شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#دردو_دل_اعضا ❤️ سلام چهارساله ازدواج کر م تواین چهارسال شوهرم خیلی اذیتم میکنه نه تفریحی نه بازاری
#پاسخ_اعضا ❤️
سلام خانمی که ۴ساله ازدواج کردی واززندگی راضی نیستی عزیزم شمافرمودی همسرت هم جون وهم سالم وهم کارداره فقط شعورنداره خواهرمن این مردکمبودمحبت داره ازهمسرش انتظارداره براش خانمی کنه شبوبااشتیاق وذوق کنارهمسرش بگذرونه شما۶ماه بدون غروچون چراهمسرتوغرق درمحبت وعشق خالصانه کن ۶ماه بگوچشم یه عمرملکه زندگیت می شی شمادرعرض ۴سال زندگی دوتابچه آوردی خب مشخصه اصلاوقتی برای محبت کردن به همسرت نذاشتی عزیزم اینکه می گه طلاق بدون مهریه درلفافه یعنی دوست دارم طلاقت نمی دم به من برس😍شماتوی این کانالای آموزش های عشوه گری عضوشوبی پرواتوخونه به پای همسرت عشق بریززندگیت متحول می شه خودش باذوق وشوق برات خریدمی کنه وتفریح می برت خدایی بادوتابچه کوچیک وپشت سرهم سال های اول زندگی وجداکردن محل خوابتون این چیزاطبیعیه غصه نخوربه فکرساختن باش نه جدایی❤️
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
سلام خسته نباشید کانال فوق العاده خوبی دارید ...
خاستم ی چیزی بگم امیدوارم داخل کانال بزارین...
بنده ۱۶ سالمه و وقتی پیام اون دختر خانم همسن خودمو دیدم کپ کردم
راستش من در اثر کتاب های فراوانی ک خوندم و ارتباط فوق العاده زیاد در جامعه سعی میکنم با هر مسئله ای عاقلانه برخورد کنم ...
ما نوجونا از سن ۱۴ تا ۲۰ تقریبا دوچار تغییرات احساسات میشیم و گاهی ممکنه احساس کمبود محبت بکنیم ک این باعث میشه ب حرفای ب اصطلاح عاشقانه هر جنس مخالفی دل ببندیم ...
عزیز دلم دختر خانم خوب ک همسن منی من میتونم شرایطتو درک کنم اما اون اقای ۵۳ سال متاسفانه تنها حسی ک ب شما نداره عشقه😔
اونقدر سنش زیاد هس ک تمامو کمال عاقل باشه اون هیچ حسی جز هوس و ....ب شما نداره من فقط امیدوارم عذاب وجدان ایشون باعث بشه ب خودشون بیان و هم شما و هم خودشونو از این منجلاب بیرون بکشن
منم سنی ندارم ک بخام نصیحت کنم ..
فقط من دلم برا همسنام میسوزه...
دخترا و پسرای گل هواستون ب ایندتون باشه ..
تا ۲۰ سالگی ب هیچ جنس مخالفی فک نکنین چون تا اون موقع همه حسا کودکانس ..
تازه از ۲۰ سالگی ب بعد هم با چشم باز و عاقلانه باید تصمیم بگیرید
ب اینده فک کنین..
