شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#پرسش_اعضا ❤️ سلام خواهش میکنم مشکل منم بزارید توی کانالتون من همسرم هرکاری ک میخواد انجام بده ب ث
#پاسخ_اعضا ❤️
سلام درمورد خانمی که کار شوهرشون نمیگیره و رفتن پیش دعا نویس اول عزیزم به دعانویس مراجعه نکن، امیدت به خدا باشه، بعد هرشب بدون وقفه سوره ی واقعه را بخوان ، در ضمن نماز شب هم خیلی مؤثره، خودتون حرز امام جواد و آیت الکرسی و چهارقل روی کاغذ کوچیک بنویسید به بازوی شوهرتون ببندیدمن خودم اینکارها رو انجام دادم و اثرش را هم دیدم خیلی موثره
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
سلام برای اون خانمی که گفتن هرکاری میکنن پیشرفت نمیکنن بگین استغفاره ۷۰ بندی امیرالمومنین تهیه کنن من خودم هم همین طور بودم هرشب قبل خواب بخونید خیلی تأثیر داره التماس دعا 🌷
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
سلام برای رفع مشکلات یه ختم هست ۴۰ روز پیش از نماز صبح زیارت آل یاسین خونده بشه و بعدش با امام زمان علیه السلام در مورد مشکل یا حاجتی که هست صحبت کنید انشاالله نتیجه حاصل میشه
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
سلام برای خانمی که گفتن وضع مالی شون خوب نیس
حتما هرشب بعد نماز عشا تعقیب نماز عشا و سوره واقعه بخونن
هر روز هم سوره ذاریات و مزمل بخونن
بعد از نماز های یومیه ۱۴ مرتبه ذکر یا جواد الائمه ادرکنی هم بگن خیییییلی مجربه
تاثیرشو تو زندگیشون میبینن
بین الطلوعین هم بیدار باشن چه بهتر
آیه من یتق الله رو هم بعد از نمازاشون بخونن
ان شالله که وسعت رزق حاصل بشه
من این کارا رو انجام میدم الحمدلله خیلی برامون میرسه در صورتی که قبلا این جور نبودیم
البته صدقه دادن هم خودش خیلی وسعت رزق میاره
و اینکه خمس مال هم پرداخت بشه حتی اگه مال زیادی ندارن
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
سلام
راه حل برای خانومی که آقاشون هیچ پیشرفتی ندارند می خواستم بگم که توکلشون به خدا باشه و هرچقدر که توانشو دارند صدقه بدهند چون هرچقدر به نیازمندان کمک کنند دوبرابر شو از خدا دریافت می کنند و اینکه پیشه طالع بین و نمیدونم فالگیر نروند چون همشون خرافاتی بیش نیست وشاید این مشکل امتحان خدا باشه و شاید حکمتی درش باشه و حرف آخر اینکه هرگز از رحمت خدا نامید نشوند چون خدا ارحم و راحمین است
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
سلام عزیزم راجع خانمی که دست به هر کاری میکنن درست در نمیاد شما عزیزم هر روز دعاهای رزق و روزی رو بخونید دوشنبه و چهارشنبه بعد نماز عصر ۴۰ بار سوره تکاثر را بابت رزق و روزی بخونید و ذکر های رزق و روزی .انشاالله که مشکلات مادیتون رفع بشه عزیزم ممکنه زمان ببره ولی مطمن باشین بعد هر سختی اسانی هست به لطف خداوند امیدوار باشید عزیزم
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
سلام ببخشید مزاحم شدم
میخوام دباره خانمی که گفت شوهرم هر شغلی انجام میده توش موفق نمیشه
از نظر من به اون طالعه ای که به شما گفتن توجه نکنید
اول به خداوند توکل کنید و خواستید هر شغلی رو شروع کنید باید برید با یکی از موفق ترین کار افرین های اون شغل مشورت کنید و اگر یک بار زمین خوردید دوباره باید بلند شید و توکل کنید به خداوند راهتونو ادامه بدید
مشورت زیاد با کار افرین های اون شغل داشته باشید تلاشتونو کنید از راه درست راهی که نونش حلاله موفق بشین
منتظر نباشین یک شبه به ارش برسید باید تلاشتو نو کنید و کمکم به جایی که می خواهید به امید خدا برسید
