شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#داستان_زندگی_اعضا ❤️🍃 مارال سال دوم راهنمایی بودم و 13 سالم بود که زیباترین اتفاق زندگیم رقم خور
#داستان_زندگی_اعضا ❤️🍃
مارال
چند روزی از شب ملاقات حامد میگذشت که یه شب خواب عجیبی دیدم ،تو خوابم منو حامد دست همو گرفته بودیم و کنار هم راه میرفتیم ،از خواب که پریدم دستمو گذاشتم روی قلبم دیوانه وار میکوبید حس دلتنگی عجیبی بهم دست داده بود حسم میگفت عاشق شدم و مطمئن بودم عاشق شدم عاشق پسر تخس و شیطون
مطمئنم هیچکس باورش نمیشه ولی از فردای اونشب تمام فکر و ذکرم گیر پسری بود که فقط چند دقیقه دیده بودمش و چندتا صحبت هم کلام شده بودم گاهی انقدررررر دلتنگی بهم فشار میاورد که طاقت نمیاوردم و توی تراس اتاقم گریه میکردم و ضجه میزدم و قلبمو فشارمیدادم تا کمتر بیقراری کنه توی چهره ی هر مردی صورت خندان حامد رو میدیدم و پاک عقلم رو از دست داده بودم ،با اینکه شرم و ترس اجازه نمیداد ولی خیلی سربسته و نامحسوس ازمامانم سراغ خاله منیژه و منیره رو میگرفتم بلکه چیزی دستگیرم شه منی که اومدن یا نیومدن خاله منیژه برام اهمیتی نداشت روزارو میشمردم و انتظار اومدنشو میکشیدم با این فکرکه شاااید خواهرزاده اش اونو برسونه خونمون
نزدیک یکماهی از دیدارمون میگذشت که خدا لطفشو شامل حالم کرد ،اونروز ازمدرسه که اومدم بیحال و مریض بودم مامانمم خونه ی خاله منیژه بود وقتی زنگ زد خبرمو بگیره گفتم مریضم و نمیتونم تکون بخورم مامانم گفت با همون فرم مدرسه بشین الان میام دنبالت میبرمت دکتر منم که بیحال و نزار بودم منتظرش نشستم وقتی زنگ درو زد و رفتم پایین چشمم افتاد به حامد زیبایی که عینک آفتابی زده بود و پشت فرمون فیگور گرفته و نشسته بود احساس کردم به پاهام وزنه ی ۱۰۰۰ کیلویی وصل کردن قلبم ۱۰۰ برابر محکمتر میکوبید و حتی قدرت تکلمم رو از دست داده بودم مامانم منو کشون کشون سوار ماشین کرد و خودش نشست جلو پیش حامد ،حامد یه سلام خیلی خشک داد و منم آروم جوابشو دادم و خودمو چسبوندم به پنجره ی ماشین
تا مطب دکتر مامانم و حامد با هم حرف میزدن و اصلا هیچ توجهی به من نداشتن انگار اصلا وجود ندارم بغضم گرفته بود دوس داشتم یه حرکتی بزنم که توجهش جلب بشه ولی نه غرورم اجازه میداد نه فکری به ذهنم میرسید که طبیعی جلوه کنه پس ترجیح دادم سکوت کنم و به صدای قشنگش گوش بدم ،مطب دکتر رسیدیم و منو مامان پیاده شدیم رفتیم داخل و دکتر بعدمعاینه آمپول زد واقعا فشارم افتاده بود خیلی تحت فشار روانی بودم مامان گفت که سوار ماشین شم تا خودش دارو ها رو بخره ،دوباره سوار ماشین شدم و تو سکوت نشستم واقعا حیرت میکردم که حامدی که هیچ فرصتی رو برای شیطنت از دست نمیده چطور حتی دلش نمیخواست با من هم کلام شه
کم کم یقین پیدا کردم که اصلا توی دلش جایی ندارم و واقعا شکست عاطفی بدی خوردم مامانم بعد از اینکه داروهارو گرفت سوار شد و منو رسوندن خونه و تاکید کرد داروهارو بخورم و استراحت کنم و دوباره خودش رفت پیش منیژه و گفت غروب برمیگرده