ببخشید طولانی شد با تشکر🌷🙏
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
سلام در جواب خانمی که ۴ ساله ازدواج کردن واز دست همسر شون ناراحتن میخواستم بگم من۲۲ ساله ازدواج کردم همسرم تا حالا برا من تو هیچ مناسبتی خرید خاصی نکرده ولی من زیاد ناراحت نمیشم میگم بلد نیست هر وقت هر چیزی لازم داشتم خودم میخرم عوضش مرد زحمتکشیه در تلاشه عیب وایرادهای زیادی داره منم دارم
زندگی محل ساختن نه خراب کردن شما که به خاطر ۲ تا بچه زندگی میکنی خوب زندگی کن بدترین کاری که می تونستی با زندگیت بکنی این بود که جا تو جدا کنی خیلی کار بدی کردی برگرد به رخت خوابتبهش احترام بذار سر هیچ و پوچ اوقات تلخی نکن معلومه که خیلی ناراحتیش کردی که گفته برو تو که می خوای به خاطر بچه هات باشی پس نه خودتو افسرده کن نه بچه ها تو به بچه هات عشق به پدر احترام به پدر رو یاد بده درست شدن زندگیت دست خودت تو یه قدم برداراونم بالاخره میاد شاید هیچ وقت تو مناسبتها چیزی برات نخره اصلا ایرادی نداره هیچ وقت به روت نیار زندگی دختران ارزش اینو نداره که تو خراب کنی متاسفانه ما ها راه ورسم خوب زندگی کردن رو بلد نیستیم راهنماییهای غلط اطرافیان هم گاهی زندگی رو جهنم میکنه مواظب خودت همسرت بچه هات باش راه حل اول مشکلت دست خودته امیدوارم بتونی با غرورت کنار بیای وانچنان همسرت رو از عشق سیراب کنی که جونشو برات بده امید دارم
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
سلامخسته نباشی
در رابطه را اون خانمی که گفتن شوهرش نسبت به خودش وا زندگیش بی اهمیته،منم شوهرم دقیقا مثل شوهرتو بودحتی بدتر تو اگراجازه داشتی بچه هارو ببری تا بیرون من حتی اینکاردهم نمیتونستم بکنم راحت بهم تهمت میزد منم دوتا بچه دارم یه روزدیگه تصمیم گرفتم برا همیشه برم وازش طلاق بگیرم رفتم شکایت کردم مهریموگذاشتم اجرا،فامیلش متوجه شدن و چندباری اومدن باهام حرف زدن ولی من زیربارنرفتم گفتم از اخلاقش خستم،بهش بگین طلاقم بده میخام شوهرکنم وقتی اینوشنیده بودخونش به جوش اومده بود،وچندبارخودش با فامیلش اومددنبالم منم با تهعد برگشتم سرزندگیم، الان خداروشکروقتی کارمیکنه نصفشومیریزه به حساب من و راحت تونستم پس انداز کنم تمام حساب کتاباش دست منه،هرجا میره باهاشیم،ازصددرصدهشتاددرصدبهترشده،فقط میگه نبایدبا خانوادش رفت وامدکنم چون اونا باعث مشکل میشن تو زندگیم.
شماهم اگرتو فامیل شوهرت همه میدونن مشکلتو برو با بزرگ فامیلش حرف بزن وبعد برو شکایت کن مهریه ونفقه تو بزار اجرا ولی در خاست طلاق نده ایشالله که به خودش میاد
@azsargozashteha💚
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#قسمت_بیستو_دو گفت برو از همونجا که اومدی، برو خونه بابات... اصلا من چه میدونم، برو و بیا طلاقت بد
#قسمت_بیستو_سه
+خلاصه بعد که دیدم حریف پسرم نمیشم راضی به وصلتشون شدم،
سعید خیلی ورپریده ست مثل عشرت، ولی حمید و سمیه خیلی خوبن بخدا..
اگه میخواید زندگی کنید باید از پیش عشرت برید، تنها راه نجات زندگیتون اینه که حمید عشرتو نبینه، حالام اینجا بشین تا برم و با بچت برگردم..
ملتمسانه گفتم راست میگی عزیز؟
گفت دروغم چیه؟!
بعداز ظهر بود دراز کشیده بودم و چشمامو بسته بودم که با صدای گریه امیر از جا پریدم،
از دیدنش ذوق کردم و محکم بغلش کردم
بی بی گفت بیا این تو اینم بچت..
از گوشه در نگاه کردم که حمید توی حیاط ایستاده بود،
بی بی گفت وقتی از این در میری بیرون باید سفیدبخت بری، کافیه دیگه..
حمید و صدا کرد، اومد نشست، گفت حمید میخوای اینو طلاق بدی؟
گفت آره بی بی..
گفت باشه این دختر پشت و پناه نداره ولی من پشت و پناهش میشم، میشم پدرش مادرش برادرش و حق و حقوقشو ازت میگیرم، میدونیم که اون روزی که گرفتنتون و بردنتون عقد کردن طبق قانون یک دست و یک پات پشت قباله این دختره، از اون روز تا حالا فکر میکردی پناه نداره و بدبخته، یه دست و یه پا کجا بود، ولی از امروز کرور کرور پول خرج میکنم که این دختر حق و حقوقشو بگیره...