و هرگز هرکاری که انجام دید غرور نگیرد و حریص نشوید و همیشه توکلتون به خداوند متعال باشه
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
سلام درمورد اون خانمی که گفتنروزی شون کم هستو دست به هر کار میزنند نمیشه خانم عزیز بعد از نماز صبح سوره طه بخونید خیلی تاثیر داره من یه جایی خوندم امتحان کردم عالیه فقط سعی کنید نمازتون قضا نشه هنوز هوا تاریک هست این سوره راتلاوت کنند وسوره صافات جمعه بخونند وهر شب سوره واقعه وذاریات راتلاوت کنید ولی سوره طه بعد نماز صبح برای روزی عالیه وباید مداومت بر خواندن کنید ودوروز بعد نتیجه اش را میبینید
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
سلام درجواب خانمی که برای ازدیاد رزق وروزی پرسیده بودن اول خواندن مداوم نمازشب واقعاتأثیرش درازدیادرزق وروزی زیادبعدهم خواندن سوره های ذاریات، واقعه، مزمل، عادیات هرشب وبعدازهرنماز3بارسوره توحید1بار آیة الکرسی و3صلوات وخواندن ایات2و3سوره طلاق. وروزهای 2شنبه و4شنبه 40بارخواندن سوره تکاثر(بدون وقفه 40بار)إن شاءالله نتیجه اش رامیبینید. التماس دعا
@azsargozashteha💚
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#قسمت_بیستو_چهار سرافکنده گفتم بی بی نمیشه بیاییم اینجا زندگی کنیم؟ دستمو گرفت و گفت من که تنهام ا
#قسمت_بیستو_پنج
خلاصه بار زدیم و رفتیم سمت اون شهر، از خیابونش رد شدیم،
اونجا مثل روستای خودمون نبود یکمی پیشرفته تر بود و گویا تازه توش شهردار اومده بود و داشت شهر میشد،
بعد پیچیدیم توی یه کوچه خیلی بلند، چندتا کوچه پس کوچه رو رد کردیم و رسیدیم به یه کوچه ی باریک، ته کوچه یه در کوچیک بود که حمید نشونش داد و گفت اهان اینه..
وسایلمونو از وانت گذاشتیم پایین، حمید در زد و یاالله گفت،
با حیرت وارد خونه شدم، یه حیاط بزرگ بود که دور تا دورش ده تایی اتاق داشت، و یکی از این اتاقها مال ما بود
یکم فکر کردم و دیدم واقعا از جایی که با عشرت زندگی میکردم که بدتر نیست!
با آدماییم که از گذشته من خبر ندارن و قاعدتا فضولی زندگیمم نمیکنن..!
حمید وسایلو گذاشت وسط حیاط و بردم سمت اتاق، اتاق بوی دود و نا میداد، آب ازش رد نمیشد و نمیشد بشوریش، با یه دستمال آروم دیواراشو پاک کردم و کفشم جارو کشیدم،
هیچی نداشتم کفش بندازیم ناچار روی لحافی که بی بی بهمون داده بود رو کندم که لااقل یه جا برا نشستن داشته باشیم..
خونه کلا حموم نداشت و باید میرفتیم حموم عمومی، برای اون همه آدمم فقط یه دستشویی داشت..!
حمید دم یه میوه فروشی شاگرد شده بود و کار میکرد، کلی از این وضعیت شاد بودم اما زجرایی که توی اون خونه میکشیدم باعث میشد شادیم از بین بره..
مثلا یه نیمه شب توی زمستون امیر به گریه افتاد، خواستم براش شیرخشک درست کنم اما لوله ی آب توی حیاط یخ زده بود و آب نمیداد، برفهای روی زمینو جمع کردم ریختم تو کاسه گذاشتم جوشید، بعد اونا رو ریختم روی لوله یخش وا بره و تونستم آب و باز کنم..
امیر انگار فقط بچه من بود نه بچه من و حمید! حمید اصلا به این کارا توجه نمیکرد یا محل نمیداد ولی من با این وجود راضی بودم و از وقتی عشرتو ندیده بودیم کلی همه چیز بهتر شده بود...
یکی دیگه از چیزایی که توی اون خونه سخت بود شستن امیر اونم توی زمستون بود، حموم و آب داغ نداشت، ظرفا رو با یه بدبختی با همون آب سر میشستیم ولی هر وقت امیر و میخواستم بشورم باید آب و روی گاز داغ میکردم بعد با آب سرد قاطی میکردم ولرم شه و بعد پای لوله میشستم..
سعی کردم امیر و هرچه زودتر از پوشک بگیرم و بجای شیرخشک بهش شیر گاو بدم که کمتر اذیت شم و نخوام هزینه کنم....
