eitaa logo
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
165.8هزار دنبال‌کننده
4.5هزار عکس
1.2هزار ویدیو
13 فایل
داستان زندگی آدمها👥 شما فرستاده ایید⁦👨‍👩‍👧‍👦⁩📚⁦ کانال فروشگاهیمون☘️👇 https://eitaa.com/joinchat/2759983411Cdc26d961b4 تبلیغات پربازده👇✅ https://eitaa.com/joinchat/3891134563Cf500331796 ادمین گرامی کپی از مطالب کانال حرام و پیگرد دارد❌❌❌
مشاهده در ایتا
دانلود
❤️ سلام من دلم خونه چند ساله که آتیش تو جونمه آروم نمیگیرم منو خانومم با هزار بدبختی که بود بعد ۸ سال بچه دار شدیم انگار دنیا رو بهم داده بودن همسرم آدم پرانرژی مهربونی بود زمانی که باردار شد دیگه از زندگیمون نگم براتون ما بچه که نداشتیم حسادت میکردن وقتی فهمیدن زنم‌ باردار شده از حسادت منفجر میشدن چون من تو فامیل دشمن زیاد دارم همیشه بقیه رو مسخره میکردم که آدم عشق داره چرا خیانت میکنه قضاوت میکردم تا گریبان خودمو گرفت منشی دفترم خیلی بهم ابراز علاقه میکرد اما من انقد زنمو دوس داشتم که توجه نمیکردم تا اینکه یه روز ازم مشورت خواست گفت میخوام یه کاری کنم که اگه بشه راجبش صحبت کنیم اون کاملا در جریان عشق من به همسرم بود. بحث که تموم شد قرار شد فایل ها و برنامه هاشو بررسی کنم و بهش کمک کنم همینجوری قرارهامون بیشتر شد. بخدا قسم فکرشم نمیکردم ولی انگار بهش علاقه مند شده بودم جوری بود که اگه کارم نداشت بازم به دیدنش میرفتم دخترم به دنیا اومد و من خواستم تمومش کنم بخاطر دخترم اما دست بردار نبود و تهدید کرد که به زنم همه چیو میگه و باعث شد که چهارسال رابطمون ادامه پیدا کنه. زنم کم کم داشت متوجه میشد اما انقد عاشقش بودم و باهاش مهربون بودم که به فکرشم نمیرسید برای همین گفتم تا متوجه نشده دیگه باید تمومش کنم و کلا اخراجش کردم و از همه جا بلاکش کردم. اما اون روز شوم با دخترم رفته بودیم خرید جیگرم داره میسوزه اینهارو میگم دیدم اون خانوم نزدیک خونمونه ..👇 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ https://eitaa.com/joinchat/2729115697Ca1050d30df بدون قضاوت و توهین❌❌❌🙏🏻
❤️ سلام درجواب اون خانمی که به برادر شوهرشون حسادت میکنه یا همچین چیزایی که نوشتن میخواستم عرض کنم عزیزم من وقتی که ازدواج کردم شوهرم خیلی سرد بود یعنی بلد نبود بیان کنه یا عکس العملی داشته باشه حالا بماند چقدر زجر کشیدم که بعد از 14سال اززندگی مشترک گذشته کم کم یاد گرفت اون اوایل هی کم کم به جاری ها اضافه میشد وهرکدوم یه شکلی بودن یکیشون کلا مهرومحبت خودش وهمسرش رو به رخ میکشید که بین بقیه جاریها حرفش بودیادمه عقد بودن رفتن توی اتاق خواب اون موقع ها بدبود که عقدی برن تواتاق جدا چون همیشه من وهمسرم یکی اول اتاق یکی ته اتاق کنار بقیه میخوابیدیم تاچشمشون به قولی باز نشه بماند که توی خلوت خودمون هم محبت نبود خلاصه بگم اونروز اینقدر صدای خنده و قهقههه جاریم