گفت ببین حمید تو نمیتونی به حرفای ننت گوش ندی، تو ذاتته، بیا جمع کن و از این آبادی برای همیشه برو، برو یه آبادی دیگه، خدمتتم که رفتی، حمید بترس از خدا، آخه این انصافه این دختر صبح تا شب کار کنه بعد تو بدی به ننت؟
حمید سرشو انداخت پایین و گفت چی بگم والا؟ با کدوم پول برم یه آبادی دیگه اخه؟ تو کدوم خونه؟
چونشو گرفت و گفت حمید.. ننه مگه عاشق این دختر نبودی؟ مگه بخاطرش کتک نخوردی؟ مگه داداش و آقاش سیاه و کبودت نکردن؟ باشه میگی کم سن بودی و زن گرفتی اشتباه کردی، طلاقش بده و سی سالگی برو زن بگیر که سنت بالاس ببینم دیگه میتونی عاشق کسی باشی؟ یا همش این دختر جلو چشماته؟
حمید سرشو انداخت پایین و گفت میگی چیکار کنم بی بی؟
بی بی گفت من زیاد پول ندارم اما همینقد کم بهتون میدم برید یه خونه کرایه کنید ولی از اینجا فقط برید..
حمید دستی تو صورتش کشید و بهم نگاه کرد، آروم گفت زخمات درد داره؟
سکوت کردم، فهمیدم بی بی راست میگه که حمید تنها ایرادش تاثیرپذیری و گوشی بودنشه و اگه از اینجا بریم بهتر میشیم...
@azsargozashteha💚
سلام ایام به کام❤️
#چالش_پنجم
چالش امروز درباره ی خانواده س
حالا هم خانواده ی خودتون هم همسرتون❤️
#یه رفتار عجیب یا باحال از خانواده ی همسرتون یا خانواده ی خودتون بگید😁
از اون رفتارا یا عادتا که وقتی دیدید خیلیییی براتون عجیب بوده یا خیلی ذوق زده شدید براش✅❤️
منتظریم 👇🌹
@habibam1399
برامون بفرستید💚
#پرسش_اعضا ❤️
سلام خواهش میکنم مشکل منم بزارید توی کانالتون من همسرم هرکاری ک میخواد انجام بده ب ثمر نمیرسه الان چند ساله ازدواج کردیم هنوز هیچ پیش رفتی نکردیم یعنی هیچی ب طور کل اما اطرافیانم همه میلیا ردی زندگی میکنن اما ما با حقوق کارگری دلم برای بچه هام میسوزه که فقط باید ببیننو حسرت بخورن آخه هر دوشون هنوز کوچیکن همه ب فکر خودشونن هیچ کدوم دستمونو نگرفتن 😢حالا بماند من چشم امیدم ب خداست شوهرم ی بار رفت دنبال شغل ازاده تا بتونیم پیشرفت کنیم اما هربار ی مشکلی پیش می آمد وآخرم ضرر خودم کانال زدم اما دریغ از مشتری کلی روسری رو دستم موند نمیدونم چیکار کنم نمیدونم درک میکنید یا نه اینکه اطرافیانتون خواهرا برادرا وضع خوب باشن خیلی ادم احساس حقارت میکنه من خودمو شاد نشون میدم اما هر شب به خدا التماس میکنم اگر مرحمی توزندگیم پیدا نمیشه حداقل آروم بشم وخانوادمو آروم کنم ...حالا اگر کسی ختمی یا دعایی بلده کمکم کنه راستی من پیش دعا نویس رفتم و گفتن شوهرم تو طالعش ی ستاره نحسی وجود داره برای همین دست رو هر کاری میزنیم نتیجه عکس میگیریم
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
سلام .💝💝💝
من میخواستم از اعضای گروه بپرسم آیا کسی برای موخوره درمانی میدونه که انجام داده باشه وجواب گرفته باش بهم بگه خواهشا🙏
دخترم 4ساله شه موخوره تمام موهاشو گرفته موهای کم پشت نازکی داره، موهاش هم تا رو شونشه وخیلی رو موهاش حساس و موهاشو دوست داره .
همیشه پایین موهاشو کوتاه میکردم ولی الان روی موهاشو کلا گرفته و نمیشه قیچی کرد 😥 همیشه هم روی موهاش پرز .تند تند هم میبرم حموم از بچگی هم شامپو فیروز براش میزدم گاهی هم برای اینکه موهاش نرم شه شامپو لطیفه😐
یعنی از حموم که میارم بیرون ولباس هاشو میپوشه و بازی میکنه بلافاصله پر پرز میشه .