@azsargozashteha💚
دلتنگ غنچه ایم بگو راه باغ کو؟
خاموش مانده ایم خدا را چراغ کو؟
کو کوچه ای ز خواب خدا سبزتر٬ بگو
آن خانه کو؟ نشانی آن کوچه باغ کو؟
چشم و چراغ خانه ما داغ عشق بود
چشمی که از چراغ بگیرد سراغ کو؟
دلهای خویش را به گواهی گرفته ایم
اما در این زمانه خریدار داغ کو؟
شب در رسید و قصه ما هم به سر رسید
کو خانه ای برای رسیدن٬ کلاغ کو؟
◍⃟💛◍⃟💜◍⃟💚💚💚
#پرسش_اعضا ❤️
سلام دیشب رفتیم احیا مسجد، من یک دختر 4ساله دارم از روضه ی امام حسین تا آخر قرآن گرفتن بچم برای اماما گریه کرد آخرشم موقعی ک به امام زمان رسید خیلی آشفته تر شد
مادر شوهرم میگفت گریه نکن زشته نگا بقیه بچها گریه نمیکنن و از این حرفا
من میدونم کار بچم بد نیست و دلش تو روضه بود ولی بقیه نمیفهمیدن و بهش شکلات میدادن
نمدونم شب بعدی برم یانع آخه مادرشوهرم حس بچمو نسبت ب کارش بد میکنه
نمدونم چجوری به اون بقیه بگم این مشکلی نداره فقط دل کوچولوش طاقت روضه نداره ک گوش بده و کاری نکنه
حالا موندم برا فرداشب برم یانع؟
ایدی ادمین 👇🌹
@habibam1399
@azsargozashteha💚
#دردو_دل_اعضا ❤️
#پرسش
سلام به تمام اعضای کانال.
من16 سالمه مادر و پدرم کرونا گرفتن من مجبور شدم با خواهر و برادرم بیام خونه مادر بزرگم.... خلاصه.
مادرم اصلا بهم پیام نمیده محلمو نمیذاره هرچی میخات همش با خواهراش میگه تلفنی صحبت میکنه ولی من خودم بهش زنگ میزنم جوابم نمیده چه برسه خودش بم زنگ بزنه
جواب پیام و نمیده
اصلا بهام صمیمی نیست بهام مثل مادر او دخترای دیگه حرف نمیزنه بهش پیام دادم بش گفتم تولدم فرادست اصلا جوابم رو نداد
ولی مدام با خواهراش صحبت میکنه وقتی به من میرسه بهم میگه خستمه میخام بخوابم برو زنگ نزن
از وقتی دیدم اینجوری شد با خالم دعوا کردم او دیگه بهاش صحبت نمیکنم
مادرم حتی خواهرمو از من دور کرده به خواهرم میگه برو پیشه خاله هات خواهرت چیزی نمیفهمه
سعی میکنم خواهرم رو سمتم بکشم او بهش موبایلم رو میدم براش بازی دانلود میکنم ولی اصلا پیشم زیاد نمیات پیشم فقط گریه میکنه
نمیدونم باید چیکار کنم خیلی با مامانم سعی کردم صمیمی باشم ولی خودش اصلا بهم اعتماد نداره او هیچی درباره خونه او چیکار میخات بکنه او هرچی میخات انجام بده بهم نمیگه مدام با خاله هام صحبت میکنه او تعریف اینم بگم خاله هام بیشتر از من میدونن تو خونمون چی میشه او مامانم میخات چیکار کنه منم خیلی اذیتم
خواهش میکنم خواهش میکنم خواهش میکنم راهنمایی کنید بگین چیکار کنم مثل بقیه دخترا با مامانم بشم
به خدا این متن رو با گریه نوشتم 😭😭
لطفا راهنماییم کنید 🙏
ایدی ادمین 👇🌹
@habibam1399
@azsargozashteha💚
سلام بابای من خیلی متعصب بود
این تعصبش هم فقط برای دختراش بود
یه روز نمیدونم از کجا یه خواستگار پیدا شد گفت آسمون بیاد زمین باید زن این بشی وگرنه تو باغچه چالت میکنم
گریه ها و زاری هامم اثری نداشت به زور منو فرستاد خونه شوهر
همسرم ده سال ازم بزرگتر بود کله اش جا به جا موهاش ریخته بود با اینکه بیست و هفت سالش نمیشد چون از بچگی خودش کار کرده بود و زحمت کشیده بود قیافش مثل مردای چهل ساله بود
من ازش بدم میومد
کم کم از سر بچگی و حماقت با یه پسری دوست شدم بدجوری عاشق و شیفته اش بودم کارم شده بود شبانه روز براش نامه های عاشقانه نوشتن
هیچ وقت موقعیت جور نشد باهم بیرون بریم ارتباطمون بیشتر اینجوری بود
یکبار گفت عکس بی حجابت و بده منم خر و خام شدم یه عکس براش فرستادم