میومد که من هزار فکر کردم واخرسر که به شوهرم گفتم من توی عقد باید مراعات همه رو میکردم همیشه بد بودم ومن وندیدی ببین این چقدر لوسه وهمه جا احترامشه یه بحث مفصل بین من وهمسرم پیش اومد الان که به اون موقع فکر میکنم میبینم بچگی کردم چون جاریم همین هم میخواست عزیزم به دلت بگو خدا یکی همسرم هم یکی وقتی خصلتهای خوب داره احتمالا محبتش کمه چون تاحدودی منم شرایط شما رو داشتم مرتب بهش یاداوری کن بهت محبت کنه منم بعد از مدتی از همسرم خواستم محبت توی جمعش رو بهم بیشتر کنه بماند وقتی محبت میکرد جلوی دیگران چشمام از حدقه میزد بیرون تاچندروز توی فکر وخیال بودم حتی اگه چیز کمی بود ازمن به شما نصیحت اون دنیا رو با هیچ چیز این دنیا عوض نکن مخصوصا نفس من شب وروز از خدا میخوام چشمم رو از نامحرم بگیره که به خدا نزدیک بشم ممنون از همه عزیزان برای شفای بیماران عزیز کرونایی صلوات ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha} ••-••-••-••-••-••-••-••
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#قسمت_سیو_هفت از وحشت فکر اینکه یعقوب رو کشتم خشکم زده بود .. پسر جوون با داد و بیداد اومد نزدیکم
زن جوون گفت الان دکتر میاد میگه .. چند دقیقه بعد دکتر هم بیرون اومد و عینکش رو بالای سرش گذاشت و پرسید مطمئنید رفیقتون از بلندی سقوط کرده ؟ من با تعجب به اسد نگاه کردم که زود به دکتر گفت آقای دکتر جلوی چشم خودمون از بالای کیسه های آرد افتاد .. دکتر روی کاغذی که دستش بود چیزی یادداشت کرد و گفت فعلا زنده است .. اگر تا صبح اتفاقی نیوفته میتونم بگم که خطر رفع شده ولی .. نگران پرسیدم ولی چی؟ _ولی ممکنه دچار عارضه بشه .. پسر جوون پرسید چه عارضه ای ؟ _ممکنه بیناییش دچار مشکل بشه .. ولی همه چی صبح معلوم میشه شما هم فعلا دعا کنید .. دکتر که رفت پسر جوون به دیوار تکیه کرد و نشست .. اسد پشتش رو کرد و گفت فکر کنم میمرد دردسرمون کمتر میشد .. این زنده بمونه ، کورم بشه لال نیست که میره همه چی رو میگه .. این پسرم دیگه به دردمون نمیخوره .. روی نیمکت نشستم و گفتم یعنی الان دعا کنیم که یعقوب بمیره؟ اسد کنار صورتش رو خاروند و گفت یه پولی میدادی به خانواده اش و یه پولی هم به این پسره .. هلاک پوله واسه چند قرون پیغام برده بود واسه صنم .. چشمهام رو ریز کردم و گفتم هم صنم خلاص میشد ... اسد صداش رو پایین تر آورد و گفت همین الانم پول بدی این پسره کار یعقوب رو تموم میکنه.. خیره نگاهش کردم و گفتم اسد جدی که نمیگی؟ اسد گفت خب قسمت آخرش که جدی نبود ولی به بقیه اش فکر کن که مردنش نفعش واسمون بیشتره .. دستهام رو روی سرم گذاشتم و گفتم صبر میکنیم ببینیم خدا چی میخواد تو برو خونت من اینجا میمونم .. اسد سیگار دیگه ای رو روشن کرد و گفت حالا میرم .. چند ساعتی گذشته بود .. اسد با پسر جوون به حیاط مریضخونه رفتند و صحبت میکردند .. یک بار موقعی که پرستاری به اتاقی که یعقوب بود، میرفت از کنار در نگاهش کردم ولی نفهمیدم حالش چطوره؟ خسته بودم.. روی نیمکت دراز کشیدم و کم کم چشمهام گرم شد و خوابم برد .. با صدای پرستارها و رفت و آمد به اتاقی که یعقوب اونجا بود چشمهام رو باز کردم .. اسد بالای سرم ایستاده بود پرسیدم چی شده ؟ اسد ابرویی بالا انداخت و گفت نمیدونم .. به اطراف نگاه کردم و پرسیدم پسره کجاست؟ _رفت خونه اش ... با شنیدن صدای دکتر که به پرستارها گفت تموم کرد .. روشو بکشید به اسد نگاه کردم و پرسیدم اسد ... تو که... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha} ••-••-••-••-••-••-••-••
"عباس" از مریم که خداحافظی کردم دلم میخواست برگردم پیشش ولی کاری بود که شروع کرده بودیم .. میدونستم از پنجره نگاهم میکنه ولی شرم کردم برگردم و نگاهش کنم .. ماشین رو روشن کردم و با سرعت دور شدم .. جلوی خونه ی نرگس نگه داشتم .. چهره ی مریم برای یک ثانیه هم از جلوی چشمهام کنار نمی رفت.. نرگس با چادر جلوی در بود.. تعارفم کرد که بنشینم .. یک لحظه نگاهش کردم .. زشت نبود ولی مریم نبود.. هیچ کس به نظر من ، به زیبایی مریم نبود .. از فشار ناراحتی سبیلهام رو میجویدم .. اگر همینطور کنار هم مینشستیم تا صبح هم کاری نمیتونستم انجام بدم .. بهش گفتم چادرش رو برداره و... حس بدی تمام وجودم رو گرفت .. لحظه به لحظه با مریم مقایسه اش میکردم .. دیگه نمیتونستم بمونم .. سریع دوش گرفتم .. دعا کردم همین ماه باردار بشه .. یک لحظه فکر کردم مبادا تو تنهایی بترسه و اگه حامله بشه ، بچه ام رو سقط کنه .. بهش گفتم در رو ببنده و از خونه زدم بیرون .. نمیدونستم وقتی با مریم رو در رو شدم چکار کنم و چه حرفی بزنم .. در رو که باز کردم ، مریم روی کاناپه دراز کشیده بود .. بدون اینکه برق رو روشن کنم نزدیکش شدم .. چشمهاش بسته بود ولی از طرز نفس کشیدنش فهمیدم بیداره... کنارش رو زانو نشستم و سرم رو نزدیک گوشش بردم و گفتم مریم گلی .. اینجا نخواب بدن درد میگیری ، بلند شو بریم روی تخت بخواب .. دستم رو بردم سمت موهاش که یهو از جا پرید و گفت بهم دست نزن .. دستم رو بردم عقب و گفتم باشه .. باشه چشم .. مریم با صدای لرزون گفت عباس.. تا وقتی که .. اون زن تو زندگیت هست و کنارش میمونی حق نداری به من دست بزنی .. به هیچ عنوان ... میدونستم الان حالش خوب نیست و بهش حق میدادم .. بلند شدم کمی عقب رفتم و گفتم اون زن تو زندگی من نیست فقط یه وظیفه داره ، انجام که داد میره پی زندگیش ولی تو نفس منی مریم.. تا هر وقت که بگی نزدیکت نمیشم .. به سمت اتاق خواب میرفتم که دوباره برگشتم و از پشت از سرش بوسیدم و گفتم فقط یه بوس رو اجازه بده که اگه اونم بگیری عباس میمیره .. صدای آهسته ی گریه اش ، خنجری بود توی دلم ... از همون شب ، مریم تمام سعی اش رو میکرد که بامن هم صحبت نشه .. قبل از آمدن من غذاش رو میخورد و صبحها تا من از خونه خارج