خواهشا اگر کسی راه حلی داره بهم بگه ؟🙏
ممنون از ادمین عزیز🙏🙏🙏
ایدی ادمین 👇🌹
@habibam1399
لطفا به هر دو سوال پاسخ بدید🙏🌹
#داستان_زندگی ❤️
سلام وقتتون بخیر من میخواستم داستان زندگیم و صرفا جهت درس عبرت برای دختران سرزمینم گفته باشم که میدونم خیلی هاشون قلبهای پاکی دارن، من سال 1384 با همسرم آشنا شدم من یاسوج زندگی میکردم و اون اقا گیلان بودن، 4 سال پدر من مخالف بود و تنها دلیلشم تفاوت فرهنگی و راه دوری بود، اما بلخره خانواده من بعد چهار سال راضی شدن، و من در سن 21 سالگی ازدواج کردم من بسیار عاشق همسرم بودم و عشق اول من بود، شوهرم پدر نداشت و سرپرست خانواده بود و در آژانس کار میکرد. من به خانه مادرشوهرم رفتم به دلیل اینکه یک خواهر و برادر کوچیک داشت و همسرم حکم پدر اون خونه بود دلم نیومد همسرم و از خانوادش جدا کنم، سالها در یک اتاق کوچک زندگی کردم، با بزرگ شدن خواهر برادرش ما هم تصمیم گرفتیم جدا بشیم اما همسرم هیچ پس اندازی در این سالها نداشت و من باز هم کوتاه اومدم، طلای گرونی که مادرم به عنوان هدیه به من داده بود که بعدا هر وقت مستقل شدم برای جهیزیه بفروشمش هم همسرم به دلیل بدهی فروخت، من روزهای سختی و گذروندم آداب و معاشرت خانواده ها زمین تا آسمون با ما فرق داشت، هوای شرجی اونجا حتی کولر نداشتن، درد غریبی، دوری خانواده و تنگدستی همسرم واقعا خیلی برام سخت بود اما من پای همسرم بدون هیچ شکایتی موندم چون اعتقاد داشتم هرجور همسرت هست باید کنارش باشی تا یک روز به خواسته های زیبامون برسیم، من هرگز کوتاهی در زندگیم نکردم ولی محبت زیادی باعث شکستم شد. همسرم به شوخی چندبار گفت مهریه ات رو ببخش تا عشقت و بیشتر بهم ثابت کنی و من بعد مدتی در اسفند 1392 مهریه ام و بخشیدم و دست همسرم و گرفتم گفتم سایه عشقت برام کافیه، و جا داره بگم محضردار اشنای همسرم بود بجای بخشش 700 سکه نوشت 700 سکه دریافت نموده و من نخونده امضا کردم، بخشش قابل رجوعه و من اینو نمیدونستم، من مترجم زبان هستم ولی کاری که من کردم یه بیسواد نمیکرد، اما اشتباهم از عشق و وابستگی و اعتماد بود، همسرم بعد چند ماه به یه ادم دیگه ای تبدیل شد و بلخره دی ماه 1393 همسرم یک روز گفت ما تفاهم نداریم مهریه هم نداری برو به سلامت.
خیلی قلبم شکست و در سکوت و بغض وارد خونه پدریم شدم، پدرم فلج شده بود و بیمار بود و نمیتونست حتی واکنشی نشون بده فقط با چشماش حرف میزد اون لحظه هرگز از یادم نمیره
ماه ها از شرمندگی کار احمقانه ام در برابر شماتت دیگران سکوت کردم و فقط تونستم 15 میلیون نفقه بگیرم، طلاها روهم گفت برای خرجی خودش فروختم نتونستم بگیرم، من هنوز ازدواج نکردم ولی شغلم و ارتقا دادم، همه به من گفتن تو بعد از ازدواج موفق و سرشناس شدی و احساس خوشبختی زیاد میکنم چون من چیزی و از دست ندادم همسرم هیچی نداشت من فقط برای خودش زندگی میکردم و فقط خودشو از دست دادم، نصیحتم به خانمهای عزیز اینه که در حد اعتدال محبت کنید عشق سرجای خودش و شان و شخصیت خودتون و کاملا حفظ کنید، رسم و رسومات و در حد نرمال به جا بیارین، به نظر خانواده اهمیت بدین، هرگز نزد خانواده همسر زندگی نکنید چون به ضرر هر دوی شما میشه، سعی کنید با هم استانی خودتون ازدواج کنید تا مشکل و تفاوت های فرهنگی براتون مشکل ساز نشه.