بعد اون کم کم تهدیداش شروع شد
هزار بار خواستم تسلیمش بشم باز نتونستم تمام عشق و علاقم از بین رفته بود
شوهرمم فهمیده بود یه مشکلی دارم ولی ما اصلا نمیتونستیم باهم حرف بزنیم
یک شب پسره نامرد گفت یا فردا در خونت و باز میکنی یا شب میام زنگ خونت و میزنم به شوهرت میگم
نمیدونم تو قلبم چی احساس کردم گفتم خدایا خودمو سپردم دست خودت نجاتم بده
شب اومد در خونه زنگ درو زد پاکتی که توش نامه ها و عکس بود انداخت دم در رفت
میدونست اگه شوهرم خونه باشه همیشه اون درو باز میکنه
شوهرم رفت و پاکت به دست اومد تو بدون حرف دست کرد تو پاکت اول عکسمو دراورد یکی یکی نامه ها رو خوند
منم مثل گوسفند قربونی نشسته بودم نگاش میکردم
همه رو خوند لباس پوشیید رفت بیرون
صداشم خیلی خونسرد بود
میتونستم تو این فاصله در برم ولی نشستم سرجام و فقط از خدا کمک خواستم دو سه ساعت بعد...👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2729115697Ca1050d30df
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
سلام ایام به کام❤️ #چالش_پنجم چالش امروز درباره ی خانواده س حالا هم خانواده ی خودتون هم همسرتون❤️
#چالش_پنجم 😍❤️
پدر شوهرم ازشون بپرسی چندتا بچه داری میگن ۳ تا بچه و دو تا دختر، کلا دخترو آدم حساب نمیکنن جزو بچه ها نمیشمرن
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
مادر شوهرم اگه یه مشکلی بیماری چیزی برای غیر از خانوادشون پیش بیاد میگن چوب خداست ولی برا خودشون چشمشون زدن یا جادو
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
سلام خانواده شوهرم دلمه رو با عسل میخورن.
لباس بلند باید باشه ولی اگه روسری نپوشیدی اشکال نداره
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
مادر شوهرم روغنی که باهاش غذا سرخ میکنن دوباره میریزن سر شیشه روغن استفاده نشده
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
خانواده ی شوهرم اموالشون رو از دیگران قایم میکنن. هیچکس نمیدونه چندتا خونه و چقدر پول دارن. الکی میگن که مستاجریم
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
خواهرشوهرام جلوی باباشون چادر و روسری میپوشند😶
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
سلام اول عقدمون خواهر شوهرم تماس گرفت که بدون اطلاع من نباید منزل هیچکدوم از اقوام ما برین، حتما ما هم باید همراهتون باشیم
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
سلام خانواده ی شوهر من با فلاسک چای میارن جلو مهمون هر چقدر هم رسمی باشه مهم نیست با فلاسک میان😐😐😐
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
فامیل شوهر من سوپ رو میریزن رو برنج میخورن 😐
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
سلام کلا عروس رو آدم حساب نمیکنن مثلا چایی میارن برا همه به عروس ها میگن پاشید برای خودتون چایی بیارید ولی احترام هم دارن
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
عادت دستبوسی دارن، همشون هر وقت همو میبینن دست همو میبوسن، کرونا اومد از روی دستکش میبوسن😐
@azsargozashteha💚
#پرسش_اعضا ❤️
#دردو_دل