با قلبی مالامال از درد رفتم خونه و همینکه پامو تو خونه گذاشتم بغضم ترکید و با صدای بلند شروع به گریه کردم قلبم تیر میکشید از اینکه هیچ جذابیتی براش نداشتم از اینکه حتی یک کلمه با من حرف نزد از اینکه از آینه نگاه بهم ننداخت
خواهرم زیاد تو باغ نبود و خیلی دختر آروم و خونسردی بود و کاری به کار کسی نداشت هیچوقت هم پیگیر ناراحتیای من نشده و نمیشه بابام روزا سرکار بود و شبها میومد خونه و شام میخورد و میخوابید و زندگیمون واقعا آرام و کسل کننده بود منم تو تب عشق میسوختم سعی میکردم با خودم کنار بیام که این یه عشق یه طرفس و حتما یه روز تموم میشه ولی زهی خیال باطل نه تنهاتموم نشد که حتی با من بزرگ شد
گاهی تقلا میکردم با مامانم برم خونه ی خاله منیژه یامنیره تا حامدو ببینم و قلبم آروم شه و بالاخره زحماتم جواب داد ،اونروز مامانم داشت آماده میشدبا منیژه برن خونه ی خاله منیره که برای نهار دعوتش کرده بود انقدر اصرار کرده بودم که بالاخره راضی شد منو هم ببره
زود رفتم حاضر شدم و اونموقع بهترین تیپ از نظر خودم رو زدم و حسابی خوشگل کردم و با مامانم رفتیم خونه ی منیره ،خواهرم موند پیش مامان جون
وقتی رسیدیم خونشون و دیدم حامد نیست و رفته دانشگاه و تا غروب نمیاد خیلی حالم گرفته شد یکم نشستم و فکری به سرم زد از خاله منیره پرسیدم که چیزی نیست سرگرم شم ؟حوصلم سر رفته اونموقع موبایل نداشتم و هدفم این بود که برم اتاق حامد و سرک بکشم و حس کنجکاوی ک تو وجودم زبانه میکشید رو خاموش کنم گفت برو با کامپیوتر حامد و حمید بازی کن ،حمید پسر وسطیه خاله منیره و داداش کوچیکه ی حامد بود که ۱۷ سالش بود و اتاقشون مشترک بود از خدا خواسته به سمت اتاقشون پرواز کردم
داخل که شدم توجهم جلب تخت بزرگشون شد که روش پر از خرت و پرت و لباساشون بود معلوم بود خیلی شلخته ان حقیقتش جرات نکردم به وسایلشون دست بزنم و رفتم سر کامپیوترنشستم کلیک کردم دیدم کامپیوتر روشنه و روی مانیتور یه صفحه باز شده و علامت گذاری شده بازش که کردم انگار پرت شدم توی دنیای دیگه استرس گرفتم دست و پام میلرزید از هول اینکه مامانم یا خاله منیره بیاد تو حواسم نبود و سریع صفحه رو کامل بستم و سیستم رو خاموش کردم غافل از اینکه حامد و حمید متوجه میشن که یه نفر به سیستم دست زده
زود از اتاق بیرون اومدم و رفتم کنار مامانم نشستم و بعد از مدتی که فهمیدم حامد حالا حالاها قرار نیست بیاد و من الکی صابون به شکمم زدم مامانمو راضی کردم که برگردیم خونه
خیلی تلاش میکردم حامد رو فراموش کنم ولی نمیدونم چه جنونی بود ک منو بیشتر به سمتش میکشوند با اینکه یکسالی میشد همو نمیدیدیم تو اون یکسال بارهاااا با چشم گریون چشم میدوختم به خیابون اصلی تا اگه حامد رد شد با اینکه چشمم نمیبینه قلبم آرامش بگیره یا میگشتم دنبال هنرپیشه هایی که ته چهره ی حامد رو داشتن و شبها عکس اونارو بغل میگرفتم و میخوابیدم یا روزا تو راه مدرسه تصور میکردم که کنارم راه میره و تو خیالاتم باهاش قدم میزدم ،براش از احساساتم مینوشتم و ساعتها باهم حرف میزدیم
#ادامه_دارد...