من دختر بسیار صبوری بودم خیلی چیزها طاقت اوردم که نمیگنجه اینجا بیشتر توضیح بدم، امیدوارم زندگی من درس عبرتی برای دوستان بشه، بعد طلاق زندگی جدیدی بسازید و همیشه دلتون به خدا باشه، مردی و چند ماه وارد زندگی نکنید چون به مرور روحتون ناپاک میشه و نون خالی بخورید از مرد پول نگیرید
مهارت کسب کنید و وارد شغلی بشین تا موفقیتتون به گوش همه برسه.
@azsargozashteha💚
#پرسش_اعضا ❤️
سلام خدمت همه وان شاءالله خودوخانواده تان موفق باشید.ازمدیرومسئولان مربوط به این برنامه ای که ارامشی نسبی رابه ماهدیه میدهندمتشکرم وقتی سرگذشتها وبیشتردردهاوسختیهای زندگیهارامیخوانم احساس میکنم اعضای خانواده ی خودم بوده اندواین حس خوب درمن است که بعدازهرسرگذشت چه شیرین وچه غمگین برایشان آرزوی موفقیت وسلامتی کنم چون واقعااینطوردوستیهایی که حرف دل راتعریف میکنیداحساسی درانسان هست که همه باهم یک خانواده ای نزدیک هستیم وتعجبم ازاین است که چرااین روزهااکثرا حس عصبانیت وحمله به دیگران بهشون دست داده وباعث تمام مشکلات خصوصا دراین دوسه سال اخیرشده اندومن فکرمیکنم اونایی که فازحمله و...بهشون دست میدهداصلا نگاهی به این مطتلب نمیاندازندویاشایدبخوانندوباخودشان بگویندهمش قصه هست درحالیکه سخت دراشتباه هستند.من خودم ازکودکی یعنی ۴۰سال پیش تابحال همش درحال قصه وسرگذشت خواندن بوده ام والحمدالله فرق بین قصه وسرگذشت واقعی تاحدودی میدانم وجالب اینجاهست که من ازوقتی که این گروه یاکانال رایافتم حدوداکمتراز۲۰روزی که هست هرچه راکه دنبال کرده ام ورفتم به اولین سرگذشتهاومطالب اکثراشبیه سرگذشت خودم بوده است البته باکم وزیادی دربعضی مواردموضوعات .،بهرحال من خیلی دوست دارم سرگذشت یابه قولی هفتادمن مثنوی رابرایتان بنویسم ولی چون بس که هنوز کم وبیش درماجراهاوفرازونشیبهای کمی هستم تصمیمم براین است درفرصتی مناسب برایتان ازاول ماجرایم بگویم که چه هابرمن وخانواده مان گذشته والحمدالله اگرچه تلخ وسخت بوده وبازکمی سخت میگزردولی خوشیم که حداقل سربلندترازبقیه میتوانیم قدم برداریم .راستی من خیلی معجزات و.حکایتهایی راجع به چوب خداصدانداردو...وبگذارخداجبران میکندو...اینهاراهمه مابه چشم دیدیم ودوستان عزیزکه ازخانواده ی شوهریا خانواده ی خانمتون یا کلا ازدست آشنا و..دردمندهستیدبه خداقسم ماهاچندین مرتبه تجربه هایی مانندشماهاداشتیم وتاجایی میرسیدیم که نه راه جلورفتن برایمان بودونه راه برگشت ودراوج ناامیدی ها خداخیلی زودبه کمک آمده وخواستم حداقل کمی فکرکنیدبه این که من تجربه کرده ام هیچ وقت ناامیدنشویدوفقط وفقط یادتان باشدخداوندرافراموش نکنیدوهم انسانهای نیک وبزرگوارروزگارمثل بزرگان دین و....وتوسل وکمک خواهی ازبزرگان که واسطه هایی الهی همچون فرشتگان هستندخیلی زودراه رابرایتان میگشایند ان شاءالله درهمه ی کارهایتان موفق باشیدالتماس دعا 🙏خداوندنگهدارتان
@azsargozashteha💚
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#قسمت_بیستو_سه +خلاصه بعد که دیدم حریف پسرم نمیشم راضی به وصلتشون شدم، سعید خیلی ورپریده ست مثل عش
#قسمت_بیستو_چهار
سرافکنده گفتم بی بی نمیشه بیاییم اینجا زندگی کنیم؟
دستمو گرفت و گفت من که تنهام از خدامه ولی به حرف من گوش کن دختر، از این شهر برید، نمونید اینجا..