سلام خوب هستین میشه پیام منوهم توکانال بزارین .من ۷ساله ازدواج کردم عاشق شوهرم بودم بماندکه چندسال صبرکردموچقداذیت شدیم تابهم رسیدیم من به خاطر شوهرم ک دوسش داشتم ازخیلی چیزاچشم پوشی کردم چون خودش باید خرج میکرد پدرش نداشت .من شوهرم طبقه بالای خونه پدرشوهرم خودش تنهایی ساخت عروسی ک کردیم رفتیم طبقه بالا ازاون ب بعد دردسراشروع شدن من تازه عروس دوست داشتم باشوهرم خوش باشم امانشد مادرشوهرم زن مهربونی بود امامتاسفانه زیادی مهربونی هم دل ادمومیزنه مثلاً غذادرست میکردم بعدمیومدبالامیگفت غذادرست نکن بیاین پایین .یاخواب بودی پامیشد میومدکلی درمیزد 😔که بیادسربزنه یااینکه توقع داشت من همیشه پایین باشم اگه مهمون بیادمن همیشه بایدباشم مهمونی میخاست بره من همیشه باید باشم من اونوقتامیرفتم دانشگاه خیلی سختم بود بخام اینجوری برم وبیام ولی بیشتروقتامیرفتم ولی بعدش باشوهرم بحث میکردم .تااینکه بچه اولم بدنیااومد دیگه اذیت شدنام بیشتر میشد میگفتن بچه سه چهارروزه روبیارماباهاش بازی کنیم😳منم تازه زایمان کرده بودم اصلا حال روحیم خراب دوست نداشتم بچه روببرم دوست داشتم به اندازه برم وبیام ولی نمیزاشت 😔من دیگه خسته شده بودم حتی کارم ب افسردگی هم کشید رفتم پیش مشاور قرص استفاده کردم ولی گفتم فایده نداره اینجوری بخام ناراحتی اعصابم بگیرم به شوهرم گفتم من نمیتونم وایسم بعدازچهارسال بایدبریم .اونم قبول کرد حاضربودم توروستازندگی کنم ولی دیگه اونجانباشم.کارامونوکردیم بعدبهشون گفتیم میخایم بریم ازاینجا دیگه کاری نمیتونستن بکنن ماجمع کردیم رفتیم توروستابخاطرشغل شوهرم خداروشکر یکم اوضاع بهترشد دخالتاکمتر تاپارسال برادرشوهر میخاستن ازدواج کنن خانمش هزارتا براشون برنامه چید حتی توکرونا تالارگرفتن ازدواج کردن بعدم فهمیدم مادرشوهرم ک هیچ کمکی براعروسی ما ب شوهرم نکردن طلاهاشوفروخته براجاریم سرویس خریده .خیلی ناراحت شدم بهش گفتم خیلی فرق گذاشتی همه حرفاموبهش زدم ولی بازم میگفت نه فرقی نزاشتم بینتون.بعدرفته ب جاریم گفته من حسودی کردم زورم گرفته گریه کردم ک توفرق گذاشتی بینمون.جاریمم بهم گفت مامان اینجوری گفته خیلی ناراحت شدم ازدستش من بارداری دومم بود حسم اینقدبهش بد شد نتونستم دیگه باهاش حرف بزنم چون خیلی رفته بود حرف ب جاریم زده بود ازطرف من .برابارداریمم اصلازنگ نزد تبریک بگه منم تواین نه ماه بارداری نرفتم خونشون نه باش تلفنی صحبت کردم چون واقعادلم ازش شکسته بود شوهرم به من حق دادخودش میرفت بهشون سرمیزدولی ب من نمیگفت بیا وقتی پسردومم بدنیااومد اومدن خونه پدرم من فقط سلام کردم چون اینقدتپش قلب گرفته بودم ک نگودیگم حرف نزدم .تااینکه دوباره پاشدن اومدن خونه خودمون من بهشون بی احترامی نکردم شام ونهار پذیرایی خوبی ازشون کردم ولی نمیتونستم بامادرشوهرم حرف بزنم اگر حرفم میزدجوابای کوتاه میدادم اصلانمیتونم توصورتش نگاه کنم ازناراحتی ولی بخاطراین شبای عزیزبخشیدمش ولی نمیتونم برم خونشون مثل قبل چون دوباره ادم قبل نمیشم حتی چندوقت پیش شوهرم بهشون گفتن بیاین حرف بزنین تادلخوریم ازبین بره گفت مگه چی گفتم نمیخادبیشترهمش بزنی حالابنظرتون من چه رفتاری داشته باشم
ایدی ادمین 👇🌹
@habibam1399
لطفا پاسخ ها کوتاه باشد🙏🌹
@azsargozashteha💚
ایکاش تـو بر من نظری داشته باشی
از کـوچـه ی قلبم گذری داشته باشی
من دردسرِ عشقِ تو را دارم و ای کاش
اینگونه تو هم، دردسری داشته باشی
یک بوسـه فرستـاده ام از دور برایت
تا از لبِ سرخم ، اثـری داشتـه باشی
در سختیِ راهم تو بیا همسفرم باش
شـایـد نفـسِ تازه تری داشته باشی
از حادثـه ی عشق و نـگاهِ ترِ عـاشق
بـایـد کـه بـرایم خبری داشته باشی
من عاشقِ اشعـار و غزل های نجیبم
ایکاش تو هم شعرِ تری داشته باشی
◍⃟💛◍⃟💜◍⃟💚💚💚