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
وصیت نامه شهید مرتضی بابائیان🌸🍃
بسم الله الرحمن الرحیم
من طلبنی وجدنی و من وجدنی عرفنی ومن عرفنی احبنی ومن احبنی عشقنی و من عشقنی عشقته ومن عشقته قتلته و من قتلته فعلی دیته ومن علی دیته فانا دیته
هر کس که مرا طلب کند خواهد یافت و هر کس که مرا بیابد مرا خواهد شناخت و هر کس مرا بشناسد مرا دوست دارد وهر کس مرا دوست دارد عاشقم خواهد شد و هر کس که عاشقم شود عاشقش خواهم شد و هر کس که عاشقش گردم او را خواهم کشت و هر کس را که بکشم دیه او را بر گردن خواهم گرفت و هر کس که دیهاش بر گردن من باشد دیهاش را خواهم پرداخت.
حدیث قدسی
به نام الله حافظ حرمت خون شهیدان که سرنوشت انسان به دست اوست. اوست که میمیراند و زنده میکند.
با درود فراوان بر خاتم انبیاء و اهلبیتش و با سلام بر مهدی(عج) موعود منجی انسانها و نائب بر حقش رهبر کبیر انقلاب امام خمینی و تمامی شهدا و خانواده آنانکه فرزندان خود را در راه بدست آوردن آرمانهای اصیل اسلامی از دست دادهاند و با سلام بر ملت قهرمان ایران و با سلام بر مادر، برادر و خواهر عزیز خود و دوستان و آشنایان
فالذین هاجروا و اخرجوا من دیارهم و اوذوا فی سبیلی و قاتلوا و قتلوا لا کفرن عنهم سیئاتهم و لادخلنهم جنات تجری من تحتها الانهار ثواباً من عندالله... «آل عمران آیه 195»
آنانکه از وطن هجرت نمودند و از دیار خویش بیرون شده ، در راه خدا رنج کشیده و جهاد کرده و کشته شدند ، همانا گناهان ایشان را (در پرده لطف خود) بپوشانیم و آنها را به بهشتهایی در آوریم که زیر درختانش نهرها جاری است ، این پاداشی است از جانب خدا...
ملتی که شهادت دارد اسارت ندارد. امام خمینی
انسان بنا بر مسئولیتی که بر دوش او گذاشته شده است، باید این مسئولیت را که پاسداری از خون هزاران شهید و مجروح و معلول است به انجام رساند و من نیز بنابر مسئولیتی که حس نمودم برای الله و برای پاسخ دادن به ندای «هل من ناصرینصرنی»حسین(ع) به جبهه های جنگ که به قول اماممان انسان را به یاد صدر اسلام میاندازد آمدم تا با کفار به جهاد بپردازم و اگر در این راه کشته شدم که چه سعادتی از این بالاتر که در راه خدا و برای خدا کشته شدهام و به جایی میروم که آنجا را بهشت نامند و اگر قرار باشد که روزی من بمیرم هرگز نمیخواهم که در بستر مرگ بمیرم بلکه مرگ سرخ و شهادت در راه خدا را ترجیح میدهم، اما افسوس که سالها از عمرم گذشت ولی هنوز مانند آب راکدی هستم. زیرا تا به حال از این همه نعمتی که خداوند به ما داده سپاسگذاری نکردهام و شرمندهام از اینکه به سخنان امام خود توجه درستی نکردهام و کلیه فرامینی را که بر یک مسلمان واجب است انجام ندادهام
و اما درود بر تو ای مادرم که با امضا کردن رضایتنامه در حقیقت شهادتنامه من را امضا نمودی و مبادا ناراحت باشی، همیشه در یاد خدا باش زیرا یاد خدا قلبها را آرامش میبخشد و چون کوه استوار و سر افراز باشی و هر گاه که خواستی برای من گریه کنی دلت را به کربلا ببر و بیاد حسین(ع) و اهلبیت او گریه کن و همیشه فریاد لاالهالاالله و اللهاکبر خمینی رهبر را بلند کن که پیام شهیدان را به مردم رسانده ای
و اما تو ای خواهرم؛ مانند زینب(س) باش و مانند زینب(س) زندگی کن و مسئولیت خویش را در قبال این انقلاب و امام به انجام رسان و همیشه حجابت را سنگر خود قرار ده، زیرا خواهرم حجاب تو برنده تر از خون من است
و شما ای برادران عزیزم محمد، اصغر و حسن؛ شما ادامه دهنده راه شهدا باشید و راه مرا ادامه دهید و همیشه در پی تهذیب نفس خود باشید که باعث خواهد شد به خدا نزدیک شوید و در پی این باشید که اسلام را احیا کنید
و پیامم به دوستان، آشنایان و ملت شهید پرور ایران این است که پشتیبان ولایت فقیه و امام باشید و سخنان امام را بر قلبهایتان جاری سازید و با جان و دل پیرو امام باشید و مواظب باشید که این منافقین مبادا به اسلام ضربه بزنند و بر عهده شماست که آنان را از صفحه روزگار براندازید. ادامه دهنده راه شهدا باشید. در این صورت است که خدا و رسول او و شهیدان از شما راضی خواهند بود. در غیر این صورت مدیون خون شهدا هستید.