نمیشدم از خواب بیدار نمیشد .. طبق قراری که داشتیم یک روز در میان پیش نرگس میرفتم .. .. تو این مدت نرگس از بدبختیهایی که تو زندگیش دیده بود برام تعریف میکرد و منم هر از گاهی براش دردودل میکردم .... https://eitaa.com/joinchat/1073086497C706b877c24 داستان زندگی مریم و عباس👆🏻🙈😍 جنجال کرده تو کل ایتا😍 فقط در کانال سوم ما💪🏻😍👆🏻 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#پرسش_اعضا ❤️ سلام آدمین جان لطفا اگه میشه سوال منم بزار کانال ممنون میشم . من دو تا دختر دو ساله
❤️ سلام عزیزی که میخوان آزمون تیزهوشان بدن عزیزم توی سایت mdue.ir.هوش بری بهت کامل توضیح داده که چه درسهایی را بخونی.ضمنا توی اینترنت بزنی کتابهایی که مفیده بهت معرفی میکنه.موفق باشی. ❤️❤️❤️❤️❤️ سلام نوجوان عزیزی که لکنت دارن. عزیزم حتما با یک روانشناس با تجربه مشورت کن.مطمئن باش به خاطر استرسه که بهت کمک میکنه. ❤️❤️❤️❤️ عزیزم که دخترش موخوره داره به موهای دخترت حنا بزن ❤️❤️❤️❤️ سلام برای اون خانومی که واسه تیزهوشان دهم کتاب می خواستن کتاب های هوش کمپلکس هشتم و نهم که کلا شامل همه سوالات هوشه که خیلی خوبه و پک سمپادیوم نهم که ازمون های شبیه ساز و برگزار شده و دفترچه های استعداد تحلیلی و تحصیلی داره با پاسخنامه تشریحی که خیلی آمادت می کنه البته کتاب مولتی کمپلکس هم هست که آزمون های زیادی داره اما من خودم از سمپادیوم استفاده کردم وقتی ششم بودم می تونی از کتاب های ۱۰۰۰ تست و ۱۰۰۱ تست ششم و نهم هم استفاده کنی این کتاب ها همشون از انتشارت مهروماهن درمورد این که چطور تمرین کنی هم بگم اگه واقعا این کتاب هارو خوب بخونی موفق میشی من بعضیارو دیدم روز ۵۰۰ تا تست میزنن اما اینطور درست نیست روزی ۱۰۰ تا تست بزن و اشکالات رو با پاسخنامه یادبگیر تقریبا یکماه مونده به آزمون هم شروع کن از خودت آزمون های سال قبل و شبیه ساز بگیر که تو پک سمپادیومم هست تا کامل آماده شی بقیشو بسپار به خدا انشاالله موفق بشی ❤️❤️❤️❤️ سلام وقت بخیر در رابطه با اون خانومی که میگن می خوان تیزهوشان شرکت کنن عزیزم من امسال پایه دهمو تو تیزهوشان گذروندم و بعدِ تابستون وارد یازدهم میشم و از کلاس هفتم تو تیزهوشان درس خوندم و بنابراین خیلی از بودجه بندی آزمون ورودی دهمی ها خبر ندارم اما بودجه بندی هرچیزی که باشه قطعا فراتر از سه پایه ی راهنمایی (هفتم و هشتم و نهم) نمیره و برای درس های این سه پایه هم کتاب های خیلی سبز و IQ فوق العادس چون ما تو مدرسه اینا رو کار می کردیم حتما تستاشونو بزن. برات آرزوی موفقیت می کنم❤️😘 ❤️❤️❤️❤️ سلام در مورد دختر خانمی که گفتن میخوان تیز هوشان قبول بشن. از همه مهمتر دروس پایه نهم هست خیلی نکته ای و به صورت تستی بخون بعد هشتم و هفتم.کتاب کار ۳۱ استان هم خیلی تعریفشو شنیدم من برای امتحان نمونه که رفته بودم این کتابو داشتم ولی من یه جزوه داشتم از حدود ۱۰ تا ازمون نمونه سالای قبل.