رو به حمید گفت یک هفته وقت داری تا دست زنتو بگیری و از اینجا بری، وگرنه بجای اینکه پول کرایه یه خونه بهت بدم بخدا کمک این دختر میکنم تا طلاقشو بگیره و به خاک سیاه بشینی حمید، سرتو بالا بگیر.. یادت نیست چقدر میخواستیش؟ یادت نیست چقدر به خاطرش کتک خوردی؟ یادت رفته همه رو؟ این همون نازنینه، به خاطر تو قید خانوادشو، همه رو زده، همه هم قید اینو زدن چون تو رو خواسته، به خدا که خیر نمیبینی اگه بهش بد کنی..
خداروشکر حمید گوشی بود و حرفای بی بی خیلی اثر کرده بود،
بعدم دست منو گذاشت تو دست حمید و گفت فعلا همینجا بمونید برنگردید اون خونه، تا حمید بره یه خونه پیدا کنه.
شهری که انتخاب کردیم یکمی از روستای خودمون بهتر بود و چند تا از اقواممون برای زندگی رفته بودن اونجا، دو ساعتی با دهات خودمون فاصله داشت
من موندم و فردا صبح حمید از بی بی پول گرفت که بره دنبال خونه، بدون اینکه عشرت بفهمه..
پولی که بی بی داده بود واقعا کم بود و امید نداشتم اصلا بتونه اونجا خونه ای پیدا کنه..
حتی امید نداشتم یه اتاق بتونه پیدا کنه، توکل کردم بر خدا..
غروب حمید پکر برگشت، گفتم چی شد؟ پیدا نکردی؟
گفت چرا پیدا کردم، رهن کردم، همین فردا میتونیم بریم
گفتم اینکه خیلی خوبه، چرا پکری؟!
گفت خیلی خونش داغونه... خیلی کوچیکه فقط یه اتاقه..!
گفتم هرچی باشه از خونه مادرت بهتره..
بدنمو سفت کردم گفتم الان یه مشت میزنه ولی دیدم گفت اره لااقل تو اونجا کمتر اذیت میشی..
دستمو گرفت و گفت ببخشید زدمت..
رومو اونور کردم و گفتم بیا از نو بسازیم، بیا به آرزوهامون برسیم، بیا همو ببخشیم..
سرشو انداخت پایین و گفت قول میدم، باشه نازی؟
خلاصه که فردا صبح یه وانت گرفتیم، توش یه گاز قدیمی از عزیز و دو دست لحاف تشک و چهارتا قابلمه و کاسه بشقاب گذاشتیم،
بی بی لباسای شیک خونه پدریمو از تو کمد عشرت برداشته بود اورده بود،
بعد این همه سال نوی نو بودن اما دیگه به تن من نمی اومدن، من خیلی چاق شده بودم...