و تو ای خواهر و برادر محصلم تو در سنگر مدرسه و من در سنگر جبهه و قلم سلاح تو و اسلحه سلاح من است و هر دوی ما در پی یک هدفیم و آن هم اسلام و خداست. پس بیدار باش و قلمت و کتابت را محکم در دستانت بفشار و در مقابل هر گونه انحرافی بایست و سعی کن همیشه کار را برای خدا انجام دهی.
چند تذکر که در پایان دارم:
1-
100 تومان پولی را که در دفترچه ام دارم، به حساب دولت بریزید.
2- حتی الامکان از گذاشتن حجله خودداری کنید.
3- در شهادتم ای مادر و ای خواهر و ای برادرم و دوستان و آشنایانم به هیچ وجه پیراهن سیاه نپوشید،زیرا مرگم آگاهانه بوده.
4- مجلس ختم مرا در مسجد امام جعفر صادق(ع) برگزار کنید و از حجه الاسلام قاضوی نیز برای سخنرانی دعوت کنید.
در پایان از کلیه دوستان و آشنایانی که موفق به دیدار آنها نشده ام حلالیت می طلبم.
والسلام
امام را دعا کنید.
خدایا، خدایا، تا انقلاب مهدی خمینی را نگه دار
درباره شهید
شهيد مرتضي بابائيان
تولد : 1344
نام پدر:شير علي(در سال 1357 به رحمت ايزدي پيوست. روحش شاد)
ميزان تحصيلات هنگام شهادت : دانش آموز سال سوم نظري
تاريخ شهادت : 26 اردیبهشت ماه 1361
محل شهادت : ايستگاه حسينيه خرمشهر
خط شكن عمليات بيت المقدس (آرپجي زن) - با رمز يا علي ابن ابي طالب
محل دفن : تهران - بهشت زهرا - قطعه ۲۶ - ردیف 59 – شماره 41
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
#نکات_سلامتی 🍎
🐫 گوشت شتر و خاصیت آن برای افراد سرد مزاج و رفع آسم و تنگی نفس بر مبنای طب سنتی و اسلامی
👈 گوشت شتر :
شتر چون حیوان سختکوشی است و در شرایط سخت آب و هوائی روزگار میگذراند و ساختار بدنی او با شرایط سخت آب و هوائی، تشنگی و … وفق پیدا نموده به همین جهت مصرف گوشت آن حسب رابط آکل ( خورنده ) و مأکول ( خورده شده ) روی انسان اثر مثبتی میگذارد و مایه سختکوشی و مقاومت جسم و روح انسان میگردد.
🔸گوشت شتر بالاخص برای افراد سرد مزاج مناسب است، پیچیدن پوست شتر به دور اندام سرد گرمابخش اندام است.
🔹از جمله منافع شتر ادرار شتر میباشد که برای بیماری آسم و برونشیت به صورت نوشیدنی مجرب است.
🔹چربی شتر و کوهان او از بهترین روغنها و چربیها جهت گرمابخشی اندام و رفع سردی آن است و رافع درد مفاصل است.
🔹در احادیث و روایات مکرر در خصوص خواص ادرار شتر تائید و تأکید گردیده تا بدان جا که امام کاظم (ع) در کتاب وسائل الشیعه جلد ۲۵ میفرماید : ادرار شتر بهتر از شیر آن است.
🔹همچنین جناب مفضل از امام صادق (ع) برای درمان بیماری تنگی نفس خود از او پرسش میکند و امام (ع) در پاسخ به ایشان فرمود :
ای مفضل برای این عارضه، ادرار شتر شیرده بخور.
