامهای اخیرشون رو خوندم .. نرگس تو همه ی پیامهاش عباس رو عباس جونم خطاب کرده بود . دلم میخواست الان نزدیکم بود و تکه تکه اش میکردم ..
آخرین گفتگوشون همین یک ساعت پیش بوده که نرگس گفته بود نگرانم بچه به دنیا بیاد و یک دونه لباس نداره تنش کنیم ..
عباس جواب داده بود نگران نباش نرگس گلی فردا میریم هر چی لازمه میخریم ..
دیگه چیزی نمیدیدم .. عباس .. عباس من .. به کسی غیر از من هم گفته بود گلی ... مگه من فقط گل عباس نبودم ..
دیگه حتی یک ثانیه نمیتونستم و نمیخواستم عباس رو ببینم .. سریع ساک کوچکی برداشتم و وسایل شخصیم رو جمع کردم ..
در تمام این مدت اشکهام بی اختیار میریخت و باعث کند شدن کارم شده بود .. وسط سالن مانتو میپوشیدم که عباس برگشت ..
با تعجب نگاهم کرد و پرسید مریم .. چی شده .. چرا گریه میکنی ..
قدمی به سمتم برداشت که بلند داد زدم سمت من نیا ..
عباس هم با صدای بلند پرسید چی شده؟ کی بهت حرفی زده؟
با دست اشاره ای به موبایلش کردم و گفتم اون ... حرفهای خصوصیت با نرگسسس گلییی جونت رو بهم گفت .. 👇👇👇
ادامه 👇👇
https://eitaa.com/joinchat/3033399661Cce36688bbf
داستان #زندگی عباس و مریمه ها😍🙈👆🏻
ترکونده کل #ایتا رو💪🏻🔞
⛔️دعای پایبند کردن شوهر به زن وزندگی
اگر زنی شوهرش به زن دیگر تمایل پیدا کرده یا از زنش سرد شده و مالش را جای دیگری خرج میکند این دعا را بنویسد و در لباس خود نگه دارد شوهرش میل به زن دیگری نمیکند و از غریبه سرد میشود و محبتش به همسرش چند برابر میشود..👇👇🔮
https://eitaa.com/joinchat/1319240024C241ce5aee0
عالیه این دعا 😳👆