@azsargozashteha💚
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
سلام ایام به کام❤️ #چالش_پنجم چالش امروز درباره ی خانواده س حالا هم خانواده ی خودتون هم همسرتون❤️
#چالش_پنجم 😍❤️
رفتار عجیبی که منو شوکه کرد این بود که خانواده همسرم همه با هم میرن مهمونی.مثلا زنگ میزنن خونه ما وبعد ۳۰نفری میان خونت.😥اونم برای شام یا ناهار.😱میگن اینطوری بیشتر خوش میگذره.دور هم باشیم.😁البته الان دیگه نمیشه.چون کروناس.😆
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
خانواده شوهرم عالین عالیییییی
واما چیز جالب اینکه همشون چه بچه چه بزرگ چه جوون خییییلییی خیییلی قشنگ ذوق میکنن،
برای کوچکترین و ناچیزترین هدیه یا حرف خوب یا چیزی انقد قشنگ و دوست داشتنی ذوق میکنن،
و من اینو خیلی دوست داشتم و پسندیدم و گفتم اینو بگم،
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
سلام عليكم برای من چیزی که خیلی عجیب بود مادر شوهرم تو چشمم زُل زد گفت نمیتونم ببینم خوشبختی وشاد وخوش زندگی میکنی
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
سلام راستش وقتی رفتم خونه شوهر فهمیدم که برنج با مربای به می خورن
واینکه پدرشوهرم خیلی خیلی زیاد پسردوسته من که بچه اولم پسر شد کلی هدیه کادو قربون صدقه تا اینکه بچه دومم دختر شد بعد از زایمانم حتی به من سلام نکرد تا چند ماه بچه رو ندید کلا
واینکه خودمم عاشق نون و پشمک هستم همیشه می خورم
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
والا تو خانواده شوهر ک ندیدم چون ندارم😂😂
اما خانواده ما ی چیز عجیبی دارن اینه ک
شنبه هر کاری کنن تا اخر هفته اون کارو میکنن
به خاطر همین هیچ کاری نمیکنیم شنبه
😢😁
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
سلام
در رابطه با چالش
من برا اولین دفعه که رفتم خونه مادر شوهر برا شام دعوتم کرده بودن بعد سفره انداختند برا من و همسر تو اتاق همسر. سفره انداختند من منتظر بودم که همسر شروع کنند که من شروع کنم
دیدم همسر 30 تومن گذاشتند کنار گفتند بفرمایید و ی تیکه گوشت زدن سر چنگال
دادن دستم مثلا از تعجب چشام اندازه توپ تنیس شد خودشون شروع کردن به خوردن
خلاصه بعد ها که پرسیدم خواهرشون گفتند که ما رسم دندون رنج داریم
گفتم یعنی چ گفت یعنی عروس مثله بله دادن برا اولین غذا که خونه پدر شوهر میخوره زیر لفظی میگیره
من برا دفعه اول بود که شنیدم وخیییلی تعجب کردم
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
درباره اخلاق خاص خانواده ها
شکر خدا خانواده همسرم نرمال هستن و ما هیچ مشکلی نداریم تازه توی خیلی از موارد حامی من هستن و به کارهایی که علاقه مند هستم تشویقم میکنن🙏🏻
اما در مورد خانواده خودم
حساسیت ها فوقالعاده بالاست باید با حساب و کتاب و ترس و لرز به ادامه روابط خانوادگی ادامه داد چون کافیه کوچکترین خطایی انجام بدی تا همون رو سالهای سال تو سرت بکوبن 😕 و نه تنها تشویقم نمیکنن بلکه با بدترین شکل ممکن توی ذوقم میزنن و هر کاری میکنن تا من رو از اون کار منصرف کنن در صورتی که اگر شخصی دیگر از اقوام دور کاری مشابه من رو بخواد انجام بده ازش تعریف و تمجید میکنن 🤨 و این خصوصیت برای من خیلی عجیبه 🤔
@azsargozashteha💚
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#پرسش_اعضا ❤️ سلام خواهش میکنم مشکل منم بزارید توی کانالتون من همسرم هرکاری ک میخواد انجام بده ب ث
#پاسخ_اعضا ❤️
سلام خدمت دوستان.در رابطه با خانوم عزیز که دخترشون مشکل موخوره داشتن میخواستم عرض کنم خدمتشون که پس از استحمام ودر حالی که موهای دخترشون هنوز مرطوب هست،باروغن نارگیل موهاش رو ماساژ بده.من خودم این مشکل رو سالیان زیادی بود داشتم ولی الان به حمدلله با این روش حدودا یک ماهی هست که هیچ موخوره ای توی موهام نمی بینم.درضمن استحمام زیاد خودش باعث خشکی وشکنندگی مومیشه.
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
سلام میخاستم درمورد اون خانمی که گفتن موهای دخترشون میخوره داره بگم که موهای منم نازک و خیلی هم بلنده هم موخوره داره هم پرز میده ولی الان خیلی بهتر شده هم موخوره کمتر شده هم پرز دیگ نمیده من خودم با قیچی ته اونجا هایی ک موخوره داشت یکی یکی جلو نور میگرفتم و با قیچی نوک گیر میکردم خیلی بهتر شد
بعد اینکه برای پرز هم باید شامپو شونو عوض کنن
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
سلام برای اون اون خانمی دخترشون موخوره گرفته یک شامپو به نام سبغ از داروگیاهی یا ... تهیه کنن خیلی خوبه مخصوصا برای موخوره ، ریشه ی مو رو هم قوی میکنه و .... التماس دعا 🌹
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
سلام
در جواب خانمی که گفتن موهای دخترشون موخوره داره .عزیزم دخترتون دچار غلبه خشکی بخصوص در سر هستند هرشب به پوست سرشون روغن بنفشه پایه زیتون بمالید و همین طور در بینیش درهر سوراخ یک قطره یک شب درمیان روغن بنفشه پایه کنجد بریزید .