مفضل میگوید من از آن خوردم و خداوند بیماریام را زدود. (طب الائمه ص ۱۰۳)
🔹همچنین ترکیب دو واحد مغز شتر به همراه یک واحد از مغز گوسفند به صورت پخته شده یک قاشق در روز از داروهای مجرب جهت درمان کمبود پلاکت خون میباشد.
◀️ مصرف زیاد گوشت شتر برای افراد گرمایی خوب نمیباشد و این افراد بهتر است گوشت شتر به اندازه و بهمراه خوراکی ها خنک مصرف نمایند.
◀️ دوغ شتر دارای خواص بسیار خوب است و برای استخوانسازی و دیابت مناسب.
🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊
💢درمان پر کاری تیروئید
✍صفراوی ها غالباً دچار پرکاری تیروئید می شوند و با مراعات نکته های زیر می توانند بهبودی خویش را بازیابند.
✍در ساعاتی که گرما شدید است (مثلاً از 10- 11 صبح تا 3-4 عصر) زیر آفتاب نروند.
✍خاکشیر خشک را روی هندوانه پاشیده میل نمایند.
✍مکمل خونساز اعصاب شدید را در خونساز شدید جوشانده، به مدت دو هفته، صبح و شب، هر وعده 2 استکان میل کنند
✍صبح وشب، هر وعده، یک قاشق از آب دریای خزر بنوشند.
✍هفته اول، هر روز و هفته دوم، یک روز در میان، دو طرف گلو را بادکش کنند.
✍یک مرتبه حجامت عام کنند.
توجه: تیروئید پرکار، آدم را لاغر می کند. پس برای درمان لاغری ابتدا باید تیروئید را درمان کنیم سپس درمان های ویژه را عملی کنیم.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🗯چرا نسل جدید انقدر عجول شدن ؟!
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
#پرسش_اعضا 🌻🍃
سلام و وقت بخیر خدمت ادمین عزیز ممنون از کانال خوبتون
ممنون میشم هم گروهی های عزیز خواهر منم راهنمایی کنید
خواهرم ۱۲سال پیش وقتی داشت فوق دیپلم زبان انگلیسی ش می گرفت به خاطر اسرار مادرم که می گفت داره سنت میره بالا ،،بایه مرد که ۳سال از خودش کوچکتر بود ازدواج کرد که اصلا خانواده نرمالی نبودن حتی یه حلقه هم برای خواهرم نگرفتن ،،خواهرم همون موقع متوجه شد اشتباه کرده خواست طلاق بگیره که نامزدش فهمید با بی شرمی ....
از شانس بدش باردار شد و مجبور شد بمونه ویه جشن کوچکی براش گرفت البته با کمک خواهرم و برادر او رفتن سر زندگیشون اوایل خوب بود میرفت سر کار زندگیشون می گذشت اما الان حدود ۷ساله بی کار می گرده اوایل بیکاریش خواهرم باهاش بحث می کرد اما دید کار به جایی نمیبره خودش رفت سر کار الان پسرش ۱۱سالشه می گیم طلاق بگیر جوونیت رفت بخاطر آینده بچت اما از ترس اینکه بچش ازش بگیره می ترسه اقدام به طلاق کنه واقعا زندگی براش سخت می گذره خودش خرج زندگی ،تحصیل بچه،سرویس بچه ش میده او فقط مثل یه مهمون منتظر می مونه خواهرم سر کار بیاد یه غذایی درست کنه بخوره اون موقع یا می خوابه یا میره دنبال ول گردی خودش
ببخشین خیلی طولانی شد اگر کسی سر از قانون در میاره آیا با این شرایط می تونه بچه به مرد تعلق بدن ممنون میشم راهنمایی کنید
منم باشم خواهری نگران
❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓
سلام عزیزان وقت شمابخیر
یه سوال دارم اگه کسی مادرشهید باشه بنیادشهید بعداز فوت این مادر مخارج مراسم سوم وهفت وپول سنگ قبر راپرداخت میکنند یا نه؟وسوال بعدی اینکه بعدازفوت مادر طلاهای مادر فقط برای دخترانش هست یا به پسرانش هم تعلق میگیره
❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓
سلام به همه کسی میدونه چطوری بایدازدکترایلکا کرمان نوبت بگیریم اصلااینترنتی که نمیشه شماره زنگ میزنیم جواب نمیده منشی پیام میده مشکلتون چیه واسم فامیل میپرسه ودیگه خبری نیست خواهرم سال ۱۴۰۱اسمنوشته ۲تادخترش ۹ساله و۱۲ساله کف پاشون صافه چندتادکتربرده گفتن عمل میخوادبه خاطرخداجواب بدین خواهرم درعذابه خداوندبزرگ هیچ کس محتاج دارو دکترنکنه
❓❓❓❓❓❓❓❓❓
سلام امیدوارم حالتون خوب باشه ایام به کام
یه سوال دارم خیلی حیاتیه دوستان کسی بوده فرزند پسرش یا از آشنایان شنیده باشن تا سنین بالا رشد آل*ت تناسلیش خیلی کم بوده باشه وبعد درمان شده باشه؟اصن درمونده شدم 😔
رُز
❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓
سلام به اعضا محترم من خانمی ۴۹ ساله هستم هر ماه دو بار پریود میشم با حجم بالا سونو وام آر آی لگنی انجام دادن چون از شدت درد کمر نمیتونم راه برم سالم بودم حالا چکار کنم خون ریزی تمام شه اگه کسی راه حلی میدونه بگه با تشکر
#ایدی_ادمین 👇🌻🌻
@adminam1400
7.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⬅️ یک خنده هم میتواند تو را شریک گناه دیگران کند
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#پرسش_اعضا 🌻🍃 سلام و وقت بخیر خدمت ادمین عزیز ممنون از کانال خوبتون ممنون میشم هم گروهی های عزیز
#پاسخ_اعضا ❤️🍃
سلام خدمت همگی درجواب عزیزی ک گفتن ماه رجب نیومده ختم ذکر یاجواد الائمه رو ب مدت ۱۴روز بگو ب این طریق ک هرروز ۱۰۰۰تا یا جواد الائمه ادرکنی میگی ۱۰۰تا صلوات و یک زیارت عاشورا یک حدیث کسا ازاول رجب شروع کن تا ۱۴ رجب انشاالله بحق علی مرتضی حاجتروا بشی برای ماهم دعاکن خیلیا حاجت گرفتن از این ختم ۱۴روزه انشالله خاست شما با خواست و مصلحت خدا یکی باشه برای ظهور آقاجانی مهدی صاحب الزمان صلوات
🔹🌸🔹🌸🔹🌸🔹🌸🔹🌸
سلام در جواب خانمی که گفتن چله ماه رجب۵۹بارصلوات یکبار حدیث کسا۱۴۰۰بار یاجوادائمه ادرکنی التماس دعا از تمامی عزیزان لطفا هرچه زودتر پیامم رو بزارین تا ماه رجب واردنشده
🔹🌸🔹🌸🔹🌸🔹🌸🔹🌸
سلام درمورد همون ذکر ماه رجب که امروز اون خانم خواستن بفرمایید من هم نیاز دارم
باسلام و عرض ادب
*پنجشنبه این هفته به ۴دلیل روزه اش ثواب دارد*
*۱-* روز اول ماه رجب روزه اش ثواب دارد
*۲-* اولین پنجشنبه هرماه روزه اش ثواب دارد
*۳-* اولین پنجشنبه ماه رجب که شبش *لیله الرغائب* است وشب ارزوها...
*۴-* روزه ی روز پنجشنبه، برای کسی که بخواهددر ماه حرام ، ۵شنبه ، جمعه وشنبه راروزه بگیرد،،، ثواب ۹۰۰ سال عبادت است...