منکه همون تستارو میزدم هرجا به مشکل برمیخوردم کتابو نگاه میکردم و یاد میگرفتم.چون بعد امتحانات پایانی بود کتابامو بلد بودم برای همین فقط تست میزدم من درسای هشتم و هفتمو نخوندم اصلا.نمونه قبول شدم نمونه و تیزهوشان ازمونش خیلی باهم فرق نداره حتی گفته شده بود ازمون نمونه پارسال سخت تر از تیزهوشان بوده فقط استعداد تحلیلی داره که اون بسته به استعداد ذاتی شما هست.سعی کن تست زیاد بزنی. موفق باشی ❤️❤️❤️ سلام برای اون خانمی که دخترشون موخوره داره بگین از عطاری یا دارو گیاهی شامپویی به نام سبغ بگیرن خیلی عالیه التماس دعا ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha} ••-••-••-••-••-••-••-••
❤️ سلام دوستان خواهشا کمکم کنید من دیوونه شدم با خودم حرف میزنم میخندم گریه میکنم نماز و قران میخونم اما اصلا حضور قلب و ذهن ندارم چیکار کنم 😭😭😭😭تو روستا زندگی میکنم به هیچ مشاوره و روان پزشک دسترسی ندارم الان نزدیک شیش ماهه اینجوری شدم وقتی نماز میخونم کلماتو تکرار میکنم اما تو دلم دارم با خودم حرف میزنم به چیزهای خیلی بیخود فکر میکنم و باعث میشه نمازمو درست نخونم حاجتم دارم اما وقتی حضور قلب نداشته باشی چه فایده براورده نمیشه که تو رو خدا کمک کنید دارم دق میکنم خیلی غصه میخورم که حاجتم رو نمیگیرم 😔🙏🙏 خواهش میکنم جواب بدید اجرتون با امام زمان ♥️🌹 توروخدا یه صلواتم برام بفرستین که انشأالله این هفته حاتمو بگیرم خیلی سختی کشیدم ممنون🌺 ❤️❤️❤️❤️❤️❤️ سلام خدمت همگی🌷 دوستان لطفا راهنماییم کنید برای کسی که فحش میده چیکار باید انجام بدیم منظورم اینه که چطور باید باهاش برخورد کنیم آخه شوهرم تا یه حرفی بهش بزنی داد میزنه فحش میده متأسفانه😔 حتی به میخ دیوارم فحش میده ایدی ادمین 👇🏻🌹 @habibam1399 با تجربه ها لطفا راهنمایی کنید🙏🏻🌹 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha} ••-••-••-••-••-••-••-••
❤️ سلام من یه اقای بیست و نه سالم توی تمام کانالا دیدم خانوما از بچه ننه بودم شوهراشون شاکی ان حالا مشکل من برعکسه ،سه ماهه یه شب تنها نبودیم یعنی من یک کیلو سیبم بگیرم میگه آخی از گلوم پایین نمیره زنگ میزنه مامان باباش بیان ،یعنی فقط کاش والدینش بودن،خواهر برادر دختر عمو دختر خاله ،هرشب یکی تو خونه ی ماست ولی بدتر از همه ش یه شب دیر از سرکار اومدم دیدم همه چراغا خاموشه گفتم آخ جون مهمون نداریم امشب یه حرکت بامزه بزنم ،توی همون تاریکی رفتم تو اتاق یه دونه از لباس مجلسیای زنمو برداشتم پوشیدم و کلاه بوقی رو گذاشتم سرم رفتم بالا سرش که یهو برق روشن شد دیدم زنم مسواک به دست از دستشویی اومد بیرون،مات و مبهوت به اون و کسی که توی تخت خابیده بود زل زدم...👇🏻👇🏻👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2729115697Ca1050d30df
🌞روزی یک صفحه بخوانیم 🌞 سوره ❤️ صفحه ی ۱۶۲🌹 @azsargozashteha💚