برای گرفتن نتیجه سریع تر از طبیب سنتی یا اسلامی کمک بگیرید .
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
سلام خانمی که موهای دخترش موخوره داره
اول موهاشو کوتاه کن بعد موهاشو حنا بزن یه شانه بخرید براش کسی ازش استفاده نکنه فقط خودش استفاده کنه حتما حنا بزار اگه هم خواستی بجای اب قهوه بزار روی حنا که موهاش قرمز نشه مو رو با حوله خشک نکنید مارک شامپو رو تغییر بدید مو رو از محل رویش شانه نکنید
وقتی موهاش خیسه شانه نکنید
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
سلام عزیزم تنها درمان موخوره اینکه
که نوک موهایی که موخوره داره رو
قیچی کنی فقط به اون اندازه که موخوره
داره موهای من بلنده تا پایین تر از کمرم
میرسه موخوره افتاد به موهام بااین روش
الان یک موخوره هم ندارم
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#پرسش_اعضا ❤️ سلام خواهش میکنم مشکل منم بزارید توی کانالتون من همسرم هرکاری ک میخواد انجام بده ب ث
#پاسخ_اعضا ❤️
#تجربه
سلام در مورد اون خانم که گفتن چند ساله پیشرفتی نداشتن می خوام بگم اگه همسر شما خودش بخواد میتونه .
پدر من ۱۷ سال پیش تراکتور داشت راننده داشت وقتی میخواست خونه بسازه چون کسی بهش کمک نکرد تراکتور رو فروخت در صورتی که هنوز داشت قسط شو میداد
پا کوره کار میکرد دوشب و دو روز سر کار بود ی روز خونه به سختی خونمون رو ساخت اونم نصف کاره ...
بعد از اونجایی که به رانندگی علاقه زیاااااادی داشت شوفر مردم شد و چه پول هایی که ما محتاجش بودیم ولی خوردن و ما به سختی زندگی می گذراندیم
بابام فهمید کاخونه سیمان شوفر می خواد کمر همت بست و گواهینامه پایه یک و هوشمند گرفت یک ماه کار خونه سیمان کار کرد ولی رئیس کارخونه ی آدم خدا نشناس از آب درآمد و پولمونو خورد ...
تو این همه مدت هر چقدر گفتیم ی ماشین برا خودت بگیر آقا و نوکر خودت باش قبول نکرد
بعد اونجا چند جای دیگه هم کار کرد که کلی پولمونو خوردن ...
آخر سری رفت تو ی بلوک زنی قدش خمیده شد 😔 تو ۳۷سالگی شبیه ۴۷ ساله ها بود در این مدت ها مامانم خیلی زجر کشید 😞 ولی ما امید نشد همیشه رو ی کاغذ به دیوار اتاق مینوشت ما هم خدایی داریم ...
سال ۹۷ فهمید که ی وام کم درصد میدن پیگیر شدیم و با هزار دنگ و فنگ گرفتیم تا ساله ۹۹ به حساب مون ریختن .
بابام گفت میخوام ی نیسان بگیرم ولی بازم پولش کم بود فقط ۵۰ میلیون داشت . با چند نفر مشورت کرد گفتن تو که میخوای وام بدی ، نیسان خیلی خرج داره و از پس وام بر نمیاد تصمیم گرفت خاور بگیره مامانم رفت بانک ۱۰۰ میلیون وام درخواست داد خدا پدر رئیس بانک رو بیامرزه کارامون رو زود راه انداخت بماند که سر پیدا کردن ضامن چقدر اذیت شدیم و میخواستیم انصراف بدیم ولی خدا جور کرد دوماه بعد اینکه وام گرفتین ی خاور خرید خاک ایران رو غربال کرد تا تونست ی خاور مدل ۵۰ با قیمت ۲۰۰ میلیون پیدا کنه ولی تونست بازم پول کم داشتیم طلا هامون رو فروختیم ، قرض کردیم و به زور پول رو جور کردیم
الآنم داریم قسط میدیم
اینارو گفتم که بدونید تا خودش نخواد هیچ اتفاقی نمی افته