*ان شاءالله این توفیق را ایزد باریتعالی به همه عزیزان عنایت بفرمائید*
مشتاق دعا ی همه ی دوستان و بزرگواران هستیم🌹
🔹🌸🔹🌸🔹🌸🔹🌸🔹
سلام اهل گروه دلم خیلی گرفته نمیدونم از کجا شروع به نوشتن کنم ما سه تا جاری هستیم که من آخرین و کوچکترین عروس خانواده هستم دوتا جاری های من هر کدام جدا خانه دارند من در خانه پدر شوهرم که دو طبقه هست زندگی میکنم یک طبقه مادر شوهرم ویک طبقه دیگر من پدر شوهرم به رحمت خدا رفتن قبل اینکه من عروس خانواده بشم یک روز قرار شد خانه مادر شوهرم را کابینت کنن و در حین زدن کابینت شوهر من و برادر شوهرم با یه سو تفاهم که باورتون میشه از یک کلمه یه دعوایی شد که نگید دعوا بیشتر و من هم معمولا خیلی استرسیم نتونستم جلو خودم را بگیرم جاریم با شوهرم دعواش شد من ناراحت شدم نتونستم جلو خودم را بگیرم من هم قاطی دعوا شدم بعد دعوا جاری ها ی بزرگترم یکی شدن و برای من که چه حرفهایی در نیاوردن باورتون میشه من بخدا روحم از این حرفها خبر نداشت منم از حرصم چندتا حرف زدم که رفت به گوش جاریم رسید الان ما نزدیک دو سال قهریم من نمیخوام کینه ای باشم ولی دلم شکسته ازشون خیلی حالا چی شد که این را نوشتم براتون ما تو فامیل شوهرم که میشه عروس آبجی مادر شوهرم که خیلی آدم خوبی مهربان و دلسوز که به بهانه سرطان فوت کردن خیلی جوون بود من جگرم سوخت بخدا وقتی فهمیدم بغضم میگیره بهش فکر کردنی از ناراحتی دوست دارم فقط با صدای بلند گریه کنم خیلی حیف شد امروز یلحضه از خدا خواستم کینه و کدورت را از دل ما پاک کنه من هم با جاریم مثل سابق دوست باشیم دنیا دو روزه دوستان اگه دوست داشتین فاتحه ای نثار اون عزیز از دست رفته ما بخوانید ممنون میشم از لطفتون برام دعا کنید خیلی داغون م
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
#یک_نکته_از_هزاران 🌱
جناب مولوى مزبور نقل كردند از آقا سيد رضا موسوى قندهارى كه سيدى فاضل و متقى بود، فرمود سلطان محمد دائى ايشان شغلش خياطى و تهيدست و پريشان حال بود. روزى او را بشاش و خندان يافتم و پرسيدم چطور است امروز شما را شاد مى بينم ؟
فرمود آرام باش كه مى خواهم از شادى بميرم . ديشب از جهت برهنگى بچه هايم و نزديكى ايام عيد و پريشانى و فلاكت خودم گريه زيادى كردم و به مولا اميرالمؤ منين عليه السّلام خطاب كردم آقا! تو شاه مردانى و سخى روزگارى ، گرفتاريهاى مرا مى بينى ، چون خوابيدم ديدم كه از دروازه عيدگاه قندهار بيرون رفتم ، باغى بزرگ ديدم كه قلعه اش از طلا و نقره بود، درى داشت كه چندين نفر نزد آن ايستاده بودند نزديك آنها رفتم پرسيدم اين باغ كيست ؟ گفتند از حضرت اميرالمؤ منين است . التماس كردم كه بگذارند داخل شده و به حضور آن حضرت رسم . گفتند فعلاً رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله تشريف دارند بعد اجازه دادند. به خود گفتم اول خدمت رسول خدا مى رسم و از ايشان سفارشى مى گيرم . چون به خدمتش رسيدم از پريشانى خود شكايت كردم .
فرمود: پيش آقاى خود اباالحسن عليه السّلام برو، عرض كردم حواله اى مرحمت فرماييد. حضرت خطى به من دادند، دو نفر را هم همراهم فرستادند، چون خدمت حضرت اباالحسن عليه السّلام رسيدم فرمود سلطان محمد كجا بودى ؟ گفتم از پريشانى روزگار به شما پناه آورده ام و حواله از رسول خدا دارم پس آن حضرت حواله را گرفت و خواند و به من نظر تندى فرمود و بازويم را به فشار گرفت و نزد ديوار باغ آورد. اشاره فرمود شكافته شد، دالانى تاريك و طولانى نمايان شد و مرا همراه برد و سخت ترسناك شدم .
اشاره ديگرى كرد روشنايى ظاهر شد، پس درى نمايان شد و بوى گندى به مشامم رسيد به شدت به من فرمود داخل شو و هر چه مى خواهى بردار، داخل شدم ديدم خرابه اى است پر از لاشه مردار. حضرت به تندى فرمود زود بردار (لاشه خورهاى زيادى آنجا بود) از ترس مولا دست دراز كردم پاى قورباغه مرده اى به دستم آمد، برداشتم . فرمود برداشتى ؟ عرض كردم بلى . فرمود بيا، در برگشتن دالان روشن بود در وسط دالان دو ديگ پر آب روى اجاق خاموش مانده بود، فرمود سلطان محمد! چيزى كه به دست دارى در آب بزن و بيرون آور، چون آن را در آب زدم ديدم طلا شده است .
حضرت به من نگريست لكن خشمش اندك بود، فرمود سلطان محمد! براى تو صلاح نيست محبت مرا مى خواهى يا اين طلا را؟ عرض كردم محبت شما را، فرمود: پس آن را در خرابه انداز، به مجرد انداختن از خواب بيدار شدم ، بوى خوشى به مشامم رسيد تا صبح از خوشحالى گريه مى كردم و شكر خداى را نمودم كه محبت آقا را پذيرفتم .
آقا سيد رضا فرمود پس از اين واقعه ، اضطرار دنيوى سلطان محمد برطرف شد و وضع فرزندانش مرتب گرديد.
از اين داستان حقايقى دانسته مى شود كه در اينجا به پاره اى از آنها به طور اختصار اشاره مى شود و تفصيل آنها براى محل ديگر. بر صاحب بصيرت آشكار است كه ثروتمندى و فراوانى نعمتهاى دنيوى و كاميابى به تنهايى نزد عقل صحيح براى انسان متصف به خوبى يا بدى نيست هرچند تمام نعمتهاى دنيويه بالذات خوب است لكن بالنسبه به انسان دو جور است :
اگر شخص ثروتمند علاقه قلبيش عالم آخرت و ايستگاه ابدى و جوار محمد و آل محمد عليهم السّلام باشد وهرچه در دنيا دارد در دلش نباشد يعنى آنها را بالذات دوست ندارد بلكه آنها را وسيله تاءمين حيات ابدى خود شناسد البته چنين ثروتى براى او نعمت حقيقى و مقدمه سعادت ابدى است ونشانه چنين شخصى آن است كه سعى در ازدياد ثروت مى كند ولى نه با حرص و علاقه قلبى به آن و سعى در نگاهدارى آن مى كند ولى نه با بخل در راه حق ، يعنى در راه باطل ازصرف يك درهم خوددارى مى كند ولى در راه خدا از بذل تمام دارائى هم مضايقه ندارد و نيز چنين شخصى هيچگاه به ثروت خود نمى نازد و تكبر نمى نمايد و خود را با تهيدست يكسان مى بيند ونيز هرگاه تمام ثروت وساير علاقه هاى مادى او از بين رود، اضطراب درونى و حزن قلبى ندارد. و اگر شخص علاقه قلبى او تنها حيات مادى و شهوات دنيوى باشد و ثروتمندى را با لذات دوستدار و آن را وسيله رسيدن به آرزوهاى نفسانى شناخت و حيات پس از مرگ و قرب به پروردگار و جوار آل محمد صلّى اللّه عليه و آله حكايتى پنداشت و آنها را تنها بر زبان داشت گاهى كه مى گفت قيامت حق است ، ميزان و صراط و بهشت و جهنم همه حق است ، امورى بود كه بر زبان مى گفت ولى علاقه قلبى او تنها دنيا بود.
البته زيادتى ثروت و كاميابيهاى دنيوى براى چنين شخصى بلاى حقيقى و موجب شقاوت ابدى است و مثل او در عالم حقيقت مثل كسى است كه برايش سلطنت پيش بينى شده و بايد حركت كند و به قصر سلطنتى وارد شود و بر تخت سلطنتى نشيند و از انواع نعمتها بهره برد، پس در اثناء راه به خرابه اى كه پر از لاشه مردار و لاش خورهاست برسد پس در آن خرابه منزل كند و در برابر قصر سلطنتى و به مردارخورى قناعت نمايد؛
کانال مخصوص متاهلامون🙈👇🔞
https://eitaa.com/joinchat/3033399661Cce36688bbf
مجرد اصلااااااا نیاد براش خوب نیست❌♨️😡😡😡