4_452715601975052610.mp3
1.55M
🌞روزی یک صفحه بخوانیم 🌞 سوره ❤️ صفحه ی ۱۶۲🌹 @azsargozashteha💚
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#پرسش_اعضا ❤️ سلام دوستان خواهشا کمکم کنید من دیوونه شدم با خودم حرف میزنم میخندم گریه میکنم نماز
❤️ سلام عزیزم .در مورده اون خانم که با خودشون حرف میزن.ایشون احتمال زیاد مغزشون سودا گرفته و سرد شده پس باید گرمی مصرف کنند و عطرهای طبیعی و گلاب زیاد بو کنند و استفاده کنند از جمله عطر طبیعی گل محمدی وعطر گل نرگس .وگیاه افتیمون از عطاری بگیرین و هروز دم غروب دم کرده اش رو مصرف کنید تا سودای مغز رو دفع کند به یهطب سنتی حاذق مراجعه کنید تا شدید تر نشده.انشاالله سلامت باشیین ❤️❤️❤️❤️❤️ ببین این یه مشکل هسته که منم دلشتمش این مشکل بر اثر تنها بودن یا بی حوصلگی کم کم پیش میاد که نیاز به پزشک مغز و اعصاب داره اما میگین توی روستا زندگی میکنین ودسترسی به پزشک ندارین😕 من دوتا راه راه دارم که میتونه کمک کنه🤩 اولیش انه که بین نماز مغرب و عشاء یه نماز دو رکعتی به مدت چهل روز بخونی اونم توی یه ساعت مشخص وتغیرش ندی مثلا شما این نماز دو رکعتی رو برای اولیت بار ساعت هشت و پانزده دقیقه خوندید باید بقیه روزاهم همین ساعت بخونی همون ساعتی که اولین بار خوندی وتغیرش ندی😁 دومی راه حل😌 دومیش اینه به مدت چهارده روز سوره واقعه را بخونی یعنی توی شروع یه ماه عربی به مدت چهاده روز مثلا ر‌وز اول یه بار سوره واقعه را بخونی روز دوم دوبار بخونی روز سوم یه بار بخونی روز چهارم چهار بار روز پنجم پنج بار همینطور تا چهاردهم ماه بخون دقت کن ماهش باید عربی باشه الان ما توی ماه شوال هستیم ۶روز مونده تا ماه ذی القعده هسته تو میتونی از اول همین ماه شروع کنی تا چها دهم یادت باشه اول ماه تا چهادهم و روز اول یه بار روز دوم دوبار روز سوم سه بار روز چهارم چهار بار روز پنجم پنج بار روز ششم شش بار روز هفتم هفت بار روز هستم هشت بار روز نهم نه بار روز دهم ده بار روز یازدهم یازده بار روز دوازدهم دوازده بار روز سیزدهم سیزده بار روز چهاردهم چهارده بار سوره واقعه خوانده شود انشالله مشکلت حل بشه در ضمن طب سنتی میتونه کمک کنن ❤️❤️❤️❤️ اصلاً نگران نباش دیوونه نشدی 😂😘سر نماز نفس امارمون سعی می کنه با مسائل و موضوعات مختلف ذهنه مارو درگیر خودش کنه ما در واقع سر نماز با نفسمون صحبت می کنیم البته این یه امر طبیعیه و اصلا جای نگرانی نیست منم بعضی وقتا این شکلی میشم سر نماز دست خودمم نیست ناخودآگاهه😅 ولی حواست باشه اون موقعی که به خودت میای و از فکر و خیال بیرون میای سعی کن تمرکز بگیری روی کلمه الله یعنی اینکه لفظ جلاله الله رو در ذهنت مجسم کن و به این فکر کن که خدا داره نگات میکنه 💚 و اینو بدون که حضور قلب داشتن یه امریه که یه شبه بدست نمیاد و باید صبر داشت چون مربوطه به کنترل ذهن که خودش جزو زمانبرترین و دشوار ترین کارهاست از خدا بخواه سر هر نماز و قبل هر نماز که بهت حضور قلب بده و لذت نماز و عبادات رو بهت بچشونه😊 بهت توصیه می کنم حتماً حتماً سلسله سخنرانیهای کنترل ذهن در مسیر تقرب استاد پناهیان رو گوش بدی می‌تونه خیلی بهت کمک کنه تا حضور قلب داشته باشی✅ لطفاً برای تعجیل در ظهور آقا امام زمان (عج)و عاقبت بخیری همه ما دعا کن ❤️❤️❤️❤️ خواستم بگم دوست عزیز حاج آقا پناهیان در این رابطه سخنرانی زیبایی دارن که در اون عنوان کردن نماز با احترام هست که اهمیت داره چند تا مساله رو باید رعایت کنید موقع نماز خوندن سرتون پایین باشه و نگاهتون هم رو به پایین باشه که نشان دهنده احترام هست زمانی که ایستاده هستید به مهر و زمانی که در رکوع هستید به نوک انگشتان پا و هنگام تشهد به زانو نگاه کنید ،نماز و با آرامش بخوانید در قدم اول این باعث میشه کم کم حضور قلب هم ایجاد بشه و نماز با احترام نزد خدا پذیرفته است ان شاءالله حتی خودشون عنوان میکنن که نماز با حضور قلب کاری نیست که به راحتی انجام شه و صبر زیاد میخواد .نکته دوم که خودم هم انجام میدم برای کنترل ذهن و این که با خودتون تو فکرتون صحبتی نداشته باشید ،هنگام ادای کلمات به معنای فارسی اونها فکر کنید که باعث توجه بیشتر تون به نماز هم میشه التماس دعا ❤️❤️❤️❤️ ایشون باید در تمام مدت روز تمرین تمرکز کنن مثلا پوست سیب زمینی میکنی سعی کن تمام حواست به کارت باشه نذار ذهنت جای دیگه ای بره ودر هر کاری همین تمرین را تکرار کنن و زیاد به لفظ جلاله الله نگاه کنن ممنون ❤️❤️❤️ سلام و عرض ادب در مورد شخصی که گفته من این روزها باخودم حرف میزنم و حضور قلب ندارم عرض کنم منم حالتی شبیه شما در سن 18 یا 19 سالگی بهم دست داد که سعی کردم با قران خوندن و توسل به خدا حتی اگه بدون حضور قلب باشه رفعش کنم فقط به نظرم این حالت گذرا هست و سعی بیشتر توی جمع باشی تا تنهایی چون اگه تنها باشی این حالت تشدید میشه ذکر درمانی هم توصیه میکنم روزی فقط 100 بار یعنی یه دور تسبیح رو صلوات بفرست یا ذکر لا اله الا الله بگو ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#قسمت_سیو_هشت زن جوون گفت الان دکتر میاد میگه .. چند دقیقه بعد دکتر هم بیرون اومد و عینکش رو بالای
به اسد نگاه کردم و پرسیدم اسد .. تو که.. اسد فکش رو جلو داد و گفت من چی؟ جوابی ندادم و بلند شدم تا جلوی در رفتم و به پرستار گفتم بیمار ما تموم کرد؟ پرستار در اتاق رو بست و با دست اشاره کرد به نیمکت و گفت شما برو بشین .. تخت بغل بیمار شما فوت کرده.. آسوده نفسی کشیدم و دوباره روی نیمکت نشستم .. اسد خیره نگاهم کرد و گفت تو در مورد من چی فکر میکنی؟ موهام رو مرتب کردم و کلاهم رو گذاشتم و گفتم من همینطوری یه چی گفتم .. اسد خواست سیگاری روشن کنه .. از دستش گرفتم و گفتم حالم خرابه تو هم هی این لعنتی رو دود میکنی بدتر میشم .. اسد دلخور جعبه ی سیگار رو تو جیبش گذاشت و گفت بخاطر همین حال خرابت فعلا هیچی بهت نمیگم ... پرستاری به اتاق یعقوب رفت و چند دقیقه بعد مارو صدا کرد .. یعقوب با چشمانی بسته روی تخت بود .. دکتر گفت دوستتون به هوش اومده و خوشبختانه خطر رفع شده ولی .. الان که معاینه کردم ... چشمهاش دید نداره .. اسد پرسید یعنی کور شده؟ واسه همیشه؟ دکتر سرش رو تکون داد و گفت عصب بیناییش آسیب دیده و بیناییش خیلی کم شده ، ولی این امکان هم هست که با گذشت زمان و ترمیم سلولها کمی بهتر بشه .. گفتم آقا دکتر هر کار میشه واسش انجام بدید تمام هزینهاش با من .. دکتر خواست جواب بده که یعقوب با همون چشمهای بسته نالید خود این عوضی منو به این روز انداخت آقای دکتر نزار فرار کنه.. بدید دست آژان .. دکتر نگاهی به من ، نگاهی به پرستار همراهش انداخت و گفت نگهبان رو خبر کن .. اتفاقی که میترسیدم در حال رخ دادن بود .. اسد تخت رو دور زد و بالای سر یعقوب ایستاد و گفت چیکار میکنی؟ خودتم میدونی مقصری.. همه هزینهات رو میدیم شکایت نکن .. یعقوب ناله ای کرد دکتر دست اسد رو گرفت و گفت شما هم برو بیرون .. نگهبان مریضخونه اومد و با اشاره دکتر به دستهام دستبند زد ... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha} ••-••-••-••-••-••-••-••
❤️ من یه آقا ۳۰ ساله متاهل.داستان از اونجا شروع میشه که پدرم از سن ۱۳ سالگی منو باخودش میبرد سرکارش که شغلی که داشت و داره یکی از شغل های بسیار سخت و سنگین و خطرناک ساختمونیه و منم صبح مدرسه و بعداز ظهر کمک بابام بودم و حقیقتش وضعیت مالی پدرم بخاطر اعتیادی که داشت زیاد مناسب نبود و من هم خیلی از خواسته هامو که بار مالی داشتو تو نوجوانی زیر پا گذاشتمو و تموم کارهایی که هم سن و سالام انجام میدادن یا خودم بخاطر وضعیت مالی که گفتم مطرح نمیکردم یا اگرم مطرح میکردم انجام نمیشد.مشکل از جایی پیش اومد که من یه وامی ک گرفتمو با پدرم تو سرمایه اش شریک شدم و ۵.۶سال باهم شریک کار کردیمو من ازدواج کردم بماند که برای ازدواجم پدرم هیچ کمک مالی و غیر مالی بهم نکرد .منم خداروشکر تو ی ارگان دولتی استخدام شدم .میخواستم خونه بخرم مجبور شدم سرمایه اندکی که داشتم که جمعش اندازه یک سالی که کمک دستش بودم هم نمیشد رو بفروشم .گفت تو سرمایه ای پیش من نداری و ....منم که مجبور بودم باید میفروختم و شاهدم داشتم که من سرمایه داشتم حتی از کسی که خریده بودم اون اجناسو شهادت داد و به همونم فروختم ولی متاسفانه الان ۳ ساله منو و خانوادمو به خونش راه نمیده و حتی اجازه این که من زنگ بزنم به مادرمو خواهرمو نمیده و وقتی زنگ بزنمو بفهمه با اونا بد رفتاری میکنه و ... اقوامم رفتن باهاش صحبت کردن ولی جواب نداده. دوستان خواهشا راهنمایی کنید ایدی ادمین 👇🏻🌹 @habibam1399 لطفا این برادر عزیزمون رو راهنمایی کنید🙏🏻🌹 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha} ••-••-••-••-